صفحه اصلی تجارب معنوی علی اسکانیا،دیدار اول
علی اسکانیا،دیدار اول

علی اسکانیا،دیدار اول

0
58

این بار در این پست داستان یک خدا مرد واقعی به اسم علی آقا رو میخونیم ، من با این مرد در اتوبوس اسکانیایی که به مقصد تبریز میرفت همسفر شدم ، به همین علت اسمش رو تو گوشیم علی اسکانیا ذخیره کردم  ، و اینجا هم این پست رو به اون اختصاص میدم ، علی اقا اهل تهران هستش و داستان آشنایی من با این فرد در پست دو تجربه ی بعد از مرگ به وضوح نوشته شده ، اما اینجا اشاره ی کوتاهی به موضوع میکنم تا یک یاد آوری بشه .

علی اسکانیا

عمه ی دامادمون برای خواهرم تجربه ی مرگ خودش رو تعریف کرده بود و اینکه از بدن جدا میشه و به جهان دیگه ای منتقل میشه و اونجا از آسمان سیب هایی آویزون شده میبینه و از انسانی به اسم حاج آقا فضلی اجازه برای برگشت به جسم و زندگی دوباره دریافت میکنه ، در فاصله کوتاهی من برای مدارک باید به تبریز میرفتم و بلیط اتوبوس رو گرفتم و سوار اتوبوس شدم و بعد از چند دقیقه مردی تقریبا پنجاه ساله کنار من نشست ، قیافه عارفانه ای هم نداشت ، صورت تر تمیز و قدی متوسط و ظاهری پخته داشت ، کمی که گذشت و با هم آشنا شدیم بحث در مورد خدا و روح و این جور مسائل باز شد ، بعد علی اقا تجربه ی خروج از بدن و در اصل مرگ طبیعی خودش رو برام تعریف کرد و تجربه ی مرگ علی آقا دقیقا شبیه تجربه ی مرگ عمه ی دامادمون بود ، خیلی خیلی تعجب کردم و این موضوع رو هم برای علی آقا تعریف کردم ، علی آقا هم خودش تعجب کرد .  بعد که کمی گذشت مدتی در مورد خواب و رویا صحبت کردیم ، و علی اقا وقتی متوجه شد که من هم طالب این جور بحث ها هستم خودش رو با من صمیمی دید ،  گذشت تا بحث به سفیران روح رسید ، من گفتم اساتیدی هستند که انسان ها رو در خواب هدایت میکنند ، بعد در مورد سفر روح صحبت کردم و خیلی خیلی جور شدیم با هم .

بعد علی آقا گفت راستش شهاب جان من با چیزهایی که تو میگی آشنایی دارم ، تجربیات زیادی هم داشتم تو بیداری و خواب اما نمیدونستم اینا چی هست ، اولین باره که میشنوم این ها سفر روح هستش یا اساتید روح هستند ،

بعد من هم از روی کنجکاوی از علی آقا خواهش کردم تا تجربیات خودش رو واسم بگه ، علی آقا شروع به صحبت کرد ، گفت یک بار خونه نشسته بودم و به پشتی تکیه داده بودم و پاهامم دراز کرده بودم ، تلویزیون هم داشت تصویر مکه رو نشون میداد ، مردم داشتند دور مکه طواف میکردن ، من هم پیش خودم گفتم چی میشد اگه من هم الان تو مکه بودم ، در همون لحظه  دیدم از جسم جدا شدم و نوری عظیم رو دیدم ، و بعد دیدم درست در خود مکه حاضر هستم و میبینم مردم دارن طواف میکنن ، من هم در کنار اونا نظاره گر مکه بودم و شروع به عبادت کردم ، و بعد از مدتی دوباره به صورت خیلی خیلی اروم به جسم برگشتم ، (من چون خودم تجربیاتی در سفر روح داشتم و با آدمای بسیاری صحبت کرده بودم به خوبی میتونم بفهمم کی دروغ میگه و کی درست میگه ، حرف های علی اقا چیزی جز حقیقت محض نبود ، ادامه ی مطالب رو بخونین براتون بیشتر و بیشتر غیر قابل باور میشه که انسان  به چه مراتب بالایی میتونه برسه)

من فقط گوش میدادم ، و پرسیدم تجربه ی دیگه ای هم داشتین ؟

گفت نگم بهتره باور نمیکنی ، گفتم اتفاقا من خیلی خیلی از این مطالب شنیدم و عجیب تر از این ها رو هم دیدم ، بگین لطفا . باز علی آقا شروع به صحبت کرد : من یک خونه نزدیکای شاه عبدلعظیم  دارم که نیمه کاره هست و مشغول ساختن اون هستم ، البته چون پولم زیاد نیست کم کم میسازمش ، من نزدیک ۴٫۵ میلیون تومن پول جمع کرده بودم تا بتونم خونه رو کمی جلو ببرم ، بعد از زنم شنیدم که دختری تو کوچه خودمون هست که میخواد ازدواج کنه و واسه خریدن جهیزیه مشکلانی دارن ،  مرد خانوداه هم چند سال قبل فوت کرده و و دختره هم خیلی خیلی از این موضوع ناراحته ، من هم چیزی نگفتم و کمی خودم تحقیقات کردم دیدم حرف همسرم درسته و واقعا مشکل دارن ، بعد یک شب که از سر کار بر میگشتم اومدم خونه و کل پول رو برداشتم و یواشکی رفتم درب منزل اون خانواده و مادر دختر خانوم اومد دم درب ، از اونجایی که میدونستم این ها نمیتونن پول رو به من پرداخت کنن بسته رو به مادر دختره دادم  و گفتم پیره مردی به من گفته که بیام این بسته رو به شما بدم تا مشکل شما حل بشه ، مادر دختره هم گفت کی ؟ چه کسی ؟ گفتم نمیدونم خانم فقط به من گفتن هر طور شده این بسته رو به شما بدم و برم ، این و از من قبول کنین که برای من مسئولیت داره ، مادره هم مونده بود که کی؟ آخه چرا ؟ بعد جلوی من بسته رو باز کرد دید پول توشه و گفت کی این و داده آقا ؟  چطور بهش برگردونم؟

من هم گفتم پیره مرده به من گفت لازم نیست برگردونه فقط سفارش کرد که این و به شما بدم تا مشکل شما حل بشه ، بسته رو دادم و اومدم و اون زن هم تا چند دقیقه دم درب منزل خشکش زده بود . بعد علی اقا میگفت : اون شب اومدم خونه و خیلی خیلی خوشحال بودم ، باز نشستم تو پذیرایی و بچه ها و همسرم تو اشپزخونه بودن ، کانال های تلویزیون رو که عوض میکردم دیدم حرم امام رضا رو نشون میده ،

اون شب هم به خودم گفتم ای کاش من اونجا بودم ، باز دیدم همون حالت به وجود اومد و نا خواسته خودم رو تو حرم امام رضا دیدم و همینطور سرپا شروع به عبادت کردم .

گذشت تا بعد از یک هفته که یکی از همسایه ها من رو دید وگفت علی آقا سلام ، سلام علیک و حال و احوال پرسی کردیم بعد به من گفت شما چرا با ما نیومدین برگردیم ؟ گفتم برگردیم ؟ گفت بله ما با کاروان بودیم ، با هم تو حرم امام رضا صحبت کردیم ، گفتم ما با کاروان اومدیم بیاین با هم بر میگردیم ؟ شما هم گفتین که نه من خودم تنها بر میگردم ، بعد علی اقا گفت من حرم نبودم  اشتباه میکنین ،  و همسایه هم هی گیر داده بود که من خودم باهات تو حرم حال و احوال پرسی کردم ، تو حرم هم دیگه رو دیدیم و ….

تا اینکه یکی از هم محلی ها اومد و گفت بابا علی اقا این هفته کامل تهران بوده ، مشهد نبوده که ، و همسایه هم با کلی تعجب از من خداحافظی کرد . بعد علی اقا گفت نمیدونم چرا اون هم من رو در مشهد دیده بوده ، و بعد من براش توضیح دادم که انسان که به درجات بالای معنوی میرسه میتونه در چند مکان حاضر باشه .

بعد از علی آقا پرسیدم باز تجربه ی این جوری داشتین ؟ گفت اینطوری نه اما دوبار هم از امام زاده شاه عبدالعظیم حاجت گرفتم ، گفتم چطوری ؟ تعریف کنین لطفا :

گفت یک بار سی و پنج میلیون تومن چک داشتم  و زمان وصول چک برای یک هفته بعد بود ، یکی از دوستام پولی که داشتم رو خورده بود و فقط سه ملیون و پانصد هزار تومن پول داشتم ، شب رفتم امام زاده عبدالعظیم و نشستم و کلی با خدا درد و دل کردم و همونطور کنار زری نشسته بودم ، بعد از چند ساعت فردی زد پشت شونم و گفت برو حاجتت رو گرفتی ، میگفت وقتی برگشتم کسی رو ندیدم ، گفتم شاید خیالاتی شدم ، بعد تا خونه پیاده رفتم و فردا صبحش رفتم بانک تا سه میلیون نیم رو به حساب بریزم که حسابم خالی نباشه ،

قبض رو نوشتم  تحویل کارمند بانک دادم و پول رو از پلاستیک مشکی که دستم بود خارج کردم و به کارمند بانک دادم ، بعد دیدم هنوز پاکت سنگینه ، و به یک بار دیگه دیدم همون قدر پول توی پاکت هست ، این کار ادامه داشت تا سی پنج ملیون تومان به کارمند بانک تحویل دادم ، که کارمند بانک به من گفت آقا قبض رو اشتباه نوشتی ، پشت نویسش کن ، سی و پنج میلیون تومان درسته نه سه میلیون پانصد .

متاسفانه الان دومین باری که در امام زاده عبدالعظیم حاجت گرفته بود رو یادم نیست چیه ، چون این موضوع مربوط به دو سال پیشه .

من همینطور محو حرفای علی آقا بودم و میدونستم که داره درست میگه ، در ثانی تجربه ی معنوی بعد از مرگی که داشته درست مانند عمه ی دامادمون بود و یک مرد ۵۰ ساله برای یک شخص غریبه تو اتوبوس نیازی به دروغ گویی و خود نمایی نداره ، همینطور بحث ادامه داشت ، کمی من صحبت میکردم و کمی علی آقا ، و باز علی اقا کم کم که میدید من هم اطلاعاتی دارم اون هم حرف هاش و که سالها بود برای کسی نگفته بود رو برای من باز گوکرد .

علی آقا گفت من خواهری داشتم که چند سال پیش فوت کرد ، من قبل از اینکه خواهرم از دنیا بره رویاهایی میدیدم ، اما فکر نمیکردم که درست باشه ، تا اینکه بعد از یک هفته رویاهام به حقیقت پیوست و خواهرم به رحمت خدا رفت ، بعد علی آقا میگفت: چون میدونستم خواهرم خیلی خیلی انسان پاکی بوده و جایگاهش رو در اون دنیا دیده بودم به هیچ عنوان از مرگش ناراحت نبودم ، چون میدونستم در جای خوبی هستش ، علی آقا ادامه داد : آقا شهاب شاید حرفایی که بهت میزنم رو باور نکنی اما خدای من خودش شاهده که حرفام عین حقیقته ، و گفت که من حتی بعد از مرگ خواهرم ، خواهرم رو به عینه در بیداری میدیدم ، زمان هایی که کسی منزلمون نبود میمود به من سر میزد و با هم صحبت میکردیم و بچه ها میومدن خونه خدافظی میکرد و میرفت ، گذشت تا اینکه بعد از مدتی خواهرم به من گفت علی من میخوام پسرم رو هم با خودم ببرم ، اون تو این دنیا حیفه بمونه ، شاید  اون هم با من بیاد ، و دوری نگذشت و تقریبا بعد از یک ماه خواهر زدم هم فوت کرد و از دنیا رفت .

از علی آقا پرسیدم که چطور این هارو دیدی ؟ به نظرت علتش چیه ؟ گفت راستش من ادم آنچنان مذهبی نیستم  ، همین قدر که واجبات دینی خودم رو کامل انجام میدم ، نمازم رو سر وقت میخونم ، روزه میگیرم و انسان بی ازاری هستم  ، اما شهاب چیزی که فکر کنم باعث شده  رشد کنم اینه که هیچ چیز مثل کمک کردن به مردم بهم خوشحالی نمیده ، من تو بازار پارچه فروشا یک غرفه دارم  و یک ماشین و یک خونه و یک زندگی ، در آمد مورد نیاز خانوادم رو کنار میذارم و هرچی اضافه تر در بیارم رو به اونایی که واقعا نیازمندن میدم ،

هیچ کسی هم نیمدونه که من این کارهارو میکنم ، خودم میدونم و خدای خودم ، حتی خانوادم هم از این ها بی خبرن ، الانم این هارو به تو گفتم چون حس کردم تو هم چیزهایی میدونی و درکم میکنی ،  خدا هم کم و بیش به من میرسونه روزیم رو .

بعد من به علی اقا تا اونجایی که اطلاعات داشتم کمکش کردم  ، بهش در مورد اساتید گفتم ، قابلیت های روح و خواب های معنوی ، علت خواب های معنوی و علی آقا هم با این که  دارای دنیایی تجربه دیداری بود حرفام رو گوش میکرد و من که اکثر تجربه هام تو اون زمان از مطالعاتم بود واسش مطالب رو شرح میدادم .

دیگه حرفی به میان نیومد و تو اتوبوس خوابمون برد و صبح که میخواستیم از هم جدا شیم من شماره موبایل علی آقا رو از ایشون گرفتم و کلی هم بهش تارف کردم که به منزل ما بیاد اما گفت که باید به پادگان زمان جبهش بره (لشکر ۲۱ حمزه تبریز) و از اونجا مدارکی رو لازم داره و از هم جدا شدیم .

زمان گذشت من تقریبا بعد از ۵ ماه دوباره به تهران رفتم تا چند تا از دوستای دوره ی کاردانی رو ببینم و کلی باهم حرف بزنیم ، دوستان رو دیدم و وقتی میخواستم برگردم ساعت ۵ بعد از ظهر بود و من چهارراه افسریه بودم ، گفتم بزار یک زنگ به علی آقا بزنم اگه شد ببینمش ، تماس رو گرفتم و با علی اقا صحبت کردم و قرار شد که برم بازار سبزه میدون و علی اقا رو ملاقات کنم ، رفتم و به علی اقا تماسی دوباره گرفتم و من و به غرفش راهنمایی کرد ، جلو غرفش که رسیدم دیدم تقریبا همه مغازه های پارچه فروشی اونجا ۶ متری و خیلی کوچیک هستند ، علی اقا هم در مغازه رو بست و باهم پیاده رفتیم تا پارکینگ ، ماشین رو از پارکینگ خارج کرد ، علی اقای ما یک تاکسی ار دی سبز رنگ داشت ، (تاکسی بی سیم).  کلی باهم حال و احوال کردیم . گفتم راستش علی اقا دوست دارم باز درمورد اون بحث های تو اتوبوس با هم حرف بزنیم ،

گفت خب شما شروع کن و من گوش میدم ، کمی من حرف زدم و بعد گفت امشب برنامت چیه شهاب ؟ گفتم تا ساعت ۸ بیکار هستم و بعدش باید برم هشتگرد منزل خواهرم ، گفت چون من باید برم تا بیمارستان نمیخوام دیرت بشه ، گفتم بیمارستان چرا ؟ گفت : یک بنده خدایی چشماش رو عمل کرده الان تو بیمارستانه و میرم بهش سر بزنم ، گفت : البته تو که غریبه نیستی هزینه ی عمل چشمش با منه ، اما خب باید بهش سر بزنم ببینم چیزی کم و کسر نداشته باشه . پرسیدم این بابا کی هست حالا :

گفت یک ادم فقیریه ، یک مرد سن بالاست که چشماش آب مروارید آورده چند وقت پیش بهش بر خوردم کنار خیابون نشسته بود و ترازو جلوش بود و بعد متوجه شدم که آب مروارید داره چشماش و اگر عمل نکنه کور میشه ، الانم به طریق دیگه ای بردم چشماش رو عمل کنه و هنوزم نمیدونه که کی داره خرج عملش رو میده ، بهش سر بزنم خیالم راحت شه ببینم چیزی کم و کسری نداره ، بعد ازش پرسیدم چرا به خودش نگفتی که کی هستی؟ گفت نیازی نیست بدونه که ….

(پیش خودم گفتم نگاه کن ، رفته به یک پیره مرد فقیر گوشه خیابونی کمک کرده و چند میلیون خرج عملش کرده تازه مرده هم نمیدونه کی خرجش کرده ، اگر من بودم میرفتم به یک خانوم بیوه یا دختری کسی کمک میکردم و بعد از کمک کردن هم میرفتم میگفتم من بودم کمکتون کردم که اون خانواده هم از من تشکرکنن و پیش خودم کلی حال کنم و فکر کنم انسان معنوی هستم)

باز ازش پرسیدم علی اقا دیگه سفر روح نداشتی ؟ گفت نه دیگه مثل اون حالت رو تجربه نکردم ، اما یک شب یک خواب خیلی خیلی خوب  و عجیب دیدم ، گفتم چی بود ؟ گفت بگم عیبی نداره ؟ گفتم نه بگو به حساب من ،( اینقدر که کنجکاو بودم )

گفت یک شب خواب دیدم که رو به روی یک نور خیلی خیلی عظیم قرار گرفتم ، قدرت نور خیلی خیلی بالا بود و به همه جا پخش می شد ، بعد از  روبه روم صدایی اومد و گفت : من خدای تو هستم ، تو الان در پیشگاه من قرار داری ، چون در فلان روز فلان کار رو انجام دادی و در فلان جا دست بنده ی من رو گرفتی …. علی آقا میگفت تمام کارهای خوب من رو خدا دونه دونه برام بازگو کرد …. به خاطر این اعمالت الان در پیشگاه من حاضری ، از من چی میخوای ؟

علی آقا هم گفته بود: من از تو ثروت میخوام خدا ، ثروتی میخوام که بتونم هرچقد که میخوام به فقیرا کمک کنم و دستشون رو بگیرم ، خدا هم در برابرش گفته بود : من به تو چیزی رو دادم که از ثروت خیلی خیلی بالاتره ، تو اون رو گم کرده بودی ، اما حالا داری کم کم پیداش میکنی …. بعد از خواب بیدار شده بود .

من هم گفتم علی آقا شاید منظورش انسانیت و بزرگی بوده نه ؟ علی اقا گفت فکر کنم همین بوده .

بعداز کمی صحبت های دیگه من در میدان آزادی پیاده شدم و به راهم به سمت هشتگرد ادامه دادم و علی اقا هم رفت تا به بیمارستان بره ، از من خیلی خواهش کرد که باهاش تا بیمارستان برم و باهم صحبت هایی داشته باشیم اما خب وقت برای این کار جواب گو نبود .

اون روز من خیلی درس های بزرگی از علی اقا یاد گرفتم ، اینکه خدا مرد بودن به ریش و ظاهر نیست ، به صبح تا شب پای نماز بودن اما دریغ کردن از کمک به دیگران نیست ، به هزار ذکر در زیر کولر گازی نیست ، به زندگی راحت و بی درد و سخنرانی برای دیگران نیست ، بلکه خدا مرد کسیه که قدمی هم برای خلق برداره ، کمک به افراد نا توان بکنه ، دست گیر باشه ، عبادت بکنه و نماز بخونه اما هر کلمه ای هم که در نماز و ذکرش میگه به اون کلمات ایمان داشته باشه ، وقتی میگه خدایا همه کاره تو هستی  و تو بر هر کاری قادری به این حرف ایمان داشته باشه و دلش نلرزه از اینکه بخواد پانصد هزار تومن به فقیری کمک کنه ، یک جمله ی معروفی هم داریم که دستهایی که به خلق کمک میکنند از لب هایی که عبادت میکنند مقدس ترند ، اما این جمله به این معنی نیست که عبادت نکنیم ، اگر این دو با هم باشند یک محور محکم رو برای رشد معنوی حاصل میکنن ،  در پست زندگی من هم خوندین که من بعد از اینکه از ته دل برای یکی از اطرافیانم طلب سلامتی از خدا کردم ، و از خدا خواستم که مریضی اون فرد رو برای من رقم بزنه و اون سلامتی خودش رو به دست بیاره همون شب اولین سفر روح رو تجربه کردم .

امیدوارم که این پست رو باور کرده باشین و یک انسانی رو که خالقی همچون خدا داره رو محدود و بی کمک و تنها فرض نکنین ، ما انسان هستیم و میتونیم به عرش کبریایی هم برسیم ، همونطور که محمد رسید ، همونطور که علی رسید، همونطور که شمس جسم و روح رو به پرواز در آورد و هزاران مثال دیگه ، اما کسب این معنویت مانند چیدن یک سیب از درخت نیست که شما با تمرینی خاص و یک ورد جادویی به این درجه برسین ، بلکه نیاز  به  تلاش و از خود گذشتگی  و همت داره ، هر روز قدمی برای انسان بزرگی شدن بر دارین بدون اینکه بخواین در فامیل و آشنایان جار بزنین که قدمی برای خلق برداشتین  اون وقته که شما هم از جمله یاران و جانان میشین . نظر ، انتقاد ، پیشنهادی داشتین در قسمت نظرات حتما بنویسین  تا هم من و هم دیگران استفاده کنن ،  این وبلاگ برای بالابردن بعد فکری شما نسبت به جهان و پیرامونه شماست،  هدایت گر خداوند متعال است ،در پناه حق باشید .

شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۵۸)

  1. با سلام خدمت اقا شهاب.
    من چند وقته یه علامت رو دستم میکشم چهار نقطه به صورت تقاطع یک لوزی که گاهی یه نقته وستشه وگاهی هم نمیزارم از زمانی که فهمیدم اعداد الهامات الهی هستش خیلی فکرمو مشغول کرده.میتونید کمک کنید مفهومشو بفهمم.خیلی ممنون

    1. سلام به شما مجتبی عزیز.
      شاید شما بخواین اشکال دیگه ای رو روی دست خودتون بکشید. این از نظر من چیزی نیست که من بخوام توضیحی در موردش بدم. مفهوم این کار به خود شما بر میگرده.

      1. نه این شکل فقط همین شکل چندین مدت هست که میکشم و کاملا غیر ارادی هستش
        به هر حال از این که جوابمو دادین بسیار ممنونم
        در پناه حق موفق و پیروز باشین در ضمن عروسیتم مبارک

  2. چرا این اتفاقا برای مردای ثروتمند مثل بیل گیتس که هم ثروتمندترین مرد دنیاس هم خیر هس نمیفته این حرفا بیشتر بین ایرانی هاس

    1. سلام به شما کامران عزیز.
      شما چه میدونید بیل گیتس چه کس هست ؟ فقط اسمش رو شنیدین. از افکار و ارمان ها و رویاها و تجربیات معنوی اون شخص آگاه هستید ؟ خیر.
      اما برنامه ای بود به اسم کلید اسرار.
      تجربیات معنوی خیلی از عزیزان خارجی در اون به نمایش گذاشته میشد.
      شبکه دو هم پخش میکرد این فیلم. نمونه این تجربیات رو به کرار در اون برنامه شاهد بودم.

  3. بسیار زیبا
    چرا باور نکنیم
    وقتی به بزرگی و زیبایی خدا ایمان داشته باشیم این حرفا رو هم باور میکنیم
    به عظمت خدا شکی نیست اما آدم با خودش میگه واقعا همچین آدم هایی وجود دارن تو این زمونه؟
    خوشا به سعادت این مرد
    چه چیزی با ارزشتر از اینکه انقدر به خدای خودت نزدیک باشی…

    ممنون از شما

    1. سلام به سما فرزانه عزیز.
      ورودتون به این سرزمین رو تبریک میگم. انسان های زیادی مهمان بودن و هستند. ان شاالله که میزبان خوبی باشیم.
      بله. ما هم داریم سعی میکنیم راه این عزیزان رو سر لوحه قرار بدیم.

  4. سلام من بیشترمطالبتون روخوندم چون تازه راه درست روپیداکردم ودنبال اینم که بدونم چی درسته وچی غلط
    تشخیص درست وغلط واقعاسخته بخصوص الان که بدعت گذاری زیادشده!
    تویکی ازمطالب که تونرم افزارخودشناسی وخداشناسی خوندم نوشته بودین که فرقی نمیکنه چه دین یاایین وروشی داشته باشین.همه راههادرسته!
    من الان سی سالمه وتازه شروع کرذم به نمازخوندن وواجباتی که خداوپیغمبرش گفته وطبیعتاانجام اینابرام سخت میادولی من تصمیمم قطعی بودکه بایدبه فرمان خداچشم بگم واین سختی روبه جون بخرم ,ولی ازوقتی مطلب شماروخوندم بهم ریختم وفکرمیکنم وقتی بدون دین هم میشه روح روبه خدارسوندچرابایددین داشت وقتی یه میانبروجودداره چه لزومی داره اینهمه قیدوبندداشت؟هرچی تحقیق میکنم سردرگمترمیشم.

    1. سلام ب شما پروانه عزیز.
      هر مطلبی ، چند بُعد داره.
      بُعد های مختلف ، در نگاه ها متفاوته. از نظر من، همین که شما خودت خواستی که در اسلام باشی و به فرمان خداوند چشم بگی، یعنی راهت رو به درستی پیدا کردی و این راه بهت الهام شده.
      این یعنی تسلیم بودن در برابر امر و گفته ی خداوند. یعنی من نوعی ، نمیخوام با حرفای بیهوده خودم رو گمراه یا هدایت کنم. بلکه به فرمان خداوند چشم و لبیک میگم.

      منظور از گفته ی من ، به عزیزانی بوده که گمان میکنند فقط راه خودشون درسته، چه افرادی که بی دین هستند و چه افرادی که با دین هستند. هیچ یک حق ندارند دیگری رو گمراه خطاب کنند. چون هدایت کننده خداوند هست.

  5. من حرفای علی آقارو باور دارم چون خودم تجربیاتی شبیه ب ایشون داشتم – بخصوص دیدار با نور ک البته من سر نماز نور رو ملاقات کردم و حرف زدیم سوالات خاص و سری داشتم ک الحق جواب گرفتم –

  6. سلام اگه میشه درباره مرگ اختیاری و اینکه ادم میتونه هم زمان در چند جا باشه برام توضیح بدین ممنون میشم

    1. با سلام
      لینگونه مرگ رو ( که در حقیقت زیر ِ نفوذ گرفتن ِ امور فیزیکی و حیاتی ِ بدن و به حداقل رساندن ِ ارتباط ِ بین ِ روح و جسم است ) ، هندویان و مرتاضان هند بسیار به نمایش گزارده اند . گونه ای دیگر از مرگ اختیاری که در کشورهای غربی در حال ِ گسترش است ، زملنی رخ میدهد که فرد آگاهانه قبل از پیشرفت ِ یک بیماری ِ کشنده و دردناک ، به پزشکان اختیار ِ زدن ِ سرنگ ِ خاتمه دادن به زندگی ِ فرد ِ بیمار را داشته باشد ، که احتمالا این دومین مورد ، مد نظر شما نمی باشد . گونه های دیگری نیز بسته به تعاریف ِ متفاوت برای این مرگ در نظر گرفته شده که در مجموع یکی از دو حالت ِ گفته شده میباشد .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  7. سلام آقا شهاب بزرگوار.پست خیلی خیلی جالبی بود اما باید بگم واسه رسیدن به این مراحل باید به مسیر معنوی راه پیدا کرد و این مسیر رو بخوبی طی کرد.خوش بحال کسانیکه توی این مسیر قرار میگیرن و به خوبی اون رو طی میکنن.

    1. سلام به شما فاطمه خانم ، چرا خوش به حال بقیه ؟ خود شما هم الان تو مسیر هستی ، در راه قرار گرفتی ، داری در این راه قدم هم میزنی ، فقط حواست به مسیرت باشه و قدر و منزلتش رو بدون . بدون هرکاری که از این پس انجام میدی ، چون با نام و یاد خداوند همراه هست، ارزش بسیار زیادی داره . پس فکر نکن در بی راهه هستی ، پس خودت باید راه خودت رو مورد پذیرش قرار بدی و قبولش داشته باشی

  8. راستش از حوادث من زیاد خوندم شنیدم ولی یه جا برام سوال هست که وقتی روحش رفته بود مشهد باید حوال پرسی همسایه هم یادش می امد چون با خودش احوال پرسی کرده بود یا نه خدا یکی را از عوض اون زیارت بفرسته که نبود چون گفته من روحم از بدنم خارج شد و دیدم حرمم و شروع به زیارت کردم

    1. سلام به شما کبری خانم ، همیشه اینچنین نیست ، بارها شده که شخصی خواب شخص دیگری رو میبینه ، اما شخص دوم اصلا به یاد نداره که در خواب کسی حضور داشته .
      انسان ها و روح انسان دارای ابعاد زیادی هست ، انسان هایی که خدامرد و یا روشن بین هستند میتونین در یک زمان در چندین نقطه حضور داشته باشند بدون اینکه خودشون بدونند .
      البته باید بگم که جسم علی اسکانیا در مشهد حضور نداشته ، چه بسا اگر سفر روح و جسم و یا همان طی الارض رو داشتند ، یادشون میموند . اما روح ایشون به ابعاد بالاتری راه پیدا کرده بوده .
      و همسایه علی اسکانیا روح علی اسکانیا رو در مشهد دیده، و از نظر من فقط اون همسایه موفق به دیدن علی اسکانیا شده .
      مانند زمانی که استادی و یا امام و یا پیغمبری بر شخصی نازل میشه ، فقط شخص اون امام رو میبینه و نه کس دیگری .

  9. شهاب افرین میگم بهت به خاطر قدرت تخیلی که داری
    خوبه نگفتی که امام زمان تو اتوبوس کنارت نشسته بوده

    1. با سلام بر شما دوست عزیز ِ از راه رسیده
      من هم به شما تبریک میگویم به این مناسبت که بالاخره با روش ِ انکار و نهی ، اقدام به درک ِ بینش ِ ” ورای آنچه اصرار دارید که نیست و آنچه باید باشد ” ، شروع به یافتن ِ معنویات کرده اید تا جواب روح و سرشت ِ خود را بیابید ؛ به مانند شما بسیاری از انسانها از انکار است که به معنایی زیبا رسیدند . شکر که شما نیز از راه ِ خود به دنبال ِ معنا میگردید . راه برای شروع ِ یک داستان ِ زیبا چندین و چند گونه است که در کهن دیارمان ، درد ِ آمیخته به طلب را با ظرافت و شیوایی در این بیت با این روش به تصویر کشیده میبینیم : ” اگر با من نبودش هیچ میلی – چرا ظرف ِ مرا بشکست لیلی ” .
      شما پای در راه گذارده اید حتی اگر ذهنتان اجازه ندهد که بدانید ! سکوت و مداما فرمان بردن ، اجازه نداشتن برای پی بردن ِ به دریچه های اتصال و شک نکردن ، از راه ِ اصلیِ طلب و دریافت ما را دور و دورتر میکند ؛ درست در مقطعی که هیجان برای دانستن ِ هدف ِ آمدنها و رفتنها با شروع مخالفت از آنچه بی اساس در ذهنمان تلقین کردند که بی چون و چرا و درک پذیرفتی ایست ، آغاز میگردد و راه برای یافتن و جستن ِ وقایعِ ماورایی از داستانهایی خرافی ذهنمان را قلقلک و آزار میدهند چرا که تا شک نکنیم ، راه را از چاه نمیشناسیم و بی پرس و جو فقط بی هدف میرویم !!! شما نیز روحا به دنبال جواب میگردید و ذهنا آن را پس میزنید و انکار میکنید وگرنه در این وادی چه میکردید !؟ به امید روزی که در همین دوره از زندگی ، روحتان با اصرارهایش بر ذهنتان پیشی بگیرد .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

      1. ممنون از جویای عزیز بابت پاسخ دادن به دوست خوبمون کسری عزیز .
        کسری جان مشخص هست که شما تجارب معنوی اندک و کمی داشتید ، چون اگر انسانی بودید که در این راه مدت ها حضور داشته و انسان های هم مسیر رو هم زیاد دیده باشه ، اون وقت جه بسا این طور قضاوت نمیکردید ، همچنین اینطور هم رد نمیکردید . چیزهایی که من تجربه کردم خیلی کوچیکه ، دوستان دیگر در این سایت مطالبی از تجربیات خودشون نوشتن که پای انسان رو به زمین میچسبونه و چشم و گوشش رو باز .
        شما به دنبال این هستید که اثبات کنید ، اون هم با ذهن که مادی و محدود به مکان و زمانه .
        ما اثبات میکنیم ، با آنچه محدود به مکان و زمان نیست ، بلکه هدف ما رهایی یافتن از مکان و زمان و رنج و عذاب هاست.
        به هر حال ما شما رو سرزنش نمیکنیم ، میتونید مطالب رو بخونید و استفاده کنید و هر سوالی هم که داشتید بپرسید .

  10. سلام بر گرداننده این سایت
    آقا شهاب به سایتتون و مطالبش نگاه می کردم و فکر کردم اینکه شما این سایت رو راه انداختین و این همه آدم با خواسته همسان و همسو رو با هم مرتبط کردید اصلا تصادفی و معمولی نیست و اینکه هر جستجویی آدم رو دقیقا به همون سمت میبره، من دقیقا منتظر مطالب سایت شما بودم و این اتفاق افتاد…
    به شما تبریک میگم که دانه و محور اصلی این زنجیر متصلید، و ممنون که باعث شدید به راه ایمان بیاورم، این اتفاق لاجرم افتاد.

    1. سلام دوست عزیز ، حال که نام خودتون رو هیچ می نامید ، من هم باید بگم ، هیچ اگر سایه پذیرد ، ما همان سایه ی هیچیم .
      خواست خدا بوده ، این سایت قبل ها وبلاگ بوده ، وبلاگی که تنها یک مخاطب داشت ، به لطف خدا حالا به اینجا رسیده و عزیزانی که به دنبال یک هدف هستند رو به دور خود جمع کرده .
      هر مسیری اگر به درستی طی بشه ، به جاهای خوبی ختم میشه . پیوستن این زنجیر با هم به لطف شما دوستان امکان پذیر شده . باید من از شما تشکر کنم و همچنین به شما تبریک بگم که از جستجو در مورد خداشناسی و خود شناسی دوست ما شدین و به ما افتخار دادین .

    1. سلام اردشیر عزیز ، ما برای وصل کردن آمدیم ،
      نی برای فصل کردن آمدیم
      ما درون را بنگریم و حال را ،
      نِی برون را بنگریم و قال را

  11. با عرض سلام خدمت (لعنت بر دروغگو)ی عزیز
    دوست من اگه واقعا خودت رو اپ تو دیت میدونی و کتابای استیون هاوکینگ هم خونده باشی باید بدونی که بعد از ذره ی اتم به ذره ی کوچکتری به اسم کوارک رسیدن و بعد از اون(هر مرحله ۲۰ برابر کوچیک تر میشه) به ذره ی هگزان یا هگزا بوزون ( higgs boson) و بعد از اون به ذره ی جنبنده ای رسیدن که خود استیون هاوکینگ که از مخالفان سر سخت وجود خداست،فکر میکنم دفعه ی اول بود که اسم این ذره رو گذاشت (ذره ی خداوند) یا ( the god particle) و تا حالا ۴ یا ۵ دفه نظر خودش رو در این باره نقض کرده و اخرین بار یاز گفته این ذره همون ذره ی خداونده…
    مطمئنن الان خودش هم به این قطعیت رسیده که اون ذره واقا چیه و بخاطر ترس از یکسری عوامل سیاسی محکم حرف نمیزنه…
    تک تک اینایی که گفتم رو لاتینش رو میتونی سرچ کنی و اگه بیشتر اطلاعات خواستی در خدمتم، فقط ایمیل بزن چون نظرات رو دیر به دیر چک میکنم

  12. این اراجیف چیه؟ اصلا مگ خدا وجود داره؟برو چندتا کتاب علمی بخون تا اسکول شدن توسط پیرمرده؟
    ازبس خرافات کردن
    یارو حتما اکس میزده توهم نعشه کیف کردین
    علمی بحث کنین اخه تا کی دروغو فریب..قرن ۲۰۱۳ ایما؟

    پاسخ: سلام بر عزیز دل . ممنون از ادب کلامت ، لازم نیست پاهات و به زمین بکوبی ، ساده هم میتونی حرف هات رو بزنی ، اگر به مسیر خودت احترام خودت میذاری ، پس به مسیر دیگران هم احترام بذار ، اگر از اینکه خدا نیست واهمه نداری پس زحمت اثبات به دیگرانش رو گردن خودت ننداز ، اگر هم دم از علم میزنی ، میتونه پست های اثبات وجود خدا رو بخونی ، که یکیش در قسمت برچسب ها گذاشتم . باز اگر برای مباحثه هم پایه بودی میتونی نظراتت رو در پست اثبات وجود خدا بیان کنی و با هم صحبت کنیم ، البته با حفظ ادب. ممنون دوست عزیز

  13. اقا شهاب عزیز خواهش میکنم برامون بنویسید تا ما هم با خواندن داستان زندگی واحوالتاتشون اونا رو برا خودمون سرلوحه زندگی قرار بدیم و من همیشه یک چنین چیزهایی را صد در صد باور وقبول دارم ودلیلی ندارد کسی اینجا مطالب دروغین ویا شاخ وبرگ داده شده بگذارد چون در این مکان کسی کسی را نمیشناسد تا حمل بر کبر وغرور وخودنمایی باشد و همچنین شناختی که از شخصیت درونی شما پیدا کردم اینه که شما حرفها ومطالبی که میزارید صد در صد بر اساس واقعیته وفکر نمیکنم به موارد غیر واقعی وکذب اهمیتی قائل بشین چون دلیلی ندارد اون موارد رو اینجا تایپ کرده وخودتونو خسته کنید

    پاسخ: بازم سلام ، دقیقا همینه ، هر گونه خود نمایی تو این فضا که فقط کلمات نقش عوض میکنن پوچ محض خواهد بود ، حال ببینیم خدا چی میخواد ، اگر حسش بیدار شد اون پست رو هم مینویسیم .

  14. وقتی ادم داستان زندگی ومردانگی یک چنین افرادی رو میخونه واقعا حیرت زده میشه این ها کجا وما کجا …این چنین انسانهایی واقعا گوهر وجودشونو کشف کردند وواقعا هدفی که به خاطر اون قدم به این کره خاکی نهادند به اجرا در اوردند چیزی که خیلی از ماها به این خود شناسی و به نمایش در اوردن گوهر درونیمان نائل نشده و هنوز هم رنگ وبوی کره خاکی رو گرفتیم وزمینی شده ایم

    پاسخ: حالا حکایتی هم از همکلاسیم دارم ، که اون خیلی پر ماجراست و بخشی از اون رو هم در زندگی من نوشتم ، ولی خب باور کردن اون حرف ها برای خیلی ها امکان پذیر نیست ، برای همین از نوشتن اون مطالب در قالب یک پست صرف نظر کردم .

  15. راستی عکس پست خیلی زیبا و مرتبطه
    خودتون طراحی کردین؟

    پاسخ: نه متاسفانه ، با هزار زحمت از تو گوگل به یک باره پیدا شد . و دیدم به همونی هست که من لازمش دارم .

  16. سلام خیلی قشنگ بود
    پس حسابی توی اتوبوس سرتون گرم شده
    من که اون آقا رو نمی شناسم
    ولی اون یه تیکه که خواب دیده بود خدا باهاش صحبت می کنه از پشت نور خیلی باور نکردنی به نظر میاد چون خدا حتی با پیامبرانش هم با واسطه فرشته ها صحبت می کنه مگر در یکی دو مورد
    اون هر چقدر هم آدم خوبی بوده باشه از منظر مقام و … در حد پیامبران که نیست

    پاسخ: سلام فاطمه خانوم ، اره خب شب خوبی بود اون شب .
    من مطمعن هستم که علی اقا اون خواب رو دیده ، همچنین بعد از اون ماجرا از فرد دگپه ایهم شنیدم که با یک نور عظیم صحبت هایی کرده اما یادش نمیاد ، و فرض بر اینکه اصلا علی اقا اون خواب رو هم ندیده باشه ، برای مخاظب باید پیام داستان مهم باشه ، اینکه این پست داره چه چیزی رو بهش یاد میده ، ممنون بابت نظر صادقانت .

  17. با سلام

    کاش همه ی ما میتوانستیم مثل علی اقا به این برسیم واقعا انچه که عظیم تر از ثروتهای مادی است داشتن دلی بزرگ و دستانی بزرگتر و بخشنده تر است.
    من امروز به پاسخ یکی دیگه از سوالاتم را با خواندن این مطلب زیبای شما گرفتم.امیدوارم بتونم حافظ خوبی هم باشم.

    برایتان زیباترینها را ارزو میکنم

    پاسخ: سلام دوست من . مرسی که به وبلاگ خودت اومدی . مرسی که نظر خودت رو گفتی و امیدوارم که مفید بشه واست .

  18. سلام ، میشه بیای و نظرت رو راجبه پستی که درباره انشا یه دختر گذاشتم بگی

    پاسخ: با کمال میل

  19. سلام آقا شهاب

    خوبین؟

    ممنون از اینکه وقت گذاشتین و نوشتهای منو خوندید و نظر دادین.

    پاسخ: خواهش میکنم ، وظیفم بود.

  20. سلام آقا شهاب
    مثل همیشه عالی و تکان دهنده بود
    ولی متاسفانه هنوز من……

    پاسخ: خدا بزرگه . اطلاعات باید در درونت جا بیفته و بعد اثر خودش رو بزاره . همین که دنبال حقیقت هستی خیلی مهمه .

  21. باز هم سلام .
    فقط میخواستم این رو بگم که از وقتی که با این سایت اشنا شدم یعنی تقریبا یک ساله پیش تا حالا به ارامشه درونی یه خوبی رسیدم . در خواب هام خیلی تغییر بوجود نیومده با اینکه خیلی از مراحلی رو که در سلسله مراحله خوابها در این سایت خوندم رو قبلا طی کرده بودم ولی تقریبا اونها به یه سکونی رسیدن و دیگه اسمش رو نمیشه تجاربه بسیار ماورایی گذوشت . همینطور سالیانه درازی یه که به سفره روح هم دسترسی پیدا نکردم ولی مطمئنم که درعوض در دنیای درون بخصوص با خوندنه نکاته این سایت به چیزهایی وصف ناشدنی رسیدم که باعث شده که حداقل هیچ کینه ای از کسی رو در دل نداشته باشم و تماما عشقو گذشت رو در روابطه با بقیه تجربه کنم . این رو خواستم بنویسم تا دیگرانی که به خوابهای انچنانی نرسیدن بدونن تنها راه برای رسیدن به ارامش با دیدنه خواب امکان پذیر نیست . ممکنه لذته دیدنه دنیای رویا وصف ناپذیری بالایی رو شامل بشه که حتما هم همینطوره ولی هدف رسیدن به ارامشه درونی یه که توی به خصوص رو به اون جایی که از ازل برات در نظر گرفته شده تا با اون به دیگران خدمتی کنی برسونه . با فکر کردنه به خوبی ها و گفتنه ذکری (یا شاید هم ذکرهایی ) از نامهای خدا که با هاش مانوس تری به سمته هدفه اصلی ی بودنت هل داده میشی . مطمئنم که این به من خیلی کمک کرد حداقل امتحانش برای کسایی که خواستاره رسیدن به ارامشن ضرری نداره.
    در پناه حق.
    جویا.

    پاسخ: سلام جویای عزیز ، ممنون بابت حرف های بسیار زیبات .

  22. سلام به شهاب عزیز.
    اگه دوست داری در مورد تولد دوباره من بدونی یه سر بهم بزن.

  23. آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند اشرف مخلوقات

    پاسخ:
    جی بهتر از این ؟

  24. سلام شهاب جان.
    به تولد دوست عزیزی دعوتی.
    جا نمونی …

  25. سلام
    بسیار از خوندن این پست لذت بردم، همین مردان خدایی هستن که ادمو به زندگی روی این دنیا دلگرم میکنن
    درمورد خوابی که علی اقا خداوند رو به صورت نور دیدن قبلا هم من اینو از کسی شنیده بودم که اونم خدارو مثل یک نور عظیم دیده بوده البته خداوند خودش در قران در سوره نور آیه ۳۵ گفته که نور اسمانها و زمین است و این نور به خونه هایی میتابه که در اونا خداوند بسیار و از روی اخلاص یاد میشه!
    ای کاش همگی تابش نور خداوند رو به قلب و روحمون با تمام وجود حس کنیم

    پاسخ: سلام رز عزیز ، خیلی ممنون از نظرت ، ممنون که مطالب رو دنبال مبکنی . امید وارم که مطالب بتونه کمک کننده راحت باشه .

  26. من به این قضایایی که اتفاق افتاد یقین دارم.اگه ما بخوایم زندگی مون رو معنوی کنیم مطمئنم خود معنویت به کمک ما میاد.
    با خودن این پست چند بار اشکم در اومد.
    نه که از ناراحتی،از شوق وصل …

    پاسخ: ممنون از اینکه پست رو خوندی ، خوشحالم کردی علی جان .

  27. سلام شهاب جان.
    لینک عوض شد.

    پاسخ:
    یک دنیا ممنون علی جان

  28. سلام . نظرات جالب بود ولی این آخری(سامی!) جای تعجب بسی بسیار داره ! اگه اینجوری بود که مطمئنا خیلی هایی که دوست دارن پرواز روح داشته باشن روزی یکی دوتا مطلب میخونن و پرواز میکنن !! و هیچ عملی هم نداشته باشن!!
    در ضمن پرواز روح یک اتفاق خاص هست !یعنی متوجه میشی که جدا شدی از جسم و همراه چندتا نکته دلهره آور(البته برای بارای اول) اتفاق میافته !!
    عزیزم با خوندن داستان هیچی نمیشه مرد عمل میخواد و تمام.

    [پاسخ
    سلام خدمت دوست عزیز ،
    نه اینکه با هر بار خوندن مطلبی انسان به پرواز در میاد ، بلکه زمانی که انسان از ته دل تاثیر قرار بگیره این امکان وجود داره ، شاید تجربه ی سامی سفر روح در رویا بوده
    اما بنده یک روز به خاطر دیدن یک فیلم در مورد خدا تجربه ی سفر روح رو به عینه و با حس جدا شدن و فشار همیشگی تجربه کردم ، امکان داره خیلی ها هم تجربه نکنن ، بستگی به عوامل زیادی داره ، ممنون بابت نظرت

  29. سلام آقا شهاب. خوب هستین؟ اول میخواستم ازتون بابت این مطلب زیبا (علی اسکانیا) تشکر کنم. عجیب آدمو تکون میده.خوش بحالش و خوش بحال شما که با چنین آدمی هم نشین بودین و خوش بحال ما که دوستی چون شما داریم.همه این چیزا کارای خداست. کاش اونجور که باید عاشقش بشم.
    آقا شهاب من دیروز این مطلب رو خوندم و بعدش یه مطلب در مورد معراج پیامبر خوندم که درمورد حضرت علی که اونجا بود هم مطالبی نوشته بود. یه حس خاصی داشتم. شب تو خواب بعد از یه مدت طولانی، آگاهی در رویا دست داد. شاید یکم درجه اش ضعیف بود. می خواستم از سقف خارج شم دیدم نمیتونم. دستمو گرفتم دیدم رد شد اما بدنمو نمیتونم رد کنم! یه در پیدا کردم و بازش کردم و ازش بیرون رفتم. دقیق یادم نیست اما فکرکنم بعدش پرواز کردم رو پشت بوم. اکثرا موقع آگاهی در رویای من شب هست.اما این بار روز بود و آسمون صاف و آبی خیلی زیبا. طوری که من زل زدم به آسمون و کلی کیف کردم از دیدنش.
    همین.تموم شد! میخواستم باهاتون درمیون بذارم! ببخشید که وقتتون رو میگیرم. راستی نماز و روزه هاتون قبول باشه و ماروهم حتما دعا کنید که بدجور محتاجیم.

    پاسخ:
    سلام سامی ، از تو بابت نظرت ممنونم . تو چون دو مطلب هیجان انگیز در مورد خدا رو در یک روز خوندی روحت به یک وجد و هیجانی رسیده و طالب پرواز .
    و وقتی خوابیدی تونسته از بدن جدا شه و تجربه ای رو حاصل کنه ، این اتفاق اغلب میفته ، و من هم نمونه این رو تجربه کردم ، که در اولیا واست توضیح دادم ، ممنونم نظر گذاشتی . خدا به همرات

  30. سلام
    نمیدونم چرا ولی کاملا این مطلبو درک کردم تا حالا هم همچین چیزی نشنیده بودم ولی ذره ای تعجب نکردم
    همون طور که بهتون گفته بودم یه بار تجربه سفرروح داشتم اما ترسیدم و اون اتفاق نیفتاد
    توی این ماه رمضون خودم احساس میکنم خیلی به خدا نزدیک شدم احساس میکنم کنارمه همیشه و چیزی که واقعا ازش تعجب کردم این بود که یکی داشت یه کار بدی انجام میداد در همون لحظه از خدا خواستم یه اتفاقی واسش بیفته دقیقا همون لحظه همون اتفاقی که خواسته بودم افتاد فقط نیم ساعت خشکم زده و واقعا اشک تو چشام حلقه زده و بینهایت خوشحال بودم از این که خدا به حرفام گوش میده و کنارمه
    به خاطر همین اتفاق احساس میکنم دیگه سفرروح نمیترسم تمام تلاشمو میکنم و از شما هم میخوام که واسم دعا کنید
    مطالبتون خیلی منو کمک میکنه واقعا ازتون ممنونم

    پاسخ:
    ممنون از نظر شما ، در گناه خدا باشید ، درک شما بر گرفته از روشنی دل شماست و خوشحالی روح شما که داره به معبود نزدیک میشه ، حواست باشه با اشتباهی اینارو از دست ندی .

  31. سلام شهاب عزیز
    بنظرم خودتون قشنگ ترین برداشت رو از زندگی اقا علی داشتید ، اینکه عر روز که می گذره یک گام برای بهتر برداریم
    در پناه خدا امیدوارم که اینچنین باشد ♥

    پاسخ:
    سلام ویدا خیلی ممنونم از نظرت ، برداشتی داشتم و خواستم این رو با دوستان هم در میان بزارم . که خوشبختانه تا حدی هم موفق بودم . شاد باشی

  32. سلام شهاب عزیز
    قارداش جان دستت درد نکنه به قولت عمل کردی
    نظرارو میخوندم دیدم که این سعید نظرش به نظرم نزدیکه
    چیزای جالبی گفته مرگ اختیاری و … که جدیدا یه چیزایی هم خودم دیدم و خوندم که نوشتشو تائید میکنه دستت درد نکنه که خوش قولی کردی این دفه منتظر اونیکی “آقا رضا(تبریزی)” هستیم
    یاعلی

    پاسخ: سلام یاشار خوبی ؟
    تو هم تا ته ماجرا نری ول کن قضیه نیستی
    اتفاقا امروز به علی اقا زنگ زدم ، شاید هفته بعد بیاد راهش این ورا بخوره بیاد بهم سر بزنه ، وای اگ بیاد چی میشه ، الان ۳ ساله ندیدمش

  33. به به ، چه مرد گلی بوده ، اما چه فایده از اینکه ما آدم ها فقط به این موضوعات و این مطالب یک احسن میگیم و هیچ تغییری در خودمون انجام نمیدیم

    پاسخ: سلام . بی تاثیر که نیست ، تاثیر داره اما شاید الان خودش و نشون نده . البته این نظر منه

  34. با سلام خدمت همه دوستان و تشکر خیلی خیلی زیاد از شهاب و تلاشش بخاطر هم نوع دوستیش که با تقسیم دانسته هاش با ما نشون میده
    داستان علی آقا داستان یک انسان واقعیه که تونسته خودش رو از بند مادیات نجات بده گذشت از مادیات و کمک به هم نوع کار خیلی بزرگیه که خیلی از ماها نتونستیم انجام بدیم امیدوارم روزی بیاد ما آدمها تک تکمون یک علی آقا باشیم.

    پاسخ:
    سلام آیلین خوبی ؟
    خیلی ممنون بایت نظر زیبات ، تفسیری هم که از داستان اریه دادی خیلی خیلی زیباست ، امید وارم بتونم منظورم رو از نوشتن این داستان به همه مخاطب ها انتقال بدم ، این که رسیدن به درجات معنوی نیازمند جاز زدن و ریش گذاشتن و ظاهری مثبت گرفتن نیست ، بلکه مرد خدا بودن و خدا رو کریم و توانمند دیدن و دل به دریا زدنه .

  35. باسلام به شما دوست عزیز

    کلامی از شیخ بهایی:

    آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:

    اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !

    اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !

    اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !

    اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !

    اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !

    اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !

    اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !

    و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !

    لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

    و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.

    پس آنچه باشید که دوست دارید.
    شاد باشید، مهم نیست این شادی چگونه قضاوت شود

    وبلاگتون عالیست

    باتبادل لینک هم موافقم

    التماس دعا

  36. جالبه این ادم بدونه اینکه من در موردش چیزی بدونم که اصلا کیه و کجاست کاراش یه جورایی شبیه به شخصیتی از داستانی یه که دارم مینویسمش . البته اون شخص یه عارفه ولی کارای این علی اقا مثه کارای اونه یا کارای اون مثه علی اقا !

    پاسخ:
    نکنه دوتاشون یکی باشن ؟ یعنی کی میتونه باشه این موقع روز؟

  37. سلام شهاب جون
    خودت میدونی که منم به علت اون تجربه ای که داشتم تمام و کمال اینا رو باور دارم . اون تیکه ی ثروت که نوشتی خیلی خوب بود بنظر من چیزی که بالاتر از ثروت هست “روح” هست علی آقا هم داشت و یا داره روحشو میشناسه(شناخت نفس و اینا) حالا چرا این روح از ثروت بالاتره! چون با اون میشه به همه چی رسید!ثروت که چیزی نیست . روحی که قابلیت پرواز به معراج خدا رو داره ثروت که پشیزی براش اهمیت نداره!راحت بدست میاره.
    اون مورد هم بنظر علما و عرفای الهی مرگ طبیعی نیست که نوشتید مرگ ارادی هست یا موت ارادی یا خلع بدن هست که در اصل عقیده بر اون هست که هر انسانی باید به اون مرحله(مرگ ارادی) برسه,البته قبل مرگ طبیعیش و این معیش یعنی پرواز روح که خودت بهتر میدونی اینارو. فقط جهت اطلاع بعضی دوستا گفتم.
    انشاالله همگیمون الهی بشیم…

    پاسخ:
    سلام سعید جان ، خوبی ؟ خیلی خیلی ممنون بابت نظر زیبات ،
    من هم کاملا با تو هم عقیده هستم .

  38. خیلی خوب بود
    خوبه ادم مثل علی اقا بشه
    مرسی

    پاسخ: سلام . مرسی بابت نظرت .

  39. خداکنه ماهم بتونیم به خوبی علی اقا باشیم
    مرسی اقا شهاب درسای خوبی رو بهم یاد میدی

    پاسخ: سلام ترانه خانوم . در پناه حق باشید ، ممنون بابت نظرتون.

  40. ▄ בروغـــ میگُفتـَטּ کہ “ـها” عَلامَتــ جَمعـ اωـتــ…

    ▄ پَـωـــ چِرآ وَقتے تنــ + ـها را جَمعــ کَردَمــ…

    ▄ خودَمــ مانـבمــ وَ خودَمــ…

  41. سلام،به لطف خدا و با همفکری دوستان تصمیم گرفتیم یه وبلاگ قرآنی تو این ماه مبارک ایجاد کنیم و کارش رو ادامه بدیم.لطفا به ما سر بزنید.خیلی خوش حال می شیم.نظرتون رو بگید.منتظر حضور شما دوست عزیز هستیم.در ضمن مایل به تبادل لینک بودید خوش حالمون کنید.
    منتظر حضور شما دوست عزیز هستیم.التماس دعا

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.