صفحه اصلی پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ

سلام به شما سالک راه حقیقت
در این پست می توانید، پرسش های خود را مطرح کنید و جواب خود را دریافت نمایید.
مدیران فعلی سایت آقای شهاب و خانم جویا می باشند، که به سوالات شما عزیزان پاسخ می دهند. لطفا قبل از مطرح کردن پرسش خود نگاهی به سوالاتی که دیگران عزیزان مطرح کرده اند بیاندازید و پاسخ ها را مطالعه کنید، در صورتی که پرسش شما در بین آن ها نبود، پرسش خود را مطرح نمایید و ما با کمال میل به سوالات شما پاسخ میدهیم. با تشکر. 

bahs

دیدگاه(۵۱۸)

  1. نمیدونم چرا جواب منو نمیدین کاش حداقل بدونم که جوابم نمیرسه یا میرسه و نمیخواین جواب بدین هربار با چه عشقی میام سایت میبینم هیچ جوابی برا سوالام نیست! 🙁

    1. با سلام
      مهتاب جان وقتی نظری رو مربوط به دو یا سه مدیر در سایت کنید ، جواب دادنش سخت میشه ، چون هر مدیر ، بیشتر مسئول رسیدگی به دیدگاههای فرستاده شده برای خودشه و اگه بخواد به ایمیل شما جواب بده ، دیگری اون دیدگاه رو از دیدگاههای در حال ِ بررسی ، نمیتونه مشاهده کنه ، گواینکه نوعا مدیران به دیدگاههای دیگه که مربوط به شخص ِ خودشون نیست هم سرکشی میکنن اما این روند کار رو مختل میکنه .
      در مورد دریافت ریکی من جواب مثبت ِ شما را دیدم و شما این انرژی رو دریافت میکنید ، به طور مثال امروز این انرژی برای شما ارسال شده ، اما در مورد سوال دیگه تون باید شهاب جان ، جواب بده که احتمالا همون مشکلی که در ابتدا خدمتتون عرض کردم ، بوجود اومده .
      در پناه حق
      جویا

  2. ببخشین فکر میکنم چون با گوشی پیام گذاشتم پیامم نرسیده اول از خانم جویا سوالی دارم اونم اینکه من امادگی خودمو برا ریکی انرژی های مثبت وانوار پاک اعلام میکنم از صمیم قلب فقط ایا نیازی به فرستادن نام واقعی من هست یا همین نام مستعار کافیست!از اقا شهاب هم میخواهم لطفا نظرشونو در مورد سوالی که پرسیدم بیان کنند در مورد تناسخ بود و کارما،همچنین اقا شهاب اگر امکانش هست منو در گروه نیایش فراموش نکنین، زندگیتون سراسر نور و عشق الهی.

    1. سلام به شما مهتاب خانم ، عده ی زیادی به موضوع تناسخ و کارما اعتقاد دارند که من خودم دیگه به این موضوع تناسخ اعتقادی ندارم .
      علتش هم اینه : در موضوع تناسخ اعتقاد بر این هست که ما بعد از مرگ باز به زمین بر میگردیم و نسبت به شرایط پیشین زندگی خود از نو شروع میکنیم تا به کمال برسیم .
      در اسلام هم اعتقاد بر این هست که انسان بعد از مرگ به جهان دیگری میره و زندگی خودش رو در اون جهان ادامه میده ، منظور از جهان در طبقات بالاتر هست . همچنین در اسلام به رجعت هم معتقد هستند ، یعنی انسان هایی که برای زمین میتونن مفید باشن ، باز به زمین بر میگردن و باعث رشد و تعالی انسان های دیگر میشن .
      حالا اگر ما بخوایم سطحی به این مسائل نگاه کنیم ، باید سال های سال خودمون رو درگیر این موضوع کنیم که بعد از مرگ به کجا میریم . اما منی که هنوز زنده هستم و راه و چاه رو میدونم ، چرا به مرگ و زندگی بعد از مرگ فکر کنم ؟ اینطوری از زندگی واقعی خودم عقب میمونم .
      در تناسخ و اسلام هم ، هر دو یک اعتقاد دارن ، اون اعتقاد اینه : اگر انسان خوبی باشی ، بعد از مرگ در مکان خوبی خواهی بود ، اگر انسان بدی باشی ، بعد از مرگ در مکان بدی خواهی بود .

      1. در مورد تناسخ
        قرآن در این باره می فرماید: “چون یکیشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا، فرمان ده مرا به دنیا باز گردانند، شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم،(در حیات آینده) انجام دهم ،( پاسخ داده می شود): هرگز، این سخنی است (بی اساس) که گوینده خود می گوید (و به آن ترتیب اثر داده نمی شود) و از پی (مرگ) اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند”.

        حدیثی هم خواندم که تناسخ را به شدت رد کرد و معتقد به ان را مشرک شمرد

  3. اقا شهاب لطفا شماهم نظرتون رو در مورد کامنتهای من بگین ممنونم

    1. سلام به شما مهتاب خانم ـ ایمیل شما دیده شده ـ در اولین فرصت به صورت کامل پاسخ داده میشه ـ من الان با گوشی جواب ایمیل ها رو میدم چون در سفر هستم ـ در اولین فرصت پاسخ رو میبینید ـ

  4. سلام خانم جویا.
    میخواستم از شما در مورد ریکی سوال کنم. من ریکی یک و دو و سه اوسویی را گرفتم . هر روز به خودم انرژی میدم. اما هیچ وقت انوار انرژی ریکی رو نتونستم ببینم (باچشم سوم) و گاهی رسمی برام کار میکنه و گاهی نه. و کلا هی شک میکنم. سوالم این هست که چجوری میشه انرژی را واقعا حس کرد و انتقالش داد و مطمئن بود که انرژی فرستاده شده. خب من همیشه این کار رو میکنم ولی مطمئن نیستم که آیا واقعا انرژی ارسال میشه یا من فقط فکر میکنم که میشه.
    دوستان دیگر رنگ انوار انرژی را میبینند ولی من نه.
    توی همسویی ها من استاد راهنمای خودم رو دیدم و واقعا تجربه ای عالی بود … ولی خب به کمک همسویی و استادی که همسویی را انجام میداد این اتفاق افتاد و من خودم به تنهایی نمیتونم در مدیتیشن هام چیزی را ببینم .

    1. با سلام

      همه نمیتونن رنگ انوار رو در حالت ِ خوددرمانی یا دیگر درمانی ببینن ، برخی در حالت درمان شدن رویا میبینن برخی نه ، بعضی در وقت ِ دریافت ِ انرژی ها ، اونها رو حس میکنن و بعضی هم هیچ حسی ندارن . کما اینکه من هیچوقت روی هاله بینی کار نکردم و این رو هم از قبل در وجودم نداشتم که هاله ی دیگران رو بتونم ببینم و یا انرژی و گرمایی که از دستهام وقت کار با نیروهای ریکی ساطع میشه از اول ، مثل ِ الان که بیش از دو سه سال از کار ِ مداوم با ریکی برام میگذره ، حساس نبودم .
      هیچکدام از اینها دلیل بر این نمیشه که انرژی راه ِ خودش رو نمیشناسه و انرژی درمانی یا ارسال ِ اون در حال ِ انجام شدن نیست چرا که این انرژی ها هوشمندند ، و به سطح ِ ادراک ِ من و شما کار ندارند . هر چند که با انجام ِ خود درمانی و دیگر درمانی ، شما مجرا بودن ِ خودتون رو برای دریافت و هضم ِ بیشتر نور ، مداما بالا و بالاتر میبرید . احساس نکردن و علم نداشتن به تمامیت ِ نحوه ی انتقال انرژی به کارکرد ِ انرژی مربوط نمیشه ، درست مثل این میمونه که بگیم چون ما از امواج ِ رادیویی سر در نمیاریم پس اگه برای کسی پیچ ِ رادیو رو بچرخونیم به قصد ِ اینکه برنامه ی رادیو براش پخش بشه ، از توی ِ رادیو صدا نباید در بیاد . اینکه ما از وجود ِ انرژی و یا رنگهاش هنوز به درجه ی آگاهی نرسیدیم ، تفاوتی در کار ِ اونها ایجاد نمیکنه گو اینکه وقتی بعد از یه مدت ِ مداوم ( مثلا دو سه سال ) با انوار ِ الهی کار کردن ، نسبت به جریانش ، کشش اش ، زمان ِ تخلیه ی انرژی تون و دوباره شارژ شدنتون با زمین ، و خیلی چیزهای دیگه من جمله بالا رفتن ِ نیروهای شهودیتون ، تغییری فاحش حس خواهید کرد . در این مدت تا بخواد حواستون به انرژی ها حساس تر بشه ، از جملات مثبت و ای اف تی میتونید استفاده کنید تا سرعت ِ حساس شدن به انرژیهای نورانی رو در خودتون بالاتر ببرید . اگر با سایت نور ( جیوتی مارگا ) اشنا نیستید میتونید به اونجا سر بزنید و با مطالعه ی کامل ِ سایت خیلی از سوالاتتون رو در اونجا پاسخ داده ببینید.( قبل از ایجاد سوال و پستهای جدید در آن سایت ، باید قبلا کل سایت رو خونده باشید تا از سوالات تکراری کردن در اونجا خودداری به عمل بیاد )

      خیر پیش
      جویا

  5. در خواست دومم اینه که از افسردگی شدید رنج میبرم وسواس فکری وتکرار گذشته های تلخ خیلی عذابم میدن با اینکه چهار ماهه باردار هستم به جای ارامش مدام درگیر گریه تنش و استرسو وسواس فکریم ببخشش دیگران برام بسیار سخته کسانی که بدجور به روحم زخم زدند والان همسرم توقع داره راحت ببخشمشون و ارتباط خوبی باهاشون شروع کنم از جمله پدر ومادرش گاهی اصلا انرژی ندارم وکل روز در رخت خوابم اول از شما اقا شهاب خواهش میکنم برام دعا کنین در گروه نیایش به انرژی مثبتتون وافعا نیازمندم،از خانم جویا هم خواهش میکنم برام ریکی و انرژی های مثبت بفرستند هر چنباری که براشون مقدوره بسیار ممنونم ازتون

    1. با سلامی مجدد
      شما در هفته حداقل دو تا سه بار دریافت انوار الهی رو خواهید داشت برای پذیرش ِ نیروهای معنوی یی که در کنارتونن تا کمکتون کنن مثبت و شارژ باشید و به زندگی و پیشروی در راه صحیح امید داشته باشید . اگر با این نیت برای گرفتن نیروهای الهی آماده اید قبول کردنتان را به من اعلام کنید .
      خیر پیش
      جویا

  6. سلام خدمت شما من دوتا درخواست داشتم اول یه سوال داشتم خدمت خانم جویا واقا شهاب اینکه من به تناسخ اعتقاد دارم و انسانهایی که در این دنیا عذابای زیادی تحمل کردند ومیکنند مث ناراحتی های روحی روانی طلاق ،خانواده بسیار نابسامان اطرافیان مورد دار ومشکل دار که در روانشناسی بهشون میگن شخصیتهای دشوار وسخت که تحملشون روحو روانو فرسایش میده مث پدر برادر مادر شوهر وسواسای فکری ملال اور بدبیاری و….این نا ملایمتی ها ممکنه به خاطر کارمای ما باشه و بازخورد کارهای ما در زندگی های گذشته یا حالا کارمای ما بخاطر سرپیچی هامون در عالم ذر و اینا نشون میده ما خطا کار بودیم ب نحوی والان تقاص میشیم ویه جورایی بنده نزدیک پاک و مورد توجه خداوند نیسیم چون خطاکاریم پس اگه تا اینجا حرفامو قبول دارین نتیجه میگیریم که کسایی که درد ورنج کمتری دارند پس کارمای کمتری دارند.از اون طرف میگن هرکه در درگاه خدا مقرب تره جام بلا بیشتر بهش داده میشه الان واقعا سوالم اینه که این دسته ادما مقرب ترند و بهتر یا خطا کارتر و دورتر از معنویتو وخدا….این سوال خیلی وقته درذهنمه ؟؟؟؟

    1. با سلام

      مهتاب جان قسمتی از حرفهای شما با اصل تناسخ پذیری مطابقت داره و قسمتی هایی شون نه . من قسمت منطبق با الگوهایی رو که معتقدین به تناسخ قبول دارند برای شما جدا میکنم و مابقی رو بر طبق ِ معیار ِ این دسته از معتقدین تصحیح میکنم . این قسمت که فرمودید درسته که :
      ” من به تناسخ اعتقاد دارم و انسانهایی که در این دنیا عذابای زیادی تحمل کردند ومیکنند مث ناراحتی های روحی روانی طلاق ،خانواده بسیار نابسامان اطرافیان مورد دار ومشکل دار که در روانشناسی بهشون میگن شخصیتهای دشوار وسخت که تحملشون روحو روانو فرسایش میده مث پدر برادر مادر شوهر وسواسای فکری ملال اور بدبیاری و….این نا ملایمتی ها ممکنه به خاطر کارمای ما باشه و بازخورد کارهای ما در زندگی های گذشته ”
      تا اینجا بحث ِ بخصوصی نداره جز اینکه تاکید میشه ” ممکنه ” رو در جمله ی بالا لحاظ کنیم .
      در مسیر ِ پیمودن ِ روح به سمت ِ تکامل ، غلط یا صحیح با دیدی که انسان در جهان ِ فیزیکی به اونها بد یا خوب میگه وجود نداره . روح یک سری درس رو میخواد در این برهه از آمدنش ، در دانشگاه ِ زمین یاد بگیره ! اگر این دروس رو آموخت و پاسشون کرد که هیچ ، میتونه در دوره ی بعد که میاد ، درسهای دیگه رو یاد بگیره ، اگه این دروس رو نیاموخت ، در همین دوره از زندگیش بارها و بارها ، براش موقعیت پیش میاد تا اون درس رو یاد بگیره ، و اگر نتونه هدف ِ اومدن ِ این برهه از زمان رو برای به دنیا آمدن ِ دوباره اش در زمین به یاد بیاره و اون رو به خوبی پشت ِ سر بزاره ، باز در دوره ی بعدی که میخواد بیاد به زمین و در قالب ِ دیگری زندگی ِ دیگری رو تجربه کنه ، همون دروس رو باید از سر بگذرونه .

      توجه کنید که در این آمدنها و رفتنها ، درست و غلطی وجود نداره فقط یادگیری و رشد ِ روحی مهمه . با یه مثال بیشتر مسئله رو باز میکنیم . فکر کنید یه مادر دو فرزندِ دوقلو داره که یکی خیلی زودتر از دیگری شروع به راه رفتن میکنه ( حالا شاید یکیشون وزنش بیشتره و پاهاش تحمل ِ کشیدن ِ بار ِ اضافه ی بدن رو نداره یا به هر دلیل دیگه ای ) ، به نظر شما کودکی که دیرتر راه میافته ، اشتباه میکنه ؟ خطا کرده که مثل ِ اولین کودک شروع به راه رفتن نکرده ؟ داره تنبلی میکنه ؟ داره با مادرش به مخالفت برمیخیزه ؟ یا فقط به این خاطر راه نیفتاده که پروسه ی رشدش ، به اینگونه است که بدنش آمادگی ِ راه رفتن رو در او ایجاد نکرده ؟

      کسی که در یک برهه از زندگیش راهی رو به چشم ِ دیگران با معیارهای دنیای ذهنی و فیزیکی ، به خطا میره و از مسیر ِ اصلی ِ روحیش جا میمونه ، خطایی نکرده که قابل ِ بخشش نباشه ، و خداوند هم اونو به چشم ِ یک فساد کار نمیبینه که بخواد بچزونتش ! بلکه قوانین و برنامه ریزی های هوشمندانه ای که برای رشد ِ روحی ِ انسان توسط خالق ِ هستی و کائنات کارگزاری شده ، به نحوی یه که فرد به طور خودکار ، با افکار و جذبیاتی که از دنیا به سمت ِ خودش میکنه ، خودش رو مجازات کنه ( که بازپرداخت ِ کارمای منفی ایست ) یا به خودش پاداش بده ( که دریافت ِ دارما یا جواب ِ کارماهای مثبتشه ) ؛ وگرنه تمامی ِ ما به یک اندازه در برابر خداوند مخلوق ِ عزیز کرده اش هستیم وگرنه انسان خلق نمیشدیم ، و هم اکنون یه تکه سنگ بودیم ، یه بز یا اسب و یا یه رباط !

      ممکنه هر کسی که راه و مسیر ِ معنوی ِ خودش رو پیدا کنه و تا قبل از موعد مقررش ( که زمان ِ مرگشه ) به دریافتهای درسهای مهم ِ این برهه از زندگیش برسه ، جام ِ بلاهای بیشتری رو نیز ( که درسهای بیشتر و زیادتری از رشد ِروحیش رو براش به همراه میارن ) دریافت کنه . یا به تعبیری دیگر ، روحی که خودش قبل از آمدن ِ دوباره به زندگیش ، دارای سن ِ روحی ِ بیشتر و تکامل ِ والاتره ، و دارای ظرفیت ِ بالاتری از کشش و تحمل ِ درسهای سخت تری یه ، موفق باشه به جای اینکه این دوره از زندگیش شانزده واحد بگیره ، بیست و دو واحد بگذرونه ! و به جای اینکه توی واحداش یه ریاضی بگیره و بقیه تربیت بدنی و بینش اسلامی و ادبیات و غیره باشه ، همه رو دروس ِ سنگین مثل ِ کوانتوم و برنامه نویسی کامپیوتر و زبان تخصصی و … رو برداره . یا با نگرشی دیگر کسی که به قول ِ شما در زندگی ِ قبلی اش کارمایی سنگین برای خود درست کرده ،تاوان ِ بیشتری رو برای این برهه از زندگیش ، خودش و با اختیار ِ خودش ، برداشته باشه تا کارماش رو صاف کنه . برخی اوقات هم کسانی که به تناسخ معتقدند ، میگویند فردی که بلای زیادی را متحمل میشود تا در یک مجموعه از ارواح جا داره ، راه و نقشهای تکمیلی یی را که دیگران نمیتوانند با توجه به رشد ِ روحیشان ، طی کنند ، فرد ِ یاد شده با فداکاریش اون نقش را در کنار ِ بقیه ی افراد به عهده میگیرد که ممکن است چیزی شبیه به نقص ِ عضو مادر زادی باشد و یا نوزادی در بدو تولدش از دنیا برود تا به اطرافیانی مانند مادر و پدرش درسی را با رفتنش بیاموزاند ( که این مورد آخر دلایل ِ روحی ِ دیگری نیز میتواند داشته باشد ) .
      به عبارت کلی تر از نظر تناسخ گرایان ، درست و غلط ، سنگین و راحت و … معیارهایی ذهنی ایست . برای روح فقط تعلیم یافتن و رشد ِ معنوی و یادگیری مهمه نه سرزنش ، نه تنبیه و نه چیزی دیگر .

      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

      1. خانوم جویای عزیز،سلام
        امیدوارم حالتون همیشه خوب باشه
        سوالی در ذهنم خطور کرد که نتوسنتم درکش کنم
        منظور از این آیه چیست؟آیا منظور از این آیه اینست که دیگر به آنها حق جبران گناهانشان داده نمیشه و با تناسخ نمی تونن کارما ی گناهانشونو پاک کنن؟و چرا بهشون این حق داده نمیشه ممنون می شم منو راهنمایی کنین

        آیه ۳۱ سوره یس:مگر ندیده‏اند که چه بسیار نسلها را پیش از آنان هلاک گردانیدیم که دیگر آنها به سویشان بازنمى‏گردند (۳۱)
        تفسیر:
        غفلت دائم: در این آیه با توجه به بحثى که در آیه قبل در باره غفلت مستمر گروه عظیمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پیشین گذشت، مى‏فرماید: «آیا آنها ندیدند که ما افراد زیادى از قرون و اقوام پیشین از آنها را (بر اثر برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۴، ص: ۹۲
        طغیان و ظلمشان) به هلاکت رساندیم»؟! (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
        اینها نخستین گروه نیستند، اقوام سرکش دیگرى در این جهان زندگى مى‏کردند، و سرنوشت دردناک آنها که بر صفحات تاریخ ثبت است و آثار غم انگیزشان که در ویرانه‏هاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آیا این مقدار براى درس عبرت کافى نیست؟! در پایان آیه مى‏افزاید: «آنها هرگز به سوى ایشان بازگشت نمى‏کنند» (أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ). یعنى مصیبت بزرگ اینجاست که امکان بازگشت به دنیا و جبران گناهان و بدبختیهاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ویران گشته که بازگشتشان هرگز ممکن نیست!

        1. با سلام

          بنده ی عزیز من با توجه به ادراک ِ خودم این آیات رو کاملا منطبق با دریافتهای کارمیک میبینم . در هر دوره از به زمین آمدنمون ، وقت و زمانی برای گذروندن ِ دروسمون و سربلند شدن در ساختن ِ افتخاراتمون داریم ، که در این دوره از زندگی ، فرصت همون زمان ِ تولد تا مرگه ، وقتی پیمونه ی عمر ِ این برهه و در این قالب بودنمون به سر رسید ، نمیتونیم اعمالی رو که درست انجامشون ندادیم ، برگردیم و درستشون کنیم و در حقیقت از آنچه در تاریخ یاد شده بوده و به صورت آینه جلوی رومون قرار گرفته بوده نتونستیم در عرض ِ مدت ِ تعیین شده در این قالب از وجودمون ، درسهامون رو به خاطر آوره باشیم و ازشون یادگیری ِ لازم رو انجام داده باشیم ، پس دروس ِ روحیمون رو باز باید به دوره ی بعدی انتقال بدیم که مشخصا در بعد ذهنی و فیزیکی ، سخت تر از دوره قبل خواهند شد .
          منظور از اجازه ی برگشت ندادن ، در این آیات میتونه این باشه که وقتی زمان مرگ ِ این قالب از وجودمون رسید ، نمیتونیم بخواییم که دوباره همین الان به زندگی برگردیم تا نتایج ِ درسهای این برهه رو تصحیح کنیم . و منظور از به هلاکت رسیدن ِ افرادی که درسهای زندگیشون رو نگرفتن این نیست که خداوند باهاشون لج میکنه ، بلکه طبق ِ قانون ِ هوشمند کارمیک ، خودشون برای خودشون با اعمالی که انتخاب کردن برگشت ِ کارما رو باعث میشن ( وَ من یعمل مثقال ذره شرا یره ) ، نه اینکه خداوند بیاد و نظمی رو در طبیعت به هم بزنه تا به اون دسته از افراد هلاکت بده و ازشون انتقام ِ شخصی بگیره . درسته که همه چیز از خداوند نشات میگیره ولی نه از روی بغض و کینه بلکه از روی خیرخواهی برای رشد روحی ِ هر فرد ، که بدونه و بفهمه هر عملی بازدهی برای خود ِ او داره که باید تاوانش با پاکسازی ِ اون اعمال در دوره های متفاوت ِ زندگیش توسط ِ تصمیمات ِ صحیح ِ خودش جبران بشه . و منظور از خراب شدن پلها ، پلهای زمانی ِ مربوط به این دوره از زندگیشونه که دیگه به این زندگی ِ الانی ، برگشت نمیتونن پیدا کنن بلکه باید منتظر بمونن تا در دوره یا دوره های بعدی ، برگردند و دوباره به بازسازی ِ دنیاشون دست بزنن .

          در پناه حق
          جویا

  7. با سلام بر شما دوست گرامی اذ اینکه مجددا مزاحمتان میشوم معذرت میخام ولی واقعا چارهای جز این ندارم که بگویم کتابهای زیادی خواندم ولی انچنان کمکی نشده‌است چون من ذاتا ادم شنیداری هستم واینقدر که حرف رویم تاثیر مگذارد خواندن نه..بیشتر ناراحت پسرم وخانمم هستم چون زود عصبی میشوم وهمه را ناراحت میکنم و همسرم هم بخاطر این مسله وبخاطر استرس در کارش مزید علت شده وگاهی او بدتر از من مبشود وهیچ کدام نمیتوانیم یکدیگر را درک کنیم.چندی پیش بر اثر خواندن کتابی چنان ارامشی عجیب بر من مستولی گشت حال دقیقا نمیدانم از خواندن کتاب بود یا لطف پروردگار بهرروی مسله ای اتفاق افتاد باعث تنش هر چه ب همسرم گفتم وخواهش کردم من در حالتی هستم ک اگر بتوانم این حالت را حفظ کنم حتی از لحاظ مادی هم کمک بسیار ب ما میشود ولی متاسفانه… این را مطرح کردم ک بگویم همیشه وقتی اتفاقا ت خوبی دارد برای من میفتد دوامی ندارد وفرو میرزد نمیدانم چرا انگار ماموری برای خرابکاری من اماده هست این واقعا مگم چون من در بدترین حالت موجود سعی میکنم مثبت فکر کنم خود را قانع میکنم ومیگم خدایا شکرت حتما خواست شما این… وبخاطر همین مسایل خانواده وهمسرم بعضی اوقات میگویند شما کارت همیشه گیر است وهزاران مسایل دیگر. واین را خودم باور دارم اگر بتوانم زمانی ک انرژیم اوج میگیره ان را حفظ کنم قادر ب خیلی کارها میشوم.چون من انرژی کندالینی دربدنم ازاد است ودوستی میگفت اگر نتوانی این انرژی را تحت کنترل بیاوری همچون سیلی مخرب است.ودر اخر میگویم من همسرم را دوست دارم واو حتی لیشتر از من ولی نمیدانم چرا اتفاقا ت ی از این قبل پیش میاد ک باعث ازردن روحمان میشود واز درونی خیلی بهم نزدیکیم هم دل هم صدا طوری ک اگر دردی داشته باشد در ناحیه از بدنش بدن من هم ان درد را میگیرد

    1. با سلام

      دوست من درمان ِ شما مطالعه ی همان پستهایی ایست که عرض کردیم ، بخصوص درک ِ روش ِ بکارگیری و نحوه ی استفاده از ای اف تی برای دوری از افکار منفی و رسیدن به آرامش ِ درون .
      کم و بیش تمامی ما شرایطی که روح ِ ناارام ِ شما ، برای رساندنتان به قدرت ِ درونی اش میخواهد در شما بیدار کند را طی کرده ایم . باید اعتراف کرد که هر چند کمی زمان میبرد ولی راهی جز روبرو شدن با عظمت ِ وجودتان و به دست گرفتن ِ سرنوشتتان ندارید !!
      این راه ، یک شبه شما را به جواب نمیرساند اما مطمئن ترین راه برای رسیدن به راه ِ اصلی ِ زندگیتان است که شما را با نور ِ درونیتان آشنا و تاریکی ِ درونتان را روشن میسازد .
      و در رابطه با قدرت کندالینی یی که حدس میزنید در شما بیدارتر از عموم ِ افراد است ، از چه راههایی این قدرت را در خود فعال ساخته اید ؟ اگر از راههایی مانند انجام تمرینات ِ یوگا تحت ِ سرپرستی و نظارت ِ یک استاد ِ چیره دست یا از طریق ِ دریافت انوار ریکی و راههای نورانی ِ دیگر ، که باکی نیست ، اما اگر با تمریناتی جسته گریخته و باری به هر جهت از متد های متفاوت این انرژی را در خود فعال کرده اید بایستی پاکسازی ِ چاکراها را به ترتیب با همان روش ِ ای اف تی و گفتن جملات مثبت انجام دهید تا دوباره انرژی های شما به توازن برسند ( فکر کردن به کمتر از سه ماه درمان توسط تکنیک ای اف تی ، بعید است که کارساز باشد ) .
      در مورد همسر و فرزندانتان ، خدمتتان بگویم که شما خود ، همدیگر را در زمان ِ تقسیم ِ روزیتان ! برای رشد ِ روحی ِ خود پذیرفته اید تا نیمه های تاریک ِ وجودِ یکدیگر را جهت ِ ترمیم ، همانند ِ آینه به همدیگر نشان دهید ! بنابراین از هر رویداد ِ زندگی که پیش میاید با چشم و نگرش ِ یک ناظر شاهد و نظاره گر باشید ، درس ِ لازم از پیش آمدن ِ آن ماجرا را بدون ِ سرزنش و انتقاد و قضاوت بر خود و دیگری یاد بگیرید ،بپذیریدش و رهایش کنید . خواهید دید که روز به روز عرصه بر شما سهل تر و امور روانتر میگردند !
      و گفته ی آخر اینکه ، اگر جزو دسته افرادی باشید که خواسته هایتان سریع به وقوع میپیوندد ( بر حسب ِ اعتقادی که به بیداری ِ کندالینی یتان دارید ) ، این بسیار مهم است که ذهن ِ خود را کنترل کنید و آن را تعلیم دهید تا به افکار و اعمال و نتایج ِ مثبت معطوف شود وگرنه با قدرتی بالاتر از توان ِ افراد ِ عادی منفیات را به سمت ِ خود میکشید . راه کار همان است که خدمتتان عرض کردیم ، مطالعه ی پستهای یاد شده در پیام قبلی که ارائه شد . متاسفانه یا خوشبختانه ، به دلیل ِ اقتداری که هر فرد بر زندگی و سرنوشت ِ شخصی اش دارد کسی نمیتواند شما یا سرنوشتتان را تغییر دهد مگر به اراده ی خود ِشما این تغییر حاصل شود . اراده کنید و تغییرات را در زندگی و روش ِ نگریستن و جذب کردن ِ مثبتها به سمت ِ خود اختیار کنید .

      در پناه حق و خیر پیش
      جویا

  8. سلام من معذرت میخام مجددا مزاحمتان میشوم من سوال خودم را برای سومین بار میگذارم ولی علتش را نمیدانم چرا ارسال نشده من از لحاظ روحی بسیار بهم ریخته ام خصوصیت فردی مناین است ک مدام احتیاج ب راهنما دارم واگر بحال خودم باشم سریع بهم میریزم وبهمه چیز هم اعتقاد دارم ازتناسخ تا کارما و دارما…وانرژی درونی بالایی دارم ولی طرز استفاده و کنترل ان را نمیدانم وهمیشه low انرژی هستم افکار ولم نمیکنند وسر در گم هستم و ناراحت از این ک بعد از ۱۲ سال رفتن دراه عرفان هیچ ارامشی را نتوانستم برای خودم کسب کنم وباز درد من فراسوی این حرفهاست لطفا اگر میتوانید جواب مرا دهید واگر راهی اسانتر وجود دارد برای تماس با شما ممنانتان میشوم با تشکر

    1. با سلام
      راه اسان برای تماس با ما در همین پست ِ پرسش و پاسخ ، عنوان کردن ِ دیدگاههای شما عزیزان است .
      اینها که فرمودید ، علائم ِ تمام ِ کسانی ایست که پای در راه ِ خودشناسی میگذارند . به سایت مراجعه کرده ، پست ِ تو ذهن ِ خود نیستی ، طرحی نو دراندازیم و تکنیک رهایی از احساسات را با دقت مطالعه فرمایید . با دقت فراگرفتن و درک ِ این مطالب که در پستهای نام برده یاد شده است ، حداقل از شما یک تا دو ماه زمان میگیرد تا در باورهای ِ قبلی ِ شما تغییراتی را بوجود آورد . در کنار مطالعه ی این پستها ، کتابهایی در متن ِ پستهای مزبور پیشنهاد شده ، آنها را مطالعه فرمایید ( که این باز هم برای افرادی که دقیق آنها را مطالعه کنند خود ، یکی دو ماه را به خود اختصاص میدهد . اگر به جواب ِ چرایی ِ عدم ِ موفقیتتان در راه سلوک ِ فردیتان نرسیدید ، ما و دیگر همکاران در همین جایگاه منتظر هستیم تا به سوالات ِ جانبی ِ شما پاسخ گوییم .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  9. با سلام

    این جواب بستگی به این دارد که شما در مورد ِ پست ِ بخصوصی سوال دارید یا مطلبی جداگانه ، مدنظرتان است . اگر تمامی پستها و دیدگاهها را در این سایت خوانده اید و به جوابتان نرسیده اید ، بله ، اینجا مکانی ایست که میتوانید سوال ِ خود را مطرح نمایید .

    خیر پیش و در پناه حق
    جویا

  10. باسلام و احترام
    سوالهایی داشتم از خدمت اساتید محترم
    تو کتاب معبد سکوت صحبتی از عبادت یا همون نماز ما نبود یا اینکه حتی از بهشت و جهنم هم صحبتی نبود فقط اساتید یا همون عارفان که متصل بودن به دریای بیکران رحمت پرودگار و بس … حال طریق های مختلفی وجود داره خصوصا تو این دوره که ماهستیم و خبر داریم چقد مکتب های مختلف وجود دارند … صحبت من این هستش چقد راه برای عرفان هست؟ اشخاصی همچون استادان عارف که دارای سیر و سلوک بودند آقای بهجت، آقای کوهستانی و آقای ابطحی …. و خیلی ها هم از طریق دیگه… فرق این راه ها چیه؟ آیا همشون درست هستند؟ من یکبار این سوال رو کردم که خانم لورنابایرون که با فرشته نگهبانش در ارتباط هست و حقایق هستی رو هم مشاهده کرده چی؟ ایشون که در کتاب صحبت کردن عنایت پروردگار شامل حال خانم بایرون و نوه اشت شده بوده و حتی تناسخ رو هم مطرح کردند و کاملا قبول داشتند ولی چرا علمای ما قبول ندارند و انقدر صحبت ها باهم فرق میکنه.. و یا حتی صحبتی هم نمی کنند.؟

    1. با سلام
      زهرا جان ما فقط راهنمایی بر یافتن ِ راههای معنوی به سوی خودشناسی و نتیجتا خداشناسی هستیم .
      به تعداد افراد نوع بشر ، راه برای رسیدن به خداوند وجود دارد زیرا هر کدام از ما منحصر به فردیم ! و الزاما تمامی این راهها را با نام عرفان نمیشود شناسایی کرد . افرادی در کشورهای غربی هستند که تا کنون یک بار هم با نام نماز و مسلم یا مسیح و جهود یت روبرو نشده اند ولی در دل ِ طبیعت با تمامی اجسام ِ بی جان و موجودات ِ جاندار ارتباط ِ ذهنی برقرار میکنند و از راهی نورانی به دریافت ِ شعور ِ واحد ِ درونی و یگانگی با وحدانیت ِ خداوند میرسند ، که نمیتوان بر راه ِ ایشان ، نام ِ عرفانی خاص نهاد اما راهی که آنان رفته اند و از آن به شفای ِ درون و برون ِ خود و دیگران دسترسی یافته اند ، که من و شما با اعتقاد ِ نصفه و نیمه از جسته گریخته های دانستنی مان نمیتوانیم به عمق ِ اعتقاد ِ ایشان که در تک تک ِ یاخته های وجودشان نقش بسته ، راه یابیم !
      احتمالا آقایانی که از آنان نام بردید از سلوک و خلوت ِ خود در دل ِ شب با انجام مراقبه ها و ادعیه هایی نورانی به نور ِ درون ِ خود دست یافته اند . هر فردی به دلی ِ منحصر به فرد بودن ِ خود ، راهی نورانی و مخصوص برای خود دارد که در این راه ممکن است ادغامهایی از ادعیه های اسلام ، تکنیکهایی از فراروانشناسی و یا نذرهایی که او را از درون هدایت میکنند باشد ؛ هر کدام از این راهها که نور ِ درون ِ ما را روشن تر سازند برای ما مناسب هستند ، این مقوله به آن بستگی دارد که شما چه راهی را از صمیم ِ قلب میپسندید . بدون شک همه ی ما خواهان ِ چله نشینی های ذاهبان ِ تارک دنیا نیستیم ، همه ی ما به راحتی از دنیای مادی چشم نمیپوشیم ، تمامی ِ ما نمیتوانیم به خداوند توکل ِ لازم را برای قبول ِ هر آنچه در این سرنوشت و مقطع ِ زندگیمان ، به سرمان بیاید تحمل کنیم و دم نزنیم و آن را با صبر بپذیریم ؛ پس برای همیم منظور راههای گوناگون برای رشد ِ روحی ِ افراد ِ مختلف در دنیای ما موجود است تا هر کسی با میل ِ خود و از راه ِ مناسب با روحیات ِ خود ، آنها را به کار گیرد تا از زندگیش راضی و بوده و احساس ِ شادی کند .
      شما نظر علمایی از مسلمین را خوانده اید که تناسخ را رد کرده اند . در قران آیاتی هستند که میتوانند نشانه ی وجود ِ تناسخ را در انسان زنده کنند و در بین ِ علما ، افرادی هستند که تناسخ را رد نکرده اند و تعدادی نیز هستند که تناسخ را قبول کرده اند ؛ اما منظور ِ نظر ِ ما این نیست که تناسخ را رد یا قبول کنیم ، مهم اینست که خود و خدایمان را بشناسیم . در این راه خود به دریافتهای نورانی به آهستگی و ظرافت ، از درون و برون خواهیم رسید .
      قبل از پرسیدن سوالهایی از این دست ، پستها و نظرات و دیدگاههای مختلف را مطالعه فرمایید . در همین بخش پرسش و پاسخ ، بیشتر سوالهایتان را جواب شده خواهید یافت . در پست ” طرحی نو دراندازیم ” با روند ِ خودشناسی خود را نزدیکتر از پیش ، در راه و مسیر ِ اصلی خواهید یافت .
      خیر پیش
      جویا

      1. باسلام . احترام
        خدمت جویای عزیز
        ممنونم بابت راهنمایی و پاسخ سوالم

  11. باسلام خدمت آقا شهاب محترم
    از فردی که طوری رفتار می کنه که نمی دونم بااز مابهترون یا موکلی …. در ارتباط هست ، … پرسیدم موزیک گوش دادن جایزه حالا از هر نوعی؟ پاسخ داد موزیک که سنگین باشه و هدف هر شعرش خداوند باشه مجاز گوش دادنش هنوز سر دوراهیم که درسته یا نه؟ گوش دادن موزیک اشکال داره
    ؟؟ یا اینکه اصلا نباید گوش بدیم؟

    1. سلام به شما زهرا خانم ،
      یک اینکه به هیچ عنوان دیگه از این عزیزان دعا نویس و موکل دار راهنمایی نخواهید و نزدیک این افراد نرید .
      چون باعث میشه زندگی خودتون مختل بشه .
      موزیک گوش دادن اشکالی نداره ، موزیک های لایت خیلی خوبه ، موزیک های سنتی ایران هم خیلی خوبه . موزیک های ملایم هم خوبه . اما بعضی اهنگ ها ذهن رو تخریب میکنند ، مانند اهنگ ها پاپ و راک که از اشعار مزخرف درش استفاده شده ، همش حرف از مردن و خودکشی و تنهایی و عاشق شدن و شکست خوردن هست . هر چیزی که شما رو شاد نگه میداره ، بهش گوش بدید . چه موزیک شاد باشه و چه ملایم

      1. باسلام و روز بخیر خدمت آقا شهاب محترم
        از پاسختون خیلی ممنونم

  12. سلام ب شما دوست عزیز منن چند روز پیش سوال از شما پرسیدم نمیدانم پیام من را گرفتید وباز نمیدانم چگونه شما به من جواب مدهید. از لحاظ روحی بسیار بهم ریخته ام داستان بسیار طولانی است از کجا برایتان بگویم خودم همیشه تا همین الان برای همه تسلی خاطرم وهمه مسایل ک در رابطه با انرژی مثت کارما دارما…میدانم ولی هر بار سعی مبکنم خودم ارتقاء بدم از درون بیرون بهم میریزم و چنان‌ بی انرژی میشوم مثال توپ خالی ولی هیچگاه نامید مطلق نشدهام وهمیشه راه مادی ومعنوی که دوازده سال در راهش هستم تنها بدون راهنما واستاد.شاید علت این همه نامید ی همین باشد لطفا اگر میتوانید کمکم کنید وجواب مرا بدهید منپپذیرای همجوره جواب هستم واگر راهی باشد ک بشود راحتتر با شما تماس داشته‌باشم ممنونتان میشوم با تشکر

  13. خیلی ممنونم که جواب دادید بله من از خوابم فقط این یادم میاد که رفته بودم ارایشگاه و افرادی که بودن توی اون محل اشنا بودن برعکس همه ی روزا اونجا خیلی شلوغ بود و من منتظر بودم تا نوبتم شه انگار اون طرف خیلی راضی نبود منظورم ارایشگره بعد وقتی کارم تموم شد هوا تاریک شده بوده همین یادمه خیلی ممنون میشم منو از ابهام در بیارید

    1. سلام به شما خانم آرزو ، خوابتون خوابی هست که برای اولین بار میشنوم ، ارایشگاه رفتن در بیداری به معنی اصلاح کردن و مرتب شدن و زیبا شدن هست .
      اگر همین تعبیر رو به دنیای خواب انتقال بدیم ، تعبیر خواب این میشه که شما برای زیبا کردن و اصلاح کردن خود ، به خوبی عمل نکردی ، از همین رو استاد از شما ناراحت هست .
      احتمال این تعبیر رو ۵۰ درصد بدید . نگاهی به درون و زندگی خودتون بندازید ، اگر این صحبت من درست هست ، یعنی تعبیر خوابتونه ، اگر غلط هست ، یعنی اینکه یا تعبیر من اشتباه هست و یا خواب شما ذهنی هست . با تشکر

  14. با سلام ببخشید من چند تا سوال از شما داشتم
    من همون طور که گفتید در مبحث اساتید رویا . سه شب خواب دیدم خواب اول و دومم درست عین همه بود مهمونی نشستن تو جمع اما خواب بعدیم اینجوری نبود خواب ارایشگاه دیدم کهخیلی هم شلوغ بود معنیش چیه اصلا من مسیرو درست میرم ؟ و از کجا بدونم مفهوم و رمز خواب چیه ؟ خیلیی ممنونم

    1. لطفا خواب خودتون رو برای من ایمیل کنید تا پاسخش رو خدمتون بگم .

  15. باسلام و احترام خدمت مدیر گرامی
    ایمیل شما رو دریافت کردم ولی از آنجائیکه چند وقتی هست میل اینجانب دچار مشکل هست امیدوارم که جواب من رو دریافت کرده باشد ممنون میشم اگه درصورت عدم دریافت من رو مطلع کنید.
    باسپاس

    1. سلام به شما خانم زاهدی
      ، ایمیل شما به دست من رسیده ، در اولین فرصت پاسخ داده میشه .

  16. باسلام خدمت مدیران سرزمین های دور
    نمی دونم با چه واژه ای از شما بخاطر سایت عالیتون تشکر کنم، مدتهاست که جواب تمام سوال هایم در هاله ای از ابهام می موند و هرجا که صحبت عرفان پیش میومد در صف اول و یا حتی پیگیری شدید داشتم تا بتونم از طرف کمک بگیرم که متأسفانه تا حالا جور نشدش برام. من بعضی از کتابهای کتابخانه رو مطالعه کردم خصوصا معبد سکوت که واقعا تأثیر گزار بودش ولی نمی دونم برای اینکه منم مثل شما استادان محترم بتونم پیشرفتی تو عرفان داشته باشم از کجا شروع کنم؟ واقعا از صمیم قلب دوست دارم عرفان رو فرابگیرم، حتی با فرشتگان نگهبانم بتونم صحبت کنم و در مسیر رشدعرفانیم کمک بگیرم، چند وقت پیش کتاب خانم لورنابایرون رو خوندم که واقعا متحیر شدم از شما استادان بزرگ درخواست دارم کمکم کنید تا بتونم منم به اون رشد عرفانی که قلباً میخوام همانند شما بزرگوران برسم.
    یاحق

    1. با سلام
      زهرا جان خودتون رو بر روی راههای نورانی یی که به سمتتان میاد تا شما را در رسیدن به هدفتون کمک کنه باز بگذارید و با مطالعه ی موارد ِ کلیدی ِ ” طرحی نو در اندازیم ” و ” تو ذهن خود نیستی ” شروع به پالایش ِ وجود ِ خودتون کنین . به اهستگی و با ظرافت و زیبایی دانشی رو که خواهان ِ اون هستید به سمت ِ شما سرازیر میشه و شما را پس از چند ماه به رشد ِ پایه میرسونه ، مطالعه ی کتابهای مفید و با ارزش که به ما بینش ِ مثبت زیستن رو یاد میدن ، یکی از بهترین راههایی ایست که سطح ِ ارتعاشات ِ ما رو به بالا و بالاتر ارتقاء میدهند . نمونه ی این کتابها در پستها معرفی شده اند .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  17. سلام یه سوال داشتم
    میخواستم بدونم خدا کسانی رو که پا در مسیر معنوی میزارن رو خودش انتخاب می کنه یا خیر ؟ اگر خدا مارو برای این راه انتخاب میکنه معیارهاش برای انتخاب این افراد چی می تونه باشه ؟
    ممنون از زحماتتون

    1. با سلام
      خیر . ما خودمون هستیم که باید با اختیار این مسیر رو انتخاب کنیم .
      در پناه حق
      جویا

  18. باسلام
    سایت خیلی خوبی دارین
    بیشتر مطالبش رو مطالعه کردم
    مکاشفه
    یا ساده تر بگم
    خروج روح در بیداری
    و اگاهی از دو مکان در یک زمان
    برام اتفاق افتاذه
    خیلی سخت گذشت
    حالات بدی رو داشتم….
    ب ی نفرگفتم
    دیگه برام اتفاق نیافتاد
    ولی اگاهی دارم
    مثلا نیازی نیس چیزی رو ب زبون بیارم
    فقط تو ذهنم ب ی نفر میگم
    اونم انجام میده
    ایا اطلاع داشتن کسی عامل این شده ک دیگه برام اتفاق نیافته؟

    1. این مورد برای خیلی ها اتفاق میفته ، از نظر من این بیشتر دادن یک شهد به انسان هست تا به مسیر معنوی علاقه مند بشه . با خدا بودن به کسب تجربیات معنوی نیست دوست عزیز . سعی کنید از این پس دانش حقیقی رسیدن به خداوند رو کسب کنید . این راه سعادت هست و اگر دوباره درست عمل کنید باز هم تجربه ی قبلی رو کسب میکنید .

  19. سلام من تو مدیتیشن یه بار یه تصویر سه بعدی دیدم ولی اکثر اوقات نور می بینم که کمو زیاد میشه ولی اخرین بار یه صدا شنیدم که فقط دو کلمه با فاصله بود اول( اسم خودم) رو شنیدم و بعد از کمی فاصله کلمه (بیا )رو شنیدم ولی باورم نشد و هنوز هم فکر می کنم که شاید ذهن من بوده ولی من همیشه به دیدن تمرکز می کنم نه شنیدن ممکنه اشتباه کرده باشم یا واقعا یکی منو صدا کرده و خواسته دنبالش برم ؟

    1. با سلام
      ایتکه هر نفر از ما چه حسی به این تجربه یا مشابه ِ آن داشته باشیم ، به خود ِ ما و اطمینانمان از محافظت شدنمان در همه حال ، بستگی ِ نزدیکی دارد ، اما آنچه همواره ما را ایمن به پیش میبرد ، تمنای حفاظت شدن از خودبرتر و فرشتگان ِ نگهبان و فرشتگان ِ مقرب ، همچنین اساتید نور است . قبل از هربار مدیتیشن خود را به این محافظان سپارید و از آنها درخواست کنید که شما را در این سفر همراهی کنند .
      خیر پیش و در پناه حق

  20. جوابتون ارتباطی به سوال نداشت.
    بحث دل و عشق ی مقوله جداست.
    جواب سوالی که از دل بیرون بیاد، باید با دل جواب داده بشه .
    و سوال منطقی جواب منطقی میخواد.
    تشکر از جویا خانم

    1. با سلام
      ” ربط دادن “چیزی قراردادی در ذهن ِ من و شماست . کسانی که بخوان این ربط رو در جواب پیدا میکنن و کسانی که تمایل به پیدا کردن ارتباط نداشته باشن ، اون رو بی ربط میبینن .
      الزاما هر سوالی جوابی منطقی نداره جواد جان ؛عاشق شدن ، دریافت معجزه توسط دعا یا ریکی و… ، ارتباط با ضمیر ناخوداگاه و احساس ِ وصل به الوهیت از روش مدیتیشن ، استفاده از هیپنوتیزم به جهت ِ رفتن به زندگی های گذشته برای پاکسازی ِ عوامل ِ بیماریهایی که در این دوره از زندگی عود کرده اند و … همگی دری به سوی ِ جهانی از بی منطقی ها را پیش ِ روی ِ شما باز میکنند که در جهان فیزیکی به بودنش اعتراف میکنیم ولی دلیلی از روی منطق نمیتوانیم بر آنها حاکم کنیم .
      در پناه حق و خیر پیش
      جویا

  21. سلام
    نظریه بیگ بنگ و استیون هاوکینگ و… میگویند، جهان از یک انفجار بزرگ بوجود آمده ، مشکل اینجاست که وقتی میپرسی این انفجار انرژی خود رو از کجا گرفته میگویند از هیچ مطلق! مگر میشود در این جهانی که بر پایه علت و معلول است،انفجار به این عظمت از هیچ و پوچ بوجود آید؟

    خداباوران هم معتقدند که جهان رو خدا آفریده، ولی سوال اینه که خدا رو کی آفریده ؟ و کسی که خدا رو آفریده رو چه کسی آفریده؟ و الی آخر….
    این هم به تسلسل و دور باطل ختم میشود. و جواب معقولی نخواهد داشت.
    بنابراین هم اتئیسم و هم تئیسم به یک اندازه برهان قانع کننده ای برای خود ندارند. به عبارتی هم خداباوران ته اعتقادشان بن بست است و هم خدا ناباوران. البته در وجود نیروی برتری که جهان رو اداره میکند شکی نیست.و همه آن را خدا می‌نامند. اما مسئله این است که چگونه میتوان درک کرد که خدایی که این نظم و نظام را برقرار کرده خودش چگونه بوجود آمده؟ یا به عبارتی اینکه میگویند خدا از ازل بوده به چه معناست؟ چگونه میشود درکش کرد؟ خدا قبل از اینکه کاینات را خلق کند ، به چه مشغول بود؟ و سوالاتی از این قبیل بسیارند.

    به نظر شما آیا امکان دارد نظریه سومی هم وجود داشته باشد که پاسخی منطقی به انسان دهد؟

    1. با سلام
      عشق و منطق دو خط موازیند که به هم نمیرسند ، مگر در بی نهایت !
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  22. سلام شما در نظرات گفتید انسان با خدا از طریق نور و صوت
    ارتباط برقرار می کنهمیخواستم بدونم ارتباط صوتی با خدا چه
    طور هست

    1. سلام به شما ، انسان زمانی که به آگاهی معنوی میرسه ، یا از طریق شنیدن صداهایی در گوش و یا دیدن نورهای سفید براق در رویا ها و سپس در بیداری با خداوند ارتباط برقرار میکنه .
      یعنی آن چیزی رو که باید حس کنه ، از طریق صوت و نور حس و دریافت میکنه .
      همچنین انسان در سیر و سلوک های خودش در عالم رویا و سفر روح چیزهایی رو میشنوه که آگاهی انسان رو چندین برابر افزایش میدن .
      صوت هایی که شما در گوش شنیدیدن ، مراحل ابتدایی هست که میتونین اون ها رو تقویت کنین .

  23. با سلام و خسته نباشید
    سوالی از خدمت آقای شهاب داشتم
    با اینکه حدود بیست سال قبل مدرک لیسانسم را گرفته و مشغول به کار هستم هر چند وقت یکبار خواب می بینم که هنوز چند واحد دانشگاهیم باقی مانده و درسم را تمام نکرده ام و با اضطراب زیاد از خواب بیدار می شوم و یا خواب می یبینم که امتحان دارم و برای امتحان آمادگی لازم را ندارم. این خواب ها چه تعبیری می تواند داشته باشد؟ از پاسخگویی شما ممنون خواهم شد.

    1. سلام به شما خانم مهنوش ، شما بعضی از درس هایی که باید در زندگی خود یاد بگیرید رو نگرفتید و خواب های درونی شما اشاره بر همین موضوع داره .
      همچنین اگر خاطراتی از دوران دانشگاه در ذهن شما باقی مونده و یا کسی رو به خاطر اشتباهش در اون دوران نبخشیدین و یا کینه و کدورتی در دل مونده و یا مهر و محبتی ، این ها رو فراموش کنید و از این بند ها رها بشید .

      1. با سلام و تشکر از پاسخگویی شما
        چطور می توانم بفهمم چه درس هایی را باید یاد می گرفتم اما یاد نگرفته ام؟

        1. ببینید روی چه چیزهایی حساسید ؟ چه چیزهایی را به راحتی نمیتوانید قورت بدهید ؟ از چه حرکات و اعمالی که از دیگران سر میزند از کوره در میروید ؟

      2. با سلام و ممنون از پاسخگویی شما
        چطور می توانم بفهمم چه درس هایی را باید یاد می گرفتم اما یاد نگرفتم؟

        1. با سلام
          مهرنوش جان از یک شناسه برای کار کردن در این سایت استفاده کنید . پاسخ شما در زیر داده شده .
          خیر پیش
          جویا

  24. سلام خانم جویا من امروز سایت اولیا قسمت متافیزیک و مطالب مربوط به آموزش تله هیپنوتیزم رو می خوندم در پایان شما سوالی از استاد پرسیده بودید که بی جواب مونده اگه می شه و جوابش رو می دونید بگید و می خوام بدونم می شه با این روش یه آدم افسرده حاد رو که فقط دلش می خواد بمیره از اون حالت نجات داد و براش این پیام رو فرستاد که از زندگیش لذت ببره کسی که با دارو اعصاب آرامش پیدا می کنه؟؟؟؟؟

    1. با سلام
      صدیقه جان همانطور که قبلا در مورد کارما صحبت کردیم ، و اینکه هر عمل یا عکس العملی به خیر یا شری در کارنامه ی ما تبدیل میشه که بازده اش رو به نوعی پس میدیم ، این رو بدونید که بهترین راه اینه که خود شخص اجازه ی دخالت در این امر رو به شما داده باشه . اگر اجازه داد ، بله شما میتونید با این روش بر روی افکار او تاثیر بگذارید.
      خیر پیش
      جویا

  25. سلام
    سایت خیلی خوبی دارین و اموزنده
    آقای شهاب خواهرم چند شب پیش خواب دیده من و ایشون سوار هواپیما هستیم داریم میریم مکه میخواستم بدونم تعبیرش چی هست اگر براتون ممکنه
    من هر چی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم تعبیرش چی میشه

    1. سلام به شما ، در خواب های معنوی ، اوج گرفتن و پرواز کردن به معنی رشد مرتبه ی انسان هست . همچنین دیدن خواب مکان های مقدس مانند حرم امام رضا ، حرم امام حسین ، خواب مکه ، هر یک مقدس هستند و انسان با انجام اعمال مثبت و عبادت ها و پاکی ، لایق زیارت این مکان های مقدس میشه . میشه گفت اعمال شما به حدی رسیده که لایق دیدار مکه شدید .
      البته منظورم این نیست که فردا برید و برای سفر حج ثبت نام کنید . چه بسا چون دنبال صاحب خانه بودید ، در خواب ، شما رو لایق دونستن که به سفر مکه برید .
      البته . هنوز کار تکمیل نشده ، اگر از این پس هم به خوبی عمل کنید ان شاالله در خواب مشاهده خواهید کرد که دارید دور مکه طواف میکنید . و بدونید ارزش این خواب به اندازه دیدن مکه در دنیای فیزیکی هست .

      1. خیلی سپاسگزارم از شما
        در پناه حق باشید

      2. سلام آقای شهاب
        خواهرم چند شب پیش خواب حضرت زینب رو دیده فقط یادشه که تو خوابش اومده پریشب هم دوباره خواب دیده منو و خودش و دخترداییم میخواییم بریم مسجد
        (این خواب یعنی باید نماز بخونیم؟من تو ماه رمضان نمازم خوندم ولی کلا با نماز خوندن خودم مشکل دارم اصلا به دل خودم نمیشینه نمیخوام از روی اجبار یا وظیفه اینکارو انجام بدم رابطه م با خدا خیلی خوبه خیلی هم باهاش حرف میزنم ولی تو نماز اصلا اون ارتباطی که باید باهاش و برقرار نمیکنم
        خواهرم قبلا نمازش میخوند ولی الان مدتیه نمیخونه)
        ممنون میشم راهنمایی کنید

        1. سلام به شما خانم زهرا ، دیدن خواب حضرت زینب ع خوابی هس که هر کسی این خواب رو نمی بینه . شما و خواهرتون ، مورد لطف قرار گرفتید .
          به طور حتم خواهر شما هم انسان خوبیه . پیشنهاد میکنم خواهرتون در مورد زندگی حضرت زینبت مطالعاتی رو انجام بدن و هر آن خصلتی که دارای آن نیستند رو در خود پرورش بدن .
          همچنین حضرت زینب و حضرت فاطمه زمانی که به خواب خانم ها میان ، به طور حتم اون ها رو تشویق به حجاب و نماز و صفات نیکو میکنند .
          اگر در این شب ها متوسل شدن ، بدونن که قبول شده . فقط ای کاش یادش میموند که حضرت زینبت در خواب بهش چی مطالبی رو گفتند . اما اگر خواهر شما با حجاب نیستند، بهشون بگین که حتما حجاب رو رعایت کنند، اگر هم سوالی در مورد حجاب دارن ، بپرسن من جوابش رو منطقی میگم تا بدونه حجاب مهم هست و نه اجبار .
          اما در مورد نماز خواندن ، ان شالله که هر چه خیر هست برای شما پیش بشه و بتونید نماز رو به خوبی و با عشق بخونید . ان شاالله شاید در آینده هم ما صحبت هایی در مورد نماز ارائه بدیم تا دوستان بتونن نماز خوندن رو به خوبی درک کنند .

          1. ممنونم شهاب عزیز

            از دوستای عزیز اگه کسی در مورد نماز خوندن از روی قلب و عشق نه عادت تجربه ای داره که کمکم کنه ممنون میشم در اختیارم بزاره

            1. با سلام
              زهرا جان این تجربه ی شخصی ِ من در ثابت بودن در امری یا دست یافتن به زیباییهایی درونیست . فقط نمار خواندن یا روزه گرفتن ، درست رفتار کردن با دیگران و … نیست که نیاز به نظم داشتن و با عشق راه ِ پیش ِ رو طی کردن داره ، در هر برهه یا هر جزء ِ از زندگی ، خالص شدن و ایمان به زیبا و راحت گام برداشتن در اون مسیر ، ما رو به تجاربی منحصر به فرد میرسونه . ای اف تی به مدتی حدود سه ماه برای دستیابی به تک تک ِ این خواسته ها روشی بسیار موثر و کارسازه البته مثبت نگری و پذیرش ِ تغییر مثبت ، ما را در راه قرار میده و با ادغام ِ دیگر امور و تکنیکها ، این راه برامون هموار و هموارتر میشه . این باوری ایست که درکش برای تمامی امور بسیار مهمه : در دنیای فیزیکی ، چیزی به عنوان معجزه ی هری پاتر که با چرخش ِ یک چوب ِ جادو در کسری از ثانیه و بدون ِ داشتن ِ پشتیبانه ی روحی ، مثبت نگری و درک ِ اقتدار ِ خود برای ایجاد ِ این معجزه یا تغییر که بشه ایجادش کرد وجود نداره .
              خیر پیش ودر پناه حق
              جویا

              1. جویای عزیزم ممنون
                از تجربه تون حتما استفاده میکنم و کاملا با حرفاتون موافقم

  26. سلام نمازوروزهایتون قبول باشه انشاالاه من بیشتر موقع در هنگام مراقبه چون سندروم پای بیقرار دارم نمیزاره به مراقبه بشینم اعصابم خرد میشه من چکار میتونم انجام بدم با تشکر و اجر بی پایان برایتان ارزومندم

    1. با سلام

      سعی کنید از موزیکهای آرام مثل موزیکهای ریکی برای مدیتیشن استفاده کنید . دستتون رو روی پاتون به ارومی بگذارید و به با اون ارتباط برقرار کنید بهش بگید که اون رو میپذیرید و براش هر کاری که لازم باشه انجام میدید تا بهش آرامش بدید . مثل ِ یک دوست ُ صمیمی باهاش برخورد کنید .
      در عین حال به پستهای طرحی نودراندازیم برید و اونها رو مطالعه کنید و به کار ببندید .

      در پناه حق
      جویا

  27. خانوم جویاو شهاب جان سلام
    پیرو پاسحتون به بنده عزیز و همچنین پاسختون به من در پست عشق شما گفتین اگه بی قید و شرط اون شخص رو بخراین و نخواین عوضش کنین خیلی خوبه…اما سوالم فرض بگیریم شریک زندگی شما به یکباره به شما خیانت کنه…اصلا خیانت نه شاهد این باشین که با دخترهای دیگه خیلی صمیمی شده و یا برعکس مردی ببینه خانومش دیگه به حجاب اهمیتی نمیده یا کلا شریکمون داره راه رو کج میره) تا حدودی اسلام راه صحیح رو مشخص کرده) تکلیف چیه? چطور باید برخورد کرد

    1. با سلام

      شما مسئول اعمال ِ خود هستید و دیگری مسئول ِ اعمال ِ خود . اینکه کسی به شما خیانت کند ( با هر معیاری ) بطلان ِ مجوز را برای شمای نوعی صادر نکرده است که شما از راه رشد ِ نورانی ِ خود به انحراف بروید . بسته به اینکه چگونه دنیای اطراف یا افرادی که در این دنیا با آنها در حال ِ برخوردید ، سبک و سنگین کنید ، معانی ِ باخت و بردهایتان تغییر میکند . پستهای سایت را دوباره و دوباره همراه با دیدگاههایش مطالعه کنید تا دیدتان را نسبت به خود و اطرافتان متغیر گردانید .

      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  28. سلام

    آیا نگاه به ماه باعث میشه چشم سوم باز بشه? و آیا نگاه کردن مستقیم به ماه باعث ضعیف شدن چشم نمیشه??

    1. سلام قطره باران عزیز ، نخیر ، نگاه به ماه و یا ستارگان باعث باز شدن چشم سوم نمیشن ، اما تمرکز انسان رو بالا میبرن ، نگاه به ماه و ستارگان مانند مراقبه با نور است که در سایت توضیحاتی در موردش داده شده . باعث افزایش تمرکز انسان میشه که در رویاها هم مفید واقع میشه . اما روشی برای بازگشایی چشم سوم ، نبوده و نیست .

  29. باسلام و عرض ادب خدمت مدیران گرامی
    از اینکه این مکان را برای پرسیدن سوال ها به ما اختصاص دادین بسیار بسیار خرسندیم و بابتش نمیشه با کلمات خوشحالی و قدردانیمونو بگیم
    سوالی دارم از خدمتتون
    چند روزی روزه زبان داشتم یعنی با خودم عهد بسته بودم که حرفی نزنم که انرژی منفی داشته باشه.
    جواب هم داد .با اینکه تو موقعیت هایی قرارداشتم که خشم رو ناخودآگاه در من بر می انگیخت ولی چون با ترفند کنترل ذهن برطرفش کردم خوشبختانه آروم موندم و تونستم خودمو کنترل کنم.
    ولی هممون می دونیم
    یه آدم هایی هستن که اصلا درک نمی کنن.یعنی درکشون پایینه نه اینکه عمدی تو کار باشه، کلا درک ندارن (من هم مثل شما متوجه خشمی که باعث میشه اینگونه بنویسم هستم)می دونین من نمی خوام خودمو اینجا بشناسونم.هممون آدم های با درک و فهمی هستیم من تو این زمینه خیلی چیزها از شما می آموزم و خودمو بنده شما عزیزانم می دونم. سوالم اینه که اون حسی که آدم وقتی درک نمی شه پیدا می کنه، چیه چه طور چیزیه؟ آیا نشون می ده من هم درک پایینی دارم؟
    آیا خرد کائنات اینو بهم می گه؟
    از شما مدیران پیشاپیش از اینکه در نوشتارم خشمی رو بروز دادم معذرت می خوام.

    1. همینطور می خواستم اضافه کنم به محض اینکه روزمو شکستم و شروع به جواب دادن – شبیه طرف مقابل- کردم همه آرامشم به هم خورد.
      فهمیدم راهش اصلا مقابله به مثل و جواب بدیو با بدی دادن نیست.
      اصلا نیست.
      و نباید اینجوری جواب بدم.خودمم از تاثیرش رو خودم فهمیدم.
      اگه راهی برای جواب دادن به روش بهتریو بهم یاد بدین، خوشحالم کردین
      آقا شهاب و خانوم جویای گرامی،
      دوست دارم بدونم تو موقعیت های مشابه چجوری رفتار می کنین
      روشتون چیه
      مراقب خودتون باشین

      1. بله ، درست ذهن ِ ما همین همزاد پنداری را از ما میطلبد و ما به مرور میتوانیم بر این درس مسلط شویم . بهترین راه با آرامش و بدون تعصب نگاه کردن ِ به جوابتونه قبل از اینکه منقعدش کنید ! در ذهنتون ببینید اگه وارد ِ این درگیری لفظی بشید چه نتیجه ای عایدتون میشه ؟ باید حق گفته بشه ؟ اصلا در این مورد حق چیست ؟ اگر حرف نزنید واقعا حقی از خود یا دیگری ضایع کرده اید ( به طور مثال با حرف نزدن ِ شما ، مال ِ بچه ای یتیم به تاراج میرود ؟ ) یا فقط برای اثبات ِ ذهن ِ خود میخواهید وجود ِ نازنینتان را داخل ِ بازی یی بچه گانه کنید که به قسمتی از وجودتان ضربه وارد شود و در خود خشم ، تاسف ، توهین و … را ذخیره کند و خود را سردرگم تر از مرحله ی ورود به مباحثه نمایید ؟ ارزش ِ خود و گفتارتان و ثمره ی مباحثه را سریعا تحلیل کنید ، سپس وارد بازی ِ ذهنی ” آیینه خودتی ” بشید .
        خیر پیش
        جویا

    2. با سلام
      شما مانند من نیستی و من مانند دیگری نیستم . هر شخصی برای خود در برابر ِ ناملایماتی که از آنها نام بردید ، با توجه به باورها و اعتقاداتش ، ترفندی و کلنجاری با وجود و دنیایش دارد . مثالی میزنم : من آدمی بودم که سریع از کوره درمیرفتم ، خود را محق میدانستم ، دیگران را بر خود مقدم میشمردم ولی جوابی برعکس میگرفتم ! و … . براساس معیارها و باورهایی که رفته رفته جذب کردم ، به این نکته رسیدم که تناسخ جوابی نیکو برای بسیاری از سوالهای بی جواب من است . با فکر ِ اینکه خود ، زندگی در کنار ِ این افراد را برای رشد ِ روحی ام پذیرفته ام و به این برهه از زندگی رسیده ام ، دیگر دید ِ کلی ام نسبت به دیگران دگرگون شد ، و با این باور که همه تا قبل از شروع و پذیرش ِ سریع ِ رشد ِ روحی یشان ، خود را در دام ذهن میاندازند و ناملایمات را به سمت ِ خود دعوت میکنند ، رفتارم و طرح ِ زندگی ِ روزانه و نیایشهایم به چیزی دیگر تبدیل شد و … . ولی با تمام ِ اینها هنوز در برخی از برخوردها با بعضی افراد ، کنترل ِ خود را از دست میدهم و بسان ِ کسانی که از دامهای ذهنی و نیمه ی تاریک ِ وجودشان بی اطلاعند عمل میکنم ! ولی پس از چند لحظه دوباره به خود میایم و پروسه ی جدل و بازی ِ کودکانه ی ” من باید خود را اثبات کنم ” برایم رنگ می بازد . در این زمان یعنی درست بعد از خوانده شدن ِ دست ِ ذهن در مرحله ی اول ، مرحله ی بعدی ، دو ترفند ِ رنگ باخته ی دیگر است . یا ذهن مرا برای لحظاتی نادم جلوه میدهد و میخواهد مرا مشغول به سرزنش و پشیمانی و حسرت خوردن ، غمگینی از بابت ِ کرده و گفته ی خویش نماید ؛ یا با تعصبی انزجار گونه میخواهد مرا مجاب کند که حق با من بوده و طرف ِ دعوا باید از کرده اش شرمنده باشد و چون حق با ذهن ِ من است پس باید طرف را بکوبم و به او امان ندهم . در مورد اول که بلافاصله دست ِ ذهن را میخوانم و برای قسمتی از وجودم که هنوز خود را قابل ِ سرزنش کردن و تنبیه شدن ، آزار دیدن و ندامت کشیدن میداند نور و عشق الهی میفرستم و به این قسمت از وجودم هم میگویم که او را میفهمم و برایش رهایی آرزومندم . در حالت ِ دوم نیز که قسمتی از وجودم نیاز به تایید شدن ، نشان دادن ِ اقتدار و قدرتش دارد و از ترس ِ اینکه اگر محکوم شود قدرت و عزتش به خطر میافتد باز هم نور و عشق میفرستم و خواهان ِ ترمیمش با عشق الهی و کمک فرشتگان ِ نور و خودبرترم میشوم .
      صرف نظر از موارد خاص و نادر ، عموما سه دسته از افراد در سر ِ راهمان قرار میگیرند که ما را بیازارند . دسته ی اول افرادی هستند که با ما ارتباطی تنگاتنگ ندارند به فرض راننده ی تاکسی ، فردی که سر خیابان ممکن است مزاحمتی تولید کند و از این قبیل ، که به طور کلی میتوان آنها را نادیده گرفت و برای این دسته اصلا انرژی یی برای کل کل کردن به خرج نداد ، گذاشت و گذشت ؛ به همین راحتی . دسته ی دوم کسانی هستند که بیشتر از دسته ی اول و کمتر از دسته ی سوم با آنها در ارتباطیم ، مانند شوهر خواهر ، شوهر عمه ، عمه ، خاله ، پسر خاله و … که من شخصا تا آنجا که بتوانم با آنها همانند دسته ی اول برخورد میکنم زیرا دوست ندارم برای خود کارمایی جدید بسازم ! همان قبلی ها را از گذشته ها تصفیه کنم هنر کرده ام ! و اما دسته ی سوم که با آنها گره های کارمیک ِ تنگاتنگ داریم و اصل ِ زندگی ِ ما بر اساس ِ باز کردن ِ این گره ها با ایشان در این برهه از دوران زندگی یمان شکل گرفته است . این همان موردی ایست که با هنر ِ درست انتخاب کردن ِ روش ِ برخوردمان میتوانیم از نیمه ی تاریک وجود ، گره های کارمیکی و رفتن به ارتعاشات ِ سطح ِ بالاتر بهره ببریم . مهمترین مطلب این است که این را به خود بفهمانیم ما مسئول عوض کردن ِ دیگران نیستیم ، ما میخواهیم خود و دنیایمان را تغییر دهیم ، نیازی به تایید ِ دیگران هم نداریم ، همانطور که نیاز نداریم برای اثبات ِ خود ، اعمالمان یا راه ِ انتخابی یمان جواب پس دهیم ، دیگران را هم باید راحت بگذاریم تا خودشان باشند . به هر حال برخورد با این افراد و هضم ِ اعمال و رفتارشان در برخی موارد مرا به مرز انفجار میرساند . از ای اف تی استفاده میکنم ، برای خود ریکی میفرستم ، پاکسازی نیمه ی تاریک میکنم ، از فرشتگان و دیگر نیروهای معنوی کمک میگیرم و با گفتن جملات مثبت ، مودم را تغییر میدهم . به هر شکل در آن لحظات ِ مطروحه ممکن است برخوردهای ذهنی ام بر روی تمامیت ِ دانسته هایم خطهایی از بطلان بکشد ؛ چرا ؟ چون من هم همانند شما و دیگران انسانم ، که اگر نبودم اینجا و در این برهه از زندگی برای پس دادن ِ کارماهایم چکار میکردم !؟ کارم تمام بود و در ملکوت اعلا به سر میبردم نه روی زمین ! در مجموع برخورد با این افراد که دسته ی سوم هستند بسته به نوع ِ کارما، رشد روحی یی که قبل از تناسخ برای خود برگزیدیم ، آمادگی برای سکوت و صبر به جهت ِ قطع ِ این گره های کارمیکی ، و بسیاری دلایل ِ دیگر ، میتواند شما را در انتخاب ِ برخوردتان با فرد ِ مزبور بیشتر کمک کند تا کنترل شده تر عمل کنید . چند چیز ِ مهم ِ دیگر را به خاطر بسپارید : به خود و دیگران اجازه بدهید که بنا به امادگی ِ روحی ِخود رفتار کنند ، نیاز به انتقاد کردن و انتقاد شدن را رها کنید ، خود را با رفتار و عملکردهای ذهن در این کشمکشها برابر ندانید ، هر عملی انجام دادید ، خود و طرف ِ مقابل را قضاوت نکنید ، برای خود و طرف ِ مذبور بخشش و نور بطلبید زیرا در حقیقت شما دو بازیگر از یک سریال هستید که روح های خودتان قبل از ورود به این دنیا ، ساختار ِ کلی ِ این نقشها را با توافق ِ همدیگر انتخاب کرده بوده اند و ناسلامتی شما با هم همکار هستید ! ، بعد از رد و بدل شدن ِ هر مکالمه ای یا انجام هر تصمیم گیری یی ، به استدلال و زیر سوال بردن ِ موقعیت و کرده ی خود یا او نپردازید فقط نگاهی گذرا مانند ِ یک ناظر جهت درس گرفتن از مورد مذبور ، همین ، نه قضاوت ، نه انتقاد ، نه سرزنش ، نه انتقام و … . یاد بگیرید خود و دیگران را بی قید و شرط دوست داشته باشید ، عشق ورزیدن ِ بی قید و شرط کلید ِ تمامی ِ معماهاست . پس از بارها نگاه کردن به تمام جوانب بدون هیچ قضاوتی ، کاملا مسئله برایتان جا میافتد و دست ِ ذهن ِ خود را قبل از هر اقدامی بهتر از قبل میخوانید .
      روز به روز ، ماه به ماه و سال به سال به رشدی والاتر میرسیم و زمانی درصد ِ این مشکل را نزدیک به صفر میبینیم .

      خیر پیش
      جویا

      1. تا قبل از این، که من با این سایت آشنا بشم،تقریبا فکر می کردم هرگز با انسان های خوب (به غیر از خونواده خودم،مادرم برادرام و اگه از ذهن صرفه نظر کنم یعنی مثل بچگیم ذهن نقشی نداشته باشه پدرم)ملاقت نمی کنم یعنی احتمالش برام نزدیک صفر بود ولی خدا خواست و با شما آشنا شدم .تا قبل از این فکر می کردم فقط وقتی مردم می تونم با انسان های خوب در واقع روح های خوب آشنا بشم.
        اینجا مکان مقدسیه
        شما انقدر خوبین که من از شدت خوبیتون شرمنده می شم.یعنی بچگی اگه از ما می پرسیدن فلان کس چقدر خوبه می گفتیم ۱۰ تا .یا مثلا اگه کسی فلان اسباب بازیو واسه مون می خرید می شد فرشته واسمون.الان هم اسباب بازی هامون گرون شده بزرگتر شده.ما هم بچه های دیروزیم.
        ولی بچگی ما به هم خوبی می کردیم اما نگران اندازه خوبی نبودیم.رفته رفته معیار ها توسط ذهن تغییر کرد.ذهن همیشه خودشو تو خطر حس می کرد پس برای خوبی کردن اندازه گذاشت.
        گفت اگه بیشتر خوبی کنی منافعت به خطر می افته.تقریبا هممون پذیرفتیم.ولی بعضیامون هم به خساستش پی بردیم.
        می خوام بگم اگه بخوام حد و اندازه ای واسه خوبی شما تصور کنم
        احساس شرمندگی می کنم.چون انقدر قلبم ظرفیتش کم بود که همه آدم ها رو کم ظرفیت مثل خودم می دونستم.
        اما شما با هر خوبی در حق من می کنین من بیشتر شرمنده می شم.چون نمی تونم خوبیتونو جبران کنم.
        ولی از خوبی شما پی به خوبی کسی که خوب تر از همه است پی می برم.
        وقتی بی دریغ به من و همه مون کمک می کنین ، می فهمم اونی که هممونو آفریده دیگه چقدر دل بزرگی داره.
        شما منو به این نتیجه گیری می رسونین

        با جوابتون پی به همه جوانب سوالم بردم.دیگه نمی خوام چیزی بهش اضافه کنم چون در توانم نیست

        1. بنده ی عزیز سلام ، تنها از خداوند شاکر باش ، ما کی باشیم که بخوای از ما تشکر کنی ، من هم خدا رو شکر میکنم که شما به جوابات به واسطه ی دانش الهی رسیدی . و بدون ما به سمت تو نیومدیم ، این خودت بودی که به سمت تغییر اومدی و همه چیز رو تغییر دادی ، پس از خودت و خدای خودت تشکر کن . شاد باشی

          1. سلام،ممنونم ازتون آقا شهاب
            بله من سمت این تغییر اومدم و تمام تغییرات از اینجا و با کمک شما شروع شد.پس شما نقش بسیار بزرگی داشتین.جایگاه معلم و راهنما برام همیشه یه چیز دیگس و افرادی که نقش هدایت رو تو زندگیم داشتن بسیار دوست داشته ام.
            خانوم جویا جوابتون بسیار کامل بود و منو به جایی که باید رسوند.
            فهمیدم تو خیلی از مسائل می خواستم خودمو(ذهن رو) اثبات کنم و دلیل بیشتر کنتاکت ها همین بوده.در موارد دیگه هم اصرارم به آشنایی طرف مقابل با نقطه تاریکش بوده.این برای هیچ کس حتی خودم هم خوشایند نیست چون انسان تا جایی که می تونه دوست داره نقاط تاریکش پنهان بمونه،پس من هم تا جاییکه تونستم از موقعیت ها و افرادی که منو با نقاط تاریکم آشنا می کردند فرار کرده ام.البته با کمک شما و خانوم جویا دوست دارم به نقاط تاریکم پی ببرم چون اینو خودم می خوام برام خوشاینده ولی در مواقع دیگه و در زندگی معمول من هم مثل بقیه افراد دوست ندارم این چیزها فاش ،کشف بشه.(=تهدیدی از طرف ذهن)
            ولی به نظرم جای بزرگیه اگه بهش برسیم که با روشن شدن و بر ملا شدنشون آزرده نشیم.این یعنی از اونها رد شدیم و کلا به مرحله دیگه ای وارد شدیم.
            نکته دیگه اینه که در اواخر سنین نوجوانی و اوایل جوانی مادرم بهم گفت در کودکی خوابی رو بهش گفته ام.من تا امروز هم باور نکردم که این حقیقت باشه و نمی تونم به سخن کودکی خودم اعتماد کنم و چون خودمم هیچ یادم نیست مدرکی هم ندارم.
            ولی همین باعث شد من فکر کنم رسالتی دارم.و نمی تونم نه ردش کنم و نه تاییدش ولی باعث شده من بیشتر از قبل و بیشتر از معمول انسان ها توجه کنم.حساسیتم بالا رفته و آسیب پذیری هم به طبع بالاست.و همینطور مسئولیت سنگینی حس می کنم که دارم.
            این موضوع باعث پیدا شدن ایرادی در من شده،و اون هم تلاش بیش از حد به تغییر دادن انسان هاست.
            یک موضوعی که نمی تونم بپذیرمش اینه که فقط به رشد خودم فکر کنم و بقیه و چه بلایی سرشون میاد رو رها کنم.
            مثلا به عنوان مثال اشتباه ها و نقاط تاریکه مادرمو نمی نونم تحمل کنم و وقتی بهشون بی توجه می شم احساس می کنم در حقش کوتاهی می کنم.
            حس می کنم باید هرچی آموختمو بهش انتقال بدم تا نجات پیدا کنه
            اما از اونجایی که من هنوز درگیر ذهن و بقیه مزاحمت های مربوط هستم ،نمی تونم با مهربونی این کارو بکنم و اغلب عصبانی می شم از طرف مقابل.و خوب نتیجه عکس.
            این حساسیتو تقریبا نسبت به تمام افراد خونواده ام دارم. به طور خلاصه نمی تونم بپذیرم که فقط به رشد معنوی خودم فکر کنم.افراد بسیاری هستن که حس می کنم در قبالشون مسئولم و در نهایت ، حس می کنم تعدادشون هم کم نیست.البته این هاهمه حسیاته اما از نوع قوی و مداوم.

            1. با سلامی مجدد

              بنده ی عزیز باری دیگه ، جواب ِ قبلی رو که خدمتتون گفتیم مطالعه کنید .
              به چند نکته بیشتر توجه کنید : تمامی انسانها با هدفی برای اجرا به روی زمین اومدن و این مختص ِ من یا شما یا یک استاد نیست ؛ در عین حال ما مسئول ِ تغییرات ِ دیگران نیستیم ، فقط در زمانی که خودشون این امر رو از ما بخوان بهشون پیشنهاد میدیم همین . رفته رفته وقتی تغییرات در وجود ِ ما نشست ، خودبه خود در اطراف و دیگران این برکات انعکاس پیدا میکنه و باعث تحولی مثبت در اونها هم میشه .

              در پناه حق
              جویا

              1. سلام
                ابتدا معذرت می خوام که این موضوع را تمام نمی کنم و مدام نظر می فرستم.
                خانوم جویا شما به موضوع خیلی مهمی اشاره کردین.در واقع جوابتون خیلی عجیبه تقریبا هر دفعه یک جنبه شو تو زندگی واقعی کشف می کنم.
                مثلا این قسمت “یاد بگیرید خود و دیگران را بی قید و شرط دوست داشته باشید ، عشق ورزیدن ِ بی قید و شرط کلید ِ تمامی ِ معماهاست ”
                من دو سه روزه این مساله رو واقعا درک کردم.
                جاییکه قراره حسودی بکنم،طبق عادت ذهن ، فوری ذهن رو کنار می زنم چون دیگه برام مشخصه روح هیچ وقت نگران از دست دادن چیزی نیست این حسودی از ذهنه که دیگری رو خطر می بینه.
                من ذهن رو کنار زدم و طرف مقابل تو اون لحظه برام خیلی دوست داشتنی به نظر رسید! !!!!!!!!!!!!! باور نکردنیه!
                یه آدم،چجوری می تونه یه دفعه انقدر تغییر کنه،
                اما اون آدم نبود که تغییر کرد،من نگاهمو عوض کردم.
                تو عالم ذهن این غیر ممکنه .کسی که بهش با نفرت نگاه می کردی برات خوشایند میشه.جنبه هایی ازش کشف می کنی که لبخند می زنی.. در واقع همه آدمها یه بچه ان..ذهن این نگاهو عوض می کنه.اگه بتونیم آدم ها رو بچه ببینیم ، چقدر خوب می شه
                وقتی نگاهمو قبل حسودی و بعد حسودی مقایسه میکنم می بینم تو نگاه بدون ذهن،مثل کودکی دنیا رو می بینم.در کودکی من و شما راحت به همدیگه خوبی می کردیم.نگران از دست دادن داشته هامون در صورت اومدن پای فرد دیگه به میدون نبودیم.
                من این قضیه راحت یادم میاد.در کودکی دوستان زیادی داشتم.و بهشون با تمام وجود خوبی می کردم.نمی گفتم من همش واسه من.بلکه هرچی داشتمو راحت در اختیارشون می ذاشتم.چون از اینکه اونها هم مثل من خوشبختی داشتن اون موهبت رو تجربه می کنن لذت می بردم! این یه نوع حس خوشایند بی انتهاست! بدون حد و مرز به دیگری خوبی کن و از خوشحالیش خوشحال شو.اگه می خوای خوشحال بشی، باید! دیگری رو خوشحال کنی و دیگر هیچ.
                و من برای اولین بار احساس کردم کودکم.احساس کردم دورورم همه جمع شدن و همه بهم لبخند می زدن!باورم نمیشه چقدر آدم کنارم اومدن و بامن ، بهم حس خوبی دادن ، من دیگه تنها نبودم!
                امروز حس کردم ۱۰ سالمه.مثل گذشته.

                1. با سلامی مجدد

                  خوشحالم از دریافتهای زیبایتان . مصداق حرف شما این گفته از نویسنده ایست که میگوید : اگر رفتار دنیا را نسبت به خودمان نمی پسندیم و اگر اتفاقات دنیا باب طبع مان نیست ، کافیست کنش و رفتار و عمل خودمان را نسبت به کائنات عوض کنیم ؛ پاسخ دنیا هم متناظر با آن عوض میشود … دنیا رخ نمیدهد ، پاسخ میدهد .

                  خیر پیش و در پناه حق
                  جویا

                  1. این مساله تغییر قابل توجهی در نحوه برخورد من ایجاد کرده.
                    البته اولش از کسایی که برام دوست داشتنشون راحتترو قابل دسترس تر بود شروع کردم بعد نتیجه اش این بود که آدم های اطرافم نسبت به من لطفشون بیشتر شد بیشتر باهام خوب شدن،نتیجه دیگش هم این بود که افرادی که قبل از این تغییر برام دوست داشتنشون سخت بود، الان برام قابل تحمل تر شدن حتی دیگه رفتارشون اذیتم نمی کنه .یعنی آدمی که راه رفتنش برام یه درد بود الان مثله باد از کنارم می گذره و درون من هم آب از آب تکون نمی خورهه مثل اینکه باهاشون صلح کردم و با هم سازگاری پیدا کردیم.خیلی عجیبه این اتفاقات.

                    1. سلام به شما بنده ی عزیز ، ضرب المثلی هست که میگه برای تغییر دیگران ، ابتدا تغییر در خودت رو شروع کن . تا دیروز سطح نگرش و ارسال و دریافت در شما به طوری دیگه ای بود .
                      امروز نگرش ، دریافت و ارسال در شما به نوع دیگه ای شده . شما خودتون تغییر کردین .و با تغییر خود جهانتون هم تغییر کرده .
                      این عجیب نیست ، این عین حقیقه . این همون پذیرش در خود هست . عالی جلو میری . تبریک میگم بهت .

  30. با حسادت چطور میشه مبارزه کرد

    1. با خواندن تمامی سایت و کمک کردن به خود برای عملی کردن دستورات ِ لازم آن .
      خیر پیش
      جویا

  31. سلام آقای شهاب
    مدتی هست که سعی کردم بیش تر گناهانم رو ترک کنم توی این کار تقریبا مو فق بودم .بعد از اون حدود یک ماهه که نور سفیدی میبینم که به صورت دایره ای کوچیک به وجود میاد و سریع محو میشه گاهی که به صورت عمیق با خدا توی ذهنم صحبت میکنم احساس میکنم خدا توی ذهنم جوابم رو میده نمی دونم آیا این صدا از ذهنمه یا از خداست ؟ این نور از فرشته ی نگهبانمه ؟
    اگه از فرشتمه میخواد به من چی بگه ؟ آیا به نظر شما من دارم راه درست روطی میکنم ؟

    1. سلام به شما خانم الناز ،
      دیدن نور سفید در خواب ، نشانی از امید و رسیدن به سر منزل امید هست .
      شما دارید راه رو درست میرید ، پس ادامه بدید . با این ضرب المثل به جواب میرسید : فرشتگان و اساتید معنوی مانند فانوس دریایی هستند که گه گداری راه را به انسان نشان میدهند تا مسیر خشکی را گم نکنند .
      برای درک بهتر مطلب، لطف کنید و پست سفری تنها رو مطالعه کنید .
      این نکته رو فراموش نکنید : راه راهی نیست که تموم بشه ، بلکه هر چه به سمت خداوند برید ، رفته رفته خداوند راه عاشقی رو به شما یاد میده سپس عشق رو در شما زنده میکنه .
      شما دارید درست میرید ، هر روز بهتر از دیروز باشید .
      اگر هم اشتباهی رو مرتکب شدید از لطف خداوند نا امید نشید . نا امیدی از لطف خداوند از انجام خود گناه بد تر است .
      اینطور هم فکر نکنید که میخواید ده سال ادم خوبی باشید و چقدر سخته اینطوری .
      اینطور فکر کنید : زندگی یک روز است ، فقط امروز را بهترین باش . فردا که شد ، باز هم همینطور فکر کنید .
      اگر غیبت میکنید ، امروز کمتر غیبت کنید ، فردا کمتر و …. صحبت های زیبایی که همه ما اون ها رو بلد هستیم ، اما در عمل کردنش کمی مشکل داریم .
      هر سوالی هم داشتید در خدمت شما هستم .

  32. سلام وقتتون بخیر چند شب پیش من بعد نماز صبح خوابی دیدم که جالب بود خیلی ساده بود ولی منو هیجان زده کرد . خواب دیدم که خیلی سبکم و تو آسمون هستم و یکی هم با منه که قراره به من آموزش بده سه تا تصویر به من نشون داد یکی آسموی که ابر داشت یکی خورشید و سومی رو که یادم نمی یاد . نکته جالب اینکه اون شخص برام توضیح می داد و اسمون آبی و ابر ها در تصویر خیلی زیبا بودن رنگها با رنگهای ما خیلی فرق داشت براق ، شفاف و درخشان بودن آسمون آبی و آبرها یمتحرک که واقعا زیبا بودن و منو به هیجان می آوردن اون شخص که من نه دیدم و نه صداشو یادمه فقط حسم می گفت که پیشمه و با من حرف می زنه ممکنه راهنما و استاد درون من باشه این سوال منه ممنون در پناه نور باشید

    1. سلام به شما س ح عزیز ، شما تجربه ای درونی داشتید ، تجربه ای از دیدن آسمان اما با نگاهی دیگر و با حضور استاد . که مقداری چشم های شما رو بینا تر کرده تا بتونید واقعیت معنوی جهانی که درش زندگی میکنید رو به شما بفهمونه . تمامی جهان از نور است . که میتونید این مطلب رو در پست کوانتوم از دیدن انسان و جهان از دید کوانتوم مطالعه کنید تا از نظر علمی به شما هم ثابت بشه .

  33. سلام به راهنما های عزیزم.
    من با آدمی روبرو شدم که می گفت خیلی نیازمنده.

    من برای این که بهش کمک کنم چجوری مطمئن بشم که این کارو بکنم.
    آیا به گفته هاس اکتفا کنم یا اینکه راجع بهش تحقیق کنم
    اگه گفته هاش درست باشه یک ثانیه نشاید که من با آسایش زندگی کنم اما هم نوعم در عذابی به این گونه باشه.
    شخصا در این موارد نمی دونم چجوری عمل کنم آیا بدون معطلی کمکش کنم یا منتظر دلایل کافی باشم
    با توجه به اینکه من فقط ظاهر امر رو میبینم و در ابتدای مسیر معنوی هستم و هنوز به بینش درست نرسیدم،آیا کمک خواستن از خداوند می تونه منو در اجرای اعمالم مطمئن بکنه؟آیا خداوند این کارو می کنه یا به بنده اش می سپاره که انجام بده یا نده؟
    من از وقتی به معنویات رو آورده ام از خدا خواسته ام منو برای اجرای اعمال درست قرار بده و شک و تردید در انجام اعمالی که ازم می خواد رو از من دور کنه.اگه از خدا بخوام منو مطمئن کنه این درخواست جواب داره؟یا اینکه باید کار دیگه ای بکنم .یعنی خودم با بینش خودم مجبورم کاریو انجام بدم یا ندم.آیا می تونم از راهنمایی های معنوی برخوردار بشم؟یا کاملا بر عهده خودمه حتی اگه اشتباه کنم…نمی تونم تو این مورد کم بصیرتیمو تحمل کنم

    1. با سلام بر شما دوست عزیز
      اگر اجرای هر کاری در زندگی با این عجین بشه که بخواییم از دیگران برای انجام ِ راهکاری دیکته شده ، به پیش بریم ، زندگی ِ شما نظیر ِ من ، و زندگی ِ من نظیر ِ دیگری یی که از روی دست ِ او کپی میکردم میشه در حالیکه واقفید : ما هر کدام زندگی ِ منحصر به فرد ِ خود را داریم فارغ از اینکه دیگران از ما یا عملکردمان خوششان بیاید یا ما را سرزنش کنند . هر شخصی با اعتماد بر نیروهای شهودیش ، اعتقاد به خود برترش و پشتگرمی فرشتگانش ، با دستوراتی کلی از راهنمایان نور که در وجودش طبقه بندی کرده ، به تصمیم گیری های زندگیش میپردازد تا در راه ِ رشد روحیش قدمی به جلو بردارد . همیشه این دوراهی ها برای تقریبا همه ی افراد وجود دارد ، مهم این است که ببینید آن تصمیم گیری شما رو چقدر اروم میکنه و بعد از عملی کردنش ، چقدر خودتون رو میپذیرید و تایید میکنید ؟ و مهمتر اینه که به درون و وجودتان اجازه دهید که با همکاران ِ نور ، همراه بشن تا آنچه که باید اتفاق بیفته به درستی پیش بره و درست و همزمان پس از اون ، هر تصمیمی رو عملی کردید به خودتون و اعمالتون افتخار کنید ، چه این تصمیم ، کمک به اون فرد باشه یا چه گذشتن و رد شدن از او .

      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  34. سلام، نماز و روزه هاتون قبول باشه، می خواستم بدونم خوندن ذکر یونسیه خوبه یا نه تو بعضی از سایت ها نوشته شده که سبب ارتباط با ارواح می شه بعضی گفتن برای گشایش چشم معرفت و بعضی گفتن برای حل مشکل استفاده کنید، متشکر می شم نظر شما را هم بدونم با تشکر.

    1. با سلام
      در این مورد که ذکر یونسیه چه خصوصیاتی رو در ذاکر ایجاد میکنه تا به حال تجربه ای نداشتم .
      خیر پیش
      جویا

  35. سلام ممنون جویا جان من با چشمان باز به اسمون نگاه می کردم که این نورهای متحرک و چرخان رو دیدم و وقتی دقت کردم دیدم تو زمین هم وجود داره همه جا هستند چشمانم باز بود و احساسم این بود که الطاف الهی است و از این که این لطف الهی در همه جا وجود داره اروم شدم نظر شما چیه

    1. سلام به شما س ح عزیز ، خانم جویا رو هم در این زمینه خواهیم شنید حتما .
      چیزی که شما تجربه کردید من رو یاد تجربه ای درونی انداخت . من چند روزی بود سر جریانی فکرم درگیر بود،اون روز سخنرانی دکتر الهی قمشه ای رو با هندزفری گوش کردم و به لب دریا رفتم قدمی زدم و برگشتم . اون شب در خواب بودم ، که صدای درون این رو در من نجوا کرد : ( اگر روح و جسم تو منم ، این شوریدگی چیست ؟ در تمامی آفرینش و در تک تک موجودات نوری از سرچشمه ی الهی وجود دارد که …. ) استاد درون و یا ندای درون صحبت های دیگری رو هم گفت اما من دیگر نشنیدم . تنها کلماتی که تونستم دریافت کنم همین چیزی بود که خدمت شما نوشتم .
      بعد از اینکه این تجربه رو دریافت کردم ، چون معنی جمله شوریدگی رو نمی دونستم ، در گوگل سرچ کردم و یافتم : شوریدگی یعنی : بی قرار بودن ، نگران بودن ، استرس داشتن .
      پس ندای درون این رو میگفته : روح و جسم تو از خداوند آفریده شده و تا زمانی که خداوند هست این نگرانی ها به خاطر چیه ؟ خداوند در ذره ذره این جهان هستی حضوری نورانی داره .
      لازم به توضیح هست که ، انسان میتونه با خداوند به دو صورت ارتباط برقرار کنه . از طریق نور ، از طریق صوت . که انسان هایی که وارد مسیر معنوی میشن ، هم جلوه هایی از صوت الهی رو میشنون ، هم جلوه هایی از نور الهی رو مشاهده میکنند . تمامی این تجربیات در کنار هم ، با گذشت زمان ، یک بینش عالی و منحصر به فرد رو به انسان اعطا میکنه تا بتونه به خود شناسی و خدا شناسی به طور درونی و حقیقی برسه .

  36. ممنون از راهنمایی شما دیدن دری که پشتش نور یا رنگ های قرمز زرد و سبز هم همین معنی رو داره یا به صورت خیلی تار و مثل فیلم سریع دیدن یه صحنه که تا میام بفهمم محو می شه؟؟؟؟ اینها هم نشانه هستن؟

    1. سلام نماز و روزه ها و مناجاتتون به هر روشی که انجام می دین مقبول . من تو مراقبه به دریا و اسمون نورهای متحرک سفیدی رو تو اسمون دیدم که همه جا بودن و مثل مولکول هل در حال چرخیدن . اینها چه هستند من تو خلسه نبودم و پلک می زدم

      1. با سلام
        دوست عزیز چیزهایی شبیه به کوه و دریا و … را که در حالت مدیتیشن میبینم اغلب همان چیزهایی هستند که در عالم واقع وجود دارند و در اینگونه موارد احساسی که از دیدن ِ این صحنه ها به شما دست میدهد ، چیزیست که مد نظر ِ یکی از بدنهای ظریف ِ شما برای ِ گرفتن ِ آرامش است . یا دریافتهایان را در خاطر ثبتشان کنید یا راه بهتر این است که در دفتری که مخصوص این کار ترتیب میدهید با تاریخ ، وقایع یا صحنه هایی که از جلوی چشمتان گذشته و احساسی را که به شما منتقل کرده است را یادداشت کنید ، پس از چند ماه یا مدت زمانی که نیاز است ، مفهوم ِ دیده های خویش را خود، به مرور خواهید یافت .
        خیر پیش
        جویا

  37. چه عواقبی میشه داشته باشه مگه نمی گین چشم دله با خواست خدا باز میشه من هیچ تمرینی به جز مراقبه انجام نمی دم اونم همیشه نمی تونم بعضی وقتا اگه شرایطش رو داشته باشم انجام می دم، می دونم اگه با تمرین باز بشه با یه بیمار روانی هیچ فرقی نخواهم داشت ولی من هیچ کدوم از تمرین های توی اینترنت رو انجام ندادم حتی مربی یوگا به یکی از دوستام گفته که نترسید هیچ چیزی برای ترسیدن وجود نداره من ادم ترسویی هستم ولی دوست دارم بدونم عواقبش چیه مگه شما به این مهارت نرسیدین میشه راهنماییم کنید، ترسوندین منو؟؟؟

    1. با سلام بر شما دوست عزیز
      وقتی چشم سوم خودش باز بشه ، نه تنها ترسی نداره بلکه بسیار هم عالی یه ! اگر مدیتیشنهاتون مربوط به باز کردن ِ چشم سوم نبوده مشکلی نیست که خودتون رو از رفتن ، متوقف کنید .
      کلا راهنمایان اصراری بر باز شدن ِ چشم سوم به طرق ِ مختلف ِ کار های فیزیکی یی که باعث باز شدن این چاکرا رو بشه ، ندارن و اون رو به هر کسی توصیه نمیکنن ولی اگر چاکراهای شما به درستی عمل کنن و این چاکرا نیز در کنار بقیه ی چاکراها به درستی باز بشه ، بسیار خوبه . برخی افراد فکر میکنن باز شدن ِ چشم ِ سوم یعنی کارهای عجیب غریب کردن یا اعمال ِ خارق العاده از خود نشون دادن ! درحالیکه باز شدن چشم سوم حتی بدون اونکه باز شدنش رو ببینید ، اگه در حال ِ باز شدن و پاکسازیِ صحیح ِ خودش باشه ، میتونه به انسان در رشد روحی و ارتباط با نیروهای معنوی و خودبرتر و … کمک کنه بدون اونکه شما کارهای محیرالعقول انجام بدید ! باز شدن ِ این چاکرا به منزله ی آرامش یافتن در ذهن و روح و جسم و عواطف رو به همراه میاره . بر روی باز بودن ِ اون در حالیکه اصراری غیر عادی هم به انجامش نداریم ، باید باز و گشوده و پذیرا باشیم . این چاکرا منبعی از برکات ِ الهی من الجمله فهم ِ عشق الهی رو برامون به ارمغان میاره . ترس از باز شدن ِ اون ، در موقعی مناسب ، خودش یه اشتباهه و مانعی در سر ِ راه ِرشدی که داره اتفاق میافته . بگذارید همه چیز به حالت ِ طبیعی یی که به سراغتون میاد پیش بره . این راه ِ درسته برخورد با هر پدیده ای از جمله باز شدن ِ چشم ِ سومه . برای اینکه خودتون رو از راه درست ، مطمئن تر کنید در طول ِ روز و شب و قبل از مدیتیشن و خواب ، با حفاظی که به اون ایمان دارید ، ببندید و محافظت کنید .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  38. با سلام، من وقتی مدیتیشن می کنم گاهی چشم می بینم یا یک در بسته که پشتش نور هست، گاهی نور قرمز و زرد، گاهی یه اشکال مثل دایره دارن می چرخن مفهوم خاصی داره آیا؟ چه چیزی رو میگه تصویر تا میام روش دقیق بشم محو می شه

    1. در هنگام مراقبه و مدیتیشن اشکال بسیاری دیده میشن ، اما شما اشتباهی که انجام میدین اینه که بر روی تصاویری که دیده میشن دقیق میشین . در مدیتیشن و مراقبه نباید بر روی اشکال زوم شد ، بلکه باید فقط نظاره گر بود ، نظاره گر تصاویر و اشکال ، و حتی گاهی هم اتفاق ها و یا رویدادهایی رو میبینم ، صحنه هایی از گذشته و آینده میبینیم ، باز هم نباید تحت تاثیر قرار بگیریم ،بلکه فقط باید نظاره گر باشیم تا تجربه رو کامل دریافت کنیم و بعد در موردش فکر کنیم که چه . اگر دری میبینید ، نخواین که با فکر و قوه تخیل درب رو باز کنید و یا نور رو مشاهده کنید ، بلکه فقط نظاره گر باشید .

  39. سلام شهاب خوبی عزیز
    واقعا چرا استادا میان راهنمایی میکنن و میرن
    یبار به یه استادم گفتم اون یکی استاد دیگه خیلی باهام گرم نیست ازم خستست? گفت ماها همه مثه تابلوهای راهنمایی هستیم..پیمودن مسیر با خودته..

    1. سلام مهدی عزیز، شاگرد توقع داره که استاد همه چیز رو بهش هدیه بده ، یعنی توقع معجزه رو از استاد داره ، اینگونه فکر میکنه که اگر استاد رو پیدا کنه دیگه همه چیز تمام هست ، در صورتی که واقعیت چیز دیگری هست ، استاد فقط مثل یک تابلو راهنمایی هست که میگه این کار رو بکن و این کار رو نکن .
      حال اگر شاگرد دانا باشه ، باید این موضوع رو به خوبی درک کنه که بار سفر بر دوش خودش هست ، نه بر دوش استاد . که در پست سفری تنها ، به این موضوع به طور کامل پرداخته شده .
      اگر انسان در انجام وظایفی که بهش محول میشه کاهل باشه و همش امیدش رو به چشم سخنان استاد ببنده ، پیشرفتش فقط در زمانی هست که استاد شاگرد رو مجاب میکنه . انسان باید تلاش کنه تا خودش بتونه همه ی کارهاش رو ، چه مادی و چه معنوی با حس مسئولیت و دقت انجام بده .

  40. سلام من هر وقت مدیتیشن انجام می دم یه چشم تک میبینم که خیلی نه خیلی آشکار و نه پنهان آیا مفهوم خاصی داره؟
    پیش اومد برام که تو خواب بدونم که خوابم یعنی هشیاری ولی بلد نبودم که چکار کنم خوابیم که دیدم چرت و پرت و بی معنی بود تو خواب به خودم گفتم هشیار خوابیدم که اینو ببینم چطوریه راهنماییم کنید تشکر

    1. سلام به شما ، دیدن یک چشم در خواب ، به تعابیر گفته شده دیدن چشم سوم هست که در حال باز گشایی شدن هست ، اما شما چه تمرینی رو انجام میدید ؟ ما در وب سایت تمرین چشم سوم رو به کسی آموزش ندادیم و توصیه هم نکردیم که انجام بدن ، جدا از این ، تمرین مراقبه با نور و سکوت هم ربطی به چشم سوم ندارند .
      لطفا مواظب باشید ، بازگشایی چشم سوم عواقب و عوارض داره .

  41. با سلام و عرض پوزش
    من چون تازه وارد هستم هنوز با قوانین این سایت به طور کامل آشنا نشدم. چند تا سوال ازتون داشتم آقا شهاب :
    می تونم بپرسم شما چه مدت هست درباره ی این مسائل مطالعه دارید؟ دانشتون رو از چه طریق به دست اوردید؟ آیا استادی در این زمینه داشتید؟ و آیا فکر می کنید برای رشد معنوی باید رهروه یک استاد باشیم؟
    من مدت ها تصور می کردم برای رسیدن به کمال یا حتی کمتر از اون برطرف کردن نقص هام ، به یک پیر یا مرشد نیاز دارم و چون اون رو نیافتم ناامید شدم و خودم رو رها کردم!

    1. سلام به شما تیام عزیز، خواهش میکنم .
      من تقریبا چهار سال هست که در این مسیر هستم ، شروع مسیر من از صاحب خانه دوران دانشگاهم بود که من رو با خداوند و راهنمایی هاش آشنا کرد و بعد از شش ماه خودم به راه ادامه دادم . چیزهایی که بلدم و یاد گرفتم و تجربیاتی که داشتم ، نمیتونم بگم همش رو خودم یاد گرفتم چه بسا گفتن هر منی ، نشانه غرور و خود بینی هست . به جرات باید بگم که در هر برهه از زمان شخصی استاد من بود ، افرادی که از من بالاتر بودن و به خواست خداوند با من آشنا شدن و مهره ی تکمیل نشده ی بعدی پازل من رو به من هدیه دادند و رفتند .
      برای شما هم همینه ، شما زمانی که مسیر معنوی رو خواستی آغاز بکنی ، با انسان ها و وب سایت های زیادی آشنا میشی که باید با بینش خودت ، دانش لازم به مسیر خودت رو کسب کنی . الان استاد شما این وب سایت هست ، فردا استاد شما یک کتابی که از کتابخانه میخرین ، پس فردا یک برنامه ی تلوزیونی که داره در مورد خداشناسی صحبت میکنه و …..
      شاگرد حاضر باشه ، استاد هم حاضر میشه . فقط اینگونه فکر نکن که استاد حتما یک انسان ریش سفید هست که تو باهاش آشنا میشی .
      چه بسا مطالعه زندگی زنبور ها خودش میتونه یک تعلیم از طرف استاد باشه .

  42. ممنون از تعبیرتون.ببخشید ولی من چند شب قبل هم خواب دیدم … این چه معنی دارد.؟

    1. سلام به شما ، این خواب هم معنیش به همون خواب بر میگرده ، این ها به پیوند بین روح ها بر میگرده در صورتی که شاید جسم از این پیوند و علاقه بی خبر باشه . لطفا تعبیر خواب های دیگرتون رو از طریق ایمیل مطرح کنید نازگل خانم ، با تشکر

  43. من یه خواب خیلی عجیب دیدم خواهش می کنم تعبیرش کنید.خواب دیدم یکی از اشناهامون البته دورکه نامحرمه توبیمارستانه مدام گریه میکنه و ومنو صدا می زنه و دستش رو قلبش گداشته و من رو در اغوش می گیره و من هم همینطور گریه می کنم و میگه قلبمو درمان کن و … چندبار که منو دیده فقط بدون خرف و خیره نگام میکنه و لبخند می زنه در ضمن بسر خیلی خوبیه وهمش سرش تو درسه.خواهش میکنم تعبیرکنید.

    1. سلام به شما نازگل عزیز ، بله ، اون شخص به شما علاقه داره و از این که با شما ارتباطش به اینگونه است ناراحته .

  44. وای من الان نظرات رو میخونم میبینم حق با اقا شهابه باید چند دور بخونم چقد بد متوجه شده بودم مطالو شرمنده از نمامی اهالی سرزمینهای دور
    خانوم جویا این اخلاق بد متوجه شدن رو چجوری درست کنم
    ببخشید
    معزرت میخوام.

    1. با سلام
      با آگاهی داشتن بر روی ذهنتون و مابقی تمرینات مربوط به ای اف تی و گفتن جملات مثبت میتونید بر عجول و حساس بودن غلبه کنید .
      خیر پیش
      جویا

  45. الهم صل علی محمد و آل محمد
    خداوند قلبهامون رو بهم نزدیک تر کنه انشالله
    شاید حق با شماها باشه
    موفق و سربلند باشین
    اون مطلبیم که گفتم خیلی وقت پیش تو نظرات خوندم که شما به شخصی که نظرش موجود نبود گفتین همه ما مدتهاست از غرایض حیوانی دور شده ایم و شهابجان هم دعوت به ارامش طرفین نمودند
    این و گفتم که بگم دلشکستن یا ناراحت کردن افراد کار درستی نیست اگرچه نیتتان خیر باشد
    مسلما هیچ شاگردی در برابر سوالش از استاد انتظار سیلی تمسخر و یامتهم شدن ندارد
    شمایی که بانک اطلاعات کلمات مثبت هستین گاهی باید به این توجه کنید که فرد سوال کننده شاید ظرفیتی به اندازه شما ندلشته باشه
    من از شما آموختم پس قدردانتانم تا ابد
    معزرت میخواهم از شما و شهاب عزیز
    مایل به کش پیدا کردن موضوع نیستم
    خدا پشت و پناهتان

    1. با سلام
      برگ عزیز من اصلا متوجه نمیشم شما از چه توهین یا دل شکستنی یی دارید صحبت میکنید ؟!
      در مورد چه نظری حرف میزنید و از چه کسی برای توهین کردن به من ، برداشت کردید که من ناراحت شدم ؟ اینکه گفته باشم ما همه مدتهاست از غرایز حیوانی رها شدیم ، چه حالتی از سخت ناراحت شدن ِ من رو به شما نشون داده یا منتقل کرده ؟
      لطفا این رو که باعث آزار شما شده بگید تا حداقل برای من مشخص بشه ، چه عباراتی باعث شده که فکر کنید از من سیلی خوردید !
      من تا آنجا که یادمه در چند پست ِ اخیر ، چیزی به شما نگفتم که باعث بشه شما فکر کنید خدای نکرده ، من شما رو به سخره گرفتم !
      در پناه حق
      جویا

  46. دوستای خوبم، اینجا برای همهء مایی که دنبال پیدا کردن خودمون و گمشده هامون هستیم یه نعمته. گرداننده های این سایت با مهربونی قسمتی از وقت استراحتشون رو دارن صرف کمک به ما میکنن. فکر میکنم حداقل کاری که ما میتونیم بکنیم اینه که با حفظ اتمسفر دوستانه و محترمانه تو صحبتامون، قدردان عزیزانی باشیم که راهنماییمون میکنن. ممنون از شما.

  47. نه شهاب عزیز متوجه صحبت شما هستم و از شما سپاسگذارم هستم
    اما خانوم جویا میتونن جوابی بدن که باعث رمجش نشه
    چه بسا قبلا دوستی به خانوم جویا گفتن شما پیرو نفس حیوانی هستین و ایشون سخت ناراحت شدند
    من مسیر خداشناسی خودمو به قول شما دارم اما انتظار نداشته باشین در مقابل تهمت پیروی از هوای نفس ساکت باشم
    چون اگه به من بگه اینطور نیست میپذیرم و تعصبی ندارم
    در ضمن من ناراحت و عصبانی نیستم فقط هنگامی که شما صحبت تندی بکنین نیمه تاربک ما ونو تند میبینه ما قحبت تند کنیم شما اونو خشمگینانه میپندارید و میگید نیمه تاریک شما خشمگین شده
    شهاب جان من واقعو معذرت میخوام از شما بابت این صحبتها چون میدونم کلی باید سپاسگذار هم شما هم خانوم جویا هم فرشتگان و هم پروردگارم باشم.

    1. رنجش ِ چه کسی ؟ از چه حرف میزنید ؟

      چه دوستی و در کجا به من این عبارات را گفته است که شما در مقابل ِ آن ، مرا برآشفته یافتید !!! چه بسا قبلا دوستی به خانوم جویا گفتن شما پیرو نفس حیوانی هستین و ایشون سخت ناراحت شدند

      لطفا قسمتی را که در آن دیدید شخصی به من گفته پیرو نفس ِ حیوانی هستم و من برآشفته و سخت ناراحت شدم در اینجا کپی پیست کنید .

      با تشکر
      جویا

  48. حرفای شمام هم درسته هم غلط
    غلط چون بد برداشت کردید و زود قضاوت
    من نه پی هوای نفس بودم و نه تعصبانه به قضیه نگاه کردم
    من معتقدم هرکس با هر آیینی به سمت خداشناسی پیش بره اجرش رو خدا بهش میده
    من میگم اسلام واقعی و نه چیزی که شاهدش هستیم میتواند خیلی حساب شده تر مارو به هدفمون یعنی قرب الهی نزدیک کنه
    با سپاس
    بله من میدونم چه بسا خیلیها اسلام دارند اما ایمان ندارند و یا حتا اسلامی زندگی نمیکنند
    روی صحبتم با خودم و کسانی بود که واقعا در پی یافتن حقیقتند

    1. سلام به شما برگ عزیز ، هر انسانی با توجه به نوع زندگی که داشته ، تجربیاتی که داشته ، کتابهایی که خونده ، به منطق و بینشی از خداوند میرسه که برای خودش قابل احترام و جا افتاده است . این مورد تا حالا چندین بار پیش اومده ، دوستی از ما سوالی پرسیده با این عنوان که : سلام ، من مدتی هست در فلان مسیر ها بودم و الان اینگونه فکر میکنم و اینگونه می اندیشم و … زمانی که ما پاسخی رو بنا به تجربیات و بینشی که داریم به طرف مقابل ارائه کردیم ، طرف مقابل جوابی اینگونه برای ما نوشته : شما من رو قضاوت کردید و من منظورم این نبوده و من خیلی خیلی هم خدارو دوست دارم و میخوام به خدا برسم و ….
      من فکر میکنم اینگونه عمل کنیم بهتر باشه : زمانی که از شخصی سوال میپرسیم ، زمانی که مبحثی رو راه میندازیم ، نباید این انتظار رو داشته باشیم که شخص مخاطب صحبت و طرز فکر ما رو تایید کنه تا ما با این تایید خوشحال بشیم و پیش خود بگیم پس من درست فکر میکردم . اگر اینگونه انتظار داشته باشیم ، یعنی : من پذیرای چیزی که جدا از منطق من باشه نیستم و این خود یعنی سلطه ی ذهن خود نگر بر افکار خود .
      اما میتونیم زیبا تر و درست عمل کنیم : زمانی که از شخصی در باب موضوعی سوالی میپرسیم و یا به مباحثه میشینیم ، انتظار هر جوابی رو داشته باشیم ، جواب رو دریافت کنیم و بر روی جوابی که دریافت کردیم کمی فکر کنیم و از بُعد های دیگر جواب رو ، مورد بررسی قرار بدیم ، بعد به یک جمع بندی برسیم و اگر باز به جواب نرسیدیم باز سوال خودمون رو به نوع دیگه ای مطرح کنیم و تا به یک جمع بندی درست تر برسیم .
      برگ عزیز ، اگر اینگونه عمل کنیم ، بینش ما نسبت به قضایا و دانش خودمون بالاتر میره ، چه بسا انسان باید گه گداری تمام دانش خودش رو زیر سوال ببره تا از خودش مطمئن و راهش مطمئن تر بشه .
      خدایی نکرده منظور من از این نظر توهین به شما و وحدانیت درونی شما نبوده . بلکه فقط خواستم شمارو با مبحثی آشنا کنم . امید وارم که از من خرده به دل نگیرید برگ عزیز .

    2. برداشت ؟!!!!!!! قضاوت ؟!!!!!!!
      از چه حرف میزنید ؟!
      شما سوالی کردید و راهنمایی خواستید ، جوابی که از من خواسته بودید با در نظر گرفتن ِ تجاربی که داشتم در اختیارتان گزاردم ؛ حال شما یا این راهنمایی را میپذیرید یا رد میکنید و با باور های ِ قبلیتان به پیش میروید .
      خیر پیش
      جویا

  49. سلام برخا نم جویا واقا شها ب ممنون وخسته نباشیداز زحمتهای ما خانم جویا من هم یک روز در خواب دیدم در هوا پله به پله نوشته بودند الاحد یا ماجد یا قدوس یا نور تا رسید به ابرها که روی ابر فرشته کوچکی نشسته بود ویک صدایی گفت اینها برای عروج است از ان روز هر کدام را یک تسبیح میگویم و ذکرهای زیا د دیگری هم در روز تکرار میکنم خواهش میکنم مرا هم در این مورد راهنمایی بفرما یید حق یارتان

    1. سلام به شما معصومه خانم ، شما یک خواب معنوی رو تجربه کردید ، خوابی که از اهمیت بالایی هم برخوردار بوده و مخصوص شما بوده این خواب .
      حال که این نظر رو در اینجا عنوان کردین و ادرس ایمیلی هم ننوشتین تا جواب برای شما ایمیل بشه . از دوستان خواهش مندم این خواب رو ، خواب خودشون ندونن و از فردا شروع به گفتن همین چهار ذکر نکنن . بلکه هر ذکری خاصیتی داره و هر انسانی باید ذکر مخصوص به خودش رو استفاده کنه .
      ذکر هایی هم که ما در نیایش های شبانه استفاده میکنیم مطمئن و دریافت شده هستند .
      در مورد خواب شما خانم معصومه . این ذکر ها میتونن مراتب معنوی شما رو به خوبی ارتقا بدن و بر آگاهی و هدایت شما به سمت پله های بالاتر تاثیر گذار هستند .
      این چهار ذکر رو به طور روزانه و به تعدادی که بهتون آرامش میده در کنار نماز هاتون استفاده بکنید و از اساتید درون بخواید که ذکر های مورد نیاز بعدی رو هم بهتون اعلام کنن .
      این گونه خواب ها رو در نظر های عمومی و برای دوستان و دیگر آشنایان عنوان نکنید لطفا .

  50. خانوم جویا اقا شهاب عزیز
    یچیزی ته قلبم میگه عرفان های مربوط به هند و … یه لایه هایی از شرک با خودشون همراه دارن
    چرا که بیشتر توجهشون مربوط به ارامش ذهن هست و خب با این ارامش به چیزایی میرسند اما بیشتر توجهشون به دنیای مادیاته ینی همون زهن و درون.
    باوجود دانستن اینکه خودشناسی انسان رو به خداشناسی میرسونه اما همانطور که اخر از اکنکار متوجه شدید که گمراهی ای در زیر پوستین خود دارد چه بسا در مورد عرفانها و مدیتیشن ها نیز به همین باور برسیم
    این عرفان ها با ارام ساختن درون ویا شاید نام بردن از خدانیازهای دنیایی مارا براورده میسازد و ما خوشحال از حرکت به دنیای درون از معنویات حقیقی جا میمانیم
    چه بسا اسلام بهترین روش و ناب ترین طریقه برای پیمودن مسیر الهی است و دران هیچ اثری از شرک نیست
    روایتی هست که فردی با ریاضت و انجام دادن هر انچه دوس نداشت کارهایی انجام میداد که عجیب به نظر میرسید نظیر پیشگویی و کرامات دیگه..روزی یکی از معصومین گفت اگر این مسلک توست تو دوسنداری مسلمان شوی پس مسلمان شو…اری ان شخص مسلمان شد و هرانچه کرامات ظاهری داشت از بین رفت و دیگر انهارا نداشت و متوجه شد در ابتدای مسیری جدید و طولانی قرار گرفته است.

    1. با سلامی مجدد

      نتیجه گیری ِ شما هم درست است و هم غلط ! درست است زیرا آرامش انتهای راه ِ خودشناسی و خداشناسی نیست ، تنها با تسلط بر ذهن یا نفس ، شروع ِ راه ِ تزکیه آغاز میشود و رسیدن به آرامش ، انتهای معرفت نیست . غلط برداشت کردید زیرا همیشه انچه فکر میکنید از ته قلبتان به شما میرسه صحیح نیست مخصوصا اگر ذهن ( یا همان هوای نفس ) به شما اینها رو رسونده باشه تا باورش کنید!
      در اینکه اسلام در نوع خود خاتم است شکی نیست ولی باید دید که پیروان آن تا چه درجه از الوهیت در آن پیش میروند ؟ آیا آنرا فقط مستمسکی قرار میدهند تا برتری ِ خود را به دیگر مذهبیون ِ پیش از خود اثبات کنند و این افتخار را پشت ِ جعبه آیینه بگذارند ؛ یا هر شخص به عنوان ِ یک مسلمان ، حداقل کتاب قران را چند بار با ترجمه خوانده و اموخته ، کتاب نهج البلاغه را میداند ، ادعیه ی آسمانی را با گوش ِ جان شنوده ، اسماء الهی را دائما زمزمه میکند و مهمتر از همه تا چه اندازه به خدا اعتماد دارد که آرامش را بر روح و جانش حیطه شده ببیند ؟ که اگر این نکات را در میافتیم که خداوند را آنگونه که هست میدیدیم و دنیای ما مسلمانان همچون بهشت بیدرد و گلستان میشد .
      پیروان هر مسلک و دینی بیشتر ادعای پیرو بودن را میکنند و در مرحله ی عمل و آزمایش از خیل ِ پیروان و حامیان خواندیم و درک کردیم که در تاسوعای حسینی هفتاد و دو نفر پابرجا ماندند !

      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  51. جویای عزیز دوسندارم این نظر چاپ شه اما ممنون میشمم جوابشو بدین
    مثلا اگه به ما شمشیر گفته شه ما باید هی بگیم شمشیر یا یاشمشیر? اطلاعاتم تو این زمینه خیلی خیلی کمه ببخشید

    1. با سلامی مجدد
      در مورد نحوه ی گفتن ِ ذکر ِ مخصوص ، بله، همین تکرار کردن روشش هست ؛ ولی وقتی در عالم خواب یا رویا به شما تعداد ِ زیادی نام میرسه ، بدونید که اینها نامی که باید ذکر ِ مخصوص ِ شما باشه ، گفته نمیشه !
      ذکر ِ مخصوص به هر کسی فقط یک ذکر است و توسط ِ شخصی خاص که رتبه ای بالا از معرفت داشته باشه به ما میرسه نه اینکه در هر خوابی که میبینم یک کلمه توش توجهمون رو جلب کرد ، اون میشه ذکرمون ! به هر کسی در هر شرایطی هم این ذکر نمیرسه و زمانی که در خواب و رویا این ذکر بهتون برسه در طی دوره هایی خاص ، همون ذکر به عناوین ِ مختلف به شما دوباره و دوباره رسونده میشه تا از درستی ایش مطمئن بشید .
      خیر پیش
      جویا

  52. سلام آقا شهاب؟قضیه این اس ام اس چیه؟برا اطلاع از نیایشه؟میشه برامنم ارسال کنین؟در ضمن,ب منم یاد میدین چ جوری ب این حالت خلسه دربیام؟

    1. سلام به شما خانم روندی ، لطفا شماره تماس خودتون + نام و نام خانوادگی حقیقی خودتون رو در ایمیل بنویسید ، بعد پست نیایش های شبانه رو بخونید و طبق اون با دیگر عزیزان در ساعت ۲۲٫۳۰ الی ۲۳ مشغول به دعا برای خود و دیگر عزیزان بشید .

      1. سلام.
        میخواستم سوالی که اهمیت بالایی داره واسمو ازتون بپرسم.با توجه به تجاربتون لطفا بهم بگین این حدسم درسته?خیلی دوست دارم اینطوریکه فکر میکنم باشه لطفا اگه درست نیست منو مطلع کنین
        وقتی بررسی کردم چی منو خوشحال میکنه،
        چیزهای زیادی خیال کردم اما هیچکدوم حتی تو خیال هم منو به اوج رضایت نرسوند.تنها چیزیکه قلبمو به هیجان درآورد حس کردن همه جانبه نشانه های عشق خداوند به من بود.عشق بی قید و شرط با حمایت بینهایت و آغوش باز و قدرت بی انتها و محبت بی حد و حصر …محبتی که قلبمو منفجر میکنه.
        این همون مسیریه رفته رفته تشنگی بیشتری بهش دارم
        باتوجه به این موضوع من شب قبل از موضوعی ناراحت بودم و صبحش تو خواب خوابی دیدم که چند ثانیه اش یادم مونده و حس میکنم.مربوط به ناراحتیم داشته.
        کسی تو خواب ازم پرسید ناراحتی?من گفتم بله،و اون منو تو آغوش گرفت.حسی که اون لحظه داشتم شبیه هیچ حس زمینی نبود.پر از عشق و حمایت و تسکین و خالبی شدن از اضطراب بود.حالا من دوست دارم فکر کنم این در اغوش گرفته شدن توسط یک انسان نبوده چون احساسش مربوط به این دنیا نبود آیا اون انسان نماد عشق خدا بود؟….

        1. با سلام
          بنده ی عزیز درست درک کردید . لحظاتی وجود داره که ما به این نکته واقف میشیم که : هیچ چیز جز او نیست و هیچ شادی یی جز با او بودن ما رو راضی نمیکنه ، بنابراین در این برهه هیچ سعی یی در قبال ِ به دست آوردن ِ چیزی نمیکنیم جز پذیرش ِ آنچه هست ! این نوعی از شعفه که بسیار گران بهاست . اما این حس در برخی افراد میاد و میره . چرایی هم وجود نداره . ولی یکی از دلایل میتونه این باشه که اگه این حس دائم در ما موجود باشه ، اونقدر حظ بردن از این حس زیاده که یا مجنون میشیم و یا عاطل و باطل ! چون هیچ چیزی برابری با این شور و شعف رو نمیکنه و ما مدام سرگشته ی ِ بودن در این خلسه هستیم ! بنابراین باز احساساتمون به روال ِ عادی برمیگرده تا با همان اندک شوریده حالی بتونیم به رشد ِ روحی ِ خود و کمک به دیگران ادامه بدیم .
          در خواب دیدن ِ نمای انسانی برای تسکین یافتن ، و تسلی پیدا کردن نیز حسی ایست که به دریافت ِ شما بستگی داره ، زمانی که شما دریافتی صحیح از این حس داشته باشید و به قول ِ خودتان احساسی از تسکین را دریافت کرده باشید ، انتقال ِ انرژی ِ مثبت و رفع ِ انرژی ِ منفی یی اتفاق افتاده است .
          خیر پیش
          جویا

  53. سلام آقای شهاب .من نیاز به کمک دارم .نمیتونم مسیر درست روپیدا کنم .انقدر کتابهای مختلف خوندم الان مث یک دایره فقط دور خودم میچرخم .خواستم همیشه بهترین راه رو برای فرافکنی وارتباط با ماورا پیدا کنم ولی الان همون یه زره ایمان واعتقادمم از دست دادم …کاملا احسا پوچی میکنم .تنها دلیل من برای ادامه زندگی اینه که بتونم حداقل یکبار باور کنم چیزی ماورای ماهست .نمیدونم چرا حس کردم شما دارای ارامش زیادی هستید وصبر وحوصله .تصمیم گرفتم از شما کمک بخوام .ادرس ایمیلمم گذاشتم .لطفا تو ایمیل جوابمو بدید .

    1. سلام به شما خانم لیلی ، شما مانند چهار سال قبل من شروع کردید . من با شنیدن مطالبی مانند استاد رویا ، سفر روح ، جهان های دیگر ، ماورا ، به راه معنوی علاقه مند شدم ، مانند هر انسان دیگری دنبال ماجرا جویی و هیجان و لذت آزادی بودم . با خوندن کتاب های مختلف از ادیان و طریقت های مختلف مثل بودا ، اسلام ، عرفان های غربی ، دچار سردرگمی شدم ، هر یک به موضوعی اعتقاد داشتن ، اسلام نماز خوندن رو کلید بهشت میدونست ، بودا مراقبه کردن رو ، عرفان های غربی آزاد اندیش بودن رو و ….
      اما خدا رو شکر ، خداوند کمکم کرد تا راه درست رو پیدا کنم . تلنگری در زندگی شما ایجاد شد که شما رو به راه معنوی دعوت کنه ، حالا که در مسیر هستید برده ی کتاب ها نشید .
      هر کتابی خوب نیست ، هر کتابی درست نیست ، مطالب هر کتابی هم به درد شما نمیخوره .
      شما الان به این نیاز دارین که ببینید در کجا قرار دارید و به چه چیزی احتیاج دارید . پس برای شروع ، از شما میخوام پست خود آگاهی بخش اول و دوم ، سپس پست سفری تنها ، و بعد پست گذار و هفت مربته ی گذار رو مطالعه کنید .
      این پنچ پست رو با فاصله زمانی و صبر و حوصله بخونید و خوب درکشون کنید . بعد بهتون میگم چی کار کنید .

  54. سلام جویای عزیز ممنون از پاسختون
    دلیل اینکه این عوارض رو گفتم این بود که پس از search در اینترنت پیرامون خطرات مانترا و مراقبه به مطالبی برخوردم و خواستم از شما بپرسم ایا گفتن کلمات مانترا حالا علاوه بر راووم گاووم سایر اذکار موجود ایمن و مفید هست?
    ——
    این قسمت رو صلاح دیدین حذف یا ثبت کنین:
    باوجودیکه امروزه مدیتیشن به عنوان یکی از بهترین روشهای طب مکمل شناخته شده و از آن برای درمان برخی بیماریها و مشکلات چون کاهش فشار خون ،کاهش چربی خون ،استرس ، بیماریهای پوستی،سندم روده تحریک پذیر ، دردهای مزمن، بی خوابی (که کلیه مقالات آنها موجود است) کمک می گیرند.اماباید در کنار اثرات مثبت، به مخاطرات آن هم توجه نمود .به عنوان نمونه مراقبه درافرادی که دچار افکار پارانوییدی اند، یا حساس و مستعد به سایکوز حاد ، به هیچ وجه توصیه نمی شود.طبق تحقیقات موسسه هیپنوتیزم بالینی کالیفرنیا مدیتیشن می تواند ، برای برخی از مراقبه کنندگان خطراتی مانند موارد زیر ایجاد نماید:کم شدن جریان خون در قسمت آهیانه مغز(جایگاه تشخیص موقعیت در محیط و اطراف) و در نتیجه با ادامه یافتن مراقبه ، دنیای مجازی به جای دنیای واقعی جایگزین می گردد.برخی افراد ممکن است نتوانند به آرامش مورد انتظار در حین مدیتیشن دست پیدا کنند، و این کوشش ناموفق، ممکن است احساس اضطراب و استرس قبلی آنان را تشدید کند.در حالت عمیق مدیتیشن،در برخی آگاهی از  خاطرات فراموش شده آزار و اذیت‌های دوران کودکی موجب ناراحتی فرد و لزوم روان درمانی می گردد .بر اثر تداوم مراقبه و بی توجهی به تغییر حالات در انقباض عضلات تیک عصبی در منطقه صورت ایجاد می گردد.گاهی بی خوابی نیز از عوارض مراقبه است .
    —————
    واقعا ممنون بابت کتابی که معرفی کردین ..یه استاد داشتم میگفت افراد مقرب اذکار رو تو دلشون میخونن و به قلبشون توجه میکنن..الان فهمیدم شاید دلیلش باز شدن چاکرای قلب بوده
    جویای عزیز اذکاری که در اینترنت موجود هست رو میشه با ارامش خاطر خوند? البته من سعی میکنم با وضو انجام بدم و خودم رو غرق در هاله نور سفید خداوند بدونم طبق توصیه های قبلیتون به دوستان در پست سکوت
    ممنونم

    1. با سلام
      وقتی ما درباره ی تکرار ِ اذکار یا مانترا صحبت میکنیم ، برای انسانهایی که از درجه ی سلامتی ِ نسبی یی برخوردارند حرف میزنیم . برای افرادی که دچار هر گونه عوارض ِ مالیخولیایی ، چند شخصیتی ، شزوفرنی و از این دست بیماری ها هستند ، ما نه طبابتی میدانیم و نه روش ِ درمانی یی با اذکار یا مانترا را به آنها پیشنهاد میکنیم ؛ حتی برای این افراد گاها و فقط کسانی که با سطوح ریکی های بسیار بسیار پیشرفته کار میکنند اجازه ی ریکی دادن دارند آنهم تحت ِ مراقبتهای پزشکی روانشناسی ِ تنگاتنگ .
      درباره ی گفتن ِ هر مانترا یا هر ذکر روایت زیاد است . اگر نیروهای شهودیتان را میشناسید و با آنها کار میکنید که میتوانید مانترایی را که به شما کمک کند بیابید ، ولی متداول و صحیح این است که یک استاد ( خواه این استاد یک مرشد باشد یا یک یوگیست ، یک استادکار از گروه های ماهاریشی باشد یا یک روشن بین از هنویان و … ) در زمینه ای از عرفان یا سلوک یا مکتبی خاص به دانشجویان یا رهروانش ، ذکر یا مانترای مخصوص ِ فرد را میدهد که دانشجو باید همانند راز با آن رفتار کند و همیشه آن را در سینه تکرار کند تا به درجه ی سلوکی خاص برسد . در کمال تعجب ، این ذکر یا مانترا که میتواند اسم ِ یک چیز معمولی و یا یک شی هم باشد ، ممکن است در خواب و یا رویا نیز به فرد گفته شود و برای او حکم ِ کلمه ی ارتقاع دهنده در رشد روحی اش را دارا باشد . پس میبینید که هر ذکری آن ذکری نیست که درجه ی الوهیت ِ شما را به برترین حالتتان برساند ولی به هر حال به عقیده ی من ، گفتن ِ ذکر ِ هم ارتعاش با نامتان با حروف ِ ابجد کبیر بهتر از گفتن ِ ذکر ِ نامتان با ابجد صغیر یا متوسط است ؛ و گفتن ِ ذکر ِ هم ارتعاش با نامتان با ابجد ِ صغیر بهتر از هیچ ذکری نگفتن است ! اینها به وضوح در کتابی که در پیش ، نام بردم وجود دارد و در اینجا نمیتوان همه ی مثنوی را در چند جمله قید کرد . من به این موارد که در این قسمت عرض کردم معتقدم .

      از طرفی این را باید در نظر بگیرید همانگونه که برخی از افراد اعتقاد دارند به فرض نام ” الله ” دارای طبعی بسیار گرم و آتشین است و برای ذکر گفتن ِ هر فردی مساعد نیست ، برخی نیز اعتقاد دارند که گفتن ِ هر مانترایی هم برای هر فردی سودمند نیست . من خود هنوز به باوری اینچنینی نرسیده ام و گه گاه اسامی یی از خداوند، یا مانتراهایی را نیز که با نیروی شهودیم دوست داشتم که تکرار کنم بارها و روزهای متوالی تکرار کرده ام و قضاوتی نیز بر درستی یا نادرستی ِ این مطلب ندارم .

      خیر پیش
      جویا

      1. سپاس و ممنون
        فقط اینکه گفتین شی باشه من یه شی رو چندین بار تو خواب دیدم
        یبار حتا یه اهنگ بود و اون شی رو تو گوشم میگفت..اما واقعا شی هم میتونه باشه؟ خیلی جالب بود
        واقعا پاسختون روشنم کرد ممنون
        یه سوال دیگه من از فرشتگان نگهبانم نامهاشون رو پرسیدن تو خواب یه چیزی مثل نور اومد و دوتا اسم بهم الهام شد…ایا اون پاسخ فرشتگان بوده؟ ممنونم

        1. با سلام

          برگ عزیز توجه کنید و اگر منظور رو درست متوجه نشدید دوباره به این جمله دقت کنید : من عرض کردم نام ِ یک شی به افراد توسط ِ یک استاد ممکنه در خواب و یا رویا منتقل بشه مانند ” شمشیر ” و ….
          بله . در مدیتیشنی که با حضور قلبی باشه و برای این منظور انجامش میدید و نام اونها رو سوال میکنید ، اولین نام یا نامهایی که در ذهنتان نقش ببنده ، نام فرشتگانتان خواهد بود .

          خیر پیش
          جویا

  55. ممنون جویای عزیزم
    چند روز پیش که خیلی کلمه مانترا و ذکر و اینا به چشمم میخورد، از خدا خواستم اگه قراره منم ذکری رو بگم بهم یه جوری که بفهمم این ذکر ماله منه رو بگه (چون من یه ذره حواسم پرته از خدا میخوام همیشه واضح باهام حرف بزنه :)))
    خلاصه تا شما اینو اینجا نوشتی گفتم شاید جوابم این باشه،حالا میخوام کتابشو بخرم.
    در خیلی دیگه از موارد هم همینطور بوده و صحبتهات برای من جواب کامل سوالم بوده .ولی متاسفانه من تنبلی کردم و نیومدم نظر بذارم و ازت تشکر کنم.
    همینجا میخواستم از خداوند و تو راهنمای خوبم و آقا شهاب و همه ی دوستان به خاطر راهنماییهاشون تشکر کنم .
    در پناه خدا باشین

  56. سلام
    یه سوالی الان برای من پیش اومده یه خورده گیج شدم
    میشه کسی رو لعنت و نفرین کرد؟اگه اون شخص بدترین کارو انجام داده باشه مثلا کشتن امامان این حق داریم که اون شخص و لعنت و نفرین کنیم؟

    1. با سلام
      شما انسانید و دارای اختیار . مختارید تا شبیه او عمل کنید ، نفرینش کنید ، خانه و زندگی ِ آن ملعون را به آتش کشید ، در دل بر او نفرت بورزید ، لعن اش کنید و … علی بن ابی طالب هم انسان ِ مختاری بود و برای قاتلش عفو را انتخاب کرد .
      خیر پیش و در پناه حق

      1. ممنون از پاسختون ….من اصلا قصد نفرین و لعنت کسی رو به هیچ عنوان ندارم این سوالی که کردم به علت دیگه ای بود به نظر من لعنت و نفرین انرژی منفی زیادی داره
        و چرا این سوال کردم این بود که داشتم زیارت عاشورا رو مرور میکردم تا جایی که شروع به لعنت و نفرین میرسه و ذهنم درگیر شد و به این علت گیج شدم

        1. با سلام
          بله نفرین و لعنت و توهین دارای ارتعاشات ِ سطح ِ پایین هستند و تا زمانی که ما در این سطح بمانیم ، خود را از رفتن ِ به سطحی که در آن ارتعاشات ِ سطوح بالاتر شکل میگیرند و انرژیهای مثبت ِ بیشتری را میتوانیم جذب کنیم محروم کرده ایم . داشتن ِ حس ِ انتقام و تقاص گرفتن ، اجرای حکم قصاص و … حقی طبیعی و زمینی ایست که به همه کسی داده میشود تا دردهای ِ زمینی ِ نفرت و انزجار را از خود ، با برآوردن ِ حس ِ لعن و نفرین و انتقام به شکلی ظاهری رها کند و سیستم ِ قوانین و حکمرانی در سطح ِ زمین با این معیار است که پا برجاست زیرا در صورت ِ برداشته شدن ِ این قوانین ، اشخاصی که روحشان به درجه ی رشد ِ بالایی راه نیافته ، زمین را به فساد میکشانند . پس لازمه ی قانون گذاری برای زندگی ِ زمینی همین وضع ِ قوانین و اجرای ِ سطوح ِ پایینی از ارتعاشات است که برای زمینیان ِ این ارتعاشات بسیار مناسب پایه ریزی شده ؛ ولی کسانی که ملکوت را برای خود میخواهند اختیار کنند با امور زمینیان کاری ندارند ! کارهای زمینیان را به اهلش میسپارند و خود بر ملکوت سیر میکنند و سیر در ملکوت حق ِ انتخابیست که علی بن ابی طالب انجام داد !
          خیر پیش و در پناه حق
          جویا

          1. جویای عزیز ممنونم از پاسخی که دادین
            شاد باشید

  57. سلام خانم الهه قاسمی
    مدت ها پیش در قران مطلبی دیده بودم که نوشته بود اگر در خانه اتان کنیزی باشد و برای تان خدمت بکند شما ازادید که با او باشید همبستر شوید و کارهایی از این قبیل
    بنظر من این کار درستی نیست
    ممنون میشوم که کمی در این مطلب مرا راهنمایی کنید

  58. سلام و درود بر جویای عزیز و شهاب گرامی
    مدتهاست مطالب رو میخونم همچنین نظرات و پاسخهای زیبای شما اساتید رو
    دلیل اینکه نظر گزاشتم این بود که متاسفانه دیشب خودسرانه یک پاسخ شما به دوستی رو روی خودم انجام دادم..
    جواب داد واقعا اما مشکلاتی برام بوجود اورد از قبیل
    احساس خفگی سوزش قفسه سینه و تا همین امشب پریدن و تیک گرفتن بازوی سمت راستم
    من مانترای راائوم گائوم رو انجام دادم
    پیشنهاد شما چیه استاد عزیز
    آیا برام خطرناکه?
    این درسته که اذکار الله اکبر و سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر خود یک مانترا هستند? آیا اگر با این اذکار و توجه به قلب چاکرای قلب باز شود مشکلاتی لیجاد میکند..ممنونم از لطف دوستان
    در پناه حق

    1. با سلام دوست عزیز
      ما استاد نیستیم فقط مراحلی را که تجربه کرده ایم برای دیگران در سبد اخلاص میگذاریم .
      خیالتان کاملا راحت باشد که این مراتبی رو که شما فرمودید هیچ ربطی به این مانترا نمیتونه داشته باشه . این مانترا مال ِ به خاطر آوردن ِ خواب هست و برای همگان با رحمت عمل میکنه نه با تنش . ممکنه شما با گفتن ِ رااااووم گااااااوم ، خوابتون رو تا چند روز که دارید تمرینات ِ اولیه رو میگذرونید باز هم به خاطر نیارید ولی این مانترا احساس خفگی و مواردی که ذکر کردید ، برای کسی تولید نکرده و نمیکنه . ولی در رابطه با مشکلاتی که فرمودید بهتر است به یک پزشک مراجعه بفرمایید .
      بسته به نوع ِ اعتقاد افراد ، اذکار الهی و اسماء خداوند ، میتونن در افرادی که با تمرکز آنها را بیان میکنند ( نه به قول ِ معروف با لقلقه ی زبان ) قدرتمند تر از مانترا هم عمل کنن . بستگی به این داره که شما با چه اسلوبی از اون استفاده کنید ، و چه کسی به شما این اصول رو گفته باشه . اگر از روی حواشی نهج البلاغه و کتب قدیمی ِ دست نویسِ موثق پیش برید ، اسماء الهی کارسازتر هم میتونن باشن ولی متاسفانه این روزها کسی که بتونه ما رو به درستی برای استفاده از این اسماء یاری کنه کمه . به هر حال یک کتاب در ارتباط با اسماء الهی وجود داره که من خودم با اون کار میکنم ، به نام فرهنگ نام و اسماء هم نام ( نوشته ی آقای مهدی قربانی ) که شاید با مطالعه ی اون به برخی موارد برسید .
      همانطور که مانترای گفته شده نمیتونه مشکلی ایجاد کنه ، من تا به حال از اهل ِ معرفت نشنیده ام که بردن نام ِ خداوند مشکلی ایجاد کنه ، مگر اینکه شخصی به غلط و از راههای جادوی سیاه و ارتباطات ِ رمل و اسطرلاب و غیره بخواد از اسما الهی و آیات ِ نورانی سوء استفاده کنه که مقوله ی بحث ِ ما نیست .
      خیر پیش
      جویا

  59. سلام استادای عزیز.من ی بار از خانوم جویا کمک خواستم تا برام ریکی بفرستن.خیلی وقته ب اینجا سرنزدم,نمیدونم ج پیاممو دادین یان.ازکجامطلبوبخونم؟

    1. با سلام
      گلناز جان با چه اسمی ، کی و برای چه منظوری درخواست ِ ریکی گرفتن کرده بودید ؟
      در پناه حق
      جویا

      1. سلام جویای عزیزم.من ب اسم خودم.گلناز روندی.قبل تو بخشای دگ هم گفتم.هیچ انرژی ندارم.نای بلندشدن ازجاموندارم.نمیتونم ب کارای ساده روز مرم برسم.تنگیه نفس دارم.افسردگی دارم.کلی مریضی هم ک دارم.خسته شدم ازخودم

        1. با سلام

          پس از اینکه به پزشک مراجعه کردید و دستورات ِ او را نظیر آزمایش دادنها و یا تجویز ویتامینهای تقویتی یی نظیر ویتامینهای دسته ی ب دریافت کردید و یا در کنار ِ این امور ، به پست تو ذهن ِ خود نیستی بروید و دوباره آنرا مطالعه کنید ، طرحی نو دراندازیم رو بخونید و جملات ی مثبت ِ مربوط به خودتون رو انتخاب کنید و بگید . در کنار اون از این جملات که در زیر میاد نیز استفاده کنید ، هر چه بیشتر بهتر !! به پست ِ ای اف تی برید و خوب اون رو مطالعه کنید و برای خودتون از نکات مهمش برای انجام ِ ای اف تی نت بردارید ، سپس به آرشیو کتابخانه رفته ، سناریو های آن را از اول و با تنظیم برای شخص ِ خودتون اجرا کنید . یادتون باشه استمرار در امر گفتن جمله های مثبت ، ای اف تی و اراده ی در حال زندگی کردنه که به شما جونی دوباره خواهد داد .
          پس از انجام سناریوهای اولیه مثل ِ پذیرش تغییرات و نظم و غیره ، دیگر سناریو ها نظیر رفع خشم و درد و بیماری ، پاکسازی چاکراها و سناریوی جدیدی که تا چند روز آینده برای درشیدن و انجام کارها و پروژه ها گذاشته میشود را به مدت سه ماه هر روز برای حداقل پنج دقیقه انجام دهید .

          جملات مثبت شما :
          من اکنون به انتخاب خود از ترسها و محدودیتهای دیگران فرا میروم و خود زندگی ِ خود را با امید و شادی و انرژی مثبت میافرینم . فرشتگان ِ نگهبانم و فرشتگان ملکوتی به من در این امر کمک میکنند تا همواره در مودی مثبت و پر انرژی باشم . من ایمن و محافظت شده هستم چون خود این را انتخاب میکنم . خود را دوست دارم و احساسات و عواطفم را محترم میشمرم و تایید میکنم . به فرایند زندگی امیدوارم و ایمان دارم . من به خود اجازه ی درخشندگی و بالندگی در تمامی زمینه های زندگیم را میدهم ، در سلامتی ، فراوانی ، و نیکی در ارتباطاتم . من خود اقتدار ِ ساختن ِ زندگیم را به دست دارم و نیکی ها را انتخاب میکنم . من محبت و احساساتم را با دیگران تقسیم میکنم و به همه با محبت پاسخ میدهم ، این محبت و نیکی به من چندین برابر بر میگردد ، من به قانون جذب ِ نیکیها ایمان دارم . زندگی از من حمایت میکند و نیازهایم را با ظرافت به من میرساند . من شاکر و قدردانم . گذشته را رها میکنم و به استقبال ِ نیکی ها میروم . خود و دیگرانی که به من الگوهای اشتباه را اموزش داده اند میبخشم و به دوره ی جدیدِ زیبا و نیکوی زندگی ام همراه با سلامتی و فراوانی ، لحظه به لحظه بیشتر قدم برمیدارم . ذهنم را بر پایه ی ایمنی و پذیرش کمال و بالندگی ام سوق میدهم . همه چیز در اطرافم و درونم نیکوست . من برای زندگی سرشار از نیرو و اشتیاقم . شکر . تجربه های شیرین و شاد را به سمت ِ خود جذب میکنم و همواره ایمنم . هویت راستینم را میشناسم و به وجودم و خودبرترم ایمان دارم . من آرامم و توان و نیرومند در راه درخشیدن ِ خویش پیش میروم ، زمین و زمان مرا حمایت میکنند . شکر بر این بینش . من زندگی را به ملنند رقص ِ شادمانه ای پر از شور و سرخوشی میبینم . من از آرمانهای الهی و فعالیت مورد نیازم سرشارم و ه اکنون بیش از پیش به جلو میروم . عشق و بهبود الهی همواره در حال ترمیم ِ من در مامی جنبه های زندگی و وجودی ام هستند . شکر بر این اطمینان . من مشتاقم تا عوض شوم و رشد کنم . من اکنون آینده ای ایمن و تازه برای خود میافرینم . من به آگاهی برر خود اعتماد و ایمان دارم . من ایمنم و حفاظت شده به انوار الهی و معنوی . من همه ی موهبتهای الهی را با آغوش باز میپذیرم . کائنات دوستم دارد و از من حمایت میکند چون من از هم اکنو و برای همیشه این راه را انتخاب میکنم . شکر بر این گشایش .

          میتوانید این جملاتی را که در بالا قید شد با ضربه زدن بر روی نقاط ِ کلیدی ِ بدنتان هر روز چند دقیقه انجام دهید ، و این یکی از سناریوهای تخصصی ِ شما را به مدت ِ حداقل سه ماه ، باشد . در ابتدای سناریو سه بار به گوشه ی دستتان که با خواندن پست مربوطه جای ان را یاد میگیرید ، بگویید : با اینکه بیجان و خسته ام ، نای ِ هیچ کاری را ندارم و عاری از انرزی ام و چاکراهایم نشتی ِ زیادی دارد ولی با این حال خودم و احساساتم را تایید میکنم و انتخاب میکنم رها کردن ِ الگوهای قدیمی و سلامتی بدنم و بهبودی و پرفکت کار کردن ِ چاکراهایم رو .
          پس از سه ماه کار کردن نتیجه را با من در میان بگذارید . ( نه زودتر ! )

          خیر پیش
          جویا

          خیر پیش
          جویا

  60. من هم همین مدلی که هست دوست دارم همین به نظرم بهترین حالته
    یک چیزی باید با بقیه چیزها فرق کنه با کاری که همیشه می کنی
    جایی باید باشه آدم از تعلقات آزاد بشه و راحت بدون هیچ حس آزاردهنده ای.جایی مخفی از همه چی و همه کس.اینجا همونجاست.

  61. سلام دوستان عزیز
    اگر موافق هستید یک گروه تو لاین یا وایبر یا…
    راه بندازیم تا اگه سوالی بود از شهاب عزیز بپرسیم.
    یا مطلبی بود به اشتراک بگذاریم تا بقیه هم بدونن
    ممنون

    1. سلام محمد عزیز ، ممنون از پیشنهاد شما ، متاسفانه وقت لازم رو برای این کار نداریم ، این طور گروه هم با جمعی که شناختی از هم نداریم تقریبا امکان پذیر نیست . بعد از مدت کوتاهی اغلب به جنجال و سوء تفاهم ها تبدیل میشه . عده ای میشن طرفدار و پرچم دار و عده ای هم میشن دشمن .
      چوب دو سر سوخته میشه آدم . این روند وب سایت الان سه سال هست که به یاری خدا ادامه پیدا کرده . ان شاالله از این به بعد هم همین طور به راهش ادامه میده .

  62. سلام , اقا شهاب گفتید سوره یاسین <3 بله منم باهاتون شدید موافقم . منم این سوره رو خیلی دوست دارم راستش یکبار که از شدت دلتنگی و ناراحتی از پرکشین عزیزی به حد انفجار رسیده بودم که هنوزم که یادم میوفته قلبم تند تند میزنه پناه بردم به این سوره که با هق هق میخوندم ولی چنان ارامشی گرفتم که قابل توصیف نیست . اون شبو هیچ وقت فراموش نمیکنم چون تا صبح حضور اون عزیز رو توی اتاقم احساس میکردم و توی خواب هم ایشون رو باعظمت و خوشحال دیدم خیلی برام جالب بود احساس خاصی که داشتم و حتی تو بیداری هم صداشونو شنیدم . ای کاش دوباره همچین حسی رو تجربه کنم.

    1. سلام اسمونی عزیز ، سوره ها رو با دقت بیشتری بخون و با حضور دل ، با ارامش ، و به این درک برس که این کار رو برای خدا نمیکنی و به قدرت خداوند و قدرت قرآن هم پی ببر .
      از امروز بخواه که خداوند قدرت کتاب آسمانی و کلماتی که در اون گفته شده رو بهت نشون بده ، خواهی دید که اتفاقی در اطراف تو میفته و گفته هایی به گوش میرسه و در تلویزیون صحبت هایی زده میشه که دقیقا جواب سوالات تو هست . پس درخواست کن برای بالا رفتن دانش و جوابهایی که بهشون احتیاج داری .
      این مثل این میمونه که ما دوستی رو به خوبی نمی شناسیم ، و حال که نمی شناسیم نمیخوایم بی دلیل هم درموردش قضاوت کنیم ، پس میریم که اون رو به درستی بشناسیم تا به امید خدا به شناخت حقیقی که باید برسیم ، برسیم . منم از شما این رو میخوام تا همیشه اون حس های زیبا رو تجربه کنید .

  63. سلام اقا شهاب ممنونم از پاسختون. راستش من هر شب قبل از خواب چندتا از سوره های قران رو می خونم اکثرا حمد و سوره یا ایت الکرسی که شما فرمودید یا سوره قدر یکی دو ماهی هم میشه که قبل خواب ریلکس و تمرین بی ذهنی انجام میدم ولی باز هم درحال فرارم 🙁

    1. سلام آسمانی عزیز ، من سوره ی یاسین رو بسیار خوندم ، اما هیچ گاه مانند آن زمانی که بر بالای تخت عمه ی عزیزم در بیمارستان و در بخش کما بودم ، این سوره رو با عشق و از ته دل نخوندم .
      خواندن با خواندن خیلی فرق ها داره ، اینکه از ته دل بخونیم و چطور بخونیم و با چه نیتی و با چه عشقی و با چه ایمان و باوری بخونیم ، خیلی مهمه .

  64. سلام . ممنون از مطالب خیلی مفیدتون.من خیلی از سایتتون استفاده می کنم. ی سوالی ازتون داشتم اینکه من خیلی خواب میبینم و خوابام خوابای واضحی هست اکثرا و تو ۹۰ درصد خوابام دارم از ی سری ادمای بد و منفی یا از ی موقعیت های ازاردهنده فرار میکنم و همیشه می دونم که راه فرارم پرواز کردنه !! یا می رم تو بالکن یا پشت بوم . با اینکه می دونم بال ندارم ولی حس می کنم که میتونم پرواز کنم. شده بعضی وقتا حیوونا هم دنبالم افتادن ولی وقتی پشت سرم رو نگاه میکنم می بینم بعضیاشون میتونن مثل من پرواز کنن.حتی یکی دو با خواب دیدم که می خواستم ببینم تا کجا میتونم بالا برم و تا کجای اسمونو میتونم ببینم ! بعد تا ی حدی که بالا رفتم دیگه احساس کردم که قرار چیز عجیبی ببینم واسه همین ی جورایی ترسیدمو از خواب پریدم.کلا خوابام ی جورایی به اسمونو ابر و خورشید ربط داره !! میشه راهنماییم کنید که خوابام چه معنایی دارن ؟؟ ببخشید زیاد حرف زدم.

    1. سلام به شما آسمانی عزیز . اینکه پرواز میکنید خیلی عالیه ، نشان از رهایی شما از مادیات داره و همچنین سبکی روح شما .
      فقط برای اینکه دیگه از چیزی فرار نکنید ، سعی کنید قرآن رو بخونید و همچنین قبل از خواب با خواندن آیت الکرسی به عربی و معنی فارسی از خوتون محافظت کنید و سطح خود رو بالا ببرید

  65. سلام اقا شهاب ببخشید برای چی میگن امام علی دلیل خلقت هستی است؟

    1. سعید جان ، اشاراتی به این شده که در قرآن اینگونه آمده : که خداوند تمام انسان ها را نیافرید ، تا اینکه انسان هایی شبیه امامان پنج تن زاییده بشن و بر روی زمین زندگی کنن .
      البته این تفسیری از یک آیه ی قرآن هست .
      اما منظور این صحبت این نیست که امام علی و یارانش علت خلقت انسان هستند ، بلکه معنی این هست که این پنج نفر ، از جمله انسان هایی بودند که به بالاترین درجات انسانیت رسیدند .
      و این پنچ تن از جز بلند مرتبه ترین انسان ها هستند و خداوند خلقت این انسان ها رو ستایش میکنه .
      پنج تن آل عبا عبارتند از: پیامبر(ص)، امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع)

  66. سلام به دوستان عزیز میخواستم اگه ممکنه در مورد تغییر و بالا بردن سطح ارتعاشات خودمون برام توضیح بدین اگه کتاب یا سایتى در این مورد هست ممنون میشم معرفى کنید متشکرم

    1. با سلام

      دوست عزیز شما با مثبت اندیشی ، درخواست ِ کمک از نیروهای معنوی نظیر ِ خودبرترتون ، فرشتگان ِ نگهبانتون ، خدای خود ، فرشتگان مقرب ، تصور ِ ارتعاشات ِ بالا در اطرافتون و مدیتیشن کردن میتونید سطح ارتعاشات رو از سطوح پایین تر به سطحی بالا و بالاتر بکشید . یکی از جمله هایی که در نیایش روزانه ( و به کرات در طول روز و شب ) میتونه گنجونده بشه شاید چیزی شبیه به این باشه : فرشتگان ِ نگهبانم ، اساتید نور و باطنی ، خدای من ، خودبرترم لطفا من رو همواره در سطح ارتعاشات ِ بالا نگاه دارید ، مثبت ، شفا یافته ، راهنمایی شده و شاد . ممنونم متشکرم سپاسگزارم .

      خیر پیش
      جویا

      1. متشکرم جویاى عزیز در این مورد ایا کتابى هست به من معرفى کنید ؟ من کتاب پاکسازى چاکراها اثر دورین ویرچو رو مطالعه کردم و تمریناتش رو هم انجام دادم و برام نتایج خوبى داشته ایا انجام این تمرینات تاثیرى در افزایش سطح ارتعاشات دارن؟ باز هم ممنونم

        1. با سلامی مجدد

          من کتاب ِ بخصوصی در این زمینه نمیشناسم و آنچه خدمتتان عرض کردم نوشته هایی از کتابها ، کنفرانسها و مقالات ِ مختلف بود که خدمتتان ارائه شد . در مورد این کتاب هم فرمودید من شخصا آن را مطالعه نکرده ام .

          در پناه حق
          جویا

  67. سلام به شما دوستان عزیزم راستش مسئله تناسخ فکر منو به خودش مشغول کرده توى گوگل هم سرچ کردم که از نظر قران و دین اسلام اون رو باطل اعلام کردن میخواستم اگه ممکنه برام کمى توضیح بدید متشکرم

    1. سلام خانم کریمی ، در مورد تناسخ نظریه های بسیاری ارائه شده ، عده ای با دلایل بسیار منطقی تناسخ رو اثبات میکنن و عده ای با دلایل منطقی دیگری تناسخ رو رد میکنن .
      خود من برای مدت بسیاری درگیر این موضوع بودم و حتی حاضر بودم تا کرمانشاه هم برم و این موضوع رو پیپگیری کنم . اما بعد از مدتی من به بینش صحیح تر در این زمینه رسیدم .
      اون هم اینکه فقط باید این برای مهم باشه که انسان درستی باشم و راه درست رو برم . نه اینکه درگیر این باشم تناسخ هست یا نیست ، بعد از مرگ به جهان دیگری میرم یا نمیرم . درگیر بودن با این مسائل به انسان کمکی نمیکنه ، مثل این میمونه که من بگم در آینده خوشبخت میشم یا نه ، یا پولدار میشم یا نه .
      در مورد سوال شما ، باید به این بینش برسید که هم در تناسخ و هم در عدم تناسخ ، داره به این موضوع پرداخته میشه که اگر انسان خوبی باشید در دنیای بعدی و یا زندگی بعدی مرتبه ی بهتری خواهید داشت و اگر انسان بدی باشید در دنیای بعدی و یا زندگی بعدی مرتبه ی بد تری خواهید داشت .
      پس زمانی که هر دو دارن همین حرف رو میزنن ، پس بهتر بودن ملاک هست نه اینکه در کجا بودن.

  68. سلام من یه تجربه داشتم تو مدیتیشنی که تو طبیعت داشتم وقتی تمرکز کردم یه چشم و دیدم که سفید بود و بعد یه تونلی که کرم رنگ یا سفید بود و در حال بازشدن و در اون تونل یا راهرو تصاویر صورت جنین دیدم دو و بعد سه تا شدن و هی می دیدم و محو می شدن می خواستم بدونم چی هستن و قبلا هم تجربم تو همین تونل بود اینا چی هستن و قرار چی رو نشون بدن

    1. سلام خانم فرشته ، دیدن چیزهایی که شما دیدین خوب بوده ، اما شروع تجربیات زیباتر و عمیق تر رو ندا میده . لطفا کتاب یک فنجان چای رو از کتابخانه دانلود کنید و مطالعه کنید تا رسم و رسوم ارامش درونی و مراقبه صحیح کردن رو به خوبی یاد بگیرید .

  69. سلام تشکر میکنم از سایت خوبتون خیلى براى من مفید بوده سوالات زیادى دارم اما فعلا به همین سوال بسنده میکنم که اقا شهاب شما خودتون سفر روح رو تجربه کردید ؟ واینکه خطرى براى شخص داره ؟ چه خطراتى اگه ممکنه برام کمى توضیح بدید.

    1. سلام به شما ، ممنون بیتا خانم ، سایت خودتونه . من بله ، تجربه کردم سفر روح رو . اگر سفر روح با حضور اساتید همراه باشه و به نوعی به انسان هدیه شده باشه ، نه تنها ضرر نداره بلکه انسان رو به مراتب بسیار بالایی هم میرسونه ، اما اگر با تمرینات متافیزیک و تمرینات مرسومی که در سایت های متفرقه ، بی قید و اساس عنوان میشه ، شخص به دنبال سفر روح بره ، و زمینه ی دریافت سفر روح رو نداشته باشه ، در این صورت شخص ، دچار سر درد های مزمن یا همیشگی ، و علاوه بر اون خواب های ترسناک و کمبود انرژی در طول روز میشه .

  70. سلام ممنون از راهنمایی هاتون می تونم شخصی با شما صحبت کنم یعنی ایمیل شمارو داشته باشم؟

    1. با سلام
      صدیقه جان من سخت این روزها پرکارم ، راه برای شما همان است که به شما معرفی کردیم ، برای پیمودن ِ راه خیلی از خواندنیها و مطالعه ی مطالب ِ این سایت و خواندن ِ هر پست و دیدگاههای مربوط به هر پست به شما کمک خواهد کرد تا چشمتان بر خیلی از حقایقِ اطرافتان باز شود . سپس اگر سوالی باقی ماند که در قبل پاسخ داده نشده بود ، در همین مکان مطرح بفرمایید تا در مورد آن نیز با هم به صحبت بنشینیم .
      خیر پیش
      جویا

  71. سلام

    آقا جواد من بعد از گذشت نقطه تنفر از خدا به نقطه شک و تردید رسیدم من از سر یقین به ظالم بودن خداوند از خداوند متنفر بودم
    فکر نکن این حس تنفر تو دو روز ازبین رفت
    چهارسال گذشت تا این حس نفرت ازبین بره بعد از گذشت چهارسال به مرور زمان فکر کردنم و نظر صادر کردنم در مورد کارهای خدا خیلی کمتر شد و به نقطه صفر رسیدم
    نقطه صفر برای من نقطه بی ثباتی بود
    در اعماق درونم خواستار خدایی مهربان بودم ولی نمیدونستم آیا واقعا همچین خدایی هست یا نه?
    یه روز خدا رو دوست داشتم یه روز حسی بهش نداشتم یه روز ازش بدم می اومد اوج بی ثباتی
    دوستم همیشه ثابت یه حس ثابت داشت بهش
    حتی تو لحظاتی که دنیا بهش سخت می گرفت بازم می گفت من خدا رو دوست دارم
    این حس دوستم برام خیلی عجیب بود درسته دیگه مثل اول متنفر نبودم از خدا ولی به شدت بی ثبات بودم و از ثبات حسی دوستم خوشم می اومد و برام معما بود و من حسرت این ثبات حسی اون می خوردم
    همیشه بی ثبات و پر از شک و تردید به خدا بودم

    تا اینکه تو زندگیم با کسی آشنا شدم و عشقی وارد قلبم شد که گزینشی نبود
    یادمه اون وقتی به من ابراز علاقه کرد من گفتم منطق و عقل اجازه بهم نمیده حتی یه لحظه بهت فکر کنم و تو هم بهتره از این حس صرف نظر کنی و منطقی فکر کنی
    در جوابم حرف خیلی قشنگی زد
    گفت مثل یه کرم خودت رو در پیله عقل و منطق محبوس کردی
    گفت پروانه شو این پیله رو پاره کن و پرواز کن و وارد دنیای عشق شو تا ببینی بیرون از این پیله چه دنیای قشنگی وجود داره

    چون این عشق انتخابی نبود و من به طور کل این حس رو درک نمی‌کردم! دچار حیرت شده بودم! به نظر من عشقی که گزینشی نباشه و نفهمی چرا کسی رو چرا دوست داری و حتی دلیل عقلی برای دوست نداشتنش بیشتر باشه ، کار خداست نمیدونم این حرف من رو قبول دارید یا نه?? ولی من اینجوری فکر می کنم
    بعدش که متوجه شدم عاشق شدم گفتم شاید وقت پروانه شدنمه و حالا باید پیله عقل و منطق رو پاره کنم
    و به خودم گفتم حالا که یه عشق واقعی وارد قلبم شده اونم یهو و بی انتخاب من و بدون اجازه از عقلم
    پس بهتره از این عشق برای شناخت و حس کردن خدا استفاده کنم چون این اتفاق رو مستقیما از طرف خدا میدونستم
    گفتم تو کتاب ها نوشته منشا همه عشق ها ی بزرگ خداست و عشق های زمینی آدمو به عشق خدا متصل می کنه و بعد تصمیم گرفتم با تمام وجودم پذیرای این عشق از جانب خداوند باشم و ازش فرار نکنم و ریسک کنم
    من به خودم گفتم این ممکنه تنها فرصت زندگی من برا تجربه عشق باشه و شاید تنها فرصت من برای رهایی از شک و تردید و حس کردن مستقیم حضور خداوند در قلبم
    آخه از شما چه پنهان گاهی هم فکر می کردم اصلا شاید خدایی نباشه
    با عقل همیشه تو شک و تردید میموندم
    اما اگر به صورت مستقیم حضور خدا یی مهربون رو تو قلبم حس میکردم دیگه شکم ازبین می رفت
    مثل حس خوشحالی یا غم که بی واسطه حسش میکنیم و نمی تونیم به شک بیفتیم که آیا حس خوشحالی وجود داره??? آیا حس غم وجود داره یا نداره? چون ما مستقیم حسش میکنیم دیگه نیازی نیست اونو ببینیم

    همین طور هم شد و………..

    اما در جواب سوال شما گاهی این افکار کفر آمیز به ذهنم میاد
    اون لحظه به خودم میگم عقل تو در حدی نیست که بخوای در مورد کارهای خدا قضاوت داشته باشی و همیشه این داستان حضرت موسی که از خداوند تقاضای نشون داد ن گوشه ای از حکمت و عدالت خدا رو میکنه تو ذهنم تکرار میشه بعد به ناتوانی عقل خودم در قضاوت از خدا و کارهاش اعتراف می کنم

    تو اون داستان ناتوانی عقل پیامبر بزرگ خدا حضرت موسی و کمی دانش او در مورد حکمت خدا در کارهاش
    به وضوح دیده میشه
    وقتی عقل کلیم الله حضرت موسی نمیتونه عدالت و حکمت خداوند رو درک کنه
    اونوقت من کیم که بتونم ?????!!!!!!!

    1. فیض ِ روح القدس ار باز مدد فرماید
      دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

      خیر پیش
      جویا

  72. سلام
    سوال های آقای محمد جواد بسیار شبیه سوال های ذهن من بود در دوره ای از زندگیم به راستی از خدا متنفر بودم و حتی دین رو وسیله ای برای سلطه گری و برتری جویی انسانها و ارضا این حس خودبرتربینی می دونستم
    حتی به خدا می گفتم لیاقت این که دوست داشته باشم رو نداری و تو قدرت داری من رو با آتش جهنم عذاب کنی ولی نمی تونی که دل منو به دست بیاری چون اگه تو خوب بودی من با تمام وجودم دوست داشتم و حس تنفر من از تو به خاطر بد ذاتی خودته نه بد ذاتی من
    چیزی در درونم میگفت خدا قشنگه اما عقل و منطق و ذهنم منو به شدت از خدا متنفر می کرد و من با درون و ذهنم جنگ هر روزه ای داشتم
    می خواستم جوابی پیدا کنم که خدا رو دوست داشته باشم ولی هر بار هر اتفاق هر چیزی منو بیشتر به این سمت سوق می داد که خدا موجودی ظالمه و از زجر دادن لذت می بره و در نتیجه بیشتر ازش متنفر میشدم
    آقا محمد جواد مثل شما از جنگ هر روزه ذهنم و جنگیدن با این سوالات خسته شده بودم بعدش یه تصمیم گرفتم تصمیم گرفتم مثل یه آدم که وسط جاده ای در حال حرکته و خسته از جاده است کمی تو این جاده استراحت کنه و دست از حرکت برداره اونقدر با این سوالات کلنجار رفته بودم که بریده بودم دیگه دلم نمی خواست هیچ فکری کنم با خودم گفتم من دیگه در این باره فکر نمی کنم و منتظر میشم ببینم چی میشه
    دیگه نه به فکر دوست داشتن خدا هستم نه به فکر تنفر اون
    دیگه قضاوت نمی کنم
    سخت بود ولی اونقدر این فکرها خستم کرده بود که تاحدودی تتونستم

    شما از خدا متنفر ی چون از بی عدالتی و ظلم متنفری
    شما از خدا متنفری چون از بیرحمی متنفرید
    شما از خدا متنفرید چون از خودخواهی و حس خودبرتربینی متنفرید
    من شهامت شما رو به خاطر روراست بودنت با خدا و خودت تحسین میکنم چون شما به حدی از خصوصیات منفی بیزارید که حاضرید حتی با خدا هم وارد جنگ بشید و این یعنی از اینکه برای رسیدن به حقیقت همه چیزو زیر سوال ببرید واهمه ندارید این شجاعت روزی شما رو به حقیقت واقعی می رسونه
    این درگیریهای درد آور که شما رو از خدا متنفر کرده در آینده خواهید دید که باطن شما رو از گناه خودخواهی و بیرحمی و خودبرتربینی حفظ خواهد کرد من اینجوری فکر می کنم نمیتونم بگم صد در صد ولی تا حدودی و اینو فراموش نکنید
    خدا هیچ کدوم از این صفاتی که در افکار شماست نیست بلکه ما درک درستی از خدا نداریم ما در هر مرحله از رشد روحی‌مون نگاه متفاوتی به خدا داریم
    اما خدا فارغ از اونچیزی که ما در بارش فکر می کنیم همیشه خدایی خودش می کنه و صفات ثابتی داره و روزی می‌فهمی با ارزشترین خصلت خدا بزرگواری و مهربونیشه و بعد با خودت میگی خدایا شرمسارم که اینجوری در مورد ت فکر می کردم

    فعلا حرفمو شاید قبول نکنی
    آخه من خودم تو این دوره هر چی دوستم می گفت قبول نداشتم و با خودم می گفتم دوستم فقط یه ربات برنامه ریزی شده است که چون گفتند خدا خوبه بدون فکر قبول کرده اون می گفت من هرگز نمی تونم خدا رو دوست نداشته باشم
    بعدها فهمیدم دوستم در شرایط سخت و تنهایی های زندگیش عشق به خدا رو پیدا کرده

    شما همه دنیا رو با عشق و آرامش و صلح می خواهید چون درون شما خواستار عشق و آرامش و صلح هست
    اجازه ندهید ذهنتان شما رو به خاطر احساسات قشنگ انسانیتون بازی بده
    به افکارتان در مورد قضاوت هایی که در مورد خدا دارید شک کنید
    چون این افکار از منطق ریاضی وار اومده
    برا شناخت روح ریاضیات جوابگو نیست
    من رشته دبیرستانیم ریاضی فیزیک بوده
    ریاضیات علم فیزیکی رو فقط درک می کنه
    با ریاضی نمی تونی به شناخت خدا و یا حتی روح خودت دست پیدا کنی
    چون علم ریاضیات توانایی درک و تجزیه تحلیل این مقوله رو نداره
    وقتی خوشحالی می تونی بگی چند کیلو خوشحالی یا چند ژول ?
    می تونی حس خوشحالی رو ببینی? یا لمس کنی?
    خصلت های روحی قابل اندازه گیری نیستند
    هر وقت ذهنت خواست پز عقل و منطق بده و بهت بگه باید با منطق و عقل به سوالاتم برسم
    اون موقع بگو هر وقت موقع خوشحالیم تونستی خوشحالیم رو یاغمم رو اندازه بگیری و طبق فرمول های ریاضی این حس رو برام اثبات کنی اونوقت می پذیرم که در مورد روح و شناخت خدا به تو تکیه کنم
    آقا محمد جواد خدا رو فقط با دل میشه شناخت و حس کرد
    من راه عقل رو امتحان کردم منو به تنفر رسوند
    راه دل رو امتحان کردم منو به ……..
    هنوز اول این راهم هنوز مونده تا بتونم بگم منو به کجا می رسونه

    ببخشید خیلی پر حرفی کردم

    1. سلام خدمت شما قطره باران
      وضعیت و افکار قبلی شما کاملا شبیه اوضاع فعلی منه. از اینکه می بینم اکثر آدما این مرحله را گذروندن، به خودم امیدوار میشم ک منم ی روزی میتونم از این مرحله خارج شوم. حرفاتون قشنگ و آرامبخش بودند. پیشنهادتون هم خیلی خوب بود.
      خودم هم بعضی وقتا به این نتیجه میرسدیم که بی خیال این مسایل بشم و کاری به کار خدا نداشته باشم. به اصطلاح یقه خدا رو نگیرم. مطمئنا من از خدا کمتر میفهمم. و اینکه تصور میکنم خدا ظالم است و من مهربان ، به این مفهوم است که من از خدا مهربانترم. ولی چنین تصوری غلط است.
      بنابراین بهتره که به ندای قلبم گوش دهم و خدا را از طریق روحم بشناسم. ولی ابتدا باید خدارا دوست داشته باشم تا بتوانم در جهت شناختش قدم وردارم. شما چگونه توانستید از این مرحله عبور کنید؟ همچنین ایا هنوز هم هرزگاهی از این افکار کفرآمیز به ذهنتون میاد؟
      ممنون که وقت گذاشتید و به خود زحمت دادید تا به من کمک کنید. از نظر لطفتون نسبت به من صمیمانه تشکر میکنم. همانگونه که دبی فورد میگویند، انسانها بازتاب وجود خود را در دیگران میبینند. بنابراین شما خودتان خوب هستید که من را خوب تصور میکنید.
      از همراهی شما خالصانه قدردانی میکنم.

  73. سلام جویا خانم
    من کتاب نیمه تاریک وجود را تمام کردم. به اکثر ویژگی‌هاییکه در خود داشتم ولی نمیپدیرفتم، اآگاه شدم. اما یکی را نمی توانم در خودم ببینم. لطفا راهنمایی بفرمایید، تا ان را نیز کشف کنم. من از زنهایی که آرایش می کنند، به شدت متنفرم. لذا از آنجایی که خود مرد هستم ، و هرگز آرایش نکرده ام ، نمی توانم این مسأله را بپذیرم .
    با تشکر

    1. با سلام
      دوست عزیز شما چگونه میگفتید کتابهای پیشنهادی ، از جمله همین کتاب را خوانده بودید و تمریناش را بی مهابا به کار بسته بودید ولی به این نکته تا به حال دست نیافته بودید ! و آیا چگونه به تناسخ اعتقاد دارید و چنین سوالی رو مطرح میکنید ؟!
      به هر حال ، در اینگونه موارد اگر برایمان انقدر موارد ِ مهمی در زندگی هستند که بر بقیه ی مشکلات ِ زندگیمان پیشی میگیرند باید بر روی ریشه کن شدنش وقت بگذاریم ، به دنبال ِ ریشه ی این تنفر در درونمان بگردیم و ببینیم این حس با چه خاطره و رویدادی در درونمان باعث ِ برانگیختن ِ این تنفر میشود . پس از یافتن ِ ریشه و حتی بدون ِ دانستن ِ خاطره یا عاملی که این امر را موجب شده ، توسط ِ روشی مانند ای اف ی ، آن را از خود دور کنیم و با گفتن ِ جملات ِ مثبتی نظیر ِ : ” من خود را تایید میکنم و میپذیرم و انتخاب میکنم که این خاطره یا هر عاملی که در من این حس را بوجود میاورد ، رها کنم و در آرامش به سر برم ” ، سناریوهایی بسازیم و تا زمانی که این حس را به درجه ی صفر برسانیم این عمل را ادامه دهیم .
      در پناه حق
      جویا

      1. با سلام مجدد برشما
        من قبلا کتاب دبی فورد را خوانده بودم ولی نمی توانستم باور کنم.
        اگر بخواهیم ریشه تنفر را به زندگی های گذشته ارتباط بدهیم، کار خیلی ساده می شود، و دیگر نیازی نخواهد بود در این زندگی ریشه یابی شود. درست هم همین است. چون خیلی مسایل را نمی شود به این زندگی ربط داد. مثلا اکثر انسانها از داعش متنفرند، ولی نمی توان گفت اکثر مردم در این زندگی قاتل خونخوار بوده اند.
        خودم هم به این موضوع فکر کرده بودم، ولی گمان میکردم تنفرها و قضاوت های ما فقط مربوط به زندگی فعلی می شود.
        پس اگر بخواهم به زندگی های گذشته ارتباط بدهم. امکان دارد در یکی از زندگی های قبلی زنی بوده ام که آرایش غلیظ می کردم و مایه نفرت دیگران بوده ام. چون از بچگی نسبت به آرایش زنان حالت تهوع داشته ام.
        مرسی از راهنمایی شما. مشکل حل شد.

        1. با سلام
          واقعا جواد جان شما نسبت به همه ی مطالب و مکتوبات اینگونه نتیجه گیری میکنید ! ما ز یاران چشم یاری داشتیم ! احتمالا بنده ی خدا ، دبی فورد ، تنش در قبر از این نتیجه گیری ِ شما بی وقفه در حال ِ لرزیدن است !!!!!!

          منظور ِ دبی فورد این است که چنین شرایطی که شما آن را عنوان کردید ( وقتی از موردی شبیه به دیدن ِ یک زن آرایش کرده اذیت میشوید ) و حس ِ تنفر در شما را به اینگونه برمیانگیزد ، نشان از خاطره ای دردناک در وجود ِ شماست که در گذشته یتان توسط ِ شما از درون سرکوب شده ، که در آن خاطره ، زنی به همراه آرایشی غلیظ نیز ، شما و دیگر مشترکین ِ بوجود آوردن ِ آن خاطره را همراهی میکرده و حالا با دیدن ِ هر زنی که با آرایشی غلیظ دارد ، وجودتان و خرد کائنات برای شما این فرصت را بوجود میاورند ، تا این امور را بازبینی کنید و روزی ، وقتی ، جایی شاید که زنگ ِ هوشیاری ِ بینش ِ شما زده شود تا نیاز ِ به رها کردن ِ آن خاطره برایتان بوجود آید و شما با روشی آنرا از وجودتان پاکسازی کنید .

          منظور ِ نظر این نویسنده این بوده که شما دست به اقدام بزنید و از این ریشه ی خشم و نفرت ِ ساکن شده در اعماق ِ وجودتان رها گردید تا به مرحله ی ِ بعدی از رشد ِ خود برسید و غمی را که باعث ِ سرکوبی چیزی به این شکل در ضمیر ناخوداگاه ِ وجودتان ثبت شده و شما را چنین از آرامش جدا میسازد و معذبتان میکند ، نتواند بر شما غالب شود تا ( حتی اگر اینگونه زنان را نمیپسندید ) به راحتی و با دیده ی اغماض از این افراد ، سر بگردانید و رد شوید یا به کار ِ خود با آرامش مشغول شوید و آنها را ندید بگیرید ، و با رها سازی ِ این خشم و نفرت ، خود و وجود ِ عزیزتان را آزار ندهید .

          مجموعه ی درسها و تمرینات ِ دبی فورد میخواهد این دریچه را به روی ما باز کند که هیچ چیز ، آنقدر ارزش ندارد تا دنیای ِ الهی ِ خویش را با تنفر و خشم ، ترس و انتقام ، غم و یا یاس چنان همراه سازیم که آرامش را بر خود حرام کنیم . ما باید بتوانیم در کنار بقیه بدون ِ اینکه آزار ِ وجود ِ دیگران و آزار ِ وجود ِ ما به دیگری برسد ، راه ِ زندگی ِ پر برکتمان را طی کنیم و خشم یا ترس ، نفرت یا انزجار ، و هر گونه آزار به خود یا دیگری راه را به روی ِ دریافت ِ برکات ِ الهی ِ تمام عیار میبندد .

          شاید این نیز که خواندن ِ این کتاب بدون ِ فردی مثبت اندیش ، نباید در برخی افراد پیگیری شود ، تاییدی دوباره را نشان دهد .

          در پناه حق
          جویا

          1. سلام جویا خانم
            ببخشید منظور شما رو خیلی متوجه نشدم.
            در نتیجه گیری خودم اشکالی ندیدم. صحبتهای شما هم من را متوجه سوء برادشتم از سخنان دبی فورد نکرد. اگر لطف بفرمایید بیشتر در مورد نتیجه گیری من توضیح بفرمایید، ممنون میشم.
            با تشکر از همراهی همیشگی شما

            1. با سلام
              با عباراتی واضح تر ، دیدگاه ِ قبلی اصلاح شد . اگر مورد را با این اصلاحات هم در نیابید ، به گونه ای دیگر نمیشود توضیحش داد .
              خیر پیش
              جویا

            2. با سلام ، ممنون از خانم جویا و آقا جواد که انقدر خوب دارن به مباحثه و اعلام دیدگاهها میپردازن .

  74. زندگیهای متوالی در قرآن!

    سرانجام اینکه در قرآن بصراحت به ” تولد های متوالی ” اشاره شده است:

    یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا من بعد خلقا فی ظلمات ثلاثه
    الزمر – ۶
    او شما را بطور مکرر در شکم مادرانتان می آفریند. از آفرینشی بعد از آفرینشی دیگر؛ در تاریکیهای سه گانه! 

    تفسیر سنتی این آیه را؛ توصیف مراحل گوناگون خلقت جنین  در رحم مادر؛ دانسته است. اما با روش تفسیر ساختاری می توان نشان داد که؛ آن دربارۀ آفرینش های پی در پی انسان از رحم مادر است. ابتداء اینکه؛ اگر قرآن در صدد توصیف مراحل جنین  در رحم مادر بود؛ می بایست چنین بگوید:

    یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا ثم خلقا

    یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا فخلقا

    زیرا قرآن در آیات دیگری؛ مراحل تکوین جنین را؛ چنین توصیف نموده است:

    فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه
    الحج – ۵
    ثم خلقنا النطفه علقه فخلقناه العلقه مضغه فخلقناه المضغه عظاما
    المومنون – ۱۴

    اما قرآن مراحل رشد انسان؛ در بیرون رحم را؛ اینگونه آورده است:

    الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا و شیبه
    الروم – ۵۴
     
    دقت کنید که « جعل » در آفرینش بمعنی « خلق » می باشد. نتیجه آنکه در قرآن؛ برای مراحل گوناگون؛ بطور قطعی و روشن؛ تکوین جنین؛ عبارت « من بعد » نیآمده است. اما جالب توجه و تامل برانگیز آنکه؛ قرآن آن را؛ برای بعثت مُردگان آورده!

    انکم مبعوثون من بعد الموت
    هود – ۷
    بدرستیکه شما بعد از مرگ؛ مبعوث می شوید.
    ثم بعثناکم من بعد موتکم
    البقره – ۵۶
    سپس شما را بعد از مرگتان؛ مبعوث کرد!

    بنا بر این از نظر ساختاری؛ عبارت ذیل مطابق و موافق ” آیات معاد ” است!

    مبعوثون من بعد الموت

     خلقا من بعد خلقا

    دقت کنید که « مبعوثون »؛ بمعنی ” خلقت ” است. و « الموت »؛ متوجۀ مرگ ” خلقت قبلی ” است. می بینیم که عبارت فوق در آیۀ مزبور؛ در ساختار ادبی – آموزشی قرآن؛ مطابق و موافق سبک آیات قطعی توصیف مراحل جنین نیست؛ بلکه دقیقا مطابق و موافق سبک ادبی – آموزشی آیات معاد در قیامت است! پس معنی آیۀ مورد بحث چنین می شود:

    یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا جدیدا من بعد خلقا اول مره

    خدا شما را؛ پس از آفرینش بار اول؛ از نو در شکم مادرانتان می آفریند!

    فعل مضارع « یخلقکم » دلالت بر تکرار و استمرار برای همۀ انسانها دارد. عبارت ذیل؛ در احوالات جنین؛ نشان می دهد که منظور از « خلقا »؛ ” تولد ” و مراحل بعد از آن است:

    فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر
    المومنون – ۱۴
    پس اسکلت را با گوشت پوشاندیم. سپس آفرینش دیگری را آفریدیم!
    با توجه به تشریح کلی جنین در قرآن تا مرحلۀ گوشت و نیز آمدن « ثم » که هم دلالت بر گذشت مدت زمان و هم مرحلۀ بعدی دارد؛ احتمالا « خلقا » اشاره به ” تسویۀ کامل ” و ” تولد ” دارد. در اینصورت « خلقا من بعد خلقا »؛ می تواند بمعنی ” تولدی پس از تولد دیگر ” باشد.

    اما مفسران عبارت « فی ظلمات ثلاثه » بمعنی ” در تاریکیهای سه گانه “؛ را دلیل بر مدعای خود دانستند. ولی این عبارت مبهم و نامعلوم چه لطمه ائی به تفسیر تناسخی وارد می سازد؟! زیرا هر فرد انسانی؛ در همۀ دفعات جنینی اش؛ در تاریکیهای سه گانۀ رحم؛ خواهد بود. اما به چه دلیلی باید عبارت « فی ظلمات ثلاثه » را؛ در توصیف آناتومی رحم دانست؟! چه شواهد و قرائن قرآنی و نیز اسناد علمی وجود دارند؟ و اصلا چرا اشاره به لایه های تاریک رحم؛ مهم است که؛ آیه نازل گردد؟!

    نکتۀ آخر اینکه ظاهر آیه؛ مانند همۀ آیات دیگر؛ پتانسیلِ تفسیر تناسخی را؛ دارد. و نفسِ دارا بودن ” پتانسیل “؛ خود؛ آیه و نشانه است.

  75. بنا به دلایلی که نویسنده ی نوشتار خدای مهربان تشخیص میدادند تعدادی از دیدگاهها و جوابهای دریافتی از دیگر عزیزان با هم حذف شدند . با عرض پوزش .
    خیر پیش
    جویا

  76. سلام بر جویا خانم و همگی شما دوستان
    به لطف جویا خانم و دیگر عزیزان نفرتم از خداوند فروکش کرد. ولی جواب سوالاتم کماکان بی جواب مانده اند.
    ولی دیگر دنبال جواب گرفتن نیستم. تمام سعیم را میکنم تا به رشد و پیشرفت روحی برسم و از چرخه زندگی های متوالی نجات پیدا کنم.
    از جویا خانم به خاطر بردباری و شکیبایی شان تشکر می کنم. ممنون از اینکه از این افکار پوچ نجاتم دادید.
    برای جمیع مخلوقات طلب خیر و مغفرت می نمایم.

    1. با سلام بر شما
      من کار بخصوصی را انجام ندادم جز انتقال ِ انرژی ریکی به شما و دادن چند ایمیل که شرح ِ بیان ِ آنچه هستید و یا آنچه در انجامش اختیار دارید را بیشتر برایتان واضح کردند .
      تا زمانی که بر اساس ِ دریافتها ، تمرینات ِ خود را دنبال میکنید و نیاز به یاری شدن در شما احساس میشود ، در کنار شما هستیم .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

    1. با سلام بر شما
      من استاد نیستم ، فقط یک راهنما هستم دوست عزیز .
      در پناه حق
      جویا

  77. سلام بر شما دوست گرامی
    از اینکه اهتمام ورزیدید و کامنت مرا خواندید موجب دلگرمی بنده است از شما سپاسگزارم.
    وقتی بیوگرافی شما راخواندم از تشابه افکار و وضعیتمان شگفت زده شدم . من در مجموع حدود پنج سال در آوارگی زندگی کردم اما نه بصورت ممتد , گاهی یک سرپناه موقتی پیدا میکردم . پس از عبور از مرحله ” کارتن خوابی ” هم سالها همچنان سپری میشدند و علی رغم تلاش ها و تدبیرهایم شداید جدید و غلیظ تر یکی از پس دیگری فرا میرسیدند و بر روی قبلی ها انباشته می شدند . دوست گرامی در مورد آفرینش انسان در رنج حق با شماست و بنده نیز تلاشی برای اثبات خلاف آن نکردم . در مورد حیوانات هم , بدون تردید آنها رنج را تجربه میکنند اما نه مانند من و شما . در واقع اکثریت بزرگی از انسانها هم استعداد رنج کشیدن در شکل و ابعادی که شما تجربه میکنید را ندارند . رنج گرسنگی یا درد دندان شاید همان اندازه آزارشان دهد , فقر را هم با تمامی رنجها وعواقبش میشناسند اما رنجهایی وجود دارند که برای آنها اصلا تعریف نشده . گمان میکنم جنس رنج شما از این مقوله باشد .
    اگر این پیش فرض را بپذیریم که تفاوتهای کمی و کیفی در نقطه ای
    خاص به تفاوت ماهوی منجر میشوند می توانیم بگوییم رنج شما ماهیتش با رنج آن اکثریت متفاوت است . آنها رنج را با لذتهایی که در یافتن و ساختنش توانمند هستند بالانس می کنند به نحوی که جمع جبری آن مثبت باشد به همین علت اکثرا در ته دل از زنده بودن حتی در شرایط نسبتا دشوار خرسند هستند مگر در مواردی که این بالانس برقرار نباشد . و شاید و البته شاید تراز رنج حیوانات و گیاهان هم با لذت آخرین دم مثبت باشد کسی چه می داند؟
    و اما رنج بعضی از انسانها فقط با حضور عشق الهی بالانس میشود.
    دوست عزیز صلابت قوانین و منطق ریاضی غیر قابل تشکیک به نظر میرسد اما بزرگانی چون مولوی با صلابت تر از آن را یافته اند و شراب امنیت و آرامش نوش جان کرده اند و مست شدند
    نیکولای لوباچوفسکی هندسه اقلیدسی را وادار کرد تخت سلطنت انحصارش اش را با او شریک شود و فریدریش بر نهارد ریمان
    و داوید هیلبرت و دیگران آن را به مشروطه سلطنتی فرو کاستند. و
    و اخیرا ریاضی دانی بنام سیمون دونالدسون از آن هم عبور کرد و با یافتن نشانه هایی از تناقض در هندسه اقلیدسی قصد تمام کردن کار را دارد.
    و سرانجام کورت گودل با قضیه مشهور و جنجالی ” ناتمایت ” صلابت آن قوانینی که ازلی و ابدی به نظر میرسیدند را به چالش کشید .
    اما شراب مستی بخش مولوی هنوز با صلابت است و مستی میبخشد.
    یک جرعه خوری هزار علت ببرد.
    امید وارم صلابت ریاضیات و حاکمیت آن در ذهن شما به پایان برسد و مستی آن شراب را تجربه کنید .
    دوست گرامی منظورم از کم رویی همان حیا است اشتباه لفظی بود و حیا با رک گویی اصلا تناقض ندارد و قابل جمع است .
    شما اندیشمند هستید و حیا نتیجه بلا واسطه این ویژگی است از این روی چنین نوشتم . با این وصف نمی دانم حریف وقاحت آدمهای این دور و زمانه می شوید یا نه که به قول آن نمایش نامه نویس مصری همیشه طلبکارند و میگویند که تو همانی که با صورت خود به دست من سیلی زدی !
    روزی را به خاطر می آورم که یک دانه خربزه در حال رویش را به باد فحش و نا سزا گرفته بودم که چه عجله ای داری به این دنیای سراسر ظلم و ستم و رنج و درد می آیی فکر کردی در این خراب شده چه خبره ؟ !!!! امروز از مشاهده آن دانه در حال رویش و از شنیدن صدای چند گنجشک غرق در شادی می شوم راه درازی را طی کرده ام .
    آری قدری صبر , شکیبایی شما هم میتوانید به ساحل امن برسید .
    پدیده های پیشرونده ممکن است دچار نوسان باشند اما برآیند این نوسانات جهت دار است . اگر وضعیت روحی شما میان عشق و نفرت متغیر است میتوان امیدوار بود که به تدریج دامنه این نوسانات به سمت شادی و عشق میل کند .
    برادر بزرگوارم ببخشید از اینکه طولانی شد از هرگونه کاستی یا گمان بی ربط یا احیانا بی منطقی احتمالی هم پیشاپیش پوزش می طلبم .
    در پناه حق

  78. با سلام بر شما
    اگرمیل داشته باشید و از ریکی اطلاعی داشته باشید من با کسب ِ اجازه از شما برای رفع ِ تمام منفیات ِ وجودتان و باز شدن گره های متعدد از کارتان ، با انوار ریکی برای شما نور و گشایش طلب کنم .
    دوم اینکه باز اگر میل داشته باشید مدتی را به شما با توجه به مراحلی که طی کرده اید و نیاز به پاکسازی اندوخته های ذهنیتان دارید که عنوانشان کردید ، بپردازیم و دنیایتان را به روی خواسته هایتان هموارتر سازیم ؛ و زمانی ( شاید حدود سه تا شش ماه ) را در نظر گیرید تا با کفشهای من به قدم زدن بپردازید و به امید خدا از آن پس بتوانید راهتان را خود پیش ببرید و به اصولی برای راهگشایی آشنایی یابید .
    من اجازه ی این کار را که به شما بگویم چه راهی را باید انتخاب کنید ندارم ولی میتوانم راههایی را به شما نشان دهم تا خود انتخاب کنید کدامین راه برای شما مناسب است . در عین حال تکنیک ای اف تی میتواند شما را بر روی مواردی که میخواهید تمرکز دهد تا خود از درون جواب هایتان را بیابید و در صورت موافقت ِ شما سناریوهایی را برایتان طراحی کنم که توسط ایمیل به شما برسد و بر روی آنها تمرین کنید ، اینهاباعث میشوند دنیایتان را بهتر شناخته با ان ارتباط برقرار کنید و با سرعتی بیشتر دنیای خویش را بر طبق خواسته هایتان بنا سازید .
    اگر با موارد بالا موافقت داشتید قبل از شروع مطمئن شوید که مفاهیم ِ کتاب ِ راز ، شفای زندگی ، نیروی حال ، پنج پست ِ طرحی نو دراندازیم و پست ِ تو ذهن ِ خود نیستی ، همچنین پست ای اف تی به همراه ضمیمه های آن که مربوط به تغییر پذیری ایست و در کتابخانه ی سایت است را درک کرده اید تا به اجرای مراحل ِ بعدی بپردازیم .
    در ضمن برای رفع ِ برخی مسائل ، با اجازه ی شما اسامی ِ اماکنی را که در آنها کار کرده بودید را حذف نمودیم .
    خیر پیش و در پناه حق
    جویا

    1. با سلام اولین ایمیل را دریافت خواهید کرد .
      بی صبری نشانه ای از منفی بافیست ، به خود مسلط باشید و در لحظه زندگی کنید ، فارغ از آنچه در گذشته اتفاق افتاده و تمام شده یا در آینده ای نامعلوم ممکن است به وقوع بپیوندد یا نه . دوای درد کنونی ِ شما فعلا همین است تا با دیگر متدها خود را و وضعیت ِ کنونی یتان را تغییر دهید .
      زندگی کردن یا نکردن ِ شما ، تصمیم ِ ازدواجتان یا رد ِ خواستگاریتان ، و تصمیماتی از این دست مانند پرسیدن ِ رنگ ِ پیراهنی که به مشورت میگذارید تا خریداری کنید یا از خریدش منصرف شوید نیستند که دیگری اجازه داشته باشد تا شما را از آن آگاه سازد ؛ و در ضمن هیچ استادی نیز هیچگاه به شما نخواهد گفت کاری از این دست را انجام دهید یا ندهید ، آنان فقط به شما سرنخ میدهند تا خود راه را بیابید .
      دیگران نیز چون من فقط میتوانیم با شما هم دلی کنیم تا خود را بیابید نه اینکه به شما دیکته کنیم که چه تصمیماتی را بگیرید .
      خیر پیش
      جویا

  79. سلام به اهالی باصفای سرزمین های دور
    دوست گرامی که با نام ” خدای مهربان ” کامنت گذاشته اید
    سالهای پیش از این من نیز چنین افکاری داشتم . و شاید به همین علت به خودم جرات دادم و در حضور اساتید دلسوز و فرهیخته سرزمینهای دور اظهار نظر میکنم . درد و رنجی که شما میگویید جانکاه است نه از آن نظر که بسیار فرساینده است که هست , بلکه فراگیر بودن سایه تاریکی آن و نفوذش در تک تک سلولها و اجزاء وجود آدمی چیزیست که به سختی در گفتار و نوشتار میگنجد .
    بیست هفت سال پیش در خیابان مولوی تهران در محله ای که برای فروش حیوانات بود عقابی را دیدم که بالها و پاهایش را با طناب بسته بودند و در روی زمین گل آلود به شکل رقت باری داشت تقلا میکرد . چشمهای آن عقاب و پلک زدنهایش جراحتی بر روانم گذاشت که سالهای طولانی آزارم داد. البته وضعیت خودم دست کمی از آن عقاب نداشت من آن زمان در آوارگی زندگی می کردم و به اصطلاح امروزی ها کارتن خواب بودم . آن روزها من همه چیز را از دریچه رنج و عذاب میدیدم و انگار سی پی یو ی مغزم برنامه ریزی شده بود تا هر چیز و هر پدیده ای را از میان انبوه دیتاهای دریافت شده پردازش کرده و تقسیری عذاب آور از آن استخراج کند . منطق ریاضی وار ذهنم در این کار بی عیب و نقص عمل میکرد و سلطان بلا منازع وجودم بود .
    دلم برای اشیاء می سوخت و رنج الکترونهایی که مجبورند بی وقفه در اطراف هسته اتم بچرخند و پتانسیلهای بی رحمی که آنها را وادار به جاری شدن می کرد را حس میکردم . آری ….. سندروم انسان پنداری anthropomorphism همان حسی که دختر بچه ای را وادار میکند از سرما خوردن عروسکش نگران باشد به نحوی آزار دهنده در وجودم عود کرده بود و مسبب همه رنجهای هستی را خدا میپنداشتم.
    دوست گرامی آن عقاب و آن آهویی که توسط کفتارها دریده میشود رنج را مانند من و شما تجربه نمیکنند . آنها از جنس این دنیای خاکی هستند
    و قوانین آن را می شناسند و متنناسب با آن طراحی شده اند .
    این ما هستیم که در هیئت یک جانور پستاندار به این کره خاکی تبعید شده ایم و قوانین آن به نظرمان وحشیانه می آید چون به عالم بالا تری
    تعلق داریم حتی قسمتهایی از کالبد مادی مان را شرم آور میپنداریم و می پوشانیم . قصد براه انداختن بحث علمی ندارم همین قدر بدانید که تحقیقات نشان میدهد گیاهان و جانوران در آخرین لحظه از خورده شدن لذت هم میبرند !
    چند ماه پیش از تماشای چند گنجشک و شنیدن صدایشان آنچنان غرق در شادی و شعف شدم که دوست داشتم فریاد بزنم آن چنان سرمست بودم که لحظاتی فکر کردم بهشت همین جاست تا آینکه خاطره ای خشم آور آن حس را در هم شکست .
    هم اکنون مشغول ممارست با پنج گفتار ” بیا طرحی نو براندازیم ” هستم تا باقیمانده آن تاریکی ها را به یاری خدا از وجودم بزدایم .
    نجابت , کمرویی , ….. جواهراتی هستند که کمتر کسی را بهره است
    قدر خودت را بدان . مقهور وقاحت آدمهای این دور و زمانه نشو به نور فکر کن .مپندار که آشناییت با این سایت اتفاقی بوده .
    رحمت , شفقت , مهربانی خدا در مخیله هیچ مخلوقی نمی گنجد
    هر چه هست رحمت است و نور است و زیبایی بیکران .
    در پناه حق

    1. سلام آقا حسن
      از شما هم ممنونم،بزرگوار.
      احتمالا چون در ۲۷ سال قبل شرایط بدی را سپری کرده اید، وضعیت کنونی من را درک می کنید.
      در کتاب های زنجیرهایِ« در آغوش نور »گفته شده، که بدون درد و رنج پیشرفت روحی امکان پذیر نیست. خداوند هم در قرآن بر درستی این امر صحه گذاشتند« همانا ما انسان را در سختی آفریدیم_ پس از هر سختی آسانی ای است و پس از هر آسانی ای سختی ای است» البته چیزی که من در زندگی خود دیده ام، اکثرا به شکل زیر بوده است:
      «پس از هر سختی ای ، دشواری سخت تری است»
      درکل منظورم این است که خود خدا هم بر رنج دادن انسان و سایر مخلوقات واقف است و آن را تصدیق می کند. حال چرا شما سعی میکنید که خلاف آن را ثابت کنید؟
      اینکه می فرمایید حیوانات به مانند انسان زجر نمی کشند، حرف غیر قابل قبول و بی منطقی است. من به شخصه زایمان کردن گوسفند را دیده ام. درد و رنج و اشک ریختنِ هنگام زایمان یک گوسفند را ،گوسفندان همنوعش هم میتواند تشخیص دهند. حال، آیا ما انسان ها که اشرف مخلوقات هستیم، چنین توانایی در تشخیص نداریم؟!!
      می فرمایید محققان به لذت بردن حیوانات و گیاهان در واپسین لحضات عمر خود پی برده اند. البته لذت بردن حیوانات در واپسین لحظات زندگی به این دلیل است : چون در لحظه مرگ، ارتباط روح با جسم قطع می شود( اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان )، و نیز به این دلیل که درد و رنج فیزیکی فقط مادامی برقرار است که روح در کالبد باشد. همچنین زمانی که روح از شر جسم خلاص می شود و به آزادی می رسد ، همین امر موجب لذت بردنش می شود. لذا در لحظاتِ پایانیِ زندگیْ، درد و رنج فیزیکی دیگر معنا و مفهومی ندارد! والا اینکه بگوییم حیوانات از تکه تکه شدن خودشان لذت میبرند، شخص مادرمرده را هم به خنده وا می دارد. بنابراین نیازی نبود دانشمندان به خودشان زحمت بدهند که این مسئله را اثبات کنند!
      شما به ریاضی اشاره کردید، اکثر مشکلات فعلی من بخاطر رشته تحصیلی دبیرستانم است، چون متاسفانه ریاضی فیزیک خوانده ام و خیلی هم از قوانین و نظم و نظام حاکم بر آن لذت می برم. «بدون استدلال و منطق چیزی قابل قبول نیست ، مگر اینکه خلافش اثبات گردد». حتما واقفید که کل نظام آفرینش هم بر پایه ریاضی استوار است.
      شایان ذکر است، ریاضی موجب گردید من استدلال گرا شوم و ندای درونم را نشنوم. حضرت مولانا می فرمایند :
      پای استدلالیان چوبین بود /
      پای چوبین سخت بی تمکین بود/.
      در حال حاضر هرچقدر تلاش میکنم که بتوانم استدلال و منطق را کنار بگذارم ، و به ندای قلبم گوش دهم نمی توانم. وضعیت فعلی من چند شخصیتی است یک روز شادِ شادم روز دیگر اندوه کل وجودم را فرا گرفته؛ مدتی عاشق خدا می‌شوم و دست از کفر و ناسپاسی برمی دارم ولی باز استدلالْ ، به مانند آتش زیر خاکستر ، یک باره شروع به فوران می کند ،به جانم می افتد و کل وجودم راسرشار از خشم و نفرت از خداوند میکند. از این دوگانگی خسته شدم ترجیح می دهم کافر باشم تا اینکه دوگانه باقی بمانم. نیرویی از اعماق وجودم هرزگاهی آتش را خاموش میکند و آرام می گیرم اما پس از مدتی آتش شعله ورتر از قبل شروع به سوزاندن تک تک سلول های وجودم می کند.گاهی اوقات از خشم و نفرت خودم لذت می برم و دوست دارم تداوم داشته باشد، ولی بلافاصله می فهمم که این شیطان درونم(ذهن) است که مرا وادار به لذت بردن از خشم و نفرت و درد و رنج می کند. صادقانه بگویم، خسته شدم از این پیکار بی پایان.
      یا باید هرچه زودتر خود راستینم در مبارزه پیروز شود و هرگز به دام ذهن نیفتد ، ویا اینکه جواب سوالات بی شمار ذهنم را منطقی پاسخ دهم. البته پاسخ سوالات ذهنم را خود خدا هم شاید نمی تواند منطقی جواب دهد. به عنوان مثال اگر موجودی از خدا بپرسد که : خدایا چرا خلقم کردی تا این همه درد و رنج و زجر را متحمل شوم؟ چرا اجازه دادی دیگر مخلوقاتت مرا وحشیانه ببلعند؟ مگر تو مهربان نیستی؟ چرا بدون اینکه از من اجازه بودن بگیری از عدم و نیستی بیرونم کشیدی؟ (((هرچند به عقیده عده ای، خداوند پس از خلق کردن کلیه مخلوقات، از همگی میپرسد: آیا از بودن خود رضایت دارید یا به عدم تبدیل تان کنم؟ و همه موجودات بی درنگ پاسخ می دهند از بودن خود خشنودیم و تو را به واسطه خلق کردنمان شکر می گوییم. البته تا اینجای کار همه چیز منطقی و درست است. ولی مخلوقات از سرنوشتی که در انتظارشون بود بی خبر بودند به اصطلاح تنشان داغ بود، و الا در همان لحظه همگی درخواست عدم می کردند. در واقع خدا با زیرکی هرچه تمام مخلوقاتش را وارد این چرخه کثیف کرد.)))
      به نظر شما خدا چه جوابی می دهد؟ نمی تواند که بگوید نمی دانم.
      بنابراین به احتمال زیاد سوالات من جواب منطقی دارند، ولی یا کسی نمی داند و یا اینکه می دانند ولی اجازه گفتنش را ندارند.
      برعکس شما من هرگز از شنیدن صدای پرندگان و دیگر مخلوقات لذت نمی برم، حتی رنج هم میکشم. کلا از سروصدا بیزارم. سکوت زیبا ترین فریاد تاریخ است.در عوض از صلح وصفا و آرامش ابدی مخلوقات بگونه ای که هیچ کدام طعمه همدیگر نباشند، لذت می برم.
      خصوصیاتی را که به بنده نسبت دادید، چگونه تشخیص دادید؟ کمرویی نقطه ضعف است نه مثبت! شاید منظورتان حیا بوده است.
      اگر لحن سخنانم تند است از شما پوزش می طلبم . متاسفانه من آدم رکی هستم . و به قول دوستانم زبانم نیش دارد. قطعاشرایط فعلی من را درک می کنید. لطفا مرا ببخشید.
      ممنون از شما برادرِ بزرگوار و همه عزیزان سایت.
      از وقتی که پرسش و پاسخ را شروع کرده ام ، خیلی خوشبین و امیدوار شده ام . مطالب سایت و نوشته های جویا خانم و شما و سایر عزیزان به من نیرو و انرژی مضاعف می دهند تا به یاری خدا از این منجلاب پوچ نجات یابم.
      حق نگهدارتان

  80. سلام مجدد بر شما جویا خانم
    باز هم ممنون و متشکرم.
    شما بسیار زیبا ، دلنشین ، موزون و ادبی می نویسید. جملات تان فوق العاده قشنگ اند. آیا تا به حال کتابی از شما چاپ شده است؟ اگر وارد عرصه نویسندگی شوید موفق و مثمرثمر خواهید شد. می توانید انسانهای زیادی را از قهقرا نجات دهید.
    من سوالاتم را با آدم های مختلفی در میان گذاشتم، که اکثرشان برچسب کفر را بر آنها نهادند و با من قطع رابطه کردند، ترسیدند که کفر من به آنها هم سرایت کند. ولی شما با بزرگواری هرچه تمام تر به حرفهای کفرآمیز و ناسپاسی من از پروردگار گوش دادید. فکر میکردم شما هم همانند بقیه مرا به حال خودم رها می کنید. سعه صدر شما قابل تحسین است.
    شما فرموده بودید که خواندن بعضی کتاب ها از جمله ، کتب دبی فورد موجب افسردگی می شود. کلا خواندن کتابهایی که به نیمه تاریک وجود انسان یعنی همان ذهن می پردازد، موجب حرص خوردن و عصبانیت انسان میشود. چون ذهن تحمل این گونه حرفها را ندارد و غرش می کند. اما چاره ای نیست چون به جز ذهن ابزار دیگری برای کتاب خواندن نداریم. نمیشود کتاب را با روح خواند. کتابهای تُله، اشو ، دیپاک، نیل دونالد والش و کریشنا مورتی هم موجب عصبانیت و بهم ریختگی درونی انسان میشود. ولی درکل بهتر از هیچی است. خیلی تاثیر مثبت بر من گذاشته اند.کوشش بیهوده به از خفتگی ست. کتاب های نیروی حال و تمرین نیروی حالِ اکهارت تُله باعث شدند که من بر عصبانیتم تا حد ۹۰ درصد غلبه کنم. به ندرت پیش می آید عصبانی شوم. مگر اینکه از دست خدا شاکی باشم، که مشکل الان من هم دقیقا همین است. آدمای بی روحشیِ خدا را راحت تحمل میکنم ولی قوانگذاری که موجب میشود این آدمها دست به جنایت بزنند را نمی توانم تحمل کنم. مسبب همه اتفاقات عالم خداست. هرکس هرکار ناشایستی میکند مقصر اصلی خداست. بنابراین من از مخلوقاتش گله ای ندارم از قوانین خالق شکوه دارم. « هیچ برگی بر زمین نمی افتد مگر اینکه خدا از آن باخبر است».
    شما گفتید که چگونه امکان دارد این کتابها را خوانده باشی ولی به آرامش نرسیده باشید. من تا زمانی که مسئله ظلم خداوند به ذهنم خطور نکرده بود با خواندن این کتابها به آرامش می رسیدم چون میدانستم هر ظلم و ستمی که رخ میدهد یا نتیجه اعمالی ست ک انسانها در زندگی های گذشته مرتکب شده اند و یا اینکه خود این انسانهای مظلوم اینگونه در برزخ برای خود ظلم و ستم خواسته اند تا به رشد روحی شان کمک شود. ولی از زمانیکه این سوال شیطانی به ذهنم خطور کرد زندگیم بهم ریخت.حتی اگر بتوانیم در مورد علت ظلم خداوند به انسان به نتیجه برسیم، ظلم به سایر مخلوقات ازجمله جماد، نبات و حیوان را نمی توان پذیرفت.
    من میدانم تمام مشکل من با خداوند توسط ذهنم اداره میشود. اگر بتوانم فرق میان مشاهده شونده( ذهن ) و مشاهده کننده( روح ) را تشخیص دهم و بفهمم که من ذهنم نیستم و از دیدگاه شاهد به ذهنم بدون قضاوت فقط و فقط نگاه کنم ،پی به وجود راستین خود میبرم.و ذهنم را تحت فرمان روحم قرار خواهم داد. من بارها این عمل را انجام داده‌ام. یعنی موفق هم شده ام. ولی دلم برای خودم ( ذهنم ) می سوزد. ذهن هم حق بودن دارد، اگر ندارد چرا آفریده شده است؟
    وقتی از کنار خیابان های این شهر کثیف ( تهران) عبور می کنید وکارتن خواب ها و افغانی هایی را می بینید که برای چندرقاز پول دست های خود را در لجن سطل های زباله فرو می برند، و مردم شیک پوش که بی تفاوت از کنارشان میگذرند، چه فکری به ذهنتان خطور میکند؟ چه حسی به شما دست می‌دهد؟ مقصر همه این مسایل خداوند است.آیا راهی جز خشونت برای رسیدن انسان به کمال وجود نداشت؟
    بگذریم….
    اما در مورد فرضیه مایکل نیوتن، باید به عرض شما برسانم که ایشان هیچ فرضیه یا نظریه ای را از خودشون مطرح نکرده اند. کلیه مطالبی که ایشان گفته اند از طریق هیپنوتیزم کردن بیش از هزار نفر انسان داوطلب، و بردن آنها به زندگی های گذشته و فضای مابین زندگیهای گذشته(برزخ ) کسب شده است. تمامی مطالب کتاب منطقی و مستدل است. ایشان از طریق ارتباط دادن حافظه انسان با حافظه ابرآگاه( حافظه روحی) حقایقی که در درون این حافظه به فراموشی سپرده شده اند را بازیابی می کنند. اگر کتابهایشان را بخوانید محال ممکن است بتوانید انکارش کنید.فایل pdf کتاب سفر روح را دارم. اگر مایل بودید برای بالابردن معلومات خود و نه برای تحمیل عقایدم، در اختیارتان خواهم گذاشت.
    درمورد اینک شما فرموده بودیدبهتر است به جای خواندن کتابهای نیوتن کتابهای نیل دونالد والش را بخوانم : من کتابهای قطور گفتگو با خدا جلد ۱، ۲و ۳ و نیز دوستی با خدا و وصل با خدا و … را موبه مو خوانده ام. ایشان ادعا میکنند که یک شب از شدت عصبانیت از خواب بیدار می شوند و به وی الهام می شود که شروع به نوشتن کند و…..
    سوالات ایشان بسیار منطقی، قشنگ و بحث برانگیزند اما اکثر جوابهایی که ایشان ادعا میکنند از طریق خدا بر زبانشان آمده است، یا کلی ،کوتاه و گنگ پاسخ داده شده اند و یا اینکه با سفسطه و مغلطه ذهن خواننده را گمراه میکند. بعضی از این قبیل سوالات بیش از ده صفحه جواب داده شده، بطوری که خواننده اصل سوال را فراموش می کند. بنده معتقدم ایشان جواب سوالات را با ذهن شان داده اند و بهمین خاطر است که هرجا ذهنشان به بن بست رسیده مجبور به گمراه و منحرف کردن ذهن خواننده شده اند. به گفته شما هر کتابی ارزش خواندن ندارد.
    شما گفته اید که من نمی خواهم حرفهای شما را قبول کنم چون دوست دارم جواب نگیرم! اگر اینگونه بود چرا هم وقت شما را گرفتم و هم وقت خودم را؟ اگر ینگونه بود هرگز کتب نیوتن و تُله عقپایدم را تغییر نمی داد. من هم انسانم دوست دارم آرامش داشته باشم، دلم می خواهد خالقم را بشناسم، دلم می‌خواهد مهربان و عادل بودنش بر من ثابت شود. آیا این توقع زیادی است؟
    اکثر مطالب سایت شما را خوانده ام از جمله همه قسمت های بیا طرحی نو براندازیم. کلیه مطالب سایت شما با مطالبی که من ازلابلای کتابهایی که در گذشته خوانده‌ام، دقیقا یکسان و مساویند. خصوصا قسمتهای بیا طرحی نو براندازیم. از سایت شما خوشم آمد چون مطالبش برایم آشنا بودند.
    می خواهم مختصری از بیوگرافی خودم را برای شما تعریف کنم شاید بهتر بتوانید کمکم کنید. در پست بعدی خواهم فرستاد.

    1. با سلامی مجدد
      دوست و همراه عزیز : روح ، جسم ، ذهنیات و احساسات و عواطف ِ ما با هم عجین و در ارتباطی تنگاتنگند . تا زمانی که شما با اراده ی خود ، خود برترتان را بر جسم و ذهنیات ، احساسات و عواطفتان یاری نسازید و به دنیایتان دعوت نکنید کنترل ِ تمام ِ عملکردهای حیاتی ِ وجود ِ شما به دست ِ ذهن و در سلطه ی درخواستهای اوست .

      در مورد کتابهای دبی فورد باید اذعان کرد که مجموعه ی جالبی از یافته ها و مکنونات ِ مربوط به نیمه ی تاریک ِ پنهانی ِ وجودمان را بر ما فاش میسازند ولی در ازاء بها دادن ِ بیش از حد و تمرکز ِ بر روی مضامین ِ اشتباه ِ وجودی به جای ِ تجسم ِ بیشتر ِ نقاط ِ مثبت ِ وجودیمان ، بنا بر قانون ِ جذب ، بدیها را بیشتر به دنیای ِ خود معطوف میکنیم ، لاجرم ما خود را در تله ی ذهن گرفتار کرده و با منفی بافیهای آن خود را در دامهای متعددتر گرفتار میبینیم و از آنجایی که ذهن ، احساسات و عواطف و تمامی سیستم ِ بدنی یمان را به دست گرفته است ، افکار ِ منفی صادر شده از ذهن بیماریهایی از قبیل ِ ساختن ِ تومورها ، افسردگی ها ، وسواسها و … و ساختن دنیایی پر از اشوب ِ فکری را به حیطه و حریم ِ شخصی یمان میکشانند . شاید بی فایده نباشد که بگوییم دبی فورد در سن پنجاه و هفت سالگی با بیماری سرطان رخت از جهان بربست درحالیکه مثبت اندیشانی همچون لوییز هی و یا باب ، بیش از هشتاد سال سن دارند و اکنون ِ خویش را در سلامتی میگذرانند و هنوز با شور و اشتیاق به راهنمایی از راه مثبت اندیشی ، سمینارها و سخنرانی های خود ، افراد را به مثبت اندیشی دعوت میکنند . اگر گفته میشود مثبت نگری را سرلوحه ی جذب ِ افکار قرار دهیم نه فقط به خاطر ِ آرامش داشتن ِ فکر و ذهن در لحظه ی اکنون است که قصد برای به بار نشستن ِ مقوله ی جذب خوبیها و دفع ِ بدیها از موقعیتها و قوای بدنی یمان جهت شادابی و سلامتی در دراز مدت نیز هست . بدنی با سیستم ِ احاطه شده ی ذهن و گرفتنِ خط ِ مشی هایی منفی ، همان را به مرور جذب میکند که خود به آنها رنگ ِ باور زده .
      در جایی فرمودید ذهن ِ بیچاره و برایش همدردی کردید و خود را با آن یکی پنداری کردید ، دوست ِ من چه کسی به شما این باور ِ غلط ِ را تزریق کرده که اساسا ذهن منفی ایست و هر کاری که از او سر میزند فقط برخلاف ِ رشد ِ روح میتواند باشد ، یا بهتر بگوییم ذهن دشمن ِ ماست و به درد نخور !؟
      ذهن و افکار اگر درست هدایت شوند ما را به عرش میرسانند ! فقط ما زمانی ذهن و افکار ِ ساخته شده اش را مضر میدانیم که بخواهند بر وجود ِ حقیقی ِ ما پیشی گرفته و کنترل ِ تمامی ِ اوضاع را خود با وجود ِ ناکاملشان ، به دست گیرند و ما را به قهقرا کشانند . زمانی که چنین ذهن به خواسته اش برسد قطره قطره و به آرامی ما را مسموم ساخته و این سم ِ منفیات را دائم و بی وقفه و با سیاست به وجودمان تزریق میکند و تمامیت ِ ما را شبیه مرگی در خواب از آن ِ خود میکند .
      همانگونه که میدانیم ذهن بازی های بسیار دارد تا از پایین کشیدن ِ اریکه ی قدرتش به دست ِ شما تا سر حد جنون مقاومت کند ؛ و با شما از این راه که میبینید وارد شده زیرا نقطه ضعف ِ اغلب ِ روحهای آماده برای پرش به سکوهای بالاتر ، همین مسئله ی عدالت یا ظلم ِ خداست ! بدانید یا ندانید ، بیشتر ِ افرادی که در این مرحله از زندگیهایشان از این پل عبور کرده اند بر همین نکته ای که ذهن برایشان مبهم میساخته رد شده اند ، و شما نیز چند ماهی یا چند سالیست که با این ترفند ذهنی مشغول شده اید تا از فرا رفتن جا مانید ! ذهنتان با این سیاست ، که ” خدا ظالم است ” شما را از شناخت ِ خود واقعیتان ( خود ِ خداگونه یتان ) و به الطبع از خدایتان دور کرده و به نظر میرسد که کاملا موفق هم بوده است !
      در مورد نوشته های نیوتن فرموده بودید ؛ من کتاب ایشان را ضمنی مطالعه کردم ولی با اینکه ذهنم میخواست مرا همچون خیلی ها مبتلا سازد که : “این علم است ، واقعیت دارد ، بپذیرش ” ؛ دوست نداشتم که جمله جمله ی آن را بی قید و شرط ، باور کنم ! ذهنم دوست داشت ، ولی من راضی نشدم که به تک تک ِ جمله های نیوتن با دیده ی یک اصل و دریافت ِ نورانی بنگرم ، جای ِ آن را برای ذهن ِ بیمارم گذاشتم که بشر و دریافتهایش جایز الخطا هستند ! ذهنم میخواست به من بقبولاند این نوشته ها را به تمامیت باور کن و میخواست با باوری قلبی بپذیرم که دریافتهای علمی هیچگاه به غلط نمیروند و در پایان میخواست برایم نتیجه گیری کند که برخی روحها کثیف هستند و من نیز ممکن است از آن دسته باشم و در تعبیری کلی میخواست به من تفهیم کند که شاید دیگر نباید اساسا امیدی به خود و خدایمان داشته باشیم !
      اما من در عوض اجازه دادم ذهنم تمامی ِ آنچه در چنته دارد برایم بیرون بریزد و از خود پرسیدم چه باعث شده تا ذهن به این نتایج برسد و من را به دنبال ِ خود تشویق به انتخابِ این ایده ها کند ؟ و با تمرکز دریافتم که ترس از خوب نبودن به اندازه ی کافی ، اینکه در کودکی بر این باور بوده ام که هر کاری کنم اشتباه از آب در میاید ، به من دائما ظلم میشود ، حقم را میخورند چون نمیتوانم حقم را با آرامش بخواهم و همیشه این زور ِ دیگران است که بر زور ِ من میچربد . ” ذهنم سعی داشت من را مغلوب ببیند و با پذیرش ِ این ایده ها که برخی روحها محکوم به فنا هستند به این حس ِ ذهنی ، رنگ ِ باور و امنیت یافتن بپوشاند . چرا که خواسته ی خود را مبنی بر زورگویی و جنگل مداری با تثبت ِ این ایده ، تایید شده میدید و خوشحال و خرسند میگشت ! پس با دوره ی این افکار در ذهنم به خود گفتم : ” گذشته ها تغییر کرده ، اینها فقط افکاری نشات گرفته از یک سری وقایع بوده تا من به جایی که باید برسم برسم ، من برای این نیمه ی سرکوب شده از وجود و خواسته هایم که در ذهن به صورتی نا امن حک شده بودند نور و ایمنی میفرستم و انتخاب میکنم ترمیم این دردها را ، من با نیروهای معنویم در ارتباطم ، من با وجودِ نازنینم مرتبطم و به او عشق میورزم و او را برای همیشه حمایت میکنم ، دوستش دارم و به او گوش میدهم ، نوازشش میکنم و او را بر حق میشناسم ، از اینکه تا به حال این نیازها را در او ندید گرفته بودم از حضورش طلب ِ بخشش میکنم و خودم را به نامِ نامی حق میبخشم و به خودم محبت میکنم تا نیشهایم به نوش بدل گردند . ” و در انتها با خود تکرار کردم و به ذهنم تفهیم کردم که : نه ، خدایی که من میشناسم به همه عشق میورزد پس من نیز که در درون ذره ای از خداوند را به یدک میکشم قابلیت ِ ترمیم دارم ، از هم اکنون فقط میخواهم این باور را قبول کنم که تمامی افراد تا زمانی که جایگاه ِخود ِ واقعیشان را در جسم ِ جدیدشان درک نکرده باشند به اشتباه هر راهی را برای گرفتن ِ آرامش میپیمایند و دست به کارهایی به ظاهر سرزنش وار میزنند ولی برای همگان این لحظه ی نورانی دیر یا زود فرا میرسد که عشق ِ الهی را درک کنند و به آرامش ِ حقیقی دست یابند . و با این ترفند بود که از تیر ِ جدید ِ بازی ِ ذهنی ام که آخرین تقلاهای منطقی و علمی اش را به رخم میکشید تا مجذوبش شوم ، جان به سلامت به در بردم و بر او پیشی گرفتم .

      همراه صمیمی ، در دیدگاه قبلی نیز اشاره کردم و باز به اصرار میگویم که شما خود ، نمیخواهید گفته هایی بر خلاف ِ ظالم بودن ِ خدا را قبول کنید زیرا با ذهنات ،خود را در این مورد یکی میپندارید و این افکار را باور کرده اید و اجازه داده اید در این مورد ذهنتان شما را به زانو درآورد . تا زمانی که این افکار را به چشم یک ناظر ِ بی قضاوت ، فقط نظاره نکنید و خود را از پندارهایتان مجزا نبینید و بر روی تمام ِ راههای ممکن ( ظالم بودن ، ظالم نبودن ، عادل بودن ، عادل نبودن ِ خدا ) باز و بی قضاوت نباشید ، روحتان آمادگی ِ پذیرش ِ مفهومی جز این را نخواهد داشت و ذهنتان نیز بر عماره بودنش غالب است . دریچه ی نگاهتان را عوض کنید ، باورهایتان تغییر میکنند . اجازه ی دخول ِ نور را با باز کردن دریچه های نورانی بر وجودتان بپذیرید ، خواهید دید که با آمدن ِ نور ، تاریکی چه بخواهد چه نخواهد راهی جز رفتن ندارد زیرا حضور نور خود به معنی نیستی ِ تاریکیست .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  81. سلام دوست عزیز،
    من هنوز در اول راهم و هنوز اندر خم یک کوچه ام،میشه گفت شما زیاد از من فاصله ندارین تو مسیر معنوی.اگه وضعیت من بهتره و تو مکان امن تری هستم ،دست پر مهر خداست که به سمتم اومد و من رو که زمین گیر بودم بلند کرد،من رو با این سایت آشنا کرد،که گوشه گوشه اش برکته،نور و روشناییه،اینجا با راهنماهایی برخوردم دلشون با صفاست و دست منو گرفتن. خودم خودمو نجات ندادم. بلکه قدرتی بزرگتر ، مهربون تر ، و به تعبیر خودم با معرفت تر بوده،من خدا رو خیلی با معرفت شناختم،معرفت اون خیلی زیاده و درکش برای ما مشکله، تو چند مورد ملموس از زندگیم،وقتی اون رو ناسپاسی کردم و به دوستی مون بد کردم، بهش خیانت کردم و اون رو با همه ی محبتی که به من داشت رد کردم، نه تنها غضب نکرد و با من قهر نکرد، بلکه با عشق بیشتر به سمتم اومد.عشق اون قبل مقایسه با عشق هیچ انسانی نیست.جمله معروفی هست که اگر انسان بفهمه خدا چقدر عاشقشه قلبش از هیجان می ترکه و دووم نمیاره درجا جان به جان آفرین تسلیم می کنه.عشق اون انقدر زیاده که در سیستم تفکر و گنجایش قلب من و تو نمی گنجه.فقط انسان با در معرض گرفتن عشقش آب می شه از خجالت، شرمنده میشه به خاطر بهتان هایی که بهش زده
    دوست خوبم، خدا خیلی تو این زمین غریب افتاده،انقدر خوبه و انقدر صبوره که حرف هایی که راجع بهش می زنی ویه زمانی زدم رو تحمل می کنه، اون می تونه راحت به من و تو غضب کنه و به خاطر این ناحقی که در حقش می کنیم از ما انتقام بگیره.اما اون کاری که می کنه اینه که گنجایش قلب مارا بیشتر کنه تا بیشتر محبتشو تو قلبمون حس کنیم.دوست خوبم، اگه تو این دنیا ظلم هست، به خاطر صبوری زیاد خدا و محبتش به منو تو و مخلوقاتشه، که دوست نداره بر اونها غضب کنه، فقط بر اونها صبر میکنه، و با اتفاقات بسیاری اونها رو در معرض عشقش می ذاره تا بلکه از تنهایی و در موندگیشون خلاص شن.
    دوست خوبم، این باورهای دردناکی که داری راحتت نمی ذاره و اذیتت می کنه، مثل خاری تو اندیشه ات فرو می ره، خواهش می کنم هرچه زودتر حریم ذهنتو واسش مشخص کن و نذار راجع به محبوبت اینجوری قضاوت کنه.اگه افسار اون رو بدستت نگیری تو رو به پایین می کشونه ……دوست خوبم حتی حیوانات هم خدا رو پرستش می کنن، و عاشقشن، انسان دیگه جای خود رو داره….
    اگه اینجا زیاد ظلم می بینی ، به خاطر رحم بی نهایت خداست
    به خاطر اینکه ظرفیتش مثل من و شما نیست که تا کسی بهش بدی کرد فوری انتقام بگیره
    دوست خوبم خدا با معرفته
    با خودت اینکارو نکن و خودتو از عشقش محروم نکن……بذار به سمتت بیاد و تورو در خودش غرق کنه!!!

  82. با سلام
    احتراما با کسب اجازه و رضایت شما اساتید عزیزم خانم جویا و آقا شهاب؛
    دوستان و همرهان گرامی خانواده سرزمین های دور،
    اکنون که در منطقه ی امن ایمان هستم و به آرامش رسیده ام، نتیجه ی کمک های دلسوزانه اساتید عزیز و بزرگوار بود که نماد دستی پر مهر از طرف معشوق برای به پا خاستنم رسید،
    گستاخی مرا ببخشید،از اینکه در محضرتان ،
    این حقیر نیز می خواهد نظر کوچکش را ابراز کند وهم می خواهد درس شاگردیش را پس بدهد تا اساتیدش را از وضعیتش با خبر،خوشحال کند.
    و بنا به الطافی که در حق حقیر نمودید، این روح در تلاطم را با تجربیات مشابه گذشته ی اینجانب روبروکند..
    بنده نیز روزی اینگونه فکر می کردم و باور های مشابهی با شما داشته ام.شب و روزم جنگ با خدا بود.غرق در پوچی بودم.نمی توانستم به عشق او دست یابم..پس او را سرزنش می کردم که مرا و بقیه انسان ها رابیهوده آفریده و فراموش کرده است ،این دنیا دنیای عدالت محور او نیست،گاهی نیز به او صفاتی از انسانهای مورد تنفرم نسبت می دادم،اینکه می خواهد از زجر کشیدنم خوشحال شود….حال آن روز های من شبیه این روزهای شماست.انسان نمی تواند در لحظه بخواهد با ایمان شود.اساسا ایمان به راحتی به دست نمی آید.اتفاقات بسیاری رخ می ده تا ایمان به چالش کشیده شود. تا جایی پیش می رود تا این اتفاقات ایمان را رفته رفته قوی تر کنند ، . ایمان در مراحل ابتدایی ضعیف می باشد ، با هر رویدادی در زندگی، لغزش دست می دهد و انسان همه ی تکیه گاه هایش را زیر سوال می برد ، و با زلزله ای در درونش روبرو می شود، این سوالات و این باورهای دردناک،نمودی از طوفان درون که تحملش دشواراست.چون انسان ذاتا ثبات را دوست دارد،و دوست دارد ایمن باشد.و دوست دارد خداوند به او عشق بورزد.
    اما او باید بداند هر اتفاقی که می افتد،و هرچیزی که با آن روبرو می شود و هر سوالی که در او برانگیخته می شود،برای کمک به او و برای پیشرفت روح اوست.
    این مرحله سخت حکم سیاهی شب قبل از سپیده روز است،امید نزدیک است،به همین زودی نویدی است برای رسیدن کمک به شما و تضمین بنده بر اینکه دستتان گرفته میشود و شما محبت را درون قلبتان احساس خواهیدکرد.
    سپیده نزدیک است…

    1. سلام. از شما متشکرم.
      جواب شما تا حدودی منطقی و قانع کننده بود. ولی تا زمانی که به مرحله و جایگاهی که شما میفرمایید برسم، چکار کنم؟ تکلیف حال خراب الانم چه میشود؟ چگونه خودم را آرام کنم؟
      خیلی دوست دارم عاشق آفریدگارم باشم. ولی خالقی ک در ذهن بنده نقش بسته معشوق رویاهایم نیست. تا زمانیکه براین باورم که نگارنده کاینات منشأ ظلم و ستم است نمیتوانم عاشق باشم.
      از شما هم کمال تشکر را دارم.
      امیدوارم روزی برسد که تمامی مخلوقات از درد و رنج و ظلم و ستم نجات پیدا کنند.

      1. با سلام
        پستهای طرحی نو دراندازیم و تو ذهن ِ خود نیستی را با دیدگاهها و تمامی ِ نظراتی که در پی ِ هر پست به عنوان سوال و جواب آمده ، بخوانید و تا جایی که میتوانید ، درکشان کنید و از جملات ِ مثبت و نیایشها و تمریناتشان بهره ببرید و بر روی ِ یافته های جدید باز و بی قضاوت باشید ( پیش داوریها را در ذهنتان ببینید و از آنها بگذرید و بدانید که این افکار ، شما نیستید بلکه فقط انعکاساتی هستند زاییده ی ذهنتان ) .
        سپس پست ِ ای اف تی را بخوانید و با انجام سناریوهایی که در کتابخانه ی سایت وجود دارد پذیرش ِ تغییرات را در خود پایدارتر کنید تا به واقعیات ِ بیشتری دست یابید .
        در پناه حق
        جویا

  83. سلام. توروخداببخونید .
    ( در ی قسمت دیگه اشتباها این سوال رو گذاشتم.)
    من همین امروز سایت شما رو دیدم. سایت بسیار عالی و جامع و کاملی دارید. بسیار ممنون وسپاسگزارم.
    من چند ساله یه سوال تو ذهنم بدون پاسخ مونده. متاسفانه هیچ کس تابحال نتونسته جواب قانع کننده ای بهم بده. الان همین مسله باعث شده ک از خدا متنفر باشم. خودمم خیلی از این وضعیت ناراحتم. تورو خدا کمکم کنید..
    سوال:
    اگر خداوند مهربان است، پس چگونه دنیایی خلق کردند ک همه چیز بر پایه خشونت و وحشیگری است؟
    آهو توسط کفتار زنده زنده تکه پاره میشود. در آتش سوزی جنگل هزاران حیوان ریز و درشت زنده زنده میسوزند. انسان ها وحشیانه ترین رفتار رو با حیوانات انجام میدند. و بالاخره خود همین انسانها وحشیانه ترین اعمال رو در حق همنوعان خود انجام میدن و….
    خداوند میتوانست نظام این جهان را بگونه ای طراحی کند، ک مخلوقاتش برای تغذیه شدن نیازی ب کشت و کشتار و وحشیگری نداشته باشند. همچنین میتوانست روش دیگری را برای خلقت و کمال انسان بکار ببندد.

    در جنگ ،زلزله، سیل، در شکنجه کده زندانها هزاران نفر به فجیح ترین شکل ممکن زجرکش میشوند. هرچند کارمای زندگی های گذشته و رسیدن به رشد روحی توجیه معقول و منطقی به نظر میرسه، ولی درعین حال بسیار وحشیانه و حیوانگونه می باشد.همه این قوانین توسط خدا وضع شده است. وحشیگری از صفات خدواند نباید باشد!!!!
    به نظر شما عدالت ، رحمانیت و رحیمیت خداوند قابل توجیه است؟
    سوال ۲، آیا اگر آفریده نمی شدیم بهتر نبود? اگر وجود نداشتیم نه درد و رنجی درکار بود و….
    در واقع خداوند با خلق کردن انسان ،جز ظلم و اجحاف هدف دیگری نداشته است.
    اگر لطف بفرمایید کمکم کنید.زندگی یک انسان را نجات داده اید. اینها بسیار سوالات مشکلی هستند .درصورت امکان ب اشتراک بگذارید تا همه بتوانند مشارکت کنند.
    با تشکر از همه شما عزیزان

    1. با سلامی گرم بر شما که میخواهید از شک به یقین برسید و چه چیز زیباتر از اینکه برای همیشه سعی نکنیم تا بر روی شک و تردیدهای اساسی ِ خود رنگهایی از ناباوری با سرپوش ِ بی دینی و کفر گذاریم و آنها را ندید بگیریم . این شکها در باطن ، خیلی هم خوبند و میتوانند باعث پیشرفت و آگاهیمان گردند و زمینه ی تحقیق و مطالعه را در ما فراهم ساخته تا به جواب سوالهایمان پی ببریم و پرستش ِ حق را نه از روی ترس ، اجبار یا ناآگاهی ، بلکه با بیداری ِ عشق به ذات مقدسش رهنمون سازند .

      برای درک بهتر مثالی ملموس میزنیم ؛ اگر به کودکی که با او غریبه هستید و از نظر شما مادری بد طینت دارد بگویید مادر ِ تو بد است ، فکر میکنید آن کودک به شما چه جوابی میدهد ؟ من کارتان را راحت تر میکنم و از جانب ِ او میگویم که : تو خود بد هستی .
      کودک دلیل ِ این را نمیداند که چرا مادرش بد نیست و در مقابل این شمایید که بد هستید ، ولی با ایمان این جواب ِ محکم را به شما میدهد ! چون در باور ِ او ، مادرش زیباست ، همراه ِ اوست ، تیمارش میکند و پشت و پناهش است و راهی جز این نیست که مادرش بهترین باشد . ولی شما چه ؟ چه وجه اشتراک یا تمایزی با آن کودک دارید که به نظرتان واقعیت را چنان میبینید ؟ چگونه دریافتید که آن زن بد است درحالیکه کودک جز خوبی از مادرش چیز دیگری سراغ ندارد ؟ آیا شما از نیروی تمایز پذیری ِ مفاهیمی برای تصمیم گیریتان مدد جستید ؟ در جایی که این کودک حتی لحظاتی را که توسط ِ مادر ، دعوا شده یا احیانا کتکی از او نوش ِ جان کرده را نیز در آن شرایط به خاطر نمیآورد تا شما را تایید کند !
      به این میگوییم عشق ِ بی شائبه . عشقی که جز معشوق را نمیبیند و هر چه هست گذشت ، بخشایش و دیدن ِ زیبایی هاست و بس . آیا شما نیز میخواستید که تا ابد خداوند را همینگونه همانند آن کودک دوست داشته باشید ؟؟! بدون ِ معیار ِ سبک و سنگین کردن ِ آنچه در اطرافتان میگذشت ؟! خب این همان نیایشی ایست که سالیان سال است ، فرشتگان به درگاه ِ خداوند به جای میاورند؛ پرواضح است که پروردگارتان نه نیازی به ستایش ِ یکطرفه ی موجودی جدید با خصوصیات ِ فرشتگان که اجازه ی سرپیچی ندارند را داشت و نه محتاج ِ باورهای همرنگی از این دست بود : شکر و نیایشی بدون ِ لحاظ شدن ِ ادارک و منطقی از نهی و یا مقابله کردن با او . این همان بهشت ِ عدن است که در آن فقط نیکی را شاهد خواهید بود و در آن خطر کردن ، حق انتخاب ، تعقل کردن ، شکار ، ساختن و بنا نهادن ِ خواسته هایتان و … معنایی واهی مییابد . خلق ِ انسان زیربنایی غنی تر از این مفاهیم ِ کودکانه ی بد و خوب و زشت و زیبا داشت ! فرشتگان برای منظوری دیگر ( که بزرگترینشان احسان رساندن به نوع بشر است ! ) بوجود آمده اند که از مقوله ی بحث ِ ما خارج است .

      و چنین بود که بر روی زمین به انسان اختیار داده شد تا خود برگزیند حضیض ذلت ، یا مرتبه ای رفیعتر از فرشتگان را . بی شک اگر همانند فرشتگان پاک میزیستید تمایزی بین دو قطب ِ منفی و مثبت را نمیشناختید و با فرشتگان در یک رسته قرار میگرفتید .

      در عالم فیزیکی ، درد ، غم ، کفر ، ناامیدی ، فحشا ، تعرض و دیگر صفات و ادراکات ِ منفی جان میگیرند تا تمایز بین انتخاب ِ راه مثبت بودن و منفی زیستن بر شما تفهیم شود ، آن هم با ایجاد و به اشتراک قرار دادن ِ وجوه ِ عقلی و اختیاری ، حق ِ انتخاب بین ِ دو قطب ِ منفی و مثبت را به شما میسپارند تا خود ، آنها را به سمتتان جذب کنید یا با ندید گرفتن ِ آنها ، از خود دورشان سازید .
      برعکس ِ شما ، از نظر من ِ نوعی ، اگر خداوند مرا به عنوان خلیفه الله ، در حق ِ انتخاب دستی باز عطا نمیکرد ، عادل نبود ! چیزی را مانند مهره ی شطرنج که ما باشیم ، هر روزه به دست میگرفت و با ما بازی یی تکراری را انجام میداد تا ما فقط با لبخند به او بنگریم ( چون چیزی جز خندیدن و شاد بودن نمیشناختیم ! ) و او نیز سرخوش شود که چیزی شبیه مهره رفع ِ حاجتش میکند ! یا ما را همانند عروسکهای پوشالی هر روزه به دولا و راست شدن میگمارد تا نیاز ِ پرستش شدنش را ارضاع کند . و اما باز من ِ نوعی خرسندم که در آفرینش ِ این جهان و به خصوص انسانها ، برنامه ای تکوینی و بسیار هدفمند نهفته شده است ؛ و به شما و من به عنوان موجودی مختار ، حق داده شده تا حتی جلوی ِ روی ِ آن معبود ِ بی همتا بایستیم و با بی مهری به او بگوییم : من تو را قبول ندارم و به توانمندی و عدالتت با دیده ی شک مینگرم زیرا بر این باورم که اعمالت سر تا به پا با ظلم همراه است .

      و آن بخشنده ی بزرگوار چه با صبوری به انتظار ِ من و شما مینشیند تا روزی در جایی و در لحظه ای ، بر حسب جرقه ای و اتفاقی ، عشق ِ واقعی ِ او را با خجلت از اعمالمان و ذهنیات ِ دیرینه یمان درک کنیم و حتی دیگر در آن لحظه روی ِ سخن گفتن ِ با او را نیز نداشته باشیم در حالیکه آنکه بزرگیش در تصور نمیگنجد دگرباره به زبانی عارفانه بر ما تفهیم کند که : بنده ام ما تو را چنین آفریدیم که صد پرده ی شک را دراندازی تا به یقین برسی ، پس تو چرا به نیازهای ِ خلقتت خجلت زده ای ؟ اگر خطایی هست در نوع ِ انتخابی که من به تو داده ام بوده است ، سینه و شانه ات را بالا بگیر و به خود افتخار کن که از هزار خان ِ رستم ِ ما سر به سلامت به در بردی . خود را ببخش چون تو ذره ای از منی و خلق کن دنیایت را چون سزاوار بهترینهایی .

      و این هنگام است که تو بر مختار بودنت سجده ی شکر میگذاری .

      خیر پیش
      جویا

      1. سلام
        ممنون از شما جویا خانم
        از اینکه وقت گذاشتید، و جواب دادید بسیار ممنون و مچکرم.
        ولی متاسفانه جواب شما کوچکترین کمکی به من نکرد.
        سوالات من کماکان بی جواب ماندن.
        این احساس تنفری ک از خدا دارم همیشگی نیست.هرز گاهی ب سراغم میاد نمیدونم چکار کنم. کتابای زیادی خوندم، از جمله: کتابای وین دایر، کاترین پاندر، خوزه سیلوا، چی پی واسونی، دبی فورد،اکهارت توله، کریشنا مورتی، دیباک چوپرا، کتاب راز، کتابهای نویسنده ایرانی در زمینه زندگی های متوالی، نورعلی و بهرام الهی شامل آثار الحق، راه کمال و…..، همچنین کتابهای مایکل نیوتن سفر روح و سرنوشت روح ک از همه کتابهایی ک در طی عمرم خونده ام بهتر بودند. ولی همه این کتابا مثل مسکن موقتی حالم رو خوب میکردن و دوباره بعد مدتی به خانه اول برمیگشتم.
        در کتاب سرنوشت روحِ مایکل نیوتن نوشته شده رو ح هایی ک بیش از حد کار ناشایست انجام دهند و دیگر امیدی به انها نباشد، متلاشی میشوند، یعنی هویت خود را از دست میدهند و به منشأ اصلی خود ک همان خداوند است بر میگردن. منم خیلی وقتا از خدا میخوام ک روح و جسمم رو باهم متلاشی کنه، ک دیگه وجود نداشته باشم و به عدم تبدیل شوم.
        جویا خانم پاسخ شما ب سوالات من ارتباط چندانی نداشت. بهر حال انتظار نداشتم جواب بدید. خیلی ممنون ک برای من ارزش قایل شدید ،جواب دادید و سعی کردید آرومم کنید. بینهایت خوشحال شدم وقتی پست شما رو دیدم. ممنون از لطفتون. سپاسگزارم.
        من تقریبا جواب سوالات بیشمار ذهن و نفس سرکشم رو از کتاب های مایکل نیوتن و نورعلی الهی گرفتم. فقط همین چن تا سوال برام باقی مونده.
        می دونم که اگه بمیرم همه چیز برام روشن میشه و قانع میشم ک خدا بخشنده و مهربان است و همه کارهایی ک من فکر میکنم خدا وحشیانه در این جهان انجام میدهد، برایم تفهیم خواهد شد. ولی در اون دنیا فهمیدن کوچکترین سودی جز ندامت برایم نخواهد داشت. دوس دارم الان و در همین دنیای تضادها و کثرت، پی ب علت وحشیگری قوانین خداوند ببرم.
        به نظرم رسیدن ب کمال و آرامش ابدی و دیگر وعده هایی ک خداوند ب انسان داده اند ارزش این همه درد ، رنج ،ظلم ، خشونت، غم و غصه خوردن را ندارد.خدایی مهربان است ک مخلوقاتش در رنج و عذاب نباشند، ولو یک لحضه.
        من خودم میدونم ک بلافاصله بعد از بوجود امدنم از نیستی و عدم_ آفریده شدنم_ خوشحال شدم و از خداوند ب خاطر خلق کردن من تشکر کردم. و نیز اگاهم ک قدم گذاشتن ب این دنیای تضاد و خیر و شر، و مواجه شدن با این همه رنج و خشونت، به اختیار و انتخاب خودم بوده و میل خودم برای رسیدن ب جایگاهای بالای روحی باعث شدن ک قدم ب این جهان وانفسا بزارم. ولی با وجود همه این مسایل ، سوالی ک ذهن استدلال گرای من باهاش در کشمکشه، اینه که: من نمیدونستم زندگی کردن در این دنیا تا این حد ظالمانه، وحشیانه و حیوان گونه باشد_ ولی خدا ک میدونست. خدا ک علمش بر همه چیز احاطه دارد چگونه ب خود اجازه داده با مخلوقاتش مثل عروسک های خیمه شب بازی رفتار کند. نمیدونم هدف خدا از آفرینش چه بوده.
        ونیز نمیتونم ب ماهیت خدا پی ببرم. بعضی وقتا فکر میکنم ک اگه خدا همه مخلوقات و کاینات رو نابود کنه و فقط خودش باقی بمونه چه اتفاقی میفته؟ شاید از تنهایی و بیکاری حوصلش سربره. شاید هدفش از آفرینش رهایی از تنهایی بوده و دنبال سرگرمی بوده، یا شاید میخواسته بزرگی خودش رو ب مخلوقات ضعیفش اثبات کنه. سوال برای پرسیدن زیاد دارم اما دریغ از یک پاسخ.
        خودم با ذهن شکاکم برای سوال بی جوابم پاسخی پیدا کرده بودم . پاسخ خودم ب این سوال ک چرا خدا تا این حد بیرحمانه و وحشیانه با مخلوقاتش رفتار میکنه؟ جواب خودم: چون هرچه در آسمانها و زمین است بخشی از وجود خداست، و خودش اختیار خودش را دارد و دوس دارد هرکاری ک دلش میخواد با خودش بکنه، و مخلوقاتش( ک درواقع بخشی از وجود خودش هستند )حق اعتراض ب بخش بزرگتر خدا را ندارند ولی این استدلال هم ب این معنی است ک خدا ب خودش هم رحم نمیکند! و هم اینکه اگر ما بخشی از وجود او هستیم پس چرا هویت های بیشماری داریم؟ من دارم رنج و عذاب میکشم، ولی خدا ( بخش بزرگتر خدا) از عذاب کشیدن من ککشم نمیگزه! چگونه خداوند تا این حد میتواند بیرحم ، سنگدل و خشن باشد؟ شاید مخلوقاتش از خودش مهربانترن. ولی ایا چنین چیزی امکان پذیر است؟
        از اینکه پست قبلیم رو منشتر کردید ممنونم.

        1. با سلامی مجدد به شما دوست عزیز
          شما فرمودید کتابهای زیادی خوانده اید و شماری از نویسندگان ِ آنها را نام بردید ولی باید به این نکته توجه داشته باشید که برخی از این کتابها ( مانند کتابهای فورد ) فقط با در کنار داشتن ِ استادی مثبت اندیش برای شما راه حلهایی به بار خواهند آورد و بدون ِ استاد ِ مطروحه ، متاسفانه بر جنبه های روحی و ذهنی ِ شما جز تاثیری از یاس و بوجود آوردن مشکلات ِ عدیده ی دیگر ، هیچ قابلیت ِ مثبتی را زنده نمیکنند! و شما خود در درک ِ روحیاتی که هم اکنون دارید میتوانید آن را نظاره گر باشید .
          برخی دیگر از کتابهایی که نام بردید ( از نویسندگانی نظیر خوزه و نیوتن ) فقط پایه هایی فرضی و یا تکنیک گونه دارند که در برخی افراد جنبه هایی مثبت و در دیگری بی تاثیرند که باز خود ناظر آن که میگویم هستید .
          کتابهای پاندر دعاگونه هستند نه خط دهنده و یا نشانگر ِ نحوه ی ادراک ِ طریقت ِ زندگی .
          برای موشکافی بیشتر بهتر است به این نکات توجه کنیم که : کتابهای دبی فورد از آنجا که انسان را به پذیرش ِ بیش از حد ِ منفیات ِ درونی سوق میدهد ،در برخی افراد افسردگی های طولانی مدت به بار میاورد مگر اینکه پس از هر تمرینی که ایشان برای ِ خلاصی از منفیات ِ درونی گفته ، بلافاصله از تمرینات ِ کتابهای ِ ترکیبی ِ مثبت نگر ، مثل ِ تمرینات و گفتن ِ جملات ِ مثبت از کتابهایی نظیر ِ کتابهای لوییز هی ، برای جذب ِ انرژی ِ مثبت به دنیایتان استفاده برده باشید .
          کتاب نیوتن در مورد روح فقط فرضیه هایی از این شخص را مطرح میکنند نه واقعیاتِ محض را ! و نقل ِ قول ِ شما نسبت به ادراک ایشان از روح های رو به زوال رفته ، مرا سخت در عجب میدارد که شما چگونه توانستید به خود اینگونه ظلم روا دارید که این مکتوبات را به باور ِ قلبی ِ خود تبدیل سازید!؟ روحی به زوال رفته معنا ندارد ، هر آنچه در این مکتوب دیده اید مغایر ِ نوشته های نیل والش است در کتاب گفتگو با خدا ! چرا به کتاب ِ نیل به عنوان یک ریفرنس نظر نینداخته اید که به سمت ِ کتابهای نیوتن ، خود را جذب و مشغول نموده اید !؟ اگر کتاب ِ راز را با نیتی مصمم بر ادراکِ وقایع ِ زندگی خوانده بودید دریافته بودید که چگونه دنیای ِ شک و تردید ، دو دلی و اضطراب ، بی اعتمادی به روح ِ پاکتان و درکِ نیروهای منفی را با چه سرعت و اشتیاق و با چه ولع وصف ناشدنی یی به سوی ِ خود کشیده اید !؟
          کتابهای خوزه سیلوا مرا تا کنون جذب نکرده اند زیرا در پی درک ِ مقوله ی ارتباط با درونم توسط نور بوده ام نه از راه مراقبه هایی طولانی ، بنابراین در مورد او سخنی ندارم که به شما بگویم . و نیز در مورد چندتن ِ دیگر از نویسندگانی که فرمودید نظری نمیتوانم بدهم چون با خواندن یک مقاله یا یک کتاب از هر کدام نمیشود نظر بخصوصی ارائه داد ؛
          و اما در مورد چوپراک ، کریشنا ، و تله ؛ این بسیار عجیب است که شما با تمرکز و درک مفهوم ِ کتابهای این اساتید به چیزی که به آن آرامش میگوییم نرسیده باشید . شما حتی اگر ذره ای به آنها اعتماد کرده بودید و در حال زندگی کردن و نشنیده گرفتن ِ جدی ِ تمامی ِ مکالمات ِ دیکته گونه ی ذهنتان را که سعی دارد شما را با خود یکی جلوه دهد ، از آنها پذیرفته بودید به این تردید و نفرت نمیرسیدید !! ولی در عوض با تمامی قدرت به خواسته ی ذهنتان و دامهای او صحه گذاردید و با سرعت ِ هرچه تمامتر ، منفیات را به دنیایتان دعوت و جذب کردید تا به اینجا برسید که دیگر خود را با اذهانتان یکی بپندارید و نفرت از خدا و به عبارتی از خود را ، بر تار و پود ِ وجودتان بپیچید !
          هر کتابی ارزش ِ خواندن ندارد و هر فرضیه ای ارزش باور کردن را ! و هر خواننده ای که از کتابی به جای ِ رسیدن به نقطه ای روشن تر درگیر ِ تاریکی های بیشتر ِ روحی شود ، توقف از خواندن ِ آن موضوع را باید بر خود وظیفه بداند. این درست مثل ِ اینست که شما میدانید از فرو بردن ِ چاقو در دستان در حال ِ ایجاد جراحت و درد میشوید ولی برای کنجکاوی و اثبات ِ فرضیاتی واهی بخواهید چاقو را بیشتر در دست فرو برید تا سرانجام را شاهد باشید !
          اگر ما قصد ِ دانستن ِ تمامی افکار و فرضیه هایی را که درباره ی خدا ، روح و نیروهای ماورا وجود دارند ، سرلوحه ی کار خود قرار میدهیم باید از این امر با تمام ِ باور و ایمان مطمئن باشیم که خداوند ما را در هر زیر و بمی ، هدایت کرده و دستمان را میگیرد ( چون با باور ِ این امر همین مورد را به سمت ِ دنیایمان میکشیم و حریم ِ خود را برای دنیای ِ بیرون و درون کاملا اعلام میکنیم ) و همواره باید که از نیروهای مثبت و ملکوتی برای خود حفاظهایی پر معنا بسازیم و به جلو رویم ؛ نه اینکه با گفتن ِ هر چه بادا باد ، خود را در مهلکه های شک و تردید فرو بریم و بر مرکز ِ مثلث برمودا ایستاده به کششِ مرموز ِ نقطه ی زمین به دیده ی کنجکاوی بنگریم ! نگریستن ِ بی مهابا همان و فرو رفتن در این نقطه نیز همان خواهد بود .
          اگر مطالعه را به قصد ِ این شروع کنیم تا سرنخی بیابیم مبنی بر اینکه بافته های ذهن ِ بیمارمان در ظالم بودن ِ خداوند را به خود ثابت کنیم ، بی شک چون خواسته یمان این است که ظالم بودن ِ او را به تثبیت برسانیم ، مثبت ترین جملات را نیز که بخوانیم همین نتیجه گیری ِ ظلم کردن خدا ، عایدمان میشود ! میدانید چرا دوست ِ من ؟ چون از قبل قضاوت ِ ذهن ِ بیمارگونه یمان را پذیرفته ایم و خود را با این پیش داوری مسلح کرده ایم که هیچ نبینیم جز بافته های ذهنیتهای سلطه گرمان ! اگر باز میپرسید چرا ؟جواب اینست که چون ما مختاریم آنچه را ببینیم که خود طلب میکنیم و دنیا موظف است آنچه را به ما ارائه دهد که ما میخواهیم ؛ آنچه دوست داریم آنرا ببینیم ، برای جذب ِ آن مقولات به سمتمان ،برایشان وقت میگذاریم ، به رویشان فکر میکنیم ، آنها را بسط میدهیم و در نهایت به سمت ِ خود با جذب ِ انرژی ایجادشان میکنیم .
          دوست من تا زمانی که نگرش و نحوه ی دیدتان را با رنگی مثبت و یا حداقل بی قضاوت به خداوند معطوف نکنید ، دنیایی از اساتید هم که در کنار شما قرار گیرند و برایتان موعظه کنند همان را میبینید که خود خواسته اید ! با همان عینک ِ زرد رنگ به درختان ِ سبز مینگرید و چیزی جز برگهای زرد ِ پاییزی را شاهد نخواهید بود! فقط زمانی که خود ، تصمیم بگیرید عینک را از چشمانتان بردارید قادر خواهید بود رنگها را آنچنان ببینید که هستند ، نه از ورای فرضیات و با قالبی از پیش تعیین شده . زمانی که ذهن ِ خود را فرمانبرداری نکنید و عنان ِ اختیار را از پیشداوریهایش بردارید ، به روحتان مجال ِ شکوفایی میدهید ، و پس از مدتی که از فرشتگان نگهبان و نیروهای ملکوتی کمک گرفتید ، آنچه را خواهید دید که باید ببینید .
          شما جواب ِ خود را از حرفهای ِ من در دیدگاه ِ قبل دریافت نکردید زیرا اینگونه میخواستید که جوابی نگیرید ! اینگونه ذهنتان به شما دیکته میکرده و میکند که در دنیا هیچکسی نمیتواند جوابی برای رد ِ ظالم بودن ِ خدا داشته باشد ! نگویید نه و نفی نکنید
          که من خود ، این راه را که شما در حال ِ طی کردن ِ آنید سالها پیش رفته ام و هیچ مکتب و مذهبی را جوابگوی ِ خود نیافتم تا وقتی خود نخواستم !!! تا زمانی که مقاومت ِ ذهنی را ( ناخواسته و ندانسته از روی خستگی و سردرگمی ) کنار نگذاشتم و از اتهام بستن به او دست نکشیدم و با نفسی بریده ، از خود ِ او با تمامیت ِ وجودم کمک نطلبیدم تا راه را نشانم دهد ، درها بسته بودند ولی پس از آن تمنای درونی بود که درها یکی پس از دیگری به رویم باز شدند . و این درست همان نقطه ی سیاهی بود که باید رد میشد تا مرا به روشنی طلوع میرساند؛ در ابتدا ، نور ِ طلیعه کم بود ولی به هر حال بر تاریکی رخنه میکرد و …
          پس از گذشت ِ زمانی ، خورشید با بالا آمدنش چنان جای جای ِ وجودتان را منور میکند که نفی ِ وجود ِ خورشید برای ذهن ِ دردمندتان ، کاری باطل و جنگی عبث میشود و حنایش دیگر هیچ رنگی برای دریافتهایتان نخواهد داشت ، اگر و تنها اگر خود بخواهید که بی قضاوت ناظری باشید بر ذهنتان و اعمالش .

          در پناه حق و خیر پیش
          جویا

  84. درجواب خانوم متین میخواستم بگم اون جوابیکه اقاشهاب دادن ی کمی محت تفکره….خدادراینده به اون خانوم حتماحجاب رویاداوری میکنه الگوی ماقرانه که بایدحجاب داشته باشی ولی باعمل پاکی درون حجاب زهراگونه رودربرداره به زودی وگرنه عمل خالی نشان پاکی نیست….سیروسلوک برای هرشخص مراحل خودشو داره مانبایداون خانوم روالگوی خودمون قراربدیم

    1. سلام به شما خانم قاسمی ، صحبت شما کاملا درسته ، هر شخصی در مسیر معنوی خودش ، در هر مرحله چیزهایی رو باید بگیره و من فکر میکنم حجاب بسیار با اهمیته ، بسیار با ارزشه و این بارها ثابت شده . اما گاهی ، بخشی از دوستان ، این رو قبول ندارن و هنوز به درک درستی از حجاب نرسیدن ، صحبت ها و مثال ها و تجربیات این عزیزان رو قانع نمیکنه و نمیشه این ها رو به حجاب مجبور کرد . چون در این صورت نتیجه ی عکس حاصل میشه ، پس چه بسا این عزیزان رو به حجاب بهتر دعوت کنیم و به مسیر معنوی اون ها رو بیشتر آشنا کنیم ، به این امید که در آینده خداوند عزیزان رو به حجاب واقعی دعوت کنه و در مراحل بعدی سیر تکامل معنوی ، حجاب رو سر لوحه کار خودشون قرار بدن .

  85. سلام اقا شهاب

    ببخشید ممنون میشوم که در اینده پستی در مورد جهان های دیگر مثل جهان های اثیری و غیره قرار بدهید

    1. سلام سعید جان ، خوبی ؟ من هنوز به این جهان سفر نکردم و برداشت درستی از این جهان ها ندارم ، پس نوشته هام از این مراتب نمیتونه کامل و درست و با یقین باشه . اگر سفری داشتم ، چشم .

      1. سلام اقا شهاب خیلی ممنون
        گمونم کاری هم نداشته باشه فقط میخواد سفر روح بکنی و چشم سوم تون فعال باشه و فقط نمیدونم میخواد ایمان تون قوی هم باشه یا خیر

        خیلی ممنون

  86. سلام
    ببخشید اینقدر سوال می‌پرسم
    و ممنونم بابت صبر و حوصله شما و توجه بی دریغتون
    ممنون میشم مثل همیشه به من مشورت بدین
    من یه تصمیمی گرفته بودم که انجام بدم و با در نظر گرفتن همه جوانب به صورت قطعی تصمیم گرفتم انجام بدم اما بعد برای اینکه کمی آرامش درونی پیدا کنم تمرین سکوت انجام دادم البته تو این تمرین فقط ریلکس شدم و نه چیزی دیدم نه چیزی شنیدم نه چیزی حس کردم فقط یه حس آرامش که سبک شدم اما درست بعد از این تمرین هیچ میلی به انجام اون کاری که تصمیم داشتم انجام بدم ندارم
    از نظر فکری فک میکنم اون کار درسته ولی چون بعد از تمرین سکوت دیگه دوست ندارم این کارو انجام بدم دو دل شدم انگار از درونم چیزی مانع میشه
    به نظر شما اون تصمیم رو عملی کنم یا نه?
    اجازه بدید یه سوال کلی تر بپرسم
    آیا تمرین سکوت باعث میشه حتی بدون هیچ الهامی ما به درون خود دسترسی پیدا کنیم و تصمیم درست بگیریم یا بهتره جور دیگه سوالم رو بگم آیا امکان داره تمرین سکوت با ایجاد یک حس مبهم درونی آره یا نه در انجام کاری به ما در تصمیم گیری درست و اانتخاب هامون کمک کنه ?
    مرسی ممنونم

    1. سلام به شما قطره باران عزیز ، در مورد اون تصمیم فعلا کمی صبر کنید ، تمرین سکوت خودش رو در کنار تعالیمی که از ذهن برای شما قراره بنویسیم کامل میکنه . پست جدید ما، تو ذهن خود نیستی رو مطالعهکنید . پست های بعدی رو هم که بنویسیم شما به برداشت های درستی میرسونه که باعث میشه تصمیم درست رو بگیرید .

  87. سلام اقا شهاب
    پس از مدت ها دتبال جواب گشتن این که خدا چه وجودی هستش{البته هنوز کامل نفهمیدم} فهمیدم که اصلا خدایی که ما اونجوری فکر میکنیم نیست خدایی که تصور یک شخصیت رو از اون داریم اونجور چیزی نیست. همش خودمونیم و خودمون {خدا خودمون هستیم}

    1. سلام سعید جان ، داری به جاهای خوب خوبش میرسی ، برو ببینم چی کار میکنی . افرین . سعی کن به خوبی درکش کنی .

  88. خیلی ممنونم از شما خانوم جویا و آقاشهاب
    خداروشکرکهشماهستین
    خداروشکرکه شماروپیداکردم
    شماخیلی به من در این راه کمک کردین
    ممنونم از هردوی شما

    1. سلام به شما بنده ی عزیز ، وظیفه ی ماست ، خدا خواسته ما زمانی یه چیزایی یاد گرفتیم ، حالا داریم به شما یاد میدیم ، خدا رو شکر که برای شما مفید بودیم . ما در خدمت شما هستیم .

  89. جلوی نظر دیگران را نمی توان گرفت ولی در عوض می توان کیفیت آگاهی و بیداری خودمان را طوری انتخاب کنیم که این نظر بقیه روی ما تاثیر نداشته باشد(افسانه خدامراد جلد ۴)

    وقتی این روند رو در پیش می گیریم از طرف بقیه به بی تفاوت بودن محکوم میشیم.وقتی نظرات بقیه برامون بی ارزش می شه،دیگران کفرشون درمیاد و از طرفشون فردی خطاب می شیم که تنها واسه خودمون زندگی می کنیم. نه دیگران.
    !و وقتی اونها مارا رد می کنن ما ناراحت می شیم و نمی تونیم طرد شدن از طرفشونو تحمل کنیم.مخصوصا اگه اونها خانواده ما باشن.
    بعضی وقتها هم آدم فکر می کنه شاید حق با بقیه باشه!و نمی تونه راه خودشو بره.خصوصا اگه اون بقیه کم تعداد نباشن.و آدم جلوشون تنها باشه.
    آدم در این شرایط می ترسه تنها بمونه.
    خواهشا منو راهنمایی کنین.ممنون

    1. سلام به شما دوست عزیز ، تا چه موضوعی باشه ، شما در چه زمینه ای به این مورد مواجهه شدید ؟ لطفا برام بگید . تا بتونم راهنمایی کنم شما رو

    2. با سلام بر شما
      اگر به نوشته ی خودتون دقیق بشید ، ضد و نقیضی رو در اون میبینید که به اصل مطلب بیشتر نزدیک میشید . شما در ابتدا گفتید : کیفیت زندگی رو طوری میخوایید انتخاب کنید که نظر بقیه روی شما تاثیری نگذاره ؛ ولی در انتها نگران شدید که اگر چنین شود ، و با دیگران به خاطر ِ تفاوت ِ افکارتون و نوع ِ نگرشتون فرق داشته باشید دیگران شما رو طرد خواهند کرد . این فقط ساخته ی ذهن ِ پر سر و صدای شماست چون از تغییر کردن اوضاع و پایین اومدن از اریکه ی قدرتش میترسه و نمیخواد لجامش رو به دست ِ اراده ی خداگونه ی شما بده ، به خشم میاد و به هر طرفندی دست میزنه تا شما رو از مالک شدن بر حیطه ی قدرتش دور نگه داره . به عبارتی شما هنوز درگیر ِ این هستید که افکارو ذهنیتهاتون ، خود ِ شما هستید و هنوز تفکیک و تمایز ِ بین ِ اینکه شما چیزی جدای ِ از ذهنتون هستید در شما کاملا ملوس و جا افتاده نیست .
      همونطور که در قبل هم گفته شد و در پست طرحی نو خدمتتون ارائه شد ، کسانی که در اول ِ راه تغییر پذیری هستند باید راز دار باشن و از طریقه ی نگرششون به مسائل چیزی به دیگران بروز ندن تا کمتر دچار این افکار و درگیریهای اون توسط ِ محیط ِ بیرونی بشن ، در ثانی شما قرار نیست تنها بمونید ! با گفتن جملات مثبت ، مدیتیشن ، استفاده از قانون جذب و ای اف تی میتونید افراد درست و به سمتتون جذب کنید و لحظات ِ خوبی برای خود و دیگران بوجود بیارید .
      پیشنهاد من به شما اینه که اگر واقعا میخوایید خودتون و دنیای ِ پیرامونتون رو تغییر بدید ، باز سر ِ فرصت و با صبر و شکیبایی به پستهای طرحی نو و همینطور پست ِ ای اف تی و ضمیمه هایی که از ای اف تی در کتابخانه ی سایت گذاشته شده برگردید و تمرینات ِ اونها رو قدم به قدم تر پیاده کنید .
      خیر پیش
      جویا

  90. مرسی از جوابت شهاب جان
    راستی من دیشب یه خواب دیدم که فکر میکنم تعبیری داره ولی نمیتونم معنایش دریافت کنم ممنون میشم کمکم کنید

    من خواب دیدم می خوام وضو بگیرم که نماز بخونم ولی از خونه اومدم بیرون رفتم مغازه عموم که فوت شده
    رفتم اونجا وضو بگیرم !!!!
    زن پسر عموم اونجا بود و مشتری داشت و ب ای مشتریانش داشت می گفت پدر شوهرم خیلی با معرفته مرتب به ما سر می زنه به خوابمان میاد با اینکه فوت شده ولی ما رو ترک نکرده و مرتب بهمون سر میزنه بعدش من شیر آب باز کردم که وضو بگیرم بعد دیدم دوست ندارم تو جمع وضو بگیرم بعدش به خودم گفتم این چه کاریه که من اومدم اینجا وضو بگیرم خودمون آب داریم بهتره برم خونه خودمون وضو بگیرم
    بعد شیر آب بستم وضو نگرفته از مغازه اومدم بیرون
    داشتم میرفتم خونمون که نوه عموم که البته از من بزرگتره دیدم سلام و احوالپرسی کردیم بعد موقع خداحافظی گفتم خداحافظ دیوونه !!!
    بعد که ازش جدا شدم کلی ناراحت بودم می گفتم آخه آدم که هر چی به زبون میاد نباید بگه نکنه از حرفم ناراحت شده باشه
    من به قصد توهین بهش نگفته بودم و از رو دوستی اینجوری صداش زدم
    ولی می ترسیدم ناراحت شده باشه
    اصلا دوست داشتم همه رو دیوونه خطاب کنم حتی خودم رو
    اما نه به قصد توهین
    حس می کردم همه دیوونه ایم
    خلاصه من رفتم خونه خودمون تا اونجا وضو بگیرم ولی ناراحت بودم که نکنه نوه عموم از حرفای من بد برداشت کنه و فکر کنه بهش توهین کردم و ازم رنجیده باشه

    ولی یهو به خودم گفتم این چه کاریه

    1. سلام به شما قطره باران عزیز ، نه خواب شما تعبیر خاصی نداره ، حالا از زن پسر عموت بپرس ببین خواب عمو رو میبینه ؟ یا تا حالا زیاد دیده ؟ اگر گفت اره ، یعنی دیدن یک موضوع حقیقی در خواب . تنها همین تعبیر رو داره .

  91. سلام یه مدتیه یه سری افکار ذهنمو درگیر کرده ک ایا ما وجود داریم یانه؟ 🙁 یه سری متن فلسفی خوندم که میگفتم ما خیالیمو این دنیا وجود خارجی نداره، الان با خوندن حرف اینا من میگم واقعیتیمو این حرفا ولی نمیتونم خودمو قانع کنم، ویه چیزی بهم میگه این فکرا از من نیست:( یکی قانعم کنه که ما واقعا وجود داریم یا نه:(

    1. با سلام بر شما
      به فرض شما وجود ندارید ! خوب این چه مشکلی از شما رو حل میکنه ؟ و چه راه حل ِ جدیدی بر سر ِ راه ِ شما میذاره ؟

      با الفاظ و ذهنیتها بازی کردن یا به دنبال ِ هر فلسفه ی فرضی یی رفتن نه تنها هیچ مشکلی رو از شما دور نمیکنه ، که مشکلات ِ ” ذهن آشفتگی ” رو نیز به دنیای ِ شما وارد میکنه .
      قرار بر این نیست که با مطالعه کردن و به دنبال ِ حقیقت گشتن ، ما خودمون رو مشوش تر و آشفته تر از قبل کنیم ؛ قرار بر اینه که با درک ِ مطالبی به درد خور ، به خود و قدرت ِ درونمون دسترسی پیدا کنیم برای زندگی یی زیباتر و بهتر ؛ و درست به همین جهت هست که ما به شما پیشنهاد ِ کتابهایی رو در این سایت میدیم که به رشد روحیتون کمک کنه وگرنه میگفتیم برید هر کتاب و فلسفه ای رو که در دسترسه مطالعه کنید تا از این که هم اکنون هستید هم گیج تر بشید !!

      در پناه حق و خیر پیش
      جویا

  92. سلام و خسته نباشید به همه.
    من کمک میخوام برای زنده بودن و زندگی کردن…

    1. مشکل خودتون رو برای ما ایمیل کنید لطفا ، در قسمت تماس با ما ، ایمیل قرار دااده شده .

  93. سلام
    اگه کسی برای شخصی که فوت شده نماز یا قرآن یا کار خیری انجام بده
    بعد اون شخص فوت شده به خواب کسی دیگه بره درست همون روز یا فردای اون روز
    و بعد مراتب رضایتش رو نشون بده
    و تشکر کنه و حتی حس مدیونی داشته باشه به اون شخصی که به خوابش رفته نه اون شخصی که براش کاری انجام داده
    و این اتفاق سه بار بیفته
    آیا میتونه نشونه از این باشه که خداوند این شخص رویا بین رو واسطه خودش با اون شخص قرار داده تا پیام هایی رو از طریق رویای این شخص به اون برسونه ???
    جوری که دنیای خواب این شخص مجرای ارتباط معنوی برای اون شخص باشه
    و بخواد پیام ها رو اینجوری بهشون برسونه همچنین این شخص رویا بین میگه قبلا خدا نامه ای نوشته بوده برای فلانی و من اول فکر کردم نامه مال خودمه ولی بازش کردم که نوشته بود این نامه برای فلانیه
    و خدا خودش مستقیما در اون نامه اون شخص رو مخاطب قرار داده بود اون نامه نامه عجیبی بوده و اون شخص اونو توی مسجد دیده بوده و کلماتش سه بعدی و متحرک بودند که خواندنش تمرکز شدید می خواسته طوری که خوندن اون نامه انرژی زیادی می خواسته

    در ضمن این شخص به کل به خواب دیدن اعتقادی نداره و میگه تنها چیزی قبول داره که در بیداری رخ بده و میگه از دنیای خواب متنفره چون شیاطین به فرعون از طریق همین دنیای خواب دستوراتی می‌دادند و هر گز نمیتونه به جز به خواب پیامبران و امامان به خواب هیچ کس اعتماد کنه و از خواب دیدن متنفره
    البته از این که سه بار اونم درست بعد از انجام عبادت های اون این ااتفاق افتاده خیلی
    متعجب شده بوده
    حالا می خوام بدونم این امر که اتفاقی نبوده و سه بار تکرار شده حاوی چه پیامی میتونه باشه
    با توجه به اون نامه این گزینه به ذهن خطور می کنه که بالا گفتم
    اما نمیدونم چه قدر صحت داره اما اگر صحت داشته باشه
    چرا باید برای کسیکه از عالم خواب متنفره نشونه ها از عالم خواب بیاد
    و اونم با ایجاد یه واسطه
    و اگر شما در مورد این اتفاق نظری دیگه دارید و این گزینه ذهنی رو رد می کنید
    لطفا علت این موضوع را و حدسیاتتون را بگید
    البته لازمه بگم که آشنایی شخص فوت شده با اون شخص از طریق اونی بوده که به خوابش میره
    ببخشید سوالم کمی گیچ کننده شد
    متشکرم

    1. سلام قطره باران عزیز ، بله امکان داره ، که همینطورهم هست اینطور که به نظر میاد
      و این خواب ها هم پیامی برای شخص قرآن خوان داره هم پیامی برای شخصی که از خواب ها بیذاره ، شخص قران خوان باید به ارزش کارش پی ببره و شخصی که به صحبت های نفس گوش میده و از خواب ها عقب نشینی میکنه ، باید به خودش بیاد و به دنیای خواب اعتقاد پیدا کنه . و به طور حتم دنیای خواب پیام های بسیاری رو برای این شخص به همراه داره .

  94. یک سوال:من در روابطم با آدمها خیلی محتاطم سعی میکنم هیچ وقت دلشونو نشکونم بارها شده کسی با بی احترامی باهام صحبت کرده ولی من جوابشو مودب دادم باهاش خوبی کردم چون نمی خوام دلی آدمی بشکنه و حس کردم خودم پیشش له شدم و حس خفگی پیدا کردم. ،امروز برخلاف انتظارم با یه نفر بد حرف زدم ، اگه نمی زدم اون آدم با رفتارش با من ادامه می داد و با حرفهاش منو می رنجوند(اشتباه از من بود ولی من نمی خواستم پیش اون معذرت خواهی کنم چون اون ارزششو نداشت.من این کارو کردم که اون اون محلو ترک کنه.با این رفتارم(با بالابردن تن صدام و به هم زدن روندی که با آدم ها حرف می زدم روندن اون آدم با بد اخلاقی )احساس آزادی عجیبی بهم دست داد و حس خوبی پیدا کردم.ولی وجدانم هنوز درگیر مسئله است.
    سوال:اگه کسی ارزش معذرت خواهیو ندونه،آیا باید ازش معذرت خواهی کرد(اینجا من اشتباه کرده بودم ولی اگه معذرت خواهی می کردم احساس می کردم خورد شدم)آیا این فروتنیه؟
    این حس خوبی که من پیدا کردم مربوط به نفس خود خواهی بوده؟
    خودم می دونم باید اینکارو نمی کردم فقط می خوام بدونم اون حس آزادی منشا چی بوده؟

    1. با سلام .
      در رابطه با کاری که با خودتون و احساساتتون در قدیم میکردید با عرض معذرت باید بگم : بسیار در حق ِ خودتون ناجوانمردی کردید که خودتون رو زیر پا گذاشتید و به دیگری احترام گذاشتید !!
      همه ی ما باید با نفس ِ خداگونه یمان با محبت و عزت و احترام و دوستی برخورد کنیم . از چه رو شما با خود چنین می کردید و انتظار ِ دیدن ِ آرامش را داشتید !؟

      وقتی یاد بگیرید که به خود عشق بورزید و برای خود احترام قائل شوید ، به مخلوقات ِ دیگر ِ خداوند نیز به درستی راه را نشان میدهید که چکونه به شما احترام گذارد و با دیگران در صلح و آرامش ِ بیشتری زندگی میکنید .

      در رابطه با اینکه به خود احترام گذاریم مفهوم این نیست که با داد و فریاد ، خواسته های خود را به کرسی نشانیم . معنی و حاجت از دفاع ِ از خود ، در آرامش گفتن ِ حقیقت ِ وجودیمان است که باعث میشود به افرادی جواب ِ نه بدهیم و یا با آنها در زمینه هایی مخالفت ِ خودمان را در کمال ِ آرامش اعلام کنیم و خود را به راحتی از ادامه ی مهلکه و جنگ و دعوا – با گفتن جملات مثبت – کنار بکشیم . ولی در همین وضع که شما گیر کرده اید نیز با روش ای اف تی ، این احساس ِ بار ِ گناه و ناراحتی از بیرون ریختن ی خشم ِ خود را میتوانید رفع کنید .

      به پست ای اف تی برگردید و آن را بخوانید تا با ساختن سناریو آشنا شوید و آن را برای رفع ِ احساسی که از این واقعه به شا دست داده انقدر تکرار کنید ( معمولا با پنج شش بار تکرار ) درجه ی مشکل و احساس ِ اشتباهتان را به صفر برسانید و خودتان ، آن شخص و خشم ی بی موردی را که پایه در زندگی های گذشته یتان یا دوره ی بچگی تان دارد ببخشید و رها کنید و به جای نور و عشق و آرامش ِ الهی را جایگزین کنید و به بدن ِ خود اعلام کنید که به خاطر تمام ِ بی محبتی هایی که در این مدت به او کرده اید معذرت میخواهید و مخصوصا انتخاب کنید که میخواهید چاکرای گلویتان را برای روند پاکسازی کمک کنید . و از اتصالتان به نیروهای معنوی برای محافظت و هم یارییشان کمک بخواهید .
      در پناه حق
      جویا

  95. سلام بنده ی عزیز ، علامتی نیست ، به خاطر خاطرات اون خونه و مهری که شما از مادر بزرگ داری هست ، برای رفتگان خیلی مهمه که ما الان به یادشون هستیم یا نه ،
    من خودم برای عمم دعا میکنم ، به یادش هستم ، و تا حالا نزدیک شش بار خوابش رو دیدم و از احوالش با خبر شدم ، این نشانه مهر و محبتی هست که بین من و اون وجود داره ، نشانه دیگه ای نداره .

  96. سلام:
    اگه بخواییم تناسخ رو قبول داشته باشیم پس اونایی که زمان مرگشون میگن اطرافیان و نزدیکان فوت شدشونو می بینن چیه ؟ و این که اگه قرار باشه ما بعد از مرگ در جسم های متفاوتی زندگی کنیم و هویت خودمون و ازبین ببریم چرا عشق وجود داره چرا ما اطرافیانمون رو دوست داشته باشیم .وقتی که قراره از همه جدا بشیم و تو زندگی های دیگه هم اگه همو ببینیم نشناسیم چه فایده ای داره ؟ پس اونایی که خودخواه هستن و وابستگی ندارن خیلی راحت تر می تونن از این دنیا برن؟این کمی نگران کننده است این که عشق بی معنا می شه عشق زمینی عشق مادر به فرزند ، همسر اقوام ؟ فقط باید خدا رو دوست داشت و خودمون رو؟این رو چطوری هضم کنم؟
    ممنون

  97. سلام .:
    می خوام بدونم ایا از نظر شما بهشت و جهنم وجود داره چون من معتقدم خدا که خالق ماست و روح خودشو در ما دمیده ما رو در مراحل مختلفی از زندگی پاک می کنه تا همه به او بپیوندیم و سر انجام همه ما فانی و او باقی می ماند چون ما مثل قطره ای که به دریا می رسه به خدا وصل می شیم و ما از بین میریم یعنی این وجود با این اسم و این خانواده از بین می ره و فقط خدا می ماند و بس .ایا این درسته ،اگه هست منو می ترسونه که من یه روزی سرانجام فانی می شم لطفا منو راهنمایی کنید ببخشید حرفام خیلی طولانی شدند..ممنون

    1. با سلامی دیگر به شما دوست ِ عزیز که راهی ِ مسیر ِ نور و عشق ِ الهی هستید که شک و دودلی و به دنبال ِآن فروپاشیدن ِ این ترسها و تردیدها همانا آغاز ِ رسیدن به راه ِ نور است و بس .
      با بینش ِ من بهشت و جهنم ، هر دم از زندگی ِ شماست که آن را نفس میکشید . اگر در ” لحظه ی اکنون زندگی کردن ” را بیاموزید به این یافته دست پیدا میکنید که ” من از اویم و به سوی ِ او میروم ” پس همه ی لحظات ِ زندگیتان را با عشق میبلعید و فرقی ندارد که به چشم ِ عوام یا دیگری در چه مرحله ای از حیات ِ زمینی یا آسمانی ، زندگی در دنیا یا عقبی ، بیداری یا خواب و … به سر میبرید . شما به یاد ِ او و با پشتوانه ی او ، در اعماق ِ جان و روحتان درکی را با خود به همراه خواهید داشت که ” هر چه هست از اوست و او زیباست و لطیف، رحمانست و سخی ، فهیم است و صبور ” پس من که ذره ای از اویم زیبا هستم و زیبابین ، رحیم هستم و با سخاوت ، دارای درکی بالا و شکیبا در رسیدن به تمامیت ِ لیاقتهای ِ خداگونه ام ، هستم .
      ما گم نمیشویم چون او همه جا با ماست ؛ تمام نمیشویم زیرا او ما را به تمامیت میخواهد ؛ جدا افتاده و بی هویت نمیشویم چون در آخر به کهربای الهی که از او جدا افتادیم جذب میشویم و با او یکی میگردیم تا کل بودنمان را دگرباره درک کنیم ، نمیمیریم چون فانی نیستیم و دارای روحِ همیشه زنده و در حال ِ تکامل یافتن هستیم .
      ما هم اکنون نیز از خداییم و هر لحظه نیز به سمت ِ خدا میرویم چه بدانیم چه ندانیم ! چه بخواهیم چه نخواهیم ! چه عناد کنیم چه نکنیم ! اینچنین هستیم نه از آن جهت که مجبورم و بنا به جبر باید جذب ِ او شویم ، به درکی اینچنینی خواهیم رسید چون میفهمیم که او آنچنان رحیم است و صبور که سالها و بارها منتظر مینشیند تا ببیند کِی ، در چه قالبی ، با کدام جرقه ای ، و به چه بهانه ای من به یاد ِ او و درک ِ اصل ِ وجودی ِ خود می افتم ؟! و این همان شروع ِ راه ِ زیبا بینی ایست .
      در ابتدای راه ، ذهنمان سردرگممان میکند ولی روحمان ما را با سماجت و اصرار به سمت ِ دانستن و درک ِ موجودیتش میشتاباند ؛ خسته میشویم ولی دلجویی های نیروهای معنوی ما را دربرمیگیرند و لحظاتی آراممان میکنند ؛ میخواهیم با ترس ها و ناامیدهایمان همه چیز را لگدکوب کنیم و منکر هر چیز حتی خدایم شویم ولی انوار ِ الهی ما را غرق در نور میکنند و دگرباره از نو ما را میسازند ؛ و در هر ساختنی از پیکره های شکسته و بند خورده یمان بسیاری از این ترسها و تردیدهای زمینی که : من کیم ، چیم ، چرا میمیرم ، چرا نیست میشوم و… از ما شسته میشود و رخت بر میبندد و یک پارچه و یک پارچه تر میشویم تا در آخر بفهمیم و درک کنیم که این روح ِ الهیست که در ما دمیده شده .
      من از اویم در حقیقت ، او و من از یک روحیم ؛ من بی او هم اکنون نیز هیچم و او بی من هم اکنون نیز ناشناخته باقی میماند . من و خدایم با هم مفهوم مییابم ، مفهومی زیبا و وصف ناشدنی .

      در ابتدا شما و من یا دیگری ، از راه ِ ناشناخته ای که در پیش داریم میهراسیم ، چون مانند بچه ای که از شکم ِ مادر بیرون میاید ، همه چیز برایمان سرشار از ناشناختگی هاست و گیج کننده به نظر میاید ولی هر چه بر آموخته هایمان افزون میشود ، خود با میل ِ باطنی ِ خود به نور شدن رغبت نشان میدهیم !!! من نیز در ابتدای راه ( شاید ده پانزده سال پیش ) دوست نداشتم که به چیزی جز آن که بودم تبدیل شوم و اصرار داشتم که خودم باشم در همان یا همین هیبتی که هستم ! سالها گذشت تا فهمیدم که چه چیز را بیشتر از هر چیز ِ دیگر دوست دارم ، نور شدن را !!!!!

      فقط این را به ذهن بسپارید که خدا در همه حال حامی شماست ؛ و شما را با هر آنچه که هستید و تصمیم بگیرید که باشید دوست دارد و حامیست ، زیرا عشق ِ او عشق ِ خالص است نه از جنس ِ خودخواهی ها ، که شما را فقط برای آنچه که او میخواهد انجام دهید ، دوست داشته باشد یا اگر آن کارها را در مقطعی از زندگی یا زندگیهایتان ، دوست نداشتید انجام دهید ، از شما دل بکند و شما را فنا کند یا به سر در گم کردنتان مشغول شود! او ما را همچون بازیگران ِ فیلمهای اکشن برای سرگرمی های دوره ی بی کاریش نیافریده تا هر زمان یکی از ما را نخواست به سر در گم کردنمان یا فنا کردنمان مشغول شود !!! او آگاه ِ پر بصیرت و مهربانیست که منتظر میماند تا شما این ادراک را به آهستگی درک کنید و دریابید که شما و او چه هستید و در چه جایگاهی باید باشید .

      در پناه حق
      جویا

  98. سلام ، من در مورد تناسخ سوالی دارم می خوام بدونم اگه تناسخ واقعیت داره و ما تو زندگیمون چندین بار میمیریم و دوباره زنده می شیم تا به مدارج بالاتر برسیم ِ، برام خیلی سخته که فکر کنم بعد از مرگ دیگه من با این اسم و این افراد از دوستان و نزدیکانم هیچ وقت نیستند و من نمی تونم اونا رو ببینم .، گاهی وقتها فکر به این موضوع منو واقعا می ترسونه چون دوست دارم بعد از مرگ عزیزانم رو ببینم .

    1. با سلام دوست عزیز .
      زمانی من هم مثل شما از کلمه ی مرگ رعب و ترس در وجودم حاکم میشد چون جنبه های منفی ِ این عبارت رو به شکلی که شما از اون صحبت میکنید میدیدم ولی حالا به این بینش رسیدم که این مقوله رو از جنبه ی خرد و لطف ِ الهی همراه با زیبایی های اون ببینم و بدانم و بفهمم که مرگ شکل ِ دیگری از کلمه ی دوباره متولد شدن است نه فنا شدن .
      هر مرحله از زندگی به نوعی شروعی دوباره است برای رفتن به مرحله ای جدیدتر . اینکه به چه نوع از تناسخ معتقد باشیم ( تناسخ از پست ترین حالت ِ جمادات تا پیوستن به نور ِ الهی ، تناسخ در قالبهای متوالی ِ انسانی ، تناسخ در ابعاد ِ چندگانه ی اتری و غیره ، تناسخ در عالم برزخهای متوالی و یا زندگی در جهانهای متوازی و … ) مهم نیست زیرا هر کسی آن چیزی رو درک میکند که بنا به دین ِ موروثی ِ خود با مفهوم ِ آن عجین تر است و روحش آمادگی ِ پذیرش ِ آن معنا را بیشتر از دسته بندیهای دیگر دارد ؛ مهم این است که من تمام نمیشوم و روح ِ من که باعث ِ بودن و وجود داشتن و ادراک ِ جنبه های الهیست همیشه و همیشه وجود دارد و زنده است فقط از قالبی به قالبی دیگر و از مرحله ای از زندگی به مرحله ی دیگر ِ زندگی میرود تا نهایتا به اصل ِ وجودی ِ خود که همان نشات از نفخه ی الهیست بپیوندد و با او یکی تر شود ، چرا میگوییم یکی تر چونکه هم اکنون هم روح ِ خداوندی در من موجود است و بنا به یافته های فطرت ِ خود به این مهم ، هر لحظه نزدیک تر و نزدیکتر میشوم .
      ما در کنار ِ دیگرانی نظیر ِ اقوام و دوستان و آشنایانمان به هر مرحله از زندگی پا میگذاریم که کار ِ روحی ِ ما با آنها ادامه دارد و در هر مرحله از ورود و خروج به دنیاهای دیگر با آنها میآییم و میرویم ولی آنها هم مثل ِ ما در ورود و خروج به هر دنیایی با قالبهای متفاوت ِ دیگری میایند و میروند و در صورتی که از لحاظ ِ روحی به همدیگر نیاز داشته باشیم در مرحله ی بعدی ِ زندگی مان نیز با آنها برخورد خواهیم داشت و سر ِ راه ِ هم قرار میگیریم ( چه برای پس دادن ِ کارمای منفی و چه برای دریافت ِ کارماهای مثبت از همدیگر ) .
      قصد از این آمدنها و رفتنهای ما ، تکمیل ِ دروسی ایست که باید آنها را پشت ِ سر بگذاریم تا مشمول ِ رحمت ِ و درک ِ تمام عیار ِ خود که ذره ای از خداوندیم شویم و غرض فقط کسب ِ موفقیتها و دریافت ِ بینش های تکمیل کننده برای رسیدن به کمال ِ مطلق است ، با هر دین و هر مسلک که داشته باشیم فرقی در اصل ِ تکامل و رسیدن به خوبیها تکذیب یا رد نمیشود . این حق ِ مسلم ِ بنده گان ِ خداست و خداوند خود ضامن ِ رسانیدن ِ ما به نور و عشق ِ الهیست زیرا که او عادل ، فهیم ، کامل ، سخی ، حفیظ ، ظریف ، زیبای ِزیبابین و رحمان است . در این راه به ما لطف ِ خود را ثابت میکند و به ما میبخشد و میبخشد تا با این ورود و خروجها در قالبها و ادوار و دنیاهای متفاوت بالاخره به این اصل واقف شویم که ما برای تکامل و زیبا شدن و پیوستن ِ به او باید خداگونه شویم و نظیر ِ او سرتاپا نورانی گردیم . در هر آمدن و رفتنی این روح ِ ماست که همیشه و همواره حی و پابرجاست ، قالبها و تعاریف ِ تناسخ یا مکاتب و مذاهب همگی برای درک ِ زمینی ِ انسان با توجه به آمادگی و پختگی ِ روح ِ او به تصویر کشیده شده اند.
      برقرار و پاینده ، شاد و تطمئن القلوب باشید .
      جویا .

دیدگاه ها بسته است.