بادکنک ها …

بادکنک ها …

0
15

ما انسان هایی که پای در مسیر معنوی گذاشتیم ، هر یک به طریقی سعی میکنیم که اعمال صالح و پسندیده رو سر مشق خودمون قرار بدیم  ، سعی میکنیم دست گیر مستمندان باشیم ، روزی حلال کسب کنیم ، زندگی خدا گونه داشته باشیم و در راز و نیاز ها همیشه از خداوند خواستیم که مارو بیش از پیش به خودش نزدیک کنه ، اما گاهی اوقات میبینیم با تمام کارهای خوبی که انجام میدیم ، باز هم نتیجه ای که باید ، حاصل نمیشه و اون جریان الهی در وجود ما جاری نیست … به نظر شما مشکل از کجا آب میخوره ؟ با هم همراه میشیم برای داستان بادکنک ها…

بادکنک ها

تو قصه های قدیمی همیشه مادر بزرگ ها برای بچه ها چیزهایی افسانه ای و البته دوست داشتنی از خداوند ، پهلوان ها و… تعریف میکردند.

حالا همه ی ما بزرگ شدیم ، امروز دوست دارم این پست رو برای شما عزیزان مانند همون قصه های مادر بزرگها جلو ببرم … امید وارم که خوشتون بیاد .

کودک : مادر بزرگ ؟ واسم قصه میگی ؟

مادر بزرگ : چرا که نه عزیزم … یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود ، زیر سقف آسمون انسان های زیادی روی یک کره ی خاکی زندگی میکردن ، انسان های خوب ،،،، انسان های بد ،،،، انسان های مهربون ،،،، همه و همه کنار هم بودن و داشتن با نعمت های خداوند زندگی خودشون رو پیش می بردند …

خدا کی بود ؟ خدا یک عشق الهی بود ، عشقی عظیم ، که به همه ی بنده هاش گفت هر کسی که به دیگری کمک کنه ، هر کسی که با دیگری مهربونی کنه ، هر کسی که به خودش و دیگران خوبی کنه ، من بهش به ازای هر خوبیش و هر عمل نیکش یک بادکنک جایزه میدم .

انسان ها خیلی خوشحال شدند ، اون دسته از انسان هایی که به انسانیت و خداوند اعتقاد و ایمان کامل داشتند ، همه شروع کردند به انجام اعمال نیک ، خدا هم طبق قولی که به انسان ها داده بود به ازای هر کار خوبشون یک دونه بادکنک بهشون جایزه داد …

کودک : مادر بزرگ ؟ اون باد کنک هارو که مغازه هم میفروشه ….

مادر بزرگ : نه عزیزم ، باد کنک های خدا با اون باد کنک ها خیلی فرق میکرد … باد کنک های خدا شبیه باد کنک های تو مغازه بود ، اما با جوهره ای از نور پر شده بود … توش هوا نبود .

کودک : چه جالب ، خب بعدش ؟

مادر بزرگ : انسان ها شروع کردن به خوبی کردن و خداوند هم طبق قولش بهشون بادکنک داد ، این باد کنک ها خیلی  خوب و با ارزش بودند ، اما میتونستن باعث خودبینی و غرور هم بشن ، بعضی آدم ها تنها به خاطر بادکنک ها کارهای خوب انجام دادند و بعضی ها هم نه .

کودک: بعد چی شد مادر بزرگ ؟

مادر بزرگ : روز ها همینطور سپری شد ، بعد از مدتی ، تفاوت بسیار زیادی بین انسان ها نمایان شد ، انسان ها خیلی فرق کردند ، انسان ها به سه دسته تقسیم شدند ….

دسته ی اول انسان های بد بودند،  این ادم ها یا هیچ بادکنکی نداشتند ، یا اگر بادکنکی هم به دست می آورند با کارهای بدشون اون بادکنک رو زود از بین می بردند و نور اون بادکنک به زمین می ریخت و از بین میرفت .

دسته ی دوم انسان هایی بودند که خدا بهشون میگفت بادکنک فروش ، این انسان ها کارهای خوب بسیاری انجام داده بودند ،اما انقد بادکنک به خودشون بسته بودند که حتی ظاهر خودشون هم معلوم نبود ، با هر کسی هم صحبت میکردند از بادکنک هاشون میگفتند و به اون باد کنک ها افتخار میکردند ، بعضی از مردم هم مات این افراد بودند و بهشون حسودی میکردند .

اما دسته ی سوم :

این دسته از ادم ها هیچ باد کنکی نداشتند ، اما ظاهر و باطنشون پر از عشق و نور و شعف و نیکی بود ، کلامشون حق ، دلشون صاف ، صداشون طنین انداز و دلشون به بزرگی یک دریا بود … حالا چه نتیجه ای میگیری عزیزم ؟

کودک : پس با این حساب دسته ی دوم بهترین بودند ، چون از همه بیشتر بادکنک داشتند …

مادر بزرگ : نه عزیزم ، اینطوری نبود ، این داستان یک راز خیلی بزرگی داشت ، تو این داستان ما دسته ی سوم برنده شدند …. باد کنک هایی که خداوند به انسان ها داد  پاداش کارهای خوبشون بود ، اما دسته ی دوم  استفاده درستی از این بادکنک ها نکردند ، هر کار خوبی انجام دادند ، اون کار رو پیش خودشون نگه نداشتند ، بلکه اون بادکنک رو به خودشون با نخی بستند ، با کارهای خوب بعدی بادکنک های این افراد زیاد و زیاد تر شد ، در نهایت طوری شد که اون دسته از انسانها ، انسانیت رو فراموش کردن ، و توجهشون به باد کنک ها جلب شد و هر جا هم نشستن از بادکنک های خودشون تعریف کردن و گفتن من فلان کار خوب رو انجام دادم ، من فلان جا دست فلان کس رو گرفتم … این آدمها باد کنک هاشون زیاد شد ، اما با هر تعریفی که در ظاهر و باطن از خودشون کردن نور اون بادکنک ها رو از درون از بین بردن … اینطوری شد که چیزی جز یه سری  بادکنک بی ارزش واسشون باقی نموند …

کودک : پس دسته ی سوم چی مامان بزرگ ؟ دسته ی سوم که حتی همین بادکنک ها رو هم نداشتند؟

مادر بزرگ : افرین عزیزم ، سوال خوبی پرسیدی ، دسته ی سوم هم مانند دسته ی دوم بودند ، اون ها هم همون اعمال رو انجام دادند ، اما باد کنک ها رو پیش خودشون نگه نداشتند ، بلکه اون آدم ها کار نیکی انجام دادند ، خداوند بهشون بادکنکی پر شده از نور هدیه داد ، اون انسان ها هم انقد که متواضع بودند ، انقد که خدا رو دوست داشتند ، با اینکه اون بادکنک ها رو دوست داشتن ولی به هر کسی که میومد کنارشون و بادکنکی در دست نداشت ، هدیه میکردند و اغلب اوقات دست خودشون خالی از بادکنک میموند . ولی از اونجایی که خدا لبریز از عشقه دلش نمیومد کار این دسته از آدما رو بی اجر بزاره . میدونی چکار کرد ؟ کاری کرد که دست اون آدما خالی از بادکنک باشه تا راحت تر و آسون تر با دو دستشون کار کنن ولی حساب بادکنک این آدما رو توی آسمون براشون نگه میداشت و به جای بادکنک ها ، نورهای توی اونها رو بر سر اونها و آدمای دیگه میبارید !

اون نوری که از آسمون روانه شده بود حال به جای اینکه برای انسان خوب ما دست و پا گیر بشه ، شده بود حلال مشکلاتش ، شده بود بخشی از وجودش و به همین خاطر هم بود که انسان خوب ما سرشار از نور و شعف و نیکی و پاکی میشد و از این نور دیگران رو هم برخوردار میکرد …

کودک : چه جالب مادر بزرگ ، پس با این حساب ، اون انسانای دسته سومی هم کلی بادکنک داشتن ، اما تا بادکنکی بهشون هدیه داده میشد ، اون رو به دیگران میدادن تا بقیه هم توی خوشحالی با اونها شریک بشن !

مادر بزرگ : آره عزیزم …

کودک : حالا یک سوال ؟ این آدمای خوب ما چطوری بادکنک ها رو رها میکردن ؟ یعنی با چه کارایی بادکنک هاشون میرفت برای کسای دیگه یا به نور تبدیل میشد ؟

مادر بزرگ : راز رها کردن این بوده که این انسانها هر کار خوبی که انجام میدادن ، عبادت هایی که میکردن ، زمانی که دست مستمندی رو میگرفتن ، کارشونو جار نمیزدن ، بلکه میذاشتن این مانند یک راز بین خودشون و خدای خودشون باقی بمونه . واسشون این مهم نبود که دیگر انسان ها کارهای خوب اون رو بدونن ، بلکه واسشون این مهم بود که خداوند این کار خوبشون رو ببینه و دلش از اونا خوشحال شده باشه ، پاداشی هم به خاطر کارهاشون از خداوند نمیخواستن ، به همین خاطر بود که همه باد کنک هاشون رو برای خوشحالی دیگران که دست نشونده های خدا بودن رها میکردن و خداوند هم نوری عظیم و سرشار از شادی و شعف به سوی اون بنده ها و اونهایی که بنده های دسته ی سوم دوست داشتن که خوشحال ببیننشون ، جاری میکرد. واسه  این انسانها تنها رضای خداوند و به جا آوردن مقام انسانیتشون مهم بود .

 

این داستان امروز ما بود …

داستان امروز ما تمثیلی از یک حقیقت بود ، حقیقتی که در رویایی صادقه توسط دوست من دیده شده بود ، تجربه ی معنوی به این صورت بوده …

دوست ما به مکانی میره ، استاد رویا حاضر بوده  و برای سالک ماجرا رو به این نحو شرح میده … انسان ها کار های خوب زیادی انجام میدن ، اما هر انسانی نتیجه ی کار خوبش رو به درستی دریافت نمیکنه ، چون انسانها کارهای خوبشون رو با غرور و خود بینی و  اعمال بد دیگه خراب میکنند و نمیذارن که اون کار خوبشون به آسمون ها برسه و نتیجه ی عمل صالحشون دوباره به سمت خودشون برگرده و روشنی بخش وجودشون باشه .

سخن رو در همینجا به پایان میبریم و نتیجه گیری های دیگه رو به شما می سپریم که با خودتون به فکر بنشینید و ببینید که کجاها بادکنک فروش بودید ، کجاها باعث شدید دیگران هم به نور دسترسی پیدا کنن ، و در کجاها …

امید وارم این پست تونسته باشه شما رو به جایی که باید ببره ، برده باشه !

  شهاب

 %d8%aa%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%b1%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1

شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۱۵)

  1. سلام مطالب زیباوتفکر بر انگیزی ممنون من این قسمت کامنت ها رو خیلی دوست دارم.

  2. سلام .مطلب زیبایی بود.من که لذت بردم واقعا نشون ادمهای کره زمینه امیدوارم بادکنکی داشته باشم که باهاش خودنمایی نکنم و از مسیرم دور نشم.

  3. سلام شهاب جان،
    الحق ماشالله، چه حرفاى خوبى و مفیدى.
    انشالله همیشه به سمت برتر هدایت بشیم، و کانونى واضح از برتر بودن داشته باشیم.

    1. سلام عبدالله عزیز ، ورودت به سرزمین های دور رو خوش امد میگم . هر یک باید سعی کنیم خودمون رو به برتر بودن بکشونیم ، نا سلامتی انسانیم ،
      امید وارم پست های دیگر رو هم بخونی ، احساس زیبایی در تو در جریان هست .

  4. سپاس فراوان بابت داستان خوب و البته نطرات دوستان که همیشه مطالب رو کامل و گسترده میکنه.

    پاسخ نویسنده : ممنون امیر جان ، خوشحالم مفید بوده واست ،

  5. ابتدا ممنونم از تمامی دوستانی که در نظرات مارو همراهی کردند و به پرسش مربوطه جواب دادند ،
    همون طور که خدمتتون عرض کردم این پست تمثیلی از یک رویای صادقه بود ، بعد از ارسال این پست این سوال در ذهنم به وجود اومد که چرا خود نمایی کردند یا جار زدن اعمال باعث میشه نور بادکنک ها از بین بره و ثمره ی لازم رو برای خود فرد نداشته باشه ، که تصمیم گرفتم این موضوع رو با شما عزیزان در میون بذارم تا نظرات شما رو هم بدونیم ،
    در این نظر سنجی مریم عزیز :
    چون این آدما می خوان با نشون دادن کارهای خوبشون وجهه و مقام و منزلتی در دل مردم پیدا کنند وکاراشون از روی عشق نیست، درنتیجه …..
    آیلین عزیز :
    هدف تکامل ماست ،هدف نزدیک تر شدن به عشق لایزال الهی است. کاری که از روی عشق و با خلوص دل انجام میگیرد با پلکانی از نور و عشق مارا به آفریدگار نیکی و عشق نزدیکتر میکند اما کار خوبی که برای نشان دادن به دیگران صورت میگیرد ما را به کجا ببرد؟
    درست است وسیله ها یکی هستند اما مقصد ها با هم متفاوتند.
    و همینطور ویدای عزیز:
    هدف همیشه رشد فردی هست ، اگه توجه به بادکنک ها و تعدادشون باشه ، هدف از فرد به سمت بادکنک می ره ♥
    ولی لازمه بادکنک فروش هم هر از چندگاهی داد بزنه ، اهای بادکنک دارم ، اینجوری توجه بسمت بادکنکها و زیبایی اونا جلب میشه ، بچه ها می گن ، منم بادکنک می خوام ، چون قشنگی اونا رو دیدن و ….
    جمع بندی از این سه نظر رو در نظر بعدی واستون بیان میکنم . هر سه دوست عزیزمون ، مریم ، ویدا و ایلین عزیز ، نظرشون بر این بود که ، کار ها باید از روی عشق صورت بگیره ، و با این عشق ما با مسیری از نور مواجهه میشیم و به خداوند نزدیک تر میشیم ،
    که خب میشه گفت نظرات دوستان کاملا درست بوده ،
    همینطور ویدای عزیز به نکته ی خوب دیگه ای هم اشاره داشت ، اینکه :
    ولی لازمه بادکنک فروش هم هر از چندگاهی داد بزنه ، اهای بادکنک دارم ، اینجوری توجه بسمت بادکنکها و زیبایی اونا جلب میشه ، بچه ها می گن ، منم بادکنک می خوام ، چون قشنگی اونا رو دیدن و ….
    در نییجه زمانی که انسان کار خوبی رو انجام میده و با اون کار خوب به جمعی کمک میکنه ، اگر اون کار رو به هر دلیلی برای دیگران هم تعریف کنه ، جدا از اینکه امکان داره نور بادکنک رو از دست داده باشه ، اما با این کارش عده ای رو هم برای داشتن بادکنک ها به تلاش فرا میخونه ، اینطوری دیگران هم دوست دارن مانند اون بادکنک هایی رو داشته باشن ، پس عنوان کردن بادکنک داشتن ، اگر از روی خودنمایی نباشه میتونه برای دیگران هم مفید باشه ، البته این نظر شخصی منه . اما اگر از روی خودنمایی باشه ، میتونه نور بادکنک رو از بین ببره و اجر اون کار خیر از بین بره ، حال اگر دیگران با گفته ی اون فرد به سمت بادکنک ها برن ، خب این اجرش جداست . در این داستان وقتی شخص تنها به تعدد. سرگرمی. زیبایی .تنوع و به نمایش در اوردن بادکنکها میاندیشد یعنی دیگر ان قسمت معنوی بادکنک اهمیت وشکوهشو از دست میده و افکار اون شخص فقط معطوف نماد ظاهری بادکنکها گشته و فی الواقع این حکایت اشخاصیه که با خود نمایی از تعدد بادکنکها و غرور از تنوع انها .بعد مادی وجود شونو وسعت بخشیده وپر رنگتر میسازند .و اینگونه میشه که این اشخاص گرایش پیدا میکنن به مادی بودن و ودورتر میشن از الهی شدن ومعنوی گشتن .
    نظر ستایش عزیز هم در نوع خودش کاملا درسته ،
    همون طور که ما میدونیم ، اخلاق های بد برای افراد ماندگار میشن، اگر فردی برای چند سال اخلاقی رو در خودش نگه داره ، بعد از اون به سختی میتونه اون رو تغییر بده و جدا از این کار خودش رو هم دیگه عیب نمیدونه ، چون جزیی از ماهیت اون فرد شده ، مانند افرادی که ماها بهشون میگیم خالی بند ، این افراد هر جا میشینن شروع میکنن به دروغ گفتن و خالی بستن، یا افرادی که عادت کردند که از خودشون تعریف کنند ، این افراد در هر مجلسی که میشینند بحث رو به اینجا میبرند که به نوعی از خودشون تعریف و تمجید کنند ، همون طور که ستایش عزیز هم به این موضوع اشاره کرد ، این افراد کم کم از بعد معنوی کاراشون دور تر میشند و به سمت خودنمایی و خود پروری رو میارن ، که خب ، اگر عاقبت بادکنک فروشی ما به اینجا ختم بشه اصلا خوب نیست ، چون یک عادت میشه و ترک عادت هم موجب اینکه فردی کرده و اعمال خود را جار بزند یا نزند،از نظر من نوعی زیاد فرقی ندارد.یکی به این خاطر که،دیگران با فهمیدن کار او ممکن است اگر جزو افراد ریاکار باشند-برای رقابت و چشم و هم چشمی کردن با او بیشتر به نیکو کاری بپردازند و این پر واضح است که مردمان در این بین،از انفاق افراد ریاکار،سود ها میبرند!
    دیگر اینکه شاید آن فرد ریاکار از نظر بعد تکمیلیِ نیازهای روحی خود،در مقطع بخشش و مطرح کردن آن(با ریای به معنای ظاهری این کلمه که از آن در میان ما جا افتاده)در جایی قرار دارد که باید دیده شود.میخواهد خود را مطرح کند تا نیاز ندیده شدنش توسط دیگران را،از نظر تکامل روح خود کامل کند
    شاید به عبارتی دیگر بتوان گفت نوعا انجام کارهای خوب نتیجه ای رو که باید در زیبایی دنیای اطراف خودش بگذاره،میگذاره.چه فرد انجام دهنده جار بزنه،چه اون رو پنهانی انجام بده.وقتی خواست خدا بر وقوف چیزی باشه تا انجام بشه-عدو نیز سبب خیر میشه.
    با صحبت جویای عزیز در این مورد،به این نتیجه میرسیم که کمک یک فرد خود نما به خانواده ای،گره از کار اون خانواده نیازمند باز میکنه و اجر خودش رو خواهد داشت،از طرفی شاید خواست خداوند بر این بوده که این فرد به این شکل عمل کنه،تا نیازهای درونی خودش رو جبران کنه و از کمبود ها فاصله بگیره،خود من هم به شخصه در ابتدای مسیر معنوی خودم کارهای خوبم رو جار میزدم ، اما در حال حاضر هیچ نیازی به جار زدن ندارم ،
    در پایان به این نتیجه میرسیم،کار خیر ما نتیجه ی خودش رو در جامعه خواهد گذاشت، چه از روی خودنمایی باشه یا نباشه،و اینکه ما نباید دیگران رو در این زمینه مورد قضاوت قرار بدیم ، چون هر کسی از مسیری به سمت خداوند در حال حرکته،شاید مسیر حال برای اون فرد لازم و ضروری باشه،سوم اینکه اگر کارهای انجام شده رو با خودنمایی قاطی نکنیم، در مدت زمان کوتاهی ما علاوه بر اینکه در دل مردم محبوب خواهیم شد، بلکه در نزد خداوند هم به مقام و منزلت بالایی خواهیم رسید،به قول بچه ها گفتنی ساز ما با ساز خدا کوک میشه و اون وقته که بهتر میتونیم مصلحت و تقدیرش رو درک کنیم ، صداش رو بشنویم و بهش عشق بورزیم و سراسر نور و امید باشیم. ممنون از همه ی شما .

  6. با سلامی دوباره
    دیدگاهی جدید باز شد و همه را به فراخوانی دعوت کرد تا گفته هایی دیگر را به اشتراک گذاریم .
    اینکه فردی کرده و اعمال خود را جار بزند یا نزند ، از نظر من نوعی زیاد فرقی ندارد . یکی به این خاطر که ، دیگران با فهمیدن کار او ممکن است اگر جزو افراد ریاکار باشند ، برای رقابت و چشم و هم چشمی کردن با او بیشتر به نیکو کاری بپردازند و این پر واضح است که مردمان در این بین ، از انفاق افراد ریاکار ، سود ها میبرند !
    دیگر اینکه شاید آن فرد ریاکار از نظر بعد تکمیلیِ نیازهای روحی خود ، در مقطع بخشش و مطرح کردن آن ( با ریای به معنای ظاهری این کلمه که از آن در میان ما جا افتاده ) در جایی قرار دارد که باید دیده شود . میخواهد خود را مطرح کند تا نیاز ندیده شدنش توسط دیگران را ، از نظر تکامل روح خود کامل کند ، پس باز با این دید چه بهتر که یکی از مخلوقات خدا به خواسته ای از خواسته هایش رسیده ! ممک است فرد ریا کار از نظر ظاهری ، بُعد معنویش را بالا نبرده باشد ولی به تکامل روحش کمک کرده تا بهتر در مسیر معنوی آینده ای دور یا نزدیکش پا بگذارد . پس این خود اقبالی به جهت نیکوتر شدن است .
    شاید به عبارتی دیگر بتوان گفت نوعا انجام کارهای خوب (بدست آوردن بادکنکها ) نتیجه ای رو که باید در زیبایی دنیای اطراف خودش بگذاره ، میگذاره . چه فرد انجام دهنده جار بزنه ، چه اون رو پنهانی انجام بده . وقتی خواست خدا بر وقوف چیزی باشه تا انجام بشه ، عدو نیز سبب خیر میشه . به فرض کاری رو یه انسان خیر انجام میده و یه دبستان در یک روستا ساخته میشه ، این در جامعه تاثیر خودش رو میکنه و یه عده از انسانها از اون پس به جمع باسوادان میپیوندند و ارتقاع سطح دانش جامعه بالاتر خواهد رفت ؛حالا چه این فرد خَیر این کار رو در نهان و برای بالا بردن سطح ارتباط معنویش با خدا معامله ای کرده باشه ، چه برای ریا و ظاهر سازی این عمل رو انجام داده باشه و نفس خودخواهی و نمایاندن خودش رو به دیگران به معرض نمایش گذاشته یاشه و یا در آخر ، جزو افرادی باشه که فقط به خاطر عشق به خدا و عشق به هم نوعش که عصاره و جوهره ای از عشقه به خداست ، این فعل ازش سر زده باشه . این از دست دادن بادکنکها و یا ترکوندن اونها به اختیارِ خودِ فردِ نیکو کردار که در دسته ی سوم ما جا گرفته ، بواسطه ی عشق الهی و با این هدف که فقط با دیدن زیباتر شدن احساس و دنیای دیگران انجام گرفته ؛ حس زیبای عاشق بودن و بخشیدنه ، همون عشق الهی یی که قبلا هم از اون صحبت کردیم .
    در این بعد از نگرش و وجود ، فرد میبخشه بدون اینکه احساس ریا ، آزار ، خودنمایی ،حسرت یا ندامت داشته باشه ؛ او میبخشه چون ظرف وجودش از عشق لبریزه . میبخشه چون خاصیت وجودیش با خاصیت حقانیته حق که بخشندگیست عجین شده ، پس فقط دیدن دیگران و دنیای اطرافش در وضعیتی بهتر جواب و پاداشی والا برای اوست بدون توجه به اینکه دیگران بدانند یا ندانند که او چه کرده ، چه میکند و چه خواهد کرد . او راضیست به خالی بودن دست خود از بادکنک درحالیکه از شادی حتی لحظه ای ، در چشمان دیگرانی که بادکنک را به آنان بخشیده ، سرخوش و مست است . خداوند نیز به پاس زیبایی جوهره ی چنین بنده ایست که ما را در روی کره زمین ، بارها و بارها منور به انوار رنگی زیباییهای مادی و معنوی کرده و میکند و خواهد کرد .

    به امید آنکه محول الحول والاحوال ، در سال نو ، نظری عاشقانه بر ما اندازد
    جویا

    پاسخ: سلام جویای عزیز ، ممنون بابت نظرت ، با این نظر تو ، جواب این سوال کامل و کامل تر شد ، منتظر نظرات دیگر دوستان هم خواهیم بود ، جمع بندی مربوطه رو به زودی واستون مینویسیم .

  7. با سلام خدمت اقا شهاب عزیز و تشکر از داستان تمثیلی زیباشون …..ما اگه بخوایم از یه دیدگاه دیگه به محتویات این داستان نگاه کنیم یعنی نگاه فلسفی داشته باشیم باید گفت جوهره وجود انسان دارای دو بعد هست . یک قسمت مربوط به جسمیت داشتن و مادی بودن ذات انسانی و بخش دیگر مرتبط با الهی بودن و معنویت ان میباشد .در این داستان نمادین هم بادکنکها دارای دو بعد بودند یک قسمت مربوط به .سرگرمی . زیبایی.رنگی بودن و ظاهر فریبی انها و قسمت دیگر که در حقیقت به بادکنکها شکل بخشیده و موجب اوج گرفتن بادکنکها در فضا میگشت مربوط میشد به نور و عشق الهی مملو شده درون ان .در این داستان وقتی شخص تنها به تعدد. سرگرمی. زیبایی .تنوع و به نمایش در اوردن بادکنکها میاندیشد یعنی دیگر ان قسمت معنوی بادکنک اهمیت وشکوهشو از دست میده و افکار اون شخص فقط معطوف نماد ظاهری بادکنکها گشته و فی الواقع این حکایت اشخاصیه که با خود نمایی از تعدد بادکنکها و غرور از تنوع انها .بعد مادی وجود شونو وسعت بخشیده وپر رنگتر میسازند .و اینگونه میشه که این اشخاص گرایش پیدا میکنن به مادی بودن و ودورتر میشن از الهی شدن ومعنوی گشتن .و این به معنای فراموشی جوهره وجود و گوهر پاک الهی شونه …ودر اخر باید بگم از نظر من احساس لذت وسرور ناشی از انعکاس نور وعشق الهی درون بادکنکها بر اعماق قلب انسان بسیار زیباتر و پر شکوهتر از احساس مالکیت و به احتزاز در اوردن بادکنکهای رنگی در دستان فرد میباشد که تلنگری ناچیز موجب ترکیدن و از بین رفتنشان میگردد

    پاسخ: سلام ستایش عزیز ، ممنون بابت نظرت ، نظرت رو دوست داشتم ، نظرات دیگر دوستان رو هم بشنویم و بعد جمع بندی رو ارائه بدیم خدمت شما عزیزان …

  8. سلام شهاب عزیز
    هدف همیشه رشد فردی هست ، اگه توجه به بادکنک ها و تعدادشون باشه ، هدف از فرد به سمت بادکنک می ره ♥
    ولی لازمه بادکنک فروش هم هر از چندگاهی داد بزنه ، اهای بادکنک دارم ، اینجوری توجه بسمت بادکنکها و زیبایی اونا جلب میشه ، بچه ها می گن ، منم بادکنک می خوام ، چون قشنگی اونا رو دیدن و ….
    شادان باشی و روزگارت بهاری ♥♥♥

    پاسخ: سلام ویدای عزیز ، ممنونم بابت نظرت ، درسته ، همونطور زمانی که انسان های بزرگ از خوبی ها و یا مکاشفه هاشون صحبت میکنن ، مخاطب ها علاقه پیدا میکنن به اینکه مانند اون ها باشند ، ببینیم نظر دیگر دوستان چیه

  9. هدف تکامل ماست ،هدف نزدیک تر شدن به عشق لایزال الهی است. کاری که از روی عشق و با خلوص دل انجام میگیرد با پلکانی از نور و عشق مارا به آفریدگار نیکی و عشق نزدیکتر میکند اما کار خوبی که برای نشان دادن به دیگران صورت میگیرد ما را به کجا ببرد؟
    درست است وسیله ها یکی هستند اما مقصد ها با هم متفاوتند.

    پاسخ: سلام ایلین عزیز ، ممنون از نظرت و همراهی کردنت ، منتظر نظرات دیگران دوستان هستیم …

  10. باسلام خدمت عزیزان
    چون این آدما می خوان با نشون دادن کارهای خوبشون وجهه و مقام و منزلتی در دل مردم پیدا کنند وکاراشون از روی عشق نیست، درنتیجه …..

    ی عاشق خام، از خدا دوری تو

    ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو

    تو طاعت حق کنی به امید بهشت

    رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو

    این شعر از جناب شیخ بهایی است .

    پاسخ: سلام مریم عزیز ، ممنون بابت نظرت ، منتظر نظرات دیگر دوستان هم میمونیم تا در انتها جمع بندی کلی از این سوال ارائه بدیم .

  11. دوستان عزیز ، سلام ،
    خواستم سوالی رو مطرح کنم ، به نظر شما چرا خود نمایی یا همون بادکنک فروش بودن باعث میشه بعد معنوی ما کاهش پیدا کنه ؟ چرا باعث رشد بعد معنوی ما نمیشه ؟
    اینکه انسانی کار خیری انجام بده اون کار خیر رو پیش همه بگه و جار بزنه ، چرا باعث میشه که این انسان نتیجه عملش رو به خوبی دریافت نکنه ؟ ممنون میشم اگر همراهی کنید

  12. امیدوارم همیشه دستهایی خالی از بادکنک داشته باشیم !

    خیر پیش
    جویا

    پاسخ: سلام جویا جان ، ایشالله انقد بادکنک به دست بیاریم که کل آسمون ها پر شه از بادکنک ، هر چند که در دست خودمون بادکنکی باقی نمونه ،
    نگه داشتن بادکنک ها باعث میشه بهشون مغرور بشیم . راز اینه رها کن و رها باش ، یا به مصداقی جاری باش . ممنون بابت نظرت

  13. سلام
    عالی بود عالی خیلی از خوندن داستان لذت بردم
    مرسی

    پاسخ: سلام نرگس عزیز ، ممنونم ، خوشحالم که خوشت اومده ، امید وارم که بتونی به معانی نهفته در این داستان هم به خوبی پی ببری

  14. سلام به شهاب عزیز
    مطالب زیبای شما تاثیر خوبی روی من می ذاره ، بسیار ممنونم. امیدوارم شما وهمه دوستان سال نو خوبی داشته باشید و فارغ از هیاهوی این دنیا.
    یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده‌ام ؟

    سقراط گفت: از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند

    پاسخ: سلام مریم عزیز ، ممنون از شما ، همچنین حضور شما هم در این وبلاگ باعث دل گرمی ما هستش ، منم پیشاپیش به شما و تمام دوستان عزیز دیگه عید رو تبریک میگم ، امید وارم سال خوبی داشته باشید .

    جمله شما هم بسیار زیبا بود ، زمانی که بدونیم مالک چیزی نیستیم و ما هم مانند همه اونایی که اومدن و رفتن یک مسافر هستیم ، به طور حتم زندگی ما دگرگون خواهد شد .

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.