صفحه اصلی سفر روح سفرروح،تجربه خروج از جسم
سفرروح،تجربه  خروج از جسم

سفرروح،تجربه خروج از جسم

0
371

تا حالا شده یک شب از جسم  به صورت کاملا واقعی جدا باشین ؟ روح رو از بدن خارج کنین ؟  اگه نه پس بخونین شاید دوست داشتین این کار رو بکنین. !!!

سفر روح : یعنی خارج کردن روح از جسم به صورت اختیاری یا غیر اختیاری .

ما قرار شد خواب هامون رو برای هیچ کسی تعریف نکینم ، اما خوشبختانه تو این مورد چون یک تجربه واقعی هستش و ربطی به دنیای خواب که یک مورد شخصیه نداره دستم بازه و میتونم همه چیز رو مو به مو بگم . پس بریم سراغ ادامه مطلب …

سفر روح1

تجربه خارج از بدن از بچگی  همیشه برای من یک آرزو بود ، یک آرزویی  که همیشه میگفتم یعنی میشه من روزی پرواز کنم و رو این ابرها راه برم ؟! میشه هرجایی خواستم باشم ؟!  این با من همراه بود تا جایی که دوستای خوبی پیدا کردم و ….

اول دو تجربه خروج از بدنه دو تا از دوستانم رو میگم ، بعد راز رسیدن به سفر روح و بعد از اون تجربه های مشترک خودم و دوستان رو واستون میگم.

دوست خواهرم  که شوهر هم داره یک زن بسیار پاک دامنه که اهل خداست ، این زن یک شبی که در کنار شوهرش خواب بود واسه اولین بار دچار یک تجربه غیر عادی میشه ،  اون وقتی که خواب بوده میبینه از جسم جدا شده و خودش و شوهرش رو میبینه که کنار هم خواب هستن ، خب شکه میشه ، که حق هم داشته ، فک میکنه مرده ، این زن مدام تلاش میکنه تا بره تو جسمش ، مدام تلاش تا اینکه موفق میشه و وقتی بیدار میشه  سریع شوهرش رو بیدار میکنه و از تجربش میگه  و تا صبح  نه خودش میخوابه و نه میزاره شوهرش بخوابه . چون واقعا ترسیده بود . تا اینکه فردا شب وقتی با کلی ترس دوباره میخوابه باز همون تجربه واسش رخ میده و از جسم جدا میشه و جسم خودش و شوهرش رو میبینه ، باز به تلاش زیاد به جسم بر میگرده و باز بی خوابی تا صبح … این خانوم این داستان رو به خواهر من میگه و خواهر هم به من ، اما واقعا علت این خروج از بدن چیه ؟ علتی نداره جز پاکی و سبکی روح ، یعنی اگه شما بتونین روح رو از جسم قوی تر کنین اون وقته که روح میتونه جسم  یا زندان خودش رو ترک کنه و به آزادی برسه .

حالا سود این آزادی چیه ؟ دیدن چیزهایی که هیچ کس ندیده ، دونستن چیز هایی که هیچ کس نمیدونه ، و رسیدن به لذت پرواز و دید جهان از چشم سوم یا چشم روح که زیبا ترین تجربه است ، که هیچ مواد مخدری ، هیچ مشروبی ، هیچ لذتی نمیتونه از این تجربه دلچسب تر باشه ، چون دنیایی که شما با چشم سوم یا چشم روح میبینین بی نهایت زیبا تره تا اینی که الان دارین میبینین . و در مواردی اگر به شما اجازه داده بشه میتونین به جهان های دیگه سفر کنین  و تجربیات معنوی کسب کنین . و تازه اینجاست که میفهمین یک انسان چقدر قدرت داره …!!! و اگر از سفر روح سوء استفاده کنین و از اون در جهت انرژی های منفی استفاده کنین و غرور و منیت بهتون دست بده به راحتی اون رو از دست میدین .

تجربه دوم: دوست صمیمی خودم به اسم مهدی ، تو سن ۱۲ سالگی تو خونه بوده و مهمون هم داشتن ، این تو اتاق دراز کشیده بوده که یک دفعه بلند میشه و یه چرخی تو خونه میزنه و بعد از پله ها میره بالا که بره تو دستشویی ، وارد دستشویی که میشه میبینه یکی تو دستشویی هست سریع میاد بیرون و از پله ها میره پایین تا بره تو انباری دستشویی کنه ، حالا غافل از اینکه این اصلا نمیدونه الان یک روحه نه جسم . این میره و وقتی وارد انباری میشه میبینه صداهای عجیب غریبی میاد ، بعد میبینه یک نفر پشت سرشه ، یک روح بزرگ با قیافه درهم و ژولیده  که صداش میکرد و میگفت مهدی ، مهدی ، مهدی هم تا اونو میبینه شروع میکنه به دویدن و رفتن تو اتاق ، مهدی تا وارد اتاق میشه  میبینه خودش رو زمین خوابه ، شکه میشه ، اگه اینیکه خوابیده منم ، پس الان خودم کیم ؟ این هم با کلی درد سر وارد جسمش میشه ، و وقتی بیدار میشه و میره تو پذیرایی میبینه همه بهش خیره شدن ، بهش میگن تو چرا انقدر زرد شدی ؟ میره تو آینه خودش رو میبینه  و میبینه که زرد زرد شده از ترس .

هر دو تجربه ای که واستون گفتم از جمله تجربه های غیر اختیاری بود . اما تو مورد اول اون خانوم میتونست هر وقت که بخواد از جسم خارج بشه . چون روحش بسیار سبک بوده. اما در مورد اینکه چطور به این تجربه برسیم !!! اول اینکه باید هدف داشته باشین ، چرا به این برسم ؟ هدفم چیه ؟ و اگه رسیدم چطور قدر اون رو بدونم ، چون همون جوری که رسیدن به سفر روح بسیار مشکله ، از دست دادنش هم بسیار آسونه ، یعنی با یک گناه ، با یک کار اشتباه همه چیز از دستتون میره . چون در معنویت جایی برای پوچ بودن و کج روی وجو نداره ، سفر روح چیز کمی نیست ، چیزی  هست که تنها عارف ها و عاشقان واقعی خدا به اون میرسن .البته من راه معنوی رسیدن به سفر روح رو دارم تو این پست توضیح میدم ، که دیدن نور و صوت خدا در اون امکان پذیره ، راه های دیگه ای هم هست برای رسیدن به سفر روح ، مثل اینکه شب بشینین به یک شمع نگاه کنین تمام حواس رو یک شمع متمرکز کنین و در دل بخواین که از جسم خارج بشین و چندیدن راه دیگه که من از اونا به جوابی نرسیدم و به همین علت نمیتونم ازش بحثی رو مطرح کنم  ،همچنین اونا راه های پر خطری هستند . اما این راه یک راه رسیدن به سفر روح از نوع معنوی هستش و کاملا پاستوریزه و بی خطر . 🙂

مختصر و مفید براتون توضیح میدم ، راز رسیدن به سفر روح اینهاست : پاکی و راستی به معنای واقعی ، عدم غرور ، عدم منیت ، عدم وابستگی به دنیا و عنصر های دنیایی ، عاشق خدا بودن ، عاشق آفرینش بودن ، خیر خواه بودن برای دیگران ،عدم حسادت ،  عدم داشتن هر گونه کینه و دل چرکی نسبت به هر انسانی حتی دشمن خودتون ،انجام مراقبه برای تمرکز بیشتر ذهن و انرژی شما .  و سوخت روح شما در این پروازها عبادت و ذکر شماست که حالا این عبادت و ذکر میتونه به نحو های مختلف باشه ، کسی در قلبش عبادت میکنه کسی در نماز ، کسی با کار خیر عبادت میکنه کسی به نحو دیگه ،  نمیشه گفت فقط با نماز و دین اسلام میشه به سفر روح رسید ؛ چون در دین های دیگر و یا در جوامع دیگر میبینیم که انسان ها به این درجه رسیدند ، این که چه کسی قضاوت کننده در مورد انسان و نوع اعمال اونه اون ما نیستیم اون خداست. اما  اگر تمام اونها باشه اما سوخت نباشه آنچنان موفقیتی نخواهید داشت . البته به همین آسونی ها هم نیست !!! داستان من رو در ادامه مطالب بخونین تا  یک مثال روشن برای شما  باشه !!!

من خیلی دوست داشتم به سفر روح برسم ،مدتی از طریق عرفان اکنکار تلاش کردم که یک منبع قوی هستش اما کاملا درست نیست و انسان رو به شکل بسیار زیبا به سمت گمراهی میکشونه. مدتی هم بعد از اون تلاش کردم  اما در تلاش من دل کندن از دنیا بود اما پاکی و مورد های دیگه وجود نداشت . هر چقدر تلاش کردم به جایی نرسیدم !!! بعد از اون وقتی فهمیدم برای سفر روح و رسیدن به پرواز نیاز به خوب بودن و پاک بودن و عبادت و پرستش و … هست باز تلاش خودم رو کردم و سعی کردم اونی باشم که لازمه باشم . اما باز به جایی نرسیدم .!!!  بعد ها فهمیدم  من یک اصل رو فراموش کرده بودم ، اون این بود که من باید عاشق خدا و آفرینش باشم ، عبادت من باید برای خودم باشه و رضایت خدا از من . من باید هدفم خود شناسی باشه ، باید کار رو به دست خدا بسپارم که اون برای من راه درست رو صلاح بدونه  نه اینکه من تمام خصوصیات رو حفظ کنم تنها برای اینکه سفر روح و پرواز داشته باشم !!! مگه تنها راه خدا شناسی سفر روحه ؟ یا بهتر بگم ، وقتی من انسان پاکی بشم ، خوب بشم ، این همه تلاش کنم  برای رسیدن به یک هیجان و  تجربه ی خارج از بدن ، این یعنی رسیدن به این تجربه برای من از رسیدن به خدا مهم تر و واجب تره ، چه هدفی میتونه مهم تر از معبود باشه ؟ وقتی به این اصل هم پی بردم دیگه دست از تلاش بی فایده کشیدم . همه چیز رو به خدا سپردم و شدم یک انسان سر به زیر ، بی آزار . همه چیز رو به خدا سپردم و کم کم شروع کردم به پاک بودن ، صاف و صادق بودن ، نداشتن غرور ، خاکی بودن ، انسان بودن ، نعمت های خدا رو دیدن ، و همش حواسم بود که همه چیز برای  رضای خدا و رشد وجودی و معنوی خودم باشه  نه رسیدن به خواب های زیبا و سفر روح ، این روند تقریبا ۶ ماهی ادامه داشت ، در اون یک ماه آخر من علاوه بر تمام اون خصوصیات مراقبه هم انجام میدادم تا تمرکز بالاتری داشته باشم ،تا اینکه یک شب ….!!!!

یک شب ساعت ۳ شب خوابیدم ، به محض اینکه خوابیدم بعد از چند دقیقه  دیدم حالت خاصی دارم که هیچ وقت نداشتم ، این حالت به این صورت بود که هم خودم رو در جسم فرض میکردم هم خودم رو خارج از جسم . بخوام بهتر توضیح بدم براتون ، فکر کنین  به پشت دراز کشیدین و حس و احساس شما طوریه که انگار ۲۰ سانتی متر از جسم خودتون بالاترین و رو هوا معلق هستین و هی بالا میرین و باز به جسم بر میگردین ، من تقریبا ۱۰ دقیقه ای  تو این حالت بودم و نمی دونستم چیه .

فردا شبش شد ، یادمه ساعت ۲٫۳۰ خوابیدم ، باز همون حس در من اومد ، این حس بود تا اینکه خودم رو یک دفعه در پارکینگ خونمون دیدم ، اما رو هوا معلق بودم ، انگار که تو فضا هستم ، بعد یادم اومد که باید با فکر خودم رو ثابت نگه دارم ، و همین کار هم کردم  و جواب داد ، اما در اینکه خودم رو ثابت نگه دارم کسی بود که کمکم میکرد ، که پشت سر من بود و انسان بود ، فک میکنم از اساتید بودن . یقین دارم که خواب ندیدم چون تمام اختیار با من بود ، و میدونستم از جسم جدا شدم   و باید چی کاری انجام بدم  ،

شب سوم باز همون حس به سراغ من اومد  ، این بار هم خودم رو یک دفعه در پارکینگ دیدم ، این بار مسلط تر بودم ، در پارکینگ بسته بودم ، من میدونستم که یک روح هستم نه یک جسم  ، پس میتونم از اجسام رد بشم ، خوشبختانه من ادم نترسی هستم ! به همین خاطر این جرات رو به خودم دادم و خواستم از درب فلزی پارکینگ رد بشم اما گیر کردم و موفق نشدم ، باز هم تلاش کردم اما نشد ، بار سوم یه خیز برداشتم و از قسمت شیشه ای در پارکینگ تونستم برم بیرون ، تو حیاط رسیدم و چه حس خوبی داشتم ، گفتم حالا دیگه وقت پروازه ، خواستم که بلند بشم ، و همین طور هم شد  به خواست خودم از جلوی ویلای عموم و خونه ی همسایمون رد شدم  ، تقریبا صد متری که پرواز کردم دیگه نتونستم ، و کم کم به زمین اومدم  مقداری رو زمین بودم و باز خیلی کم پرواز کردم ، بعد دیدم گربه هایی بهم نزدیک میشن و میخوان پای من رو گاز بگیرن و چون انرژی واسه پرواز نداشتم خواستم که به جسم برگردم و موفق هم شدم  و بیدار شدم.

بعد از اون شب دیگه تجربه ای نداشتم تا ۲ ماه بعد از اون ماجرا ، که این بار به صورت خیلی شفاف تر از جسم جدا شدم ، این بار دیگه در پارکینگ نبودم ، بلکه در خونه بودم ، با اختیار از در خونه به راحتی عبور کردم و به بالکن خونه رفتم، انقدر خوشحال بودم که مدام میگفتم خدایا شکرت از اینکه گذاشتی من از جسم جدا بشم  ،از روی کنجکاوی چند باری خواستم از سقف بالکن عبور کنم اما هر بار که تلاش میکردم توی سقف بالکن گیر میکردم ، خلاصه بی خیال سقف شدم و به حیاط رفتم  ، در نقاط تاریک اطراف خونه نور سفیدی میدیدم  که این نور از چشمان من بود و راه رو در نقاط تاریک بهم نشون میداد ، در تاریکی آسمون شب  بارونی مثل نور از آسمون به زمین میریخت ، (که خانوم دکتری که در تبریز باهاش هم مباحثه بودم به من میگفت من بارون رحمت رو میبینم  که مثل نور به زمین میریزه ) که من این بارون رو در تجربه چهارم سفر روح تونستم ببینم  ،

بعد از اون خواستم که پرواز کنم و از زمین خیلی آروم بلند شدم و تا خود ابرها بالا رفتم ، این تجربه ی پرواز انقد زیباست که غیر قابل وصفه ،رفتم و رفتم تا اینکه در یک منزلی که سقفی نداشت به زمین نشستم ، اینجا دیگه کنترل  در اختیار من نبود ، چون من باید یک تجربه ی معنوی رو کسب میکردم در این منزل ، من اینجا موفق شدم استادی که همراه من بود رو ببینم ، و  تجربه ای که در اون شب زیبا کسب کردم رو نمیتونم بگم  چون مربوط به دنیای درونی منه .

و این تجربه ی آخر من تا به این روز در مورد سفر روح بود ..

این هارو  برای دوستم تعریف کردم ، چون اون دوست من بسیار بسیار بیشتر از من دیده و سفر کرده ، متوجه شدم که اون هم  سفر های اولش از اتاقی بسته شروع شده و اون هم در شب های اول حسی خاص داشته  که اون حس رو من هم داشتم  و کم کم سفر هاش بیشتر و روشن تر شده ، و تونسته مسافت بیشتری رو طی کنه . خوب تا اینجا من تجربیاتی مشترک داشتم با دوستانم، شروع سفر از اتاقی بسته ، عبور از موانع ، دیدن بارون رحمت و … وباید این رو بدونید هرچقدر که بیشتر سفر میکنید بهتر میتونید ببینید و تجربه کسب کنید . اگر میخواین به این امر برسین این برای همه امکان پذیره ،  راه  رسیدن به این مرتبه رو براتون توضیح دادم ، اما باید آدم نترسی باشین ، خیلی نترس .

 البته در این زمینه احتمال میدم خیلی ها تجربه های متفاوتی داشته باشن ، اما من و دوستانم این ها رو دیدم پس تجربه ی کسب شده و عینی ما در همین حده . شما هر چقدر در زمینه سفر روح البته در منابع و مراجع درست مطالعه کنین میتونه بعد فکری و تجربه شما رو افزایش بده و کمک کننده باشه.

چند تجربه خروج از جسم از خودم و دوستان رو برای شما گفتم تا چند مثال روشن و درست در ذهن خودتون داشته باشین شاید روزی به کارتون اومد ، چیزهایی که براتون گفتم رو رو حساب خودنمایی نزارین ، چون همون طوری که میبینین پروفایل من نا معلومه و خود نمایی در یک محیط مجازی و برای کسانی که هیچ وقت اون هارو نمیبینیم  یک چیز بی معنی و پوچه .  این هارو مینویسم چون اطلاعات بسیار کمی در این باره وجود داره در سایت ها .  و همون طوری که میدونین این وبلاگ برای افزایش بعد فکری شماست نه تغییر بعد فکری شما . این هم یک راه از هزاران راهه برای شناخت خدا و توانایی های خودتون و تنها راه نیست.  شما رو به خدای بزرگ میسپارم ، سوالی داشتین بپرسین در وبلاگتون به صورت خصوصی پاسخ میدم . نظر یادتون نره .  تا بخش بعد یا حق .

%d8%aa%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%b1%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1 

برچسب‌ها:
شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۳۷۱)

  1. بعضی اوقات در کار های عادی روزانه ام سرم درد میگیره و حس میکنم که این حالتم رو قبلا جایی تجربه کردم و یا دیدم.
    این سر دردا اذیتم میکنن.لطفا راهنماییم کنید.

  2. سلام
    من دیشب ک خوابیدم حین خواب متوجه شدم ک خودمو دارم میبینم و خودمو معلق دیدم تو هوا اما خواهر کوچیکم ک توخواب بود دستش ب جسمم خورد و من افتادم از اونشب تا الان من نتونستم بخوابم و مدام روهحم با فشار زیای میخواد از دهن و سرم خارج بشه بطور ارادی ووقتی هم ک خیلی ریلکس نکردم بازم روحم خارج میشه ارتعاشاتش تو دهن و بینی و سرم خیلی اذیت میکنه ب فکو دندونام فشار میاره منم ونو ب بیرون از سر هدایت میکنم به سختی و نمیتونم بخوابم اصلا ..لطفا اگ راهنمایی دارید بهم بگید ممنون میشم

  3. سلام
    من دیشب درواقع تازه به خواب رفته بودم ولی فکر میکردم ک بیدارم و اصلا خواب نرفتم حس میکردم بیدارم و خوابم نمیبره گفتم پیش خودم ک بلند شم و برم اونیکی اتاق
    و به مادرم بگم ک خوابم نمیبره ولی هر چی دستش میزدم انگار بی فایده بود اون متوجهم نمیشد باز دوباره برگشتم تو اتاقم ولی خودم بیشتر هنوز حس میکردم با بدن خودم هستم ولی درواقع نبودم خواستم چراغ اتاق رو روشن کنم و در اتاق رو ببندم اول میدیدم که چراغ رو روشن کردم و در رو هم بستمش ولی بعدش واقعیتو میدیدم که نه اصلا دری بسته شده و نه چراغی روشن شده همون موقع دیگه مطمعن شدم این روحمه و کاملا حس کردم که کمی معلق رو هوام علاوه بر اون متوجه شدم هنوز جسمم رو تختم مونده و روحمه که حرکت میکنه من جسم بدون روحمو رو تخت اصلا ندیدم ولی حس کردم ک رو تخت بدون روحم مونده… خواستم هر طور شده واقعا با جسمم بیدار شم…..با روحم رفتم داخل جسمم و هر چقدر تلاش میکردم جسمم رو حرکت بدم نمیشد روحم ب حرکت درمیومد و جسمم همراه من نمیومد همین باعث شد خیلی بترسم چون قبلا جاهایی خونده بودم اگر روح از بدنتون جدا شد ممکنه نتونه دوباره به جسمتون برگردونده بشه و همین در اخر باعث شه که بمیرین……اونموقع دیگه نمیدونستم چیکار کنم چون هر کار کردم که واقعا بیدار شم بی فایده بود فقط دیگه از ترس رسیدن مرگم جیغ کشیدم همین جیغ روحمو دوباره ب جسمم برگردوند و در واقعیت هم با جیغ بیدار شدم نمیدونم برای چی این اتفاق افتاد ولی فکر میکنم دلیل این حالت امشبم به خاطر اعصاب خوردی های زیادی که اخیرا داشتم باشه ولی خب فکر میکنم شما تو فهمیدن دلیلش آگاه تر هستین حتما برام توضیح بدین و اینکه بگین چطوری فردا شب دوباره دچار این حالت نشم‌چون مطمعنم اگر دفعه بعد دچار این حالت شم‌ دیگه روحم‌به جسمم برگردونده نمیشه همین دیشب هم شانسی با ترس و‌جیغ شد نه تلاش و خواست خودم لطفا کمکم کنین من دیشب با تجربه این حالت از ترس تجربه دوبارش نخوابیدم:(

    1. سلام به شما روژان عزیز.
      تجربه ای که داشتید سفر روح بوده
      اما شما حتما در شب های آینده این رو تجربه نمیکنید، اگرم کردید نگرانی نداره. بلکه سعی کنید ناظر باشید و دقت کنید که چطور میشه بر این تجربه زیبا مسلط شد.
      نیازی به ترس و دلهره نیست.
      این یک زمانی داره، اون زمان طی بشه دوباره به جسم بر میگردید.

  4. باسلام
    من ۱۶ سالمه و تاحالا چندین بار به صورت غیر ارادی در حال برون فکنی بودم و چند بار هم هنگام این اتفاق تلاش میکردم ذهنم رو هشیار کنم که مبادا دوباره از جسمم بیام بیرون و این حالت رو ک برام خوشایند نبود تجربه کنم و تا قبل از اینها با سفر روح اشنایی نداشتم و کاملا غیر ارادی بود
    و یک استادی رو میشناسم که این تجربمو بهش گفتم و گفت اینقدرت رو ذاتی دارم ولی منو از اجام هر تمرینی برای تقویتش منع میکرد و میگفت طبق تجربه هایی ک خودش داشته اگه برون فکنی بیشترز یک دقیقه طول بکشه چون روح خارج از کالبده، بدن پس از اون روح رو نمیپذیره و باعث میشه روح سرگردان بشه و بسیار خطرناکه و طبق گفته خودش دوبار برای خودش پیش اومده بود که به سختی وارد کالبد شده بود ک بعد از چند دقیقه هم با لرزش شدید بدن همراه بوده
    با حرفی ک ایشون زده من خیلی گیج شدم و شبها موقع خواب مشکلات زیادی دارم از جمله شنیدن صداهایی ک منبعی ندارن و بسیار بلند هستن یا حالت خاصی ک با گفتن نمیتونم توصیفش کنم و در عین حال حس میکنم روحم داره جدا خواهش میکنم اگ چیزی میدونیدلطفا کمکم کنید

  5. با سلام خدمت دوستان من خیلی وقتی وقتی میخواهم از خواب بیدار بشم‌ نمیتونن انگار یکی نشسته رو سینم نمیتونم چشمامو باز کنم یا بلند بشم‌فقط صدای اطرافو میشنوم این یعنی ربطی به پرواز روح داره با ن

    1. سلام به شما امیر عزیز.
      ابن مورد ربطی به پرواز روح نداره. موردی هست که شخص حالت بین خواب و بیداری رو تجربه میکنه و در همون حالت هم باقی میمونه. چشم ها شاید بسته باشن، اما محیط اطراف رو میبینی، در ظاهر خوابی اما صدای اطراف رو میشنوی.
      و نمیشه به این تجربه معنی خاصی رو بخشید که بگیم سفر روح هست و یا نیست. باید ببینیم در اینده این تجربه به کجا خواهد رسید.

  6. سلام من تا حالا نتونستم به صورت ارادی این رو تجربه کنم ولی مثل شما یه شب این اتفاق افتاد و چون من در این مورد اطلاعی نداشتم نمیدونستم دقیقا چه چیزیرو دارم تجربه میکنم و انقدر ترسیده بودم که به یک دقیقه نکشید و سعی کردم بیدار بشم من ادم پاکى نیستم که روحم وابستگى به جسمم نداشته باشه اما میخوام به اون خود شناسی وخداشناسی برسم و نمیخوام به بعد های بد این راهکشیده بشم و اگه میتونید راهنمایی کنید که چطور میتونم از این راه به خود شناسی و خدا شناسی برسم

    1. سلام به شما سارا عزیز. در مورد این سوال شما چیز خاصی نمیشه گفت.
      اگر واقعت میخواین به خود شناسی و خداشناسی برسید. بهترین راه حل این هست که شروع به مطالعه کنید. برای شروع بهتر و ساده تر مطالب سایت رو بخونید و بعد از اون شروع به مطالعه کتابهای عرفانی بکنید.
      و چیزی که همیشه باید مد نظر داشته باشید این هست که دانسته های خودتون رو بر روی خودتون پیاده بکنید و به اون ها جامعه عمل بپوشانید.
      عالم بی علم هیچ مرتبه ای نداره.
      اما شخصی که فقط سعی میکنه غیبت نکنه، از شخصی که میدونه و غیبت میکنه ، مرتبش بسیار بالاتره.

  7. سلام من مدت دوسال پیش بخاطر مشکلاتی افسردگی داشتم و ارتباطمو با دنیای بیرون کامل از دست داده بودم و افسردگیم الان کاملا خوب شده اما با آدما زیاد ارتباطی ندارم ..وقتی جایی می رم ارتباطم با مردم جوری عجیب شده به چشمای کسی زیاد نمیتونم نگاه کنم و اگه یه کم خیره شم احساس میکنم میتونم ازدور با افراد حرف بزنم و دقیقا هر چی تو ذهنم میگذره رو بدونن تو سایتا درمورد تمرکز ذهن و مدیتیشن و امثال اینا مطالعه کردم اما نمیدونم چم شده شبها هم که می خوابم درون خواب بیدار میشم فقط چشمامو میتونم باز کنم و کاملا هشیار هستم لرزشهای خیلی وحشتناکی رو تجربه میکنم انگار روحم میخواد از تنم جدا شه بخاطر ترس زیاد از خواب بیدار میشم خوابهام هم دچار تغییراتی شدن واسه هر اتفاق کوچکی که میفته خوابی میبینم اما مفهومشونو نمیفهمم وقت خواب ایت الکرسی هم می خونم اما نمیدونم چرا این حالت ها برام پیش میاد میتونین راهنماییم کنین که چه اتفاقی برام افتاده ممنون میشم

    1. سلام به شما ناهید عزیز
      این موردی که شما بیان کردین رو نمیشه به سادگی در موردش نظر داد.
      به نظر هنوز هم مورد افسردگی شما کاملا برطرف نشده یعنی نوعی عدم اعتماد به نفس در شما دیده میشه.
      همچنین مثل اینکه شما هر شب بختک رو هم تجربه میکنید.
      لطفا در ایمیل پیام بدید تا این موضوع رو بررسی کنیم.
      d_lands@yahoo.com

  8. سلام من توچن سال اخیرچندباراین اتفاق برام افتاده بودوقتی میخوابیدم میدیم که نشستم واطرافم رونگامیکنم دستام رومیدیم که روی بدنمه وهیچ حرکتی نمیکنه امامیدیم ک دستام تکون میخوردواقعانمیتونستم بفهمم که اون روحمه خیلی ازاین حالت میترسیدم البته همیشه وقتی اینجوری میشدم ی نفرروکنارم حس میکردم امانمیدیدمش وخیلیم ازش میترسم نمیدونم کی چون نمیبینمش فقط کنارم حسش میکنم ومتاسفانه اذیتم میکنه نمیدونم چطوربگم همش میخوام بادستم دورش کنم امانمیره .باچن نفرحرف زدم بعضیابهم گفتن جن بعضیاگفت سردی وسودات زیادشده ک خوابای پریشون میبینی اماهروقت اینجوری شدم دقیقاهمون اتاق همون چیزایی که کنارمه یاپتویی که روم انداختم رودقیقاهمون جورمیبینم انگارکه چشماموبازکردم ودارم اطرافم رومیبینم حالابنظرشمااینم همون پروازروح واینکه اون شخص کی ؟

    1. سلام به شما لیلا عزیز. تجربه ای که شما داشتین رو نمیشه به جن ربط داد.
      و همینطور نمیشه بهش خوابای پریشون گفت.
      چون همونطور که خودتون گفتین بعد از کسب این تجربه احساس میکنین با چشم بسته دارین اطراف رو میبینین. این مورد بخشی از آگاهی انسانی هست و رفته رفته و به مرور قوی تر هم میشه.
      میشه گفت شما دارین مراحل قبل از خروج رو به صورت خفیف تجربه میکنید و جای نگرانی هم نداره این مورد.

  9. سلام وقت خوش ..من ۴۵سالم هست تازگی با یک استادی آشنا شدیم که قبلا آموزه هایی توسط یک استاد در ضمیمه اکنکار داشته والان استاد اون فوت کرده و ما بااین استاد هستیم البته ما استاد قبلی رو ندیدیم ایشان آموزه هاش تقریبا نود درصد اک هست البته خودشان میگن فرق داره به هرروی…من دیشب با کانال اکنکار آشنا شدم شب درحال مراقبه برای رسیدن به نور و صوت الهی شروع به مراقبه کردم و بلافاصله درون یک جنگلی اول با یک صدای بسیار بلندی که در کل وجودم رعشه انداخته بود و بعد شنیدم که کسی میگفت بخوان گفتم چی بخونم گفت بخوان بنام پدر شیطان و من همچنان میلرزیدم و کل وجودم رو لرزش و تشعشعات سختی گرفته بود بسیار فرکانس بالا بود که آرام چشم هام رو باز کردم نمیتونم درک کنم چی شده وجه اتفاقی افتاده ..بزرگواربرام خیلی مهم هست لطفا پاسخ من رو بهم ایمیل کنید خواهش میکنم لطفا

    1. پاسخ: عرفان اکنکار یک عرفان غربی بوده که انسان های زیادی را به گمراهی کشانده است. این عرفان از جمع آوری اطلاعات تمامی ادیان به وجود آمده است. و سپس سنت خدایان را در حال رواج دادن است. اینکه زمین خاکی دارای یک فرمانروا بوده، که آن خدای طبقه اول می نامند، این خدا قرآن را برای هدایت انسان ها نازل کرده است. در طبقه ی دوم خدای دیگری وجود دارد که به طریق دیگری در حال فرمانروایی است و این مرتبه ی خدایان تا خدای طبقه هفتم ادامه دارد.
      من خودم به شخصه ۶ ماه تمام در عرفان اکنکار حضور داشتم و بر زیر و بم این عرفان کاملا آگاه هستم.
      پیشنهاد میکنم هیچ شخصی حتی برای کنجکاوی هم به سراغ مطالعه این عرفان نرود.
      مطالب این عرفان گردآوری از مطالب عرفان های دیگر است. و اشخاص حاضر در این عرفان تنها راه رسیدن به خداوند را حضور در حلقه ی اکنکار میدانند. و در آمریکا قوانین اکنکار به این صورت است که باید ماهیانه مبلغی بالایی را برای دریافت الهامات و حضور در حلقه اک پرداخت کنید، در غیر این صورت ماهانتا یا همان استاد درونی به شما آموزشی را نخواهد داد.
      و البته رویایی که شما دیده اید ، هشداری بوده برای اینکه متوجه شوید این عرفان برگرفته از نیروی منفی و شیطان است تا باعث گمراهی شود.
      انسان های این کره ی خاکی برای یک بار خدایان پرستی را پشت سر گذاشته اند، و واقعا کمال نادانی است که دوباره بخواهیم به این نگرش روی بیاریم.

  10. راستش از کار کردن رو چاکراهام هدف این بود که تواناییهامو ببینم تا چه حدی هست و این که اگه چاکراهام باز شه و مراقبه کنم چه اتفاقی میوفته ..که از راهه اشتباه وارد شدم هنوز هم دوست دارم دوباره انجام بدم ولی میترسم و دوست دارم کسی باشه که راهنماییم کنه

    1. سلام به شما نیوشا عزیز
      اینکه صرفا بخواین ببینین چه اتفاقی میفته ، بی ارزش ترین هدفی هست که میتونین داشته باشید.
      لطفا نسبت به این جریانات دقت بیشتری داشته باشید. در کل راه حفاظت در برابر خطرات ناشی از مراقبه و … مطالعه قرآن آن هم به طور عمیق و با زبان عربی و مطالعه ترجمه فارسی آن هم با ایمان قلبی هست. اینگونه خطرات کمتر خواهد شد.

  11. سلام به همه دوستان گرامی.درحال خاب بودم نه بیدار نه خاب خابی که باورش سخته درخاب دیدم که دنبال یه چیزی میگردم و اون گوی کوچیک بود که میداش نکردم در حال راه رفتن یکی رو دیدم کنارم رو برگردوندم دیدم کسی نیس و اون روح بود ترسیدم وگفتم بسمه الله وه ی دفعه دیدم پاهام رو زمین نیس دارم میرم بالا خیلی وحشتناک بود بعد که خودم فهیدم تو خاب که خاب میبینم اومدم که بیدار شم صدا کنم مادرم و صدام بند اومده بود بگم ۲۰سانتی متر جسمم بالا تخت بود انگار که روحم داره منو میاره بزاره پایین در همون حالت خاب

  12. سلام
    من بعضی شب ها یه حس خاصی دارم و انکار بین دو چیز قرار دارم
    یه شب که نخوابیده بودم
    دقت کنید اصلا نخوابیده بودم و صد در صد هشیار بودم
    من هر شب ایته الکسی میخونم
    وقتی میخوندم حس کردم یه چیزی کنارمه
    یه موجود
    من زیر پتو بودم
    ایته الکرسی رو تند تند میخوندم ولی نرفت و ضربان قلبم هی تند تند میزد
    تا اینکه پریدم و رفتم تو حال
    حتی بعضی شب ها قران باز میکردم کنارم ولی باز میترسیدم
    راستی تو کنترل چاکرا عالیم
    میتونم به یه دستم چاکرای زیادی برسونم و یه مشت عادی رو به یه مشت قوی تبدیل کنم
    من استعداد زیادی دارم تو این زمینه

    1. سلام به شما دوست عزیز
      در مورد این تجربه باید گفت که این حالت پیش میاد، گاها شکافی ایجاد میشه و شخص خروج رو تجربه میکنه.
      اما فکر میکنم شما به غیر از آیت الکرسی تمرینات دیگری رو هم انجام میدین.
      خواندن آیت الکرسی و ایات قران خیلی خیلی خوبه، خیلی خیلی مفیده، و اگر این مورد هر شب انجام بشه و انسان سعی کنه هر روز نسبت به دیروز انسان بهتری باشه، بسیار بسیار مفید خواهد بود و انسان رو به درجات بالای معنویت میرسونه. راهنمایی های بعدی هم توسط اساتید درون از طریق بیداری و رویا به طریق های مختلف به انسان خواهد رسید.

  13. سلام
    من یه دختر ١۶ساله هستم به صورت ژنتیکی هم از سمت مادر و پدر دارای انرژی ها و حس های فوق العاده قویی هستیم پدرو مادر و خانوادهامون تقریبا ٨سال کلاس های انر ژی درمانی و پرواز روح و خیلی کار های دیگرو دنبال میکردن و حتی بعد یه مدت جلسه میزاشتن و اموزش هم میدادن من بچه بودم و چیزی سر در نمیاوردم و مهم نبود برام بعد از جدایی پدر ومادرم کلاس ها و ایناشون کلا تعطیل شد و همه چیزو ول کردن ..من با یه سری چیزا خب کاملا اشنایی داشتم و خیلی چیز ها دیده بودم!! چند ماه پیش تصمیم گرفتم روی چاکراهام و پرواز روح کار کنم از وقتی شروع کردم با این که نتیجه خاصی نداشت خیلی خواب های ترسناکی میدیدم بدنم شبا میلرزید و از خواب میپریدم معمولا ساعت ٣ یا ۴ بدنم میلرزید و از خواب میپریدم یا خوابه خیلی بدی دیده بودم و تو حالت بیداری هم ترس های غیر قابل توصیفی سراغم میومد در حدی که تنها حموم نمیرفتم یا تو اتاقم نمیخوابیدم بعضی وقتا از پشت پلکام همه چیزو میدیدم و فکر میکردم چشمام بازه و هی چشمامو بازو بسته میکردم به پدرم توضیح دادم و گفت اگه تکرار نکنم و شب دعا بخونم و توجه نکنم همه حالت ها برطرف میشه جالب این بود که شب هایی که قرآن میخوندم راحت میخوابیدم ولی وای به حالم اگه نمیخوندم!!!میخوام راهنماییم کنید خانوادم قبول نمیکنن چیزی یادم بدن میگن مسیر زندگی ادم عوض میشه!!ممکنه این ترسو خواب ها و اذیت هایی که میکردن به دلیل کم بودن انرژی ومعنویت باشه؟ خواهش میکنم راهنماییم کنین علت چی هست؟!و چه جوری برطرف میشه ؟البته حالت هام خداروشکر از بین رفته میخوام تمرینارو از سر بگیرم ولی میترسم اون جوری شه..
    خواب های اجنه و غیر قابل توصیفی رو میدیدم…

    1. سلام به شما نیوشا عزیز.
      شما هدفت از تمرین کردن روی چاکراها چیه ؟ رسیدن به خدا ؟ این راهش نیست.
      چون دیگران این کار رو میکنن قرار نیست همه به مانند اونا فقط مراقبه کنند و …
      این تمرینات خطرناک هستند و عواقب خوبی رو هم ندارن و چه بسا پدر شما هم این رو به خوبی میدونسته و برای همین هم به شما گفته که دعا بخونید تا کمتر بشه.
      شما به هیچ عنوان دیگه این تمرینات رو انجام ندین و با خواندن آیت الکرسی ، چهارقل ، قرآن و … در ساعات روز میتونید این تجربیات بد رو خنثی کنید.

  14. سلام، من تا الان ۵بار سفر پرواز داشتم و این منو خوش حال میکنه اما اولین بارم خیلی عجیب بود من تویه یه جاه بودم که باید میرفتم بالا ،اول خیلی تلاش کردم نشد وبعد از خدا کمک خواستم و خدا به من کمک کرد وپرواز کردم واز اون روز که پشت سرهم بود دیگه نظرم به خدا اوز شدواز جاهلیت بیرون امدم والان میتونم بگم عاشق خدا هستم

  15. سلام ممکنه وقتی که روح از بدن خارج میشه دیگه نتونه برگرده و فرد بمیره؟

    1. سلام بله شما الهام عزیز. پاسخ این سوال به طور مفصل در کامنت ها داده شده، لطفا با صبر و حوصله دیدگاه های دیگر عزیزان را مطالعه کنید.

  16. سلام.من روح ازبدن جدانکردم ولی میتونم چشمام ببندم جایی برم ک میخوام.چندین باراین کارو کردم ک بهم گفتن شب خوابت دیدیم.میرم میبینم اونجارو..بایدتمرکزکنم چشمام میبندم ذهنم یجورایی میشه پشت چشمام ی اتفاقاتی میفته مثل تونل نمیدونم چیه ولی چون دوست دارم میرم. خیلی پاکسازی روح انجام میدم ولی همیشه نصفه ک میرسم دیگه خوابم میبره. چی هستن چطوری هستم؟خیال خودمه یا واقعی؟کتاب یوگا و روانشناسی زیادمیخونم

    1. سلام الهام عزیز. این هم خودش نوعی سفر روح هست. شما هم در اصل دارید سف روح میکنید. اگر این مورد براتون خطری نداره و باعث نمیشه که خواب های ترسناکی ببینید ادامش بدید.

  17. و در همون موقع هایی که داشتم جواب سوال هامو میگرفتم با یکی از دوست های مادرم اشنا شدم.یک شب که خیلی استرس داشتم واسه امتحانام بهش زنگ زدم.گفتش برو دراز بکش من دراز کشیدم یدفعه احساس کردم از زمین فاصله گرفتم ترسیدم چشمامو باز کردم.خیلی تعجب زده شده بودم.و باعث شد به این راه علاقه پیدا کنم. من مشکلاتی که دارم ترس از اجنه هست. تمریناتی که انجام دادم این مشکلاتو به وجود اورد.یعنی چون خودم اینجوری فکر میکنم میشه.من الان چندین روز هست که تمرین میکردم
    و صدای نبض خودمو تو هر انگشتم حس میکردم.باد خنک میوپد سمتم .از تو بدنم از بعضی جاها چیزی تکون میخوره. بعضی از جاهای بدنم یخ میزد و انرژی رد و بدل میشد)فقط مشکل من ترس از جن هست که نکنه یهو باهاشون ارتباط برقرار کنم یا یهو بخوان اذیتم کنن.در این باره نظرتون چیه؟آیا امکانش هست؟و یکی دیگه مشکل خود ارضایی که من گفتم دیگه انجام نمیدم و تو این مدت خیلی خوب بود ولی مجبور شدم انجام بدم بعدش دوباره ادم اعصبی شدم.چون فکر میکنم خودا دیگه از دستم ناراحت شده.میدونم بد توضیح دادم ولی راهنماییم کنید)من خیلی خدارو دوست دارم ولی این مشکلات روبه روی منن.من قول دادم بشم یکی که بتونه استاد متافیزیک باشه و جای خودشو تو اون دنیا درست کنه.کمک شما رولازم دارم.

    1. سلام به شما پیام عزیز
      چیزی که باید در نظر بگیری این هست که در حال حاضر شما سن پایین و تخریب پذیری دارید. در این سن نباید اینگونه فک کنید که همه چیز تحت کنترل شماست و شما میتونید از پس هر چیزی بر بیاید.
      خیلی خوبه که پیام دادی و با احتیاط در حال جلو رفتن هستی. اگر خداوند رو دوس داری، باید بدونی تنها راه رسیدن به خداوند ، سفر روح نیست، تنها راه رسیدن به خداوند متافیزیک نیست.
      بلکه میشه گفت پر خطر ترین راه شناخت خداوند همین متافیزیک و سفر روح است.
      و انسان از راه های دیگر نیز میتواند بهتر و مطمئن تر به خودشناسی و خداشناسی نائل آید.
      اگر شما بتوانید خود شناسی و خداشناسی را در خود بیدار و تقویت کنید، نه تنها بینش جهان بینی خود را تقویت کرده اید، بلکه به یک انسان کامل و آگاه نیز تبدیل خواهید شد.
      و در کنار این آگاهی سیر و سلوک را نیز تجربه خواهید کرد.
      برای کسب تجربه بیشتر درمورد سفر روح، دیدگاههای دیگر عزیزان را در این پست مطالعه کنید
      برای مورد خود ارضایی نیز به پست رهایی از ذهن (درمان خود ارضایی) مراجعه کنید و بخوانید این پست را. مطالعه دیدگاه ها فراموش نشود.

  18. سلام و خسته نباشید خدمت شما.
    پسری هستم شانرده ساله.من به علت مشکلات سختی که تو زندگیم داشتم دچار روحیه پریشان و اعصبانی شده بودم.و خیلی مشکلات که تو سن ده سالگی برام پیش اومد تا چند سال ادامه داشت.
    این مشکلات و از جمله این مشکلات ترس بسیار زیادی از شب و از جن بود.که خوب شدم با دارو.
    همیشه از بچگی کنجکاو بودم.میخواستم بدونم واسه چی خلق شدیم و دنبال این سوالات بودم.تا اینکه یک معلم دینی یا علم اگاهی بسیار بالایی سر راهم اومد.و باعث شد من به خدا و امامان و قران اعتقاد پیدا کنم.
    همیشه هم در مورد فرستگان و متا فیزیک اعتقاد داشتم و ادم هایی هم که این قدرت هارو داشتن

    1. ببخشید که من جواب میدم اخه دقیقا جواب رو میدونم وباید بگم.شما با تمرین ومراقبه وتمرکز بر چشم سوم قادرخواهید بود خیلی بهتر سفر روح کنین.در ضمن از اساتید کمک بخواین و وقتی با استاد باشین بدن فیزیکیتون صدمه نمیبینه در ضمن از خروج روح نترس ماهمه روح هستیم وترس ا’ عدم اگاهیه با مطالعه اگاهیتو بالا ببر اگه کمک خواستی ادرس تلگرامتو بذار تا بهت کتاب وکمک بدم.از پنج نفسانیات دوری کن.درضمن روح به این راحتی از جسم جدا نمیشه وبوسیله ریسمان نقره ای از دوجا به بدن وصله وبمحض اینکه فکر بدنتون بیوفتین سریع روح برمیگرده تو بدن .در وقت خروج روح فکرهای بد نکنین. که باعث جذب شیاطین میشه و اونها با ظاهر دوست بهت نزدیک میشن وانرژیت رو تخلیه میکنن اصلا روش انرژی گرفتنشون همینه وقتی عصبانی یا حسود ویا هرکدوم از صفات بد در تو نمود میکنه هم از طریق سوراخهایی که این صفات بد در هاله ت بوجود میارن داخل میشن وانرژیت رو میگیرن.سعی کن اساتید رو بشناسیشن و ازشون کمک بگیر وفقط عشق به دیگران بده تا پیشرفت کنی وقتی با شیاط#ن روبرو شدی فقط اسم خدا رو ببر اسمهای خدا زیادن بهم ایمیل بزن تا کمکت کنم

  19. خیلی دوست داشتم
    واقعا ازتون ممنونم ولی من واقعا ادم بی گناهی نیستم اما دوس دارم تجربه کنم اینم بگم زیاد نترس نیستم
    خیلی وقتا پیش اومده توی خواب ی حالتی شدم ک همونجور دوس عزیزمون گفت مثلا ب هق هق افتادم و اذیت شدم و وقتی از خواب پریدم همون حالت بودم دلیل این چیه
    و گاهی اوقات خوابام بلافاصله ب همون صورت تعبیر میشن
    مثلا شب قبل از فوت مادربزرگم خواب دیدم توی یک مراسم عزاداری ام ک میشناسم ولی نمیدونم مراسم کیه و فردا صبحش خبر فوت مادربزرگم شنیدم یا چندین مورد خوابای دیگه ک توی بیداری برام تعبیر شدن دلیلشون چیه

    1. با سلام خدمت شما مهناز عزیز.
      در مورد سفر روح، حتما لازم نیست که همه ی ما این مورد رو تجربه کنیم. چه بسا این موارد جزئی از سیر و سلوک هستند و تجربه این موارد برای همه لازم نیست و نیاز به این داره که انسان به مراتبی از خود شناسی و خداشناسی برسه.
      حالت هایی که ذکر کردید برای خیلی از ما پیش میاد و دلایل فیزیکی و غیر فیزیکی زیادی هم داره.
      در مورد دیدن رویای مراسم عزاداری، میشه گفت ما این رویاها رو میبینیم که بهمون این امر ثابت بشه که مرگ انسانها، جیزی اتفاقی نیست، همانطور که متولد شدن انسان ها امری اتفاقی نیست.
      و پیام اینگونه خواب ها این هست که نسبت به زندگی کنونی خودمون هوشیار باشیم.

  20. سلام بعضی شبهاخوابهای بسیارعجیبی میبینم که خیلی واقعی دیده میشن که توی خواب میترسم وبیدارمیشم بعدمیبینم همش خواب بوده اماچرااینقدرواقعی؟چراتوی خوابم دردروحس میکنم؟دیشب خواب دیدم باهمسرم دعواکردم ومادرش باهام بدحرف زدقلبم دردگرفته بودنمیتونستم درست نفس بکشم دستم روگذاشته بودم روی قلبم وفشارمیدادم یهوبیدارشدم دیدم دستم روقلبمه ودارم به همون شدت خواب فشارمیدم امادردی نداره احساس میکنم دردی روکه توی خواب دیدم وحسش کردم توی حالت خواب وبیداری بوده چون لحظه ای که ازخواب پریدم قفسه سینم دردداشت ویهویی خوب شدنمیدونم اون لحظه روچطوربگم فقط میدونم توبیداری هم حس کردم اون موقع حدوداموقع اذان بوداماانقدروحشتزده بودم که فقط چشماموفشارمیدادم تاخوابم ببره حدودایکی دوساعت بعدهرچقدرسعی کردم بدنم روتکون بدم نمیتونستم سمت چپ بدنم بشدت دردناک بوداحساس میکردم به پام بی حسیزدن که اینقدرسنگینه خوابهام خیلی خیلی واقعیه که وحشت میکنم مدتی هست بخاطرادم های خیلی نزدیک اطرافم که تظاهربه خوب بودن میکنن خیلی خشک ومذهبی هستن دایم حدیث اماماوپیامبرارومیگن امادل میشکنن باحرفاشون باتحقیرشان واینکه فکرمیکنن فقط درامداوناحلاله پاکه وخیلی توهین های دیگه ازنماز دست کشیدم خداروته دلم قبول دارم نماز روزه روقبول دارم ولی وقتی نمازنمیخونم بهم میگن ادمی که پول مفت ازبچگی بهش بدن بایدهم بی دین ایمون باشه ووقتی نمازمیخونم مسخرم میکنن ونزدیکترین افرادم هستن راستش افسردگی شدیدگرفتم واین خواب هارومیبینم راستش نمیدونم چکارکنم ازیه طرف اون ادماوحرفاشون ازطرف دیگه این خوابهای واقعی وعجیب

    1. سلام به شما نسیم عزیز.
      شما به علت واکنش های اطرافیان، فشار سنگینی بر روی خودتون ایجاد کردین و خواب ها هم انعکاسی از بیداری ما هستند. و این خواب هم دقیقا داره به همین نکات اشاره میکنه.
      شما مگر از در آمد خود و باور های خود شکی دارید ؟
      انسان های خشک مذهب و یا اصلا هر نوع انسان دیگری، هر حرفی امکان داره بزنه. آیا شما باید تحت تاثیر حرفای این جماعت زیاده گو باشید؟
      و این هم انعکاسی از ایمان ضعیف شما هست که با هر حرفی به لرزه می افته.
      به وب سایت مراجعه کنید و مطالب مربوط به ذهن رو مطالعه کنید. همچنین تمامی مطالب وب سایت رو مطالعه کنید تا دانش معنوی و خود سازی شما افزایش پیدا کنه و به آگاهی سطحی لازم برسید. موفق باشید.

  21. من بعد از ذکر گفتن تنها در هوا معلق میشم. البته نه کاملا بلکه پاهام و گاهی تا بالاتر. ولی کاملا خارج نمیشم. چکار کنم که کاملا از بدنم خارج بشم؟؟

    1. سلام به شما ژاله عزیز.
      تاکید میکنم، اگر لازم باشه که خارج بشین، حتما میشین.
      شما زمانی که در این حالت ها قرار میگیرین.کالبد های شما در آسیب پذیری بالایی قرار میگیرن و هر لحظه امکان به وجود اومدن خطراتی برای شما وجود داره.
      اگر هم شما از بدن خودتون خارج بشن با یک منظره معنوی و استاد درون رو به رو نخواهید شد، بلکه مانند یک روح سرگردان خواهید بود که از خود جدا شده و داره به محیط اطراف نگاهی میندازه. که این مورد هم باز دارای خطراتی هست، چون اجنه در این زمان به انسان نزدیک میشن و انرژی انسان رو تخلیه میکنن.

  22. با سلام و ممنون از مطالب خوبتون. من مدتهاست که علاقمند به خروج از بدن هستم و برای این کار به پشت دراز میکشم و ذکر هیو رو میگم با توجه به چشم سوم. اتفاقی که برای من میافته اینه که احساس میکنم در هوا نوسان دارم. البته بدنم و نه سرم. یعنی تو هوا تاب میخورم. میخوام بدونم که این نشونه خوبیه و میتونه مقدمه موفقیت باشه؟ و چرا همش تو همین مرحله می مونه؟ چیکار کنم که بعد از این اتفاق از بدنم خارج بشم؟؟

    1. سلام به شما ژآله عززیز.
      به مانند شما بسیار هستند. کسانی که میخوان سفر روح کنند و مدام در تلاش هستند که این مورد رو انجام بدن.
      اما تا زمانی که ظرفیت های لازم رو کسب نکرده باشین، این تلاش یک تلاش بیهوده است.
      شما باید مدام تلاش کنید اما از نتیجه خبری نیست. فقط چند صبایی سرتون گیج میره و بس…
      این رو آگاهی یا یک تجربه ی ناب معنوی ندونین.
      بلکه بپذیرید سفر روح کردن موضوعی نیست که صرفا با علاقه داشتن به دست بیاد. بلکه اگر عاشق و تشنه ی حقیقت باشین یقینا این مورد رو تجربه خواهید کرد. در غیر این صورت نه.

  23. با سلام،این اتفاق برای من هم یکبار افتاد من تنها زندگی میکردم نزدیک صبح خوابم برد و بعد خودم دیدم که چشمام سفید بود و مدام تلاش میکردم نفس بکشم وقتی روحم وارد جسمم شد حس کردم ولی فکر میکنم این با اون حالتی که شما تعریف میکنبد یکم متفاوت وقتی بیدار شدم قفسه سینم خیلی درد میکرد.بعدها تو یک سایت خوندم که نوشته بود کمبود ویتامین و….

  24. سلام
    من نمیدونم اینا داستان هست یا واقعیت
    نمیدونم چی درسته چی غلط
    نمیدونم همه اینای که میخوام بگم خیالت و توهمه یه دلیل علمی داره یا اینکه …
    من یه ادم ساده ام یه معلم
    از یکسال پیش دچاره تشنج شدم
    سه بار تشنج کردم
    هر سه بار چهار یا پنج ثانیه تو اون حالت موندم طبق گفته شوهرم و اطرافیانی ک موقع تشنج کنارم بودن
    ولی من هر بار به مدت چند روز یه جای دیگه بودم
    جای که نمیدونم اسمشو چی بزارم
    همه میگن فقط چند ثانیه بود
    ولی انگار برای من چند روز طول کشید
    اولین بار رفته بودم تو یه مکان انگار یه سالن بود یه سالن خالی
    تهش چند نفر دور هم نشسته بودن سرشونو انداخته بودن پایین و داشتن به یه گودال نگاه میکردن
    انگار ما بالا بودیم و داشتیم پایین رو نگاه میکردیم
    ننیدونم ما کجا بودیم و اون پایین کجا بود
    فقط بادمه کل پر از نور بود
    اونقدر نور داشت که من چیزی نمیدیدم
    انگار منتظر یه چیزی بودیم
    هی بغل دستیامً از من سوال میکردن و منم با اندوه جواب میدادم
    نمیدونم اندوه چی بود چرا ناراحت بودم
    ولی میدونستم که ناراحتم از اینکه اونجام
    انگار داشتم زندگیمو تعریف میکردم و یه چیزای رو داشتم توجیه میکردم
    عین بچه های که میان میگن بخدا تقصیر من نبود
    هی انتظار میکشیدمو و ناراحت بودم
    اخساس خفگی خاص
    این انتظار انگار روزها طول کشید
    که صدلی همسرمو شنیدم که میگفت نفس بکش دندوناتو به هم نچسبون باز کن
    انگار از خواب بیدارم کرد
    وقتی حالم خوب شد و این قضیه رو براش تعریف کردم
    ایشون گفتن که تو این شرایط مغز دچار اختلال میشه و مکان و زمان رو اشتباه درک میکنه و طبیعی بوده
    منم قبول کردم
    ولی دوبار بعد اون هم همین اتفاق برام افتاد و بای کمی تفاوت

    دیگه به هیچ کس چیزی نگفتم

    نمیدونم واقعا اختلالات مغزیه یا نه
    فقط اینو میدونم با تمام وجودم من اون لحظات رو زندگی کردم

    من اونارو ندیدم واقعا زندگی کردم باهاشون

    هر چی بود
    خوب یا بد
    واقعی یا توهم

    من که اخساس میکردم بهترین و فداکارترین و قویی ترین ادم دنیام
    فهمیدم خیلی ضعیفم
    خیلی هم ادم خوبی نیستم که با رهایی ال جسمم حس بدی داشتم

    کجاهای زندگیمً خطا کرده بودم که دنبال توجیه و مقصر بودم

    دلم نمیخواد دوباره تجربه کنم

    هر چند کسی که دچار تشنج میشه با دارو درمانی هیچ وقت دیگه تشنج رو تجربه نمیکنه
    ولی من…
    امیدوارم پیش نیاد
    ببخشید تند تند نوشتم اگه غلط املایی داشتم عذر میخوام

    دنبال ادمایی بودم که همچیم تجرباتی دارن
    دنبال کسای که تورو درک کنن

    ولی خوب…
    شبتون خوش

    1. سلام به شما.
      به مانند تجربه ی شما قبلا هم برای من تعریف شده.
      تجربه ی شما یک تجربه حقیقی بوده.
      تا تلنگری باشه بر شما تا بتونید اشتباهاتی که داشتید رو با شناخت خود جبران کنید.
      جای افسوس نیست. خوشحال باشید. از این اینکه این تجربه ی زیبا رو داشتید. چون حال شما چیزی رو دیدید که دیگران فقط ازش شنیدن. و یقینا شما دیگر انسان قبلی نخواهید بود.

  25. سلام .فایده اینکه روح از جسم جدا بشه چیه مثلا قراره چه اتفاقی بیفته فقط به خاطر تجربه یا اینکه بخوایم خدا رو بشناسیم یعنی واقعا هیچ راهی بغیراز این راه برای خودشناسی وجود نداره؟؟
    اقا شهاب ایا احتمال داره روح از جسم جدا بشه خطراتی هم داشته باشه و اجنه بتونن واردبشن اخه خیلیا بستر دلشون فراهمه و ممکنه اسیب ببین ممنون میشم راهنمایی کنید و اینکه بی زحمت ایمیلتون رو چک کنید

    1. سلام به شما سارا عزیز.
      اینکه من و یا دیگری بگیم که تنها را رسیدن به خداشناسی از طریق سفر روح هست، اشتباه گفتیم.
      اما کسی که سفر روح رو تجربه کنه، برداشت های او از کسی که تا حالا خارج از کالبد جسمانی نبوده ، کاملا متفاوت خواهد بود.

      سفر روح یا همان سیر و سلوک، برای هر شخصی امکان پذیره.
      اما به این شرط که خودش رو از نظر معنوی و افکاری ارتقا بده. نه اینکه صرفا صبح تا شب مراقبه کنه و تمرینات برون فکنی و خروج از کالبد رو انجام بده.

      اگر سفر روح به صورت معنوی انجام بشه، یعنی خود به خود شخص اون رو تجربه کنه. هیچ خطری نداره. چون وقتش بوده و بهش داده شده. اما اگر بخوایم با تمرینات مختلف این زمان رو به جلو بندازیم و زودتر تجربه اش کنیم. یقینا مشکلاتی رو برای ما فراهم میکنه.

  26. سلام شهاب خان . اسمم محمد هست . خیلی به پرواز روح و چشم برزخی و دل کندن از دنیا علاقه دارم . می خوام از نفس و جسم دوری کنم و فقط به بعد روحانی نزدیک بشم . خب . ازتون خواهش می کنم بگید که چگونه به پرواز
    روح دست پیدا کنم . آیا حتما باید چندین ماه به انتظار بنشینم . جوابم را بدهید لطفا …

    1. سلام به شما محمد عزیز.
      سفر روح یعنی سیر و سلوک، سیر و سلوک ایا در یک شب به دست میاد ؟
      نخیر. ایا با دو تا تمرین متافیزیک به دست میاد ؟ نخیر.
      بلکه باید پاک بود. با گذشت بود، با ایثار بود. در این صورت رفته رفته مراتب عرفانی و روحانی طی میشه و میتونید بالا بیاید.

  27. سلام من از زمان بچگی از وقتی ۶سالم بوداین تجربه رو داشتم وحس میکردم که روح از بدنم داره جدا میشه ومیخواد بره به یه جای دیگه ولی باترس هایی که داشتم با زورخودمو به جسمم برمیگرداندم وحس سبکی که داشتم مثل اینکه میتوانستم پرواز کنم تا الان که ۲۷سالمه وهنوز این تجربه ها رو دارم ولی باز هم میترسم زمانی که روح از بدنم جدامیشه دیگه به جسمم برنگرده وبمیرم به خاطرهمین مادامی که روحم جدامیشه وجسم خودم رومیبینم سعی میکنم که برگردم به جسمم توروخدا راهنمایی کنید که چطورباترسم مقابله کنم

    1. سلام به شما محبوبه عزیز.
      شما از ما توضیحاتی رو میخواین تا بتونیم شما رو قانع کنیم که این موضوع ترس نداره…
      بله ، کاملا همینطوره. اصلا نباید ترسید.
      چون هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته که تلخ باشه. این ترس یک محافظ هست برای ما که در قبال چیزای ناشناخته به سراغمون میاد.
      فقط کافیه یک بار این ترس رو نادیده بگیرین تا برای همیشه ترس از این مورد از شما کنده بشه.
      زمانی که این ترس به سراغ شما میاد، به خودتون بگید که باید اروم باشین و ناظر. و اجازه بدین روح از بدن خارج بشه. شما برای انجام این کار تلاشی نکنید. بلکه فقط ناظر باشید . و بعد تجربه ای شیرین رو خواهید داشت و ترس در این مورد تمام خواهد شد.

  28. سلام . نوجوانی ۱۴ ساله ام . من بعضی وقتا در زمان فلج خچاب احساس مکنم پاهام از تنم جدا شده اما چشمام بسته بود . خبری هم از افراد غریبه نبود یا صدا های عجیب . بگذریم ک چنین ظخصیتی ام بعضی وقتا خیلی متدین میشم بعضی وقتا هم گناهکار . الان متدینم . الان خطر داره اینکارو کنم یا نه ؟ هدفمم فقط ارامشه اگه بشه خدا رو هم ببینیم

    1. سینا ی عزیز.
      شما بهتره الان مشغول هر کاری باشی، الی مشغول تمرین برای انجام کارهای متافیزیک.
      این سن ، سن بازی و سرگرمی ها و شیطنت های ذهن شماست.
      این انرژِی رو لطفا سرکوب نکنید.
      شما خودت رو یک انسان بالغ نباید فرض کنی. نباید فکر کنی که از همه بهتر و بیشتر می دونی.
      این مسیر باید بعد از ۱۸ سالگی بهش پرداخته بشه.
      پس در نتیجه ، لطفا به هیچ تمرین متافیزیکی روی نیار . بلکه سعی کن با قران و دین همراه باشی.

  29. سلام دوباره من بیرون کردن روح را تجربه کردم روح از بدنم خارج شد و احساس میکردم جی کونه خارج میشه بلای سرم بودم و خودم و دخترم که بأهم بودیم دیدم کفتم اینه روح از بدنم خارج شد مکر برواز کرده نمیتوانستم وقتی بیدار شدم ظربان قلبم به ان شدت بود که هیج وقت احساس نکرده بودم
    ایا این عمل در اسلام اجازه است

  30. سلام بیرون کردن روح از بدن بسیار بر خطر است جون وقتی روح دوباره به وجود میرود ظربان قلب بسیار سرعت میکیرد جون تیز میشود که تمام وجود میلرزه
    این عمل میشود که قلب ایستاده شود جون من ان را تجربه کردم

  31. با سلام خدمت شما من یه سوالاتی درباره صداهایی که شب ها می شنوم دارم.من سالها پیش وقتی می خوابیدم صدای یه جیغ خیلی خیلییی نازک رو می شنیدم که حس می کردم آسمون داره جیغ می زنه! الان هم بعضی شب ها صدای یه پسری رو می شنوم که هر ۵ دقیقه یک بار فریاد می زنه!مثل یه پسر جوون که بخواد هیجانش رو خالی کنه.تقریبا اون شکلیه.هروقت این صداها رو می شنوم انقدر الله اکبر تو دلم میگم که خوابم می بره.حس می کنم فقط خودم اینا رو می شنوم وقتایی که این صدا ها شنیده میشن خیلی می ترسم.البته این صدا ها نزدیک گوشم یا تو خونه نیستن بلکه من حس منی کنم از یه خیابون اون طرف تر میان.چند سال پیش هم یه صدایی شنیدم انگار یه نفر در یه ماشین رو باز می کرد و می بست و این صدا تا طلوع آفتاب تکرار میشد تقریبا هر ۵ دقیقه یکبار.صبح از خواهرم هم پرسیدم و گفتم تو دیشب این صدا رو شنیدی؟و گفت نه.این صدا ها چی هستن دقیقا؟من تجربه های بقیه رو خوندم اونا گفته بودن صداهایی رو نزدیک خودشون می شنون ولی من از یه خیابون اون طرف تر خونمون می شنوم.ممنون میشم جواب بدید.

    1. سلام به شما مینو عزیز. ایا تمرینات متافیزیک و یا مراقبه و یا از این دست از تمرینات رو قبلا انجام میدادید ؟ یا باز سازی چاکراه ها ؟

  32. سلام و خسته نباشید.بابت زحماتتون و اطلاعات مهمی که به مردم می دید خیلی ممنونم.من دوتا تجربه دارم که باید براتون تعریف کنم و جوابشو بگیرم یکیش تجربه خودمه و یکیش تجربه دوستم.اول تجربه دوستم رو میگم: دوستم چندباری خواب دیده که مرده مثلا یه بار تو خواب نزدیکش بمب منفجر شده و سرش گیج رفته و افتاده رو زمین و کاملا مرگ رو به چشم دیده.وقتی هم که از خواب بیدار می شده همون سرگیجه ای رو داشته که تو خواب تجربه کرده بوده.یه بار هم خواب می بینه که یه نفر دقیقا مثل خودش تو اتاقش درحال پرواز و چرخش بوده بعد اومده نشسته رو بدنش یه اخمی کرده و وارد بدنش شده!بهم گفت بیام ازتون بپرسم این خواب ها یه چیزی مثل مقدمه برای برون فکنیه یا اونجا که خودشو تو اتاقش درحال پرواز دیده اون دقیقا روحش بوده یا فقط یه خواب بوده؟
    و تجربه خودم:من سعی کردم برون فکنی انجام بدم تقریبا بین حالت خواب و بیداری بودم ولی ذهنم زیاد هوشیار نبود فکر می کنم فقط چند ثانیه به خواب رفتم و وقتی که بیدار شدم حس کردم زانوم یه کم بلند شد و بعد برگشت به حالت قبل!من فکر می کردم واقعا جسمم بوده ولی اینطور حس نمی کردم واقعا حس می کردم یه قسمتی از روحم بوده که وقتی بیدار شدم دوباره برگشته سرجاش.آیا واقعا اون روحم بوده که یه لحظه خواسته از بدنم خارج بشه؟خیلی ممنون میشم جواب سوالاتم رو بدید به خصوص تجربه ی دوستم چون بهم می گفت واقعا انگار تو خواب مرگ رو تجربه می کرده

    1. سلام مهراوه عزیز
      دوست شما تجربه ی خروج از جسم نداشته. بلکه سفر روح در رویا رو تجربه کرده.
      یعنی در رویا شاهد این بوده که از جسم خارج ممیشه.
      اما مثل اینکه تمریناتی رو هم داره انجام میده. اون موجودی که وارد بدنش شده اصلا نشانه خوبی نیست و نشان از اسیب پذیری کالبد های دوست شما هست.
      اگر تمرینات متافیزیک انجام میدند بگین انجام ندن و رو خواندن قران بیارن.
      در مورد شما هم روح شما در حال خارج شدن از قسمت کف پا و زانو ها بوده که از خواب بیدار شدین و روح سریع به جسم برگشته.

  33. سلام با عرض خسته نباشید

    من یه بار ناخواسته خوابیدم و روحم از جسمم خارج شد خیلی ترسیده بودم
    بد از اون واقعه بعضی از شبا احساسس میکنم روحم یکم میره بالا باز برمیگرده بجسمم که یه حالتی پیدا میکنم که اذیتم میکنه

    1. سلام به شما آیدا عزیز.
      از این مورد حراسی نداشته باشید.
      اگر این پست رو به خوبی خونده باشید، متوجه میشید که من هم مانند شما در ابتدا سفر روح رو به اینگونه تجربه کردم و به این علت که نترسیدم، تونستم از جسمم جدا بشم.
      و بعدش هم هیچ خطری من رو تهدید نکرد. شما هم اگر با تمرینات متافیزیک به این مرحله نرسیدید. مطمئن باشید خطری شما رو تهدید نمیکنه و نترسید.

  34. سلام خسته نباشین.خلاصه میگم.من قبلا تلاش برای برون افکنی زیاد کردم اما نهایتا تونستم اون حس خاصی که وقتی روحت میخواد از بدنت جدا بشه رو حس کنم.حتی حس میکردم تا یه جایی از بدنم اومدم بیرون باز برمیگشتم و هیچوقت کاملا خارج نمیشدم.قبلا از حس عجیبی که برام اتفاق میافتاد برای دوستام گفتم اما خب کسی ک حرف ادمو باور نمیکنه.سوال من اینه که مگه برون افکنی یه چیزی در زمان حال نیس؟من داشتم به این فک میکردم که با برون افکنی برم ببینم فلانی لباس چه رنگی تنشه و بعد بهش پیام بدم ببینم درست گفتم یا نه.تا حرفمو باور کنن.امروز برای اولین بار تونستم خارج شم مامانمو دیدم که لباس سورمه ای تنش بود ولی بلند که شدم و اومدم بالا دیدم لباس نارنجی تنشه!ینی من همه اونا رو توهم زدم؟!همش خوابه؟!:(((

    1. سلام … عزیز.
      یقین چیزی که شما دیدید ، سفر روح بوده ، بلکه یک رویا بوده. رویای بی مورد و ساختگی ذهن .

  35. باسلام
    مطالب بسیارجالب بودوحقیقتی است که نمیشودکتمان کردگرچه برای بعضیهابرون فکنی ویاموجودات ماوراء غیرباورمیباشد.اماکسانی این مسائل راباوردارندیابه خداومخلوقاتی که آفریده به دیده اعتقادبنگرندویاخودشان این راه رارفته وعجایب دیده اند….
    بنده ارثی میباشم واین سعاتیست که خداوندمهربان بمن ارزانی داشته تاآنجایی که ازبچگی موجودات ماوراء رامیدیدم ودرچندسال پیش باریاضتهایی که برای پاک نمودن روح وجسم انجام دادم باذن خداوندعجایبهایی دیدم که قابل توصیف نیست ومجالی برای گفتن…
    فقط اینرابگویم که هیچ لذتی دردنیانبردم مگردرآن حالات روحانی ودیدن…
    تشکرمیکنم ازمطالب زیبایتان.موفق باشید.
    ان شاالله خداوندهمه بندگانش راازشرشیطان لعین محفوظ دارد.آمین

  36. با سلام من باید به صورت خصوصی با شما صحبت کنم. نمیتوانم در جمع صحبت کنم میترسم باعث غرور بی جایم شود نسبت به تجربه هایم شود و فخر بفروشم.حتی از گفتنش به شما شک دارم. لطفا مرا راهنمایی کنید.

    1. سلام به شما پرستو عزیز.
      میتوانید تچربیات خود را از طریق ایمیل زیر با ما در میان بگذارید. این ایمیل رو فقط من میخونم. ان شالله که بتونیم کمکتون کنیم.
      d_lands@yahoo.com

  37. با عرض سلام و خسته نباشید حضور آقا شهاب… خیلی خیلی از تمامی سایت های که اینگونه مطلب میذارن اما به جوابی نرسیدیم و مساعدتی نکردن ….. شهاب جان من و همسرم پدر و مادر داغداری هستیم که یکسال و چند مآهی هست که از درگذشت دختر جوان بیست و یکساله مان اون هم درست چند روز قبل ازمراسم ازدواجش از غم فراقش میسوزیم و خونین جگریم فوت دخترمان برای همه مان به معمای تبدیل شده حتی پزشکی قانونی بعد شش ماه علت مرگ رو نامعلوم اعلام کرد …. شما رو به همون خدایی که میگویی و به ه‍مون پاکی که بیان نمودی باید داشته باشی برای سفر روح قسم میدمت اگه میتونی به دل سوخته و داغدار پدر و مادری قسم میدمت اگه میتونی جهت ارتباط با روح دخترمان کمکمان کن تا با ارتباط با روح دخترمون بفهمیم چه بر سرش اومده و اگه امکان داره از حال و روزش مطلع بشویم میدونم خواسته زیادیه و شاید نامعقول اما تو رو به خدا قسمت میدم بیا و مرهم دل سوخته ما باش تا عمری دعاگویت شویم ضمنا این را هم اضافه کنم قصد بی احترامی و بی ادبی ندارم جهت این کارشما هر هزینه ایی که داشته باشه متقبل میشوم باز هم عذرخواهی میکنم و پیشاپیش جهت کمک به دلسوخته مان تشکر میکنم و دست شما را میبوسم به نشانه احترام …. خیلی خیلی سپاسگزارم

    1. سلام به شما دوست عزیز.
      مرگ حق هست و هر کسی در زمانی میمیره و این مرگ جدا از تقدیر و حکمت خداوند نیست.
      بهتر این هست که شما به جای این تلاش ها، به لحظه ی حال برگردید تا علت ها به نحوی بر خود شما نمایان بشه.
      این ایمیل من هست ، میتونید در ایمیل با من در تماس باشید.
      d_lands@yahoo.com

  38. سلام دوست عزیز
    من حدود سالهای ۸۳ و ۸۴ کتابهای سید حسن ابطحی رو میخوندم و از طریق اونا با برون فکنی آشنا شدم،البته اینم بگم که من اون موقع خیلی پاکتر از الان بودم یه رفیق داشتم که ناخوداگاه تو یکی از هیئت ها متحول شده و آدم مومن و متدینی شده بود ما اون سالها ۱۹،۲۰ ساله بودیم…من با این رفیقم رفتم تهران و قم زیارت حرم حضرت معصومه و شاه عبدالعظیم…قبل اون به زیارت یه نفر به اسم حاج آقا مومنی رفتیم که آدم خیلی مومن و باخدایی بود بعد ازینکه مجلس ختم صلوات تو خونش تموم شد من رفتم پیشش و ازش خواستم راه کمکم کنه تا مومن واقعی باشم و این خواستم از ته دلم بود . ایشون بهم فرمودن فردا بعد از نماز صبح ۱۰۰ بار صلوات بفرستم و بعد هر صلوات وعجل فرجهم و فرجنا بهم بگم…رفتیم…فردا تو نماز صبح من تا صلواتارو تموم کردم یه شوق و میل شدیدی تو دلم بود که میخواستم هرچه زودتر برم شاه عبدالعظیم و همینکارم کردم و تا نماز صبحمون تموم شد بیچاره دوستمو صبح علی الطلوع برداشتم رفتیم اونجا.تا وارد حرم شدیم من ناخوداگاه گریه ام گرفت و فقط داشتم همینجوری گریه میکردم خودمم دلیلشو نمیدونستم فقط خیلی لذت بخش بود و احساس سبکی میکردم…شرو کردم بخوندن نماز ولی یادم نیس چه نمازی بود…اشک چشام اجازه نمیداد جلو چشمو ببینم تا چشامو پاک کردم دیدم سرم چسبیده به سقف و همه رو از اون بالا میبینم گریم بیشتر شد یاد حرف سید حسن تو کتابش افتادم که میگفت وقتی از گناه پاک بشی موقع نماز روحت اوج میگیره ولی گناه مث لجن میمونه که روح توش گیر میکنه و نمیتونه اوج بگیره…شروع کردم سوره حمد رو بخونم هر آیه رو که میخوندم انقد معنی اون آیه برام قابل فهم بود مث اینکه یه کتاب چندهزار صفحه ای از تفسیرشو آب مبکنن میریزن تو مغزم…من آیه هارو درک میکردم میفهمیدم .مثلا وقتی میگفتم ایاک نعبد وایاک نستعین از بالا مردم و میدیدم که مث مورچه اینور اونور میرن و چقدر عاجز و ضعیفیم و هرکسی بفکر درد و مشکلات خودشو و ازین حرفا یجوری که اصلا قادر به بیانش نیستم…اینم بگم تاحالا تو عمرم انقدر از خوندن نماز لذت نبرده بودم تازه اونجا معنی لذت عبادت و درک کردم.تا نمازم تموم شد شدیدا دلم میخواس دوباره نماز بخونم که نماز حضرت فاطمه رو دیدم .شروع کردن بخوندن نماز دوباره همون حالت و همون لذت و چشام که کلا فقط در حال اشک ریختنه و یه لحظه بند نمیاد.نماز که تموم شد شروع کردم بذکر تسبیحات اربعه هنوز ۵،تا الله اکبر نگفته بودم که دهنم مث عسل شیرین شد.گریم شدیدتر شد یاد حرف آخوندی افتادم که یبار تو یکی از برنامه های تلوزیونی میگفت هرکی ۴۰ بار بگه الله اکبر دهنش شیرین میشه و منم همونجا جلو تلوزیون امتحان کرده بودم و دهنم شیرین نشده بود و فحشش داده بودم…خلاصه اونروز روز عجیبی بود و اتفاقای خوبی برام میفتاد.
    دقیقا یادم نیست بعد ازون ماجرا بود یا قبلش که من یمدت تمرکز کار کردم و تونستم تو حالت خواب و بیداری کاملا اختیارم دست خودم باشه…شرو کردم به احساس یه سری موجودات عجیب و غریب از کوچیک و بزرگ .تا تو اون حالت قرار میگرفتم یه موجوداتی میومدن که نمیتونستم ببینمشون ولی شکل و حجمشونو درک میکردم تا میخواستم باهاشون حرف بزنم یا اسمشونو بپرسم اگه ضعیف و کوچیک بودن بلافاصله فرار میکردن اگه بزرگ بودن یه سنگینی خاصی نه مث بختک مینداختن رو تنم و بعد میرفتن…فقط نمیدونستم تو اون حالت میتونم با اراده خودم روحمو جدا کنم…خلاصه خیلی ازین اتفاقا میفتاد و نمیتونستم با اینا حرف بزنم..ولی جالبیش این بود که تو خواب خیلی راحت میدونستم دارم خواب میبینم و خوابمو به اختیار خودم عوض میکردم…حتی تو خواب به آدمایی که تو خوابم بودن اگه چیز ناراحت کننده ای بود میگفتم نترسین فقط یه خوابه…خلاصه نه تونستم اون حالت قشنگ باخدا بودنمو حفظ کنم نه این یکی رو رفته رفته سر مسئله عشق و عاشقی همه چی فراموشم شد تا اینکه یبار سال ۹۰ تو خدمت بودم که اومده بودم خونه مرخصی…اینم اضافه کنم یه سری چیزا هنوز ازون موقع برام موندن..مثلا بعضی وقتا همون اختیارو دارم و دیگه از چیزایی ترسناکی که تو خواب میبینم نمیترسم…تو اتاق خوابیده بودم که یکی ازون موجودا که سر خیلی بزرگی داشت اومد تو خوابم یه چیزی بهم گفت صداش خیلی کلفت و غیر قابل مفهوم بود.گفتم چی میگی ؟دوباره تکرار کرد و باز حالی نشدم بازم پرسیدم چی میگی بار سومم گفت و من وقتی گفتم حالی نمیشم چی میگی شرو کرد به داد زدن و گفتن یه چیزایی.خیلی قوی بود دیدم صدای دادش سنگینی عجیبی رو من انداخته چون اختیار و آگاهیم سرجاش بود اطرافمو نگاه کردم دیدم داداشم رو تخت دراز کشیده بهش گفتم بیدارم کنه توجهی نکرد دوباره گفتم سالار بیدارم کن چنبار دیگه گفتم دیدم متوجه نمیشه که بهرطریقی خودم بیدار شدمو هرچی از دهنم درومد بهش گفتم بیچاره کفت فکر کردم تو خواب داری حرف میزنی…آخرین بارمم دوباره تو خدمت تو آسایشگاه خوابیده بودم که احساس کردم یجای دیگم چشامو وا کردم دیدم درازکش تو سالن دسشویی ام و احساس کردم یکی پشت سرمه سرمو که بلند کردم محکم کوبید مشت گردنم دوباره برگشتم ببینم دوباره زد سرم سنگین شد افتاد رو زمین فقط تونستم پاهاشونو ببینم…یکیش پاهاش بزرگ بود و اونیکی خیلی کوچیک.۳ یا ۴ تا انگشت داشتن سبزرنگ و با ناخنای دراز…برگشت یک کلوم بهم گفت بار آخرت باشه به بچه من کاریت باشه گفتم مگه چیکار کردم دوباره تکرار کرد و یهو پاشدم این آخرین تجربم بود.
    الان دیگه نه اون آدم پاکم و نه مومن و باخدا.شدم یه آدم فاسد و بی دین و ایمون که دیگه از هیچی لذت نمیبرم هیچ چیز برام جالبی و قشنگی نداره…مث اینکه این دنیا دیگه بدردم نمیخوره چون هیچ چیزی ارضام نمیکنه.یه چیزی ته دلم کم دارم
    ممنون که تا آخرش خوندی

  39. سلام خسته نباشین تازه باسایت شما آشنا شدم حدودا ۱۵ سال پیش من هم در بیداری هم درحالت خواب حالت برونفکنی روح داشتم آن زمان این حالتها را نمیدونستم چیه به چندروحانی مراجعه کردم جواب قانع کنند به من ندادن واین حالت را نه به خاطر بزگ نمایی بلکهبه علت لذت روحی بدست می آوردم به اطرافیان باز گو میکردم آخرین حالتی که درحالت بیداری داشتم رمضان ۲ سال پیش بود واز آن زمان دیگه برام پیش نیامد البته درحالت خواب کم پیش بوده ولی خیلی کم حال از شماخواهش می کنم مرا راهنمایی کنید که پرواز روح رادو باره بدست بیارم ممنون

    1. با سلام به شما زهرا عزیز
      تنها اگر وقت بگذارید و نظرات و این پست رو به درستی مطالعه کنید. جواب تمامی سوالات خود را خواهید یافت. سوالات اینچنینی بیش از ده بار پاسخ داده شده است.

  40. سلام شهاب جان مطالبتون رو خوندم خیلی لذت بردم من شدیدا دوست دارم از کالبد جسم جدا بشه روحم اصلا هم از این موضوع هیچ ترسی ندارم،یکبار در بیمارستان این موضوع رو بدون اختیار توی اتاق آی سی یو تجربه کردم حدود ده روز توی کما بودم فقط توی این مدت نور بسیار زیبایی رو میدیدم که در حالت بیداری هیچوقت ندیده بودم .من مبتلا به سرطانی بدخیم شده بودم .الان کاملا از لحاظ جسمی خوب شدم .ولی همیشه به اون نور فکر میکنم حتی با اینکه معالجه من خیلی سخت بود و یک سال طول کشید ولی بازم حاضرم این سختیها رو بکشم و بازم به اون نور برسم ..لطفا منو راهنمایی کنید عاجزانه از شما تقاضا میکنم این لطفو در حقم بکنید

    1. در ضمن اون مدتی که احساس میکردم روح از بدنم جداست تابع هیچ زمان و مکان خاصی نبودم و میگفتند پزشکان از من کاملا قطع امید کردن.و زمانیکه احساس کردم به کالبد خود برگشتم با توجه به اینکه در دنیا صاحب دلبستگیهایی مثل زن و بچه و…بودم به شدت از اینکه برگشتم احساس تنفر و انزجار میکردم و دوست داشتم با اینکه زندگی دنیوی خوبی داشتم ولی همیشه توی همون فضا باقی میموندم

    2. سلام علی عزیز.
      برای رسیدن به اون مرتبه ، شما باید روی پاکی خود کار کنید. تا یار بشید. زمانی که یار بشید اون وقت میتونید وارد وادی حق بشید.

  41. سلام و عرض ادب خدمت اقا شهاب عزیز
    اقا شهاب من یه چند وقتی بود که برون فکنیام قطع شده بود و دلیلشم پیدا کردم اوایل فکر کردم به خاطر تمرین های یه هنر رزمی که مراقبه هم توش هست قطع شده اما بعد از این که ورزشم رو به توصیه شما قطع کردم تا نتیجه رو برسی کنم باز هم برون فکنیهام برنگشت
    بعد از مدتی که بیخیالش شدم دوباره به سرم زد تا دلیل قطع برون فکنیهام رو پیدا کنم و یکدفعه یاد هدف قبلیم از برون فکنی و هدف جدیدم افتادم قبلنا من هدفم خداشناسی و خودشناسی و درخواستم از خدا نشون دادن این قدرت به من بود تا ایمانم به یقین برسه و خدا هم ازش ممنونم که دو روزه برون فکنی رو نصیبم کرد و دو ماهی هر شب بعد نماز صبح برون فکنی خیلی روشن با تجربیات خیلی زیاد داشتم
    اما متاسفانه بعدش هدف اصلی و نیتم رو از برون فکنی از یاد بردم مغرور شدم احساس فرق داشتن با بقیه کردم حتی وقتی تو خیابون راه میرفتم با دیدن هر کسی تو دلم میگفتم ببین چه چسبیدن به دنیا و اصلا نمیدونن روح چیه خدا کیه برون فکنی چیه و اینجور چیزا که باعث از دست دادن برون فکنیام شده بود
    الان خوشبختانه از این افکار رها شدم توبه کردم و دوباره نیتم از برون فکنی شناخت خود وخدای خودمه و در نتیجه بالا بردن ایمانم به جهان اخرت و بهتر و با امیدتر و شادتر و دل قرصتر زندگی کردن
    یه تجربه جدید دارم بعد مدتها که دوست دارم براتون بنویسمش
    دیشب یه لحظه به برون فکنی فکر کردم بعدش بیخیال شدم و خودمو سپردم به دست خدا و خوابیدم نزدیک صبح بود اما هوا هنوز روشن نشده بود که واااای دوباره اون حس باحال دوباره حس هشیاری کامل وسط خواب همونی که خودتون بهتر میدونید انگار میفهمی وقتشه و داری جدا میشی یه خنده بلند از خوشحالی مثل ههه زدم و انگار تمام سلول های بدنم در اوج لذت وشعف بود به صورت کشویی مانند از یه جایی مثل یه محوطه خیلی تاریک رد شدم و وقتی تصویر اومد دیدم بالای جسمم هستم و توی خواب غلت خوردم وبه پهلوی راست خوابیدم همینطور با سرعت از جسمم دور شدم انگار نمیخواستم حالا حالا ها برم تو جسم و یه جورایی بعد مدتها که فرصت جدایی بهم داده شده بود دوست داشتم که کلمه الفرار رو بگم و از پیش جسمم در برم چون میترسیدم بیدار شم تا کنار در خروجی داخلی خونمون رفتم برای اخرین بار به جسمم از فاصله چهار پنج متری نگاه کردم و ناگهان یه مردی ریش دار مسن حدودا پنجاه ساله با لباس حدودا سبز و سیاه پر رنگ با یه امامه ترکیبی از رنگ سیاه و سبز پر رنگ بالای سر جسم خودم دیدم که نشسته و داره نگاش میکنه نمیدونم چرا انقدر ترسیدم که شک وارد شد بهم و با سرعت به سمت جسمم اومدم و بیدار شدم وقتی پتو رو از سرم باز کردم و نشستم از ترس عرق کرده بودم
    حالا اقا شهاب به نظر شما اون مرد کی میتونسته باشه و ایا میتونسته اصلا وجود نداشته باشه و فقط خوابی بوده که وسط برون فکنی من ظاهر شده ؟
    نظرتون رو راجب متن بالاتر هم بگید لطفا
    ممنونم ازتون منتظر جواب میمونم ببخشید که متنم طولانی و تو در تو شد

    1. سلام یونس عزیز.
      میتونم بگم خودت به بینش درست رسیدی.
      ااساتید در ابتدای راه مارو کمی سر مست میکنن. زمانی که ما عاشق و فارق شدیم، اون وقت هست که مارو تشنه نگه میدارن.
      اگر دقت کرده باشی، ما در اون موقع هم لایق سفر روح نبودیم. اما این رو به ما دادن.
      و حال باید برای به دست آوردن سفر روح خودمون تلاش کنیم تا به بینش درست و لازم برسیم.
      در مورد تجربه ی دیشبتم. من فکر میکنم تو فقط ترسیدی. اگر نمیترسیدی خیلی بهتر بود.

  42. سلام من زمانی که ریلکس می کنم یک حالت مثل اینکه برعکس روی بدنم قرار دارد با کمی فاصله این هم میتونه از این دست تجربه ها باشه؟

  43. سلام آقاشهاب….عزاداریهاتون قبول باشه………….چندین سال پیش یهواحساس کردم بدون اراده من روحم دراومدوکشیده میشدبه ی سمتی که خیلی هیجان انگیزبوداین مسیرکوتاه..این کشیده شدنه خیلی هیجان داشت واینکه من بودم بدون قالب … ولی تسلط داشتم که الان بدنم خوابه واگه کوچکترین صدایی بشه برمیگردم … رفتم به ی بیمارستانی توخارج بعدخودمودیدم که فلج روی ویلچربودم ودکترابه انگلیسی به شوهرم (مجردم)میگفتن کاری ازدست مادیگه برنمیاد و…بعدیهوکشیده شدم وبرگشتم…میخواستم بدونم آیااین اتفاق روجلوشومیشه گرفت واصلااتفاق میفته یامثل خواب که میگن حجت نیست اینم همینجوره یامیشه تغییرش دادمثل خواب ……..ی کم میترسم راستش…چون قشنگ روحم دراومدورفتم واولین تجربه ام بود.

    1. ولی چندساعت قبلش با خداحرف زده بودم که اگرنسبت من عشق داری بهم ثابت کن وحقایقی روبرام بگو(آخه اون سالهاهمیشه احساس میکردم انسان ی چیزبه دردنخوره یااونقدری ارزش نداره که خدابخوادانقدربه حرفاش اهمیت بده.

      1. برداشت شما در مورد انسان ها کاملا اشتباهه الهه قاسمی عزیز.
        انسان بسیار هم برای خداوند با ارزشه. و اگر ما برای خدا بی ارزش بودیم انقدر نشانه ها ، رویاها و امداد ها غیبی رو در زندگی شاهد نبودیم و این مقدار پیامبر هم برای هدایت ما ارسال نمیشد

    2. سلام به شما خانم قاسمی .
      این خواب ها یک رویا هستن برای کسب تجربه از جانب ما. که با خروج و ورود روح به بدن آشنا بشیم. نترسین.

  44. سلام شهاب عزیز… این عمر تو اینترنت خیلی مطالب راجع بهش مطرح شده . astral projection اسم انگلیسیشه… من هیچ وقت حالت لرزش بهم دست نمیده ولی بعضی موقع ها بیدار می شم میبینم بختک افتاده روم.. یک دفعه سعی کردم از بدنم موقع بختک خارج شم بعد یک صدای بلند مثل جیغ دم کشیدن چایی تو گوشم اومد بعد حس کردم دارم از بدنم بلند می شم ضربان قلبمم وحشتناک بود ولی بسیار ترسیدم و سعی کردم بیدار شم چون شنیده بودم موجوداتی با انرژی منفی هستند که ممکنه باهاشون مواجه بشیم .. بعد بیدار شدم و هنوز تو حالت بختک بودم بعد چند دقیقه بیدار شدم …
    حالا می خواستم ببینم راست میگن که موجوداتی اونجا هست ؟ و اینکه من خیلی اسلامی نیستم ولی به روح و زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارم ولی تاحالا نتونستم این کارو انجام بدم می خواستم ببینم نظرتون اینه که چیکار کنم

    1. سلام ب شما ارسلان عزیز.
      این موضوع سفر روح یکی دو بار امکان داره اتفاق بیفته. اما دلیلی بر همیشگی بودنش نیست.
      شما هم مانند خیلی عزیزان دیگر این رو به صورت اتفاقی و طبق شرایط روحی اون روز ، تجربه کردی . این ربطی به موضوع خوب بودن و یا بد بودن و یا اسلامی بودن نداره.
      سفر روحی که مداوم و ممتد باشه رو میتونیم در موردش روی این قضایا صحبت کنیم.
      شما یک تجربه ی خروج داشتید که با ترسیدن جلوش رو گرفتید.

      1. سلام اقا شهاب ,ممنون از نوشته ی زیباتون,
        من دوستانی دارم الحمدلله, که ماشاالله اهل این علم هستند,
        اتش جهنم رو میتونند از خداوند بخواهند برای خارج کردن جن یا جیوا(نفس) تسخیر کننده,
        راه رفتن بر اب,اطلاع از غیب گذشته و اینده,صحبت با ارواح,وبسیار بسیار خرق عادات الهی,
        اگر برای کمک شخصی بگویند به دستور خداوند بیهوش شو تا دردی نداشته باشی شخص بیهوش میشه حتی اگر در کشور دیگری باشه,
        این دوستان به کجا رسیدند ماشاالله؟

        1. سلام به شما مرتضی عزیز.
          این سوال رو باید از دوستان خود بپرسید. نه از من.
          و بهتره بدونید رسیدن به این مقام ها از راه مثبت بسیار سخت و رسیدن به این مقام ها از راه منفی بسیار راحت هست

  45. سلام
    تجربه ای که من داشتم این بود که نزدیکای روز عرفه بود که هی تبلیع میشد از رسانه ها در موردش منم کنج کاو شدم این دعا رو بخونم اما نمی دونم با این که خوندن زبان عربی برای من سخت نیست اما فارسی این دعا رو خوندم درست توشب عرفه وای خیلی لدت بخش بود و اشک می ریختم باورم نمیشد دعای امام حسین ع این طوری باشه اخه مگه میشه امام که خودش انقدر پا ک همچین دعای بکنه از ترسی که از خدا داره احساس کردم این حرف ها برای انسانهای چون منه گناه کاره نه امام پاکی چون اون انجا بود که متوجه شدم وقتی امام پاکی چون او این گونه از خدا شرم میکنه پس وای به حال انسانی چون من اما خوب که دقت کردم متوجه شدم او از زبان انسان های چون من داره از خدا امرزش برای ما می خواهد وگرنه او که نیاز به این نیایش ها ندارد وای که چقدر متعجب شدم از این همه انسان دوستی این منبع نور وای که چقدر انسان دوست هستن این ایمه انجا شد که نمی دونم انگار مث ایده یا نطری به فکرم رسید که امام حسین ع میگفته تو کربلا که ای وای علی اکبرم را کشتید اگر توبه کنید و به خدا روی اوردی نجاتتان می دهم بدش علی اصعر را کشتن و فرمود علی اصعرم را کشتید اگر به سوی حق بشنابید باز نجات خواهم داد وای داشتم سکته می کردم چگونه است این همه انسان دوستی وای واقعا امام حسین از انسان دوستی بیش از حدش حتی اگر قاتلینش به سمتش می رفتن را نجات می داد و میبخشید وای این چیز کمی نبود که فهمیده بودم شاید نتونستم خوب بیان کنم اما خودم درک کردم که امام حسین کشتی نجات همه ی ادمیان هست چون خودم بچه ام سه سالش بود برای حصرت رقیه به شدت گریم گرفت اخه ی۶ بچه کو چولو از شدت بی رحمی که بهش شد و از محبت عمیقی که به پدرش داشت دق کرد منو به شدت تحت تاثیر قرار داد طوری که نتونستم ادامه ی دعا رو کامل بخونم و فقط فکر می کردم بدش امدم تو جام دراز کشیدم اما همچنان گریه و فکر درباره حصرت رقیه ع انقدر گریه بی صدا می کردم چون نمی خواستم همسر و فرزندم باخبر شن برای یه لحصه فکر کردم الان که خفه شم ینی تنفسم کامل دچار مشکل شد و احساس کردم مردم خیلی درد شدیدی در گلوم احساس کردم و انقدر سینم تنگ شد که احساس کردم گلوم چن تن شده اما وقتی حس کردم مردم دیگه دردی نداشتم فقط نمی دونم بگم یا نگم راستش خجالت می کشم بگم اما شما که منو نمی بینید و نمیشماسید میگم توی اون حس احساس کردم یه اقای که معلوم بود مهربانه چون از وجودش ترسی نداشتم اخه من به شدت خانم ترسوی هستم این اقا صورتشو به صورت من چسبانده بود و من نمی توانستم چهره اش رو ببینم ولی به شدت اشک می ریخت طوری که تمام صورت و بدن من با اشک هایش خیس بود یه دفع از اون حالت به خودم امدم دیدم کامل خیس خیسم طوری که مجبور شدم بالشت و لباس هامو عوص کنم فکر کردم عرق خودمه که با ویدن این رویا از ترس ایجاد شده و بالشتم خیسیش از اشکای خودمه که توی خواب ایجاد شده یه چن سالیدشت که یه سفری به سوریه داشتم البته با همسر و فرزندم البته نا گفته نماند که من اصلا دوست نداشتم این سفر برم به اجبار همسرم رفتم یه چن روزی که از سفرمون گدشته بود و من اصلا از زیارت ها هیچی نمی فهمیدم همش به این فکر می کردم کاش این سفر تموم شه چون اصلا به خاطر دلایلی که داشتم از رفتن به این سفر راصی نبودم و توی هواپیما هم که بودیم همین که بالای سوریه قرار گرفتیم احساس عربت شدید شدم و ارزو می کردم ای کاش هر چه زود تر این ۹ روز بگذره و این سفر تموم شه بعد چن روزی که مشرف شدیم به حرم حصرت رقیه ع بد از چن دقیه متوجه شدم مردم با عجله خود را برای دعای عرفه اماده می کنن من تمایلی نداشتم فقط دوست داشتم هر چه زود تر به هتلمون بریم ناگهان یه نفر از توی ذهنم صدا زد فاطمه چرا نمیری دعای عرفه بخونی یادته چن سال پیش دعای عرفه خوندی و برای رقیه گریه کردی یه هو نمی دونم چی شد گفت اون اقا که گریه می کرد امام زمان ع سلام بود که اشک می ریخت و اون بود که ترا اجابت کرد نا گهان به والله قسم احساس کردم حرم دور سرم می چرخه وای نمی دونم چی شد با اون شلوعی به هو زریح خلوت شد تونستم حتی داخلشو ببینم وای نمی دونم یه هو چی شد بی اختیار شروع به گریه کردم با صدای بلند من اصلا هیچ وقت با صدای بلند گریه نمی کنم طوری که همسرم متوجه شد و امد به سمتم تا مراقبت کنه و گفت چن دقیقه پیش که گفتی سر گیجه داری یه هو کجا عیبت زد کجا رفتی مگه نخواستی بریم هتل گفتم نه محمد نریم بمونیم دعای عرفه را بخونیم محمد ما دعوت شده بودیم و خبر نداشتیم الانم هر سال اتفاقی عجیب برام و باور نکردنی توی این روز عرفه میفته چون مطلب طولانی شد از دکراشان خود داری می کنم اما به خدا قسم که حقیقت را گفتم این بود تجربه ی معنوی که من داشتم و خدا کنه که ادامه داشته باشه که خدا رو شکر خودمو امیدوار می کنم به اون صدای که گفت امام زمان اجابتت کرد ینی ممکنه تا ابد باشه این اجابت یا ……

    1. سلام به شما دوست عزیز .
      ممنون که تجربه ی خودتون رو برای ما گفتید. از نظر من تجربه ی شما کاملا درست بوده و حقیقی.

  46. سلام آقاب شهاب
    بر حسب این چیزایی که شما گفتید من تا حالا سه تا چهار بار تجربه سفر روح رو داشتم.یکی از تجربه تجربه هام دقیقا عین سفر سوم شما بود.میشه از طریق وبلاگم بیشتر به من کمک کنید خیلی دوس دارم این مسیرو ادامه بدم.لطفا کمکم کنید.
    اجرتون با خدا.

    1. سلام به شما ، میتونید از بخش تماس با ما ایمیل من رو دریافت کنید و به من ایمیل بزنید. با تشکر .

  47. سلام,,وقت بخیر,,,دوست عزیزمن این شانس را داشتم که درزمان جنگ حدودشش ماه درستادمعراج شهدا خدمت کنم وچیزهای زیادی دیدم که بماند,,,تابحال چندین بارتجربه خروج روح از جسم را داشته ام,,,که همگی در شب اتفاق افتاده,,,,اما بار اخرکه همین شب گذشته بود ,, متفاوتی بود,,,حالتی بسیار خوشایندوهمراه با ترس که دران حالت معلق بودن تصاویری را بصورت نقاشی به روی دیوار میدیم که تغییر میکرد وقصد داشتنندتا چیزی رابه من بگویند که نمیتوانستم متوجه بشوم,,,,,,اگر مایل بودید با ایمیل یا تلگرام درتماس باشید تاازراهنمایی وتجربه شما بهرمند گردم,,,,درپناه حق باشید کامران,تجربه

  48. سلام اقا شهاب من تا حالا فکر کنم ۱ بار برونفکنی کردم و علاقه زیادی هم به این کار دارم پارسال یه روز که از مدرسه اومدم خونه و خیلی هم خستم بود چون اون روز ورزش داشتیم خلاصه اومدم خونه و نهارمو خوردم و رفتم روی تختم دراز کشیدم (روز قبلش با دختر داییم که خودش این کارو انجام داده بود دربارش خیلی صحبت کرده بودیم و روشی که خودش استفاده کرده بود رو به من یاد داده بود.) و اون کار رو انجام دادم و خوابم برد اون قسمتی که روحم از بدنم جدا شده بود رو یادم نمیاد ولی از اینجا فهمیدم که دختر داییم بهم گفته بود وقتی که برونفکنی کنی ممکن چشمات باز بمونه تا موقع ای که کسی لمست کنه بیدار میشی من هم وقتی بیدارشدم برادرم گفت تو خوابیده بودی ولی چشمات باز بودچشمام پر از اپ بود چون به مدت زیاد چشمام باز بود اینتوری شده بودم و اونارو پاک کردم به نظرتون من برونفکی کردم؟ و اگر ممکنه راهنماییم کنین چون خیلی دوست دارم این کار رو انجام بدم و من نه به کسی ازار میرسونم نه دشمنی دارم و ادم نا پاکی نیستم پس اگز ممکنه راهنماییم کنین که بتونم انجام بدم مرسی خداحافظ

    1. سلام به شما امیر عزیز.
      برای انجام سفر روح باید شرایط لازم رو داشت باشین.
      اگر میخوای یک سفر روح معنوی داشته باشین ، باید بدونین که اسمش همان سیر و سلوک هست . و عرفای بسیاری سیر و سلوک داشتن. پس برای سیر و سلوک باید یک انسان بسیار پاک ، بی ریا ، درست کار ، اهل خیر و اهل عبادت و اهل خدا باشی. زمانی که ظرفیت لازم در تو دیده بشه خود به خود سفر روح نیز به تو اعطا خواهد شد.
      اگر میخوای با تمرینات متافیزیک سفر روح رو تجربه کنی ، من توصیه و صحبتی در موردش ندارم و تاییدش نمیکنم. انتخاب با شماست و حقیقت سفر روح هم همینه.

  49. سلام خواهش میکنم به سوالم ج بدید
    من گاهی وقت ها که میخوابم وقتی قرار است بیدار شوم روحم زود تر از جسمم بیدار میشود
    من واقعا این رو حس میکنم
    و خیلی تلاش میکنم که بیدار شم تا وقتی که واقعا بیدار شم
    این دلیلش چیه
    لطفا جواب بدید
    لطفا لطفا

    1. سلام به شما نازنین عزیز.
      خب شما چیز جالبی رو تجربه میکیند.
      اگر انسان پاک و سبکی هستید و این رو تجربه میکنید که خیلی هم عالیه . و صبح ها که از خواب بیدار میشید ، یعنی ابتدا روحتون زود تر بیدار میشه ، ببینید چه کارهایی میتونید انجام بدید. به عنوان مثال سعی کنید کمی در خانه راه برید، دعا بخونید ، بنشینید ، پرواز کنید ، ببینید ایا این ها امکان پذیر هست یا خیر .
      اگر این موارد رو بتونید تجربه کنید خیلی عالیه و اگر نمیتونید تجربه کنید این مورد به خاطر سنگین بودن خواب جسمی شما هست و ارزش معنوی نداره.

  50. لسلام لطفا کتاب هایی رو که مطالعه می کردین اسمشون رو بگین اون کتاب هایی که شما رو به این درجه رسوند

    1. سلام به شما ، کتاب صرفا نمیتونه باعث موفقیت فرد باشه .
      اندیشه و عمل هست که باعث ارتقا یک فرد در زمینه معنوی میشه.
      من هم اگر به جایی رسیده باشم، اون رو ابتدا از لطف خدا ، سپس مطالعه کتاب ، سپس از اعمال خیر میدونم. چون سعی کردن نسبت به اعمال خیر کوشا باشم و در کنارش هم خداوند لطف خودش رو از من دریغ نکرد. امید که کمک کننده باشه.
      کتاب های مفید هم در بخش کتابخانه سایت موجود هس میتونید مطالعه کنید.

  51. سلام
    دانش من در این زمینه بیشتر بصورت خاطراتی هست که در ذهنم از دنیای روح باقی مونده…
    البته من اولین باره که میخوام راجع بهش صحبت کنم، میل و گرایش شدیدم به ماورا من رو به جستجوی شدید تمام ادیان و طریقتها سوق میداد، اکنکار، و بسیاری از طریقتهای دیگه تنها به من اینو یاد داد که همه چیز در اسلام و قرآنه، البته قرآن بدون تحریف در ترجمه که ترجمه های اشتباه رو عمدا برای رعب و ترس و ظلم بر آدما پی ریزی شده. سخن کوتاه. بزرگترین چیزی که باید طی سفر روح یا ذهن انجام بدید دریافت طرح الهی کنونی زندگیتونه… کمی با عبادتهایی که تایم و شیوه اون بطور واضح در قرآن هستش هماهنگی رو با جریان هستی و هستی بخش یاد بگیرید و هیچ گاه موقع عبادت سعی در ترجمه لغات فکرتون نکنید ، همه چیز در قلب و درون خودتونه. با ریتم تنفستون به زیبایی و آرامش عبادت کنید و سجده های طولانی داشته باشید. البته هر کسی راه خودشو پیدا میکنه بعد از مدتی…و این صرفا برای امادگی شماست برای درک پروردگار هر چند در این جسم ولی شیرینه . تا زمانی که آمادگی ایجاد نشه نمیشه طرح و هدفتون و مدینه فاضله درونتون رو ببینید… بخت به کام

    1. سلام به شما نسیم عزیز.
      ممنون از متن زیبای شما. که البته از نظر صحیح است ودوستان میتونن از این تجربه دوست عزیزمون استفاده کنن.

  52. سلام اقا شهاب عزیز
    یه سوال داشتم راجب برون فکنی های خودم من از ماه رمضان هر روز برون فکنی داشتم تا یه هفته پیش برون فکنی دقیق و اگاهانه و خیلی روشن استاد های درون رو دیدم پرواز روح و جابجایی با سرعت نور و خلاصه کلی چیزهاای شگفت انگیز و جالب و حس های خوب رو تجربه کردم ولی متاسفانه چیزی که این روزها به کلی من رو تحت تاثیر قرار داده و شدیدا ناراحتم کرده اینه که از یه هفته پیش برون فکنیام قطع شده طوری که اصلا انگار تجربش نکردم هیچ کار جدیدی نکردم تو این مدت که باعث قطع برون فکنیام بشه
    لطفا بگید چطور میتونم دوباره تجربش کنم؟
    ایا ورزش رزمی که توش مراقبه هم هست مثل وینگ چون که از دو هفته پیش شروع کردم میتونه توش تاثیر بزاره اگه اره قطعش کنم.
    ممنونم اگه مثل همیشه جوابمو بدید منتظرم خدا نگهدار

    1. سلام به شما یونس عزیز.
      به قول خودت هیچ کاری در این دو هفته نکردی.
      الی اون ورزش و اون مراقبه. پس این ها رو قطع کن و نتیجه رومورد بررسی قرار بده.
      هر چه بیشتر بخوای برون فکنی رو تجربه کنی ازش دور میشی.
      بعد از قطع کردن مراقبه هم منتظر برون فکنی نباش. بلکه نسبت به وضعیت حال آگاه باش و ببین اتفاق میفته یا نه. موفق باشی.

      1. سلام وعرض ادب خدمت اقا شهاب گل دوست خوب من
        اقا شهاب من ورزش رو با مراقبش دیگه انجام نمیدم و برون فکنی هام هم برنگشته ولی یه اتفاق جدیدی برام میفته که فکر کنم از برون فکنی هم پیشرفته تره تازگیها وقتی میخوام چشمامو ببندم یهو با کیفیت فول اچ دی میبینم یه جا دیگم و مناظر عجیبی که فکر کنم خیلی هم راز الود باشه میبینم مثلا دیشب دیدم تو یه جایی چندین استاد دارن یه چیزایی به شاگرداشون یاد میدن دستاشونو تو هوا میچرخونن اروم و بو میکشن و چشماشون بستست و کاملا رفتن تو حس در حال توضیح به شاگردا هستن یکیشون میگفت ما هر حسی که داریم (منظورش حس های بدن )از خدا داریم و از ما نیست
        و وقتی این تصاویر رو میبینم و صداهاشونو میشنوم حس میکنم من هم جزو اونا هستم ویه جورایی میدونن منم اونجام
        ولی میترسم یه کم و چشمامو باز میکنم
        ممنون میشم اگه بگید این تصاویر چیه و یه جور برون فکنیه یا یه چیز دیگه ؟
        منتظرتونم فعلا خدا نگهدارتون

        1. سلام به شما یونس عزیز.
          میشه گفت اینم یک نوع سیر و سلوکه . مهم اسمش نیست ، مهم محتواش هست .
          نترس و بذار چشمات بسته بمونه. و ناظر چیزهایی که می بینی باش.

          1. سلام و عرض ادب
            اقا شهاب بابت جوابتون ممنونم ازت
            یه سوال داشتم راجب برون فکنی اونم واسه دوستمه که علاقه داره برون فکنی کنه و ایمان وباور کامل به این قضیه داره فقط یه کم تمرکزش برای برون فکنی کمه اگه میشه یه راه برای بالا بردن تمرکز براش پیشنهاد کنید
            و اینکه خواسته ازتون بپرسم که ایا میشه از محرک ها مثل lsd کمک گرفت اخه اون به کمک ال اس دی الان به قدرت خوندن ذهن رسیده چیزی که الان برای من که ادم واقع نگری هستم کاملا روشن شده
            و اینکه لطفا یه راه هم برای کم کردن ترس بهش پیشنهاد کنید هم در برون فکنی وهم در بقیه مواقع
            ببخشید سوالم طولانی شد منتظر جوابتون هستم ممنونم و خدانگهدارتون

            1. سلام به شما یونس عزیز.
              ما در مورد برون فکنی توصیه ای به عزیزان نداریم.
              جون اگر ظرفیت خروج روح از بدن رو داشته باشین ، این امر به طور طبیعی انجام خواهد شد.
              زمانی که ظرفیتش رو ندارین ، پس تلاش کردن در موردش هم بی فایده است.
              چه بسا به کالبد ها و چاکرا ها ی شما اسیب میزنه.
              اگر هم با برون فکنی از جسم خارج بشین ، تجربه ی معنوی چشم گیری نصیب شما نخواهد شد.

  53. سلام..
    حرفاتون چه دلنشینه.. من خیلی دنبال حقیقت بودم و هستم.
    میشه لطفا بگید نظرتون راجع به درد و رنج انسانها چیه؟
    مثل رنج کشیدن بی گناهان.. مثل بریدن سر فرزند جلوی چشم مادر.. نظری دارید در این مورد؟

    1. سلام ب شما کیانا عزیز.
      در مورد درد و رنج انسان ها حرفای بسیاری دارم.
      مطالب ذهن و دوستی با ذهن رو در سایت مطالعه کنید. به خیلی چیزها خواهید رسید. اینکه چرا انسان ها در زندگی درد و رنج رو تجربه میکنن و علت این درد و رنج رو هم نمیتونن پیدا کنن.

  54. سلام با این کار میتوان به آینده مثلابیست سال بعدسفرکرد

    1. سلام به شما علی رضا عزیز.
      نه متاسفانه ، انسان دارای اختیار هست و امکان داره در هر روز یه کار متفاوتی رو انجام بده.
      اگر ما مثل ماشین خودکار بودیم، شاید میشد ۲۰ سال بعد رو به درستی دید. که نیستیم.
      هیچ کسی هم نمیتونه این رو ببینه. مخصوصا اگر نسبت به آینده ی یک شخص یا یک فرد باشه.

  55. سلام علیکم خدمت شما دوست عزیزم شهاب جان من دوتا تجربه داشتم از این چیزی ک شما مطلبشو گذاشتین کلا ادم معتقدی نیستم ب خداشک ندارم ولی اعمالی ک شما گفتین رو انجام ندادم هیچ وقت هر نوع گناهی هم بگین مرتکب شدم ب جز دنبال ناموس کسی بودن از مشروب خوردن و دروغ و دزری بگیر خلاصه همه چیز یک هفته پیش تا ساعت سه بیدار بودم ی دفعه یک خواب عجیبی اومد سراغم بعدش دو عالم بین خواب و بیداری وقتی روی شکم خوابیده بودم احساس عجیبی بهم دست داد حس کردم ک ی چیزی ب اندازه و فرم بدنم از بدنم خارج شد و تا نزدیک ۱۵سانت بالاتر قرار گرفت و من ک هنوز نمیدونستم باید چیکار کنم و ترسیده بودم ب هر ترتیبی ک بود ب زور دستم ک نزدیک سرم بود رو تکون دادم و انگار دوباره جوون تازه ایی گرفتم و دیگه نخوابیدم تا فرداشبش ک بازم اون حالت ب صورت خیلی ضعیف تر برام رخ داد برای یکی دونفر ک تعریف کردم میگن ک خواب بودی خواب دیدی اما من یقین دارم ک بیدار بودم ممنون میشم توضیح بدی

    1. سلام به شما ناشناس عزیز.
      تجاربی که داشتین مانند تجربه ی شب اول من بوده.
      شما هنوز هم تجربه ی سفر روح رو نداشتین.
      به مانند شما افراد زیادی هستن که یک یا دو بار این تجربه رو به صورت مقدماتی تجربه میکنن.
      یقینا این تجربه هم براشون پیام هایی رو به همراه داره که باید بهش پی ببرن.
      امید که حواستون به سفر روح پرت نشه به خود شناسی روی بیارین.

  56. سلام آقا شهاب
    سایت خیلی خوبی دارین و خسته نباشین
    من تا امروز نمیدونستم که سفر کردن روح انقدر با ارزشه برای همین فکر میکنم تا به امروز درون خواب هام که همش تحت کنترل من بود کارای بی فایده زیادی کردم از ماشین سواری بگیرین تا …
    ولی ۲ ۳ هفته پیش به ذهنم رسید که درون خواب هام کاره مفیدی بکنم
    مثل مدیتیشن کردن درون خواب
    ولی وقتی این کارو انجام میدم چشام میبندم ولی از خواب بیدار میشم
    و میبینم وارد یه خواب دیگه شدم که از اونجا هم بیدار میشم
    یعنی چند خواب درون هم
    الان این موضوع باعث شده فکر کنم هنوزم خواب هستم یعنی این دنیا خواب هستش چون من درون خواب هر کاری بخوام میکنم
    و اصلا به این اعتقاد ندارم که اگه بگیم از بین میره
    من درون خواب هام کارای بده زیادی کردم
    کارای خوب زیادی ام کردم
    ولی هنوزم این توانایی دارم
    به لطف خدا من درون این دنیا هم توانایی هایی دارم مثلا
    اگه بخوام میتونم اتفاق هایی که میخوام بیوفترو تمرکز کنم
    و اون اتفاق میوفته حالا نه به طور دقیق ولی اون اتفاق رخ میده
    حالا بعد از مدتی این سوال همیشه با منه
    من باید با این معرفت چیکار کنم؟ هدفه این چیز چیه؟
    من واقعا سر درگمم و برای این قدرتم هدفی ندارم
    لطفا کمکم کن
    من فکر کنم شما بچه شمالین مییشه بگین مال کدوم شهرین؟
    و آیا امکان دیدن حضوری شما هست چون خیلی حرفارو نمیتونم اینجا بگم
    یا علی

    1. سلا م به شما محمد عزیز.
      تجاربی که شما دارین کسب میکنین ، بدون اساس و فقط ساخته و پرداخته ذهن خودتون هست ، و به صورت ذهنی هم به این رویاها ارزش میدین و گمان میکنین که درست هستند.
      من بچه مازندران هستم، امکان دیدار حضوری هم هست.
      اما برای اشخاصی که واقعا هدفی داشته باشن.

  57. سلام
    یه سوالی داشتم ممنون میشم راهنمایی کنین.
    من از خییییلی سالا پیش شاید از بچگی یه حس عجیبی گاهی بهم دست میده و نمیدونم دلیلش چیه
    این حس زمانی که بیدارم اتفاق میوفته مکانشم هرجایی ممکنه سر امتحان تو مهمونی تو خیابون تو خونه….
    یه هو حس میکنم که دارم خواب میبینم حس میکنم اینجا نیستم یه حس غیر قابل توصیف حس اینکه هیچی واقعی نیست انگار که همه چی دوره
    در یک کلمه انگار اونجا نیستم.
    اوایل بدم میومد از این حس و دوس داشتم زود از بین بره ولی الان دیگه بهش اهمیت نمیدم
    اینم بگم وقتی تو این حالت با کسی حرف میزنم و کسی باهام حرف میزنه و سرگرم میشم همه چی برمیگرده به حالت اول
    تو اون حال حس میکنم دارم خواب میبینم حس میکنم اونجا نیستم و فقط دارم نگاه میکنم مثل یه فیلم یا خواب…. کاش میتونستم توضیح بهتری بدم ولی نمیشه
    زمانشم منظم نیست اصلا. 

    1. سلام ب شما مرجان عزیز.
      شما یک خلسه یا یک حس خروج سطحی رو دارید تجربه میکنید.
      دقیقا میدونم دارید از چه چیزی صحبت میکنید.
      اگر روی به خود سازی بیارید و مراقبه کنید، یقینا تجربه ی شما کامل تر و شفاف تر خواهد شد.

      1. میشه کمی بیشتر برام توضیح بدین؟
        دلیلش چیه؟ به این چه تجربه ای میگن و هدفش چیه؟ ممنونم

        1. سلام به شما مرجان عزیز.
          در مورد چه چیزی صحبت میکنید ؟ میشه توضیح بدید ؟ در مورد چه چیزی توضیح بدم براتون ؟

          1. دوباره سلام
            همین خلسه ای که میگین
            دلیلش چیه
            اصلا آدم چرا باید بره تو خلسه به چه دردش میخوره
            و چرا از بچگی با من بوده این حس
            حتما دلیلی داره
            ممنونم واقعا به خاطر راهنماییاتون

            1. سلام به شما مرجان عزیز.
              به سکوت رفتن، به خلسه رفتن، خیلی هم برای انسان های بیدار و آگاه مهم و ضروری هست.
              زیرا انسان در این حالت به هوشیاری میرسه.
              و میتونه با مبدا خودش ، اساتید ، فرشتگان و … ارتباط برقرار کنه.
              الهامات هم در این زمان به خوبی دریافت میشن.
              انسان هایی که درون گرا ، ساکت ، آرام ، دقیق ، پاک و صادق باشن، سبک بال باشن. این افراد بهتر میتونن حالت خلسه رو تجربه کنند.
              در حالت خلسه میشه گفت ذهن ما به خواب میره. به سکوت فرو میره. زمانی که ذهن حضور نداشته باشه ، یقینا آگاهی حضور داره.

  58. سلام.من چطور می تونم خصوصی باهاتون در ارتباط باشم ؟ حس می کنم شما می تونید کمکم کنید….اگه براتون امکانش هست راهنماییم کنید.ممنونم

  59. سلام من سمیرا هستم مطالبی که گذاشتی خیلی جالب بود ?و توجهمو جلب کرد ?من میخام بدونم که این کاری که کردی واقعا ضرری نداشت? ؟ مثلا بعد این اتفاقا یه چیز بدی پیش بیاد ??؟! دوست دارم این کارو ?بکنم ولی بیشتر از اون به فکر اینم که چه ضرری داره? لطفا اگه میتونی بیشتر بگو میخاد درموردش خوب اطلاعات کسب کرده باشم ?من میخام اینکارو بکنم ببخشید که تا الانش سرتونو? درد اوردم با تشکر?

    1. سلام به شما سمیرا عزیز.
      نظرات این پست رو بخونید . همه چیز دستگیرتون میشه. حتما بخونید .

  60. سلام و ممنون از مطلب و تجربیات خوبتون ، راستش من چند سوال داشتم ، من در روز یک یا دو ، سه بار این حالت بهم دست میده که خیلی حس جالبیه تمام بدنم بی حس می شه در یک ثانیه و یک بار که گوشی دستم بود از دستم افتاد تا این حس بهم دست داد ولی بعدش خیلی احساس خستگی می کنم ، تمام بدنم بی حس می شه در اون لحظه ، می خواستم ببینم شما می توانید کمکم کنید این حالت حدود یک ساله داره برام پیش میاد دفعه اول افتادم روی مبل بی اختیار و یه تصاویری در ذهنم می دیدم و هیچی نمی شنیدم حتی برادرم گفت بلند صدات کردم و هیچ چیز من حس نمی کردم

    1. سلام به شما امیر عزیز.
      من احساس میکنم شما بختک و یا فلج خواب رو تجربه میکنید. لطفا این رو با سفر روح اشتباه نگیرید.
      اگر هم مایل هستید که ما به شما نظر خودمون رو بگیم. دقیقا توصیف کنید که چه چیزی رو تجربه میکنید . با تشکر .

      1. اره واقعا من با خوندن نظرات صرف نظر کردم چون قبلشذمیخاستم این کارو انجام بدم ???

  61. آقا شهاب عزیز، از زمانی که یادم میاد یعنی از دوران نوجوانی به دنبال آگاهی بودم. ابتدا از شناختن دنیای پیرامون آغاز شد: فیزیک، اخترشناسی، ریاضی، شیمی، زیست شناسی و … تقریبن هیچ دانشی نبود که برام جذاب نباشه و مدام مطالعه می کردم اونقدر که کمی مغرور شده بود بعد درهایی جدیدی باز شد، ارتباط با خدا، شناخت خدا، و در مسیر جدیدی قرار گرفتم، عرفان، شعر، ادبیات، هنر و … خیلی مطالعه کردم از عرفان سرخپوستی بگیر تا عرفان ایرانی- اسلامی، از قرآن بگیر تا فلسفه های غربی و … تا رسیدم به جایی که حدود ۱۲ سال پیش اتفاقی افتاد. اتفاقی که تمام زندگیم رو تحت شعاع قرار داد. خدا به شکلی متفاوت از گذشته در زندگیم متجلی شد جوری که رفتار و گفتار و تمام باورهای گذشته ام تغییر کرد، گفتن از اون موقع ها اینجا جاش نیست، همین قدر بگم که رفته رفته از سرچشمه ای که ازش شرابی مست کننده خورده بودم دور افتادم. شرابی که آب حیات و نجات بود. در پست قبلی گفتم که این روزها کمی سرگردانم، دنبال یه تایید بودم برای اینکه دلم دوباره قرص بشه، و البته این رو در همین کامنت هایی که خوندم تا حدی کسب کردم، حتا بدون اینکه بخوام به برون فکنی اقدام کنم. من در طول سالهای گذشته رویا هایی داشتم که گفتنش خیلی وقت می گیره و شاید درست هم نباشه بازگو کردن شون. فقط آقا شهاب عزیز همین قدر بگم که همیشه به دنبال این بودم که خدا رو بیشتر و بیشتر بشناسم و همیشه دلم خواسته کاری رو انجام بدم که اون می خواد گرچه خیلی وقتها برعکس عمل کردم، ولی یه چیزی رو می دونم اینکه عمیقن خداوند رو دوست دارم حتا اگه مدتها ازش دور بیفتم چنانکه ماه های اخیر. من فقط دلم یه برخورد نزدیکتر می خواد، فراتر از حواس محدود انسانی. دقیقن نمی دونم منظورتون از مسیر آگاهی چیه؟ فکر می کنم سال هاست که در مسیرش هستم، ولی انگار گاهی از مسیر دور می افتم یا سرعتم کم میشه، نمی دونم، بعضی وقتها یه بی قراری به آدم دست میده که مثه یه نیروی محرک عمل می کنه ولی بعضی وقتها هم آدم انگار کرخته و گیج و فقط درجا میزنه. مثه حال و احوال اخیر من. ولی اون خوای دوباره تلنگری زد و سایت شما اتفاقی جلوی روم قرار گرفت. شما میگی چکار کنم؟

    1. سلام به شما فرهاد عزیز.
      گذشته شما حکایت از یک سرگردانی داره. یک سرگردانی ذهنی. یک انسان عارف و عاشق نیازی نیست انقدر کتاب بخونه.
      شما دانش بیرونی رو کسب کردید. حال نیاز به کسب دانش بیرونی ندارید. زمان این رسیده که روی به دانش و راه درونی بیارید.
      من به شما پیشنهاد میکنم در خصوصی به من پیام بدین منظورم در ایمیل هست. یا شماره تماستون رو برام در نظرات بذارین تا باهاتون تماس بگیرم

  62. مدتیه که کمی احساس سردرگمی می کنم، در زندگی و کار، برای همین شروع به خوندن کتابهای خودشناسی کردم، خب بی تاثیر هم نبودن ولی چند وقت پیش یکی از دوستان در مورد یه سخنرانی کوتاه باهم حرف زد از مجموعه سخنرانی های سایت TED. سخنران از تجربه کوتاه خودش از مرگ حرف می زنه. اون می گه که به علت سرطان در بیمارستان بستری بوده، حالش وخیم میشه و دکترها نمی تونن زنده نگهش دارن در نتیجه می میره. بعد از مرگ تمام زندگیش رو می بینه و متوجه میشه که به چه علت سرطان گرفته حتا می فهمه که به چه علت به دنیا اومده و چه وظیفه ای رو باید در طول زندگیش به انجام برسونه. بهش این حق داده هم میشه که به جسمش برگرده و دوباره زندگی کنه و یا برنگرده. اون برگشت رو انتخاب می کنه و وقتی بعد از چند دقیقه دوباره زنده میشه، به تدریج سرطانش از بین میره. شنیدن این سخنرانی فوق العاده بود، اینکه آدم بتونه بفهمه چرا به دنیا اومده و چه وظیفه ای رو باید به انجام برسونه، کجاها اشتباه کرده و از این به بعد باید چطور عمل کنه. به نظرم این لطف بسیار بزرگی بوده که خداوند در حق اون آدم کرده و من با خودم گفتم کاش منم بتونم همچین تجربه ای داشته باشم. چند روز پیش تو اینترنت در مورد تجربه های نزدیک مرگ سرچ کردم و اینکه آیا میشه اون رو بدون اینکه حادثه مرگ آفرینی اتفاق بیفته تجربه کرد یا نه که به موضوع خروج روح از بدن رسیدم و سایت شما رو دیدم.
    هدف من اینکه که بتونم تجربه ای شبیه تجربه فردی که گفتم داشته باشم، دلم می خواهد ازین گیجی در بیام، دلم یه اشاره و تایید از جانب خدا می خواد.
    و اما مطلب دیگه اینکه من یه خواب تکرار شونده دارم و اونم پروازه، در تمام این خوابها من می بینم که با خواست و اراده خودم تصمیم به پرواز می گیرم بعد از زمین بلند میشم و با سرعت به بالا میرم. هیچ وقت نتونستم سرعتم رو کنترل کنم ولی هر وقت دچار ترس و شک میشم میام پایین و هر وقت دوباره اراده می کنم و ایمان دارم که می تونم پرواز کنم، دوباره اوج می گیرم. دقیقن شب قبل از اینکه با سایت شما آشنا بشم، بعد از مدتها دوباره خواب پرواز دیدم. این بار با دفعات قبل کمی فرق داشت با یه نفر که یادم نیست کی بود ولی برام آشنا بود داشتیم جایی می رفتیم اون بال داشت، من بهش گفتم منم می تونم پرواز کنم باید اراده کنم و ایمان داشته باشم و بعد مثه خواب های قبلی شروع به بالا رفتن کردم ولی نمی دونم چی شد که کمی بعد با سر شروع سقوط کردم. من به هیچ وجه نترسیدم برعکس در حالیکه لبخند می زدم دوباره اراده کردم و نرسیده به زمین جهتم برعکس شد و دوباره با سرعت شروع به بالا رفتن کردم. در یک آسمانی آبی بسیار زیبا که دوباره رسیدم به همون شخصی که اول خواب باهاش بودم. اون به مدد بالهاش در هوا ایستاده بود. من هم که بهش رسیدم تو هوای معلق ایستادم. خیلی حس خوب و اطمینان بخشی داشتم بهش گفتم دیدی می تونم پرواز کنم. انگار که من بدون بال کار مهمتری نسبت به اون که بال داشت انجام داده بودم. نمی دونم چرا ولی انگار به نظرم اون سن و سالش از من کمتر بود، یا انگار شاگرد من بود. یه همچین حسی داشتم. بعد دستش رو گرفتم و با هم سمتی حرکت کردیم و برخلاف خواب های قبلی یه پرواز آروم و بدون شتاب بود. بعد از اون دیگه یادم نیست چی شد و خواب های دیگه ای دیدم.
    از وقتی نظرات دیگران و شما رو در این مورد خوندم، حالم تغییر کرده، یه حس آرامش عجیبی دارم، با اینکه هنوز تجربه برون فکنی ندارم.
    حالا به نظرتون آیا در تجربه خروج روح میشه همون مسایلی رو که اون مرد در تجربه نزدیک مرگ درک کرده بود، درک کرد. و در مورد خواب اخیر که دیدم چه نظری دارید؟ ممنون از لطف و ‌توجهتون. ببخشید طولانی شد.

    1. سلام به شما دوست عزیز.
      شما یک سخنرانی شنیدین، این سخنرانی شما رو با مسیر دور دست ها آشنا کرده.
      اما … آگاهانه عمل کنید. سرعت و سقوط رو ما نمیخوایم. ما تعادل و ثبات رو میخوایم، اینگونه میشه به همه چیز رسید.
      شما ، به دنبال سفر روح هستید، این اولین اشتباه شماست. اگر به سایت های متافیزیک سر بزنید، یقینا این رو به شما آموزش میدن و شما از مسیر اصلی خود منحرف خواهید شد. مهم خود شناسی است. از خود شروع کنید. از خود و فراز و نشیب های درونی و ذهنی خود. اینگونه راه سعادت رو پیدا میکنید.
      میخواید همچین تجاربی رو کسب کنید، تا نشانه ای رو دیده باشید، این هم دومین اشتباه شماست. ایا نشانه های اطراف خود رو نمی بینید ؟ حتما نه.
      سپس اینکه علت تولد انسان، وظایف انسان، زمانی به انسان گفته میشه که انسان در مسیر آگاهی قرار داشته باشه، سپس رفته رفته مقدمات مسیر برای او چیده میشه و سپس راه باز خواهد شد برای قدم بر داشتن.
      سوال دیگری هست بپرسید.

    2. سلام ی سوال تو وحشت نکردی ازینکه رفتی بالا؟ و با اون کسی که میگی گشتی؟ یعنی حتی فکرشم نکردی که دیگه هیچ وقت به جسمت برنمیگردی ؟این خیلی خیلی خیلی خیلی ترسناکه ? واقعا حتی احساس خطر هم نکردی؟

  63. سلام،ممنونم از شما،،،خیلی مشتاقم که جواب ایمیلم رو سریع تر بخونم،،،،امیدوارم ککه دلیل و گیر این همه مصیبت برام مشخص بشه،..اجرشماهم باخدا،

  64. سلام من می خوام سفر روح انجام بدم و وقتی که انجامش میدم صبح بعده نماز اما اینجوری نیست یک صدای خیلی بلند با یک نور سفید خیلی خیلی زیاد رو میبینم که بعد چند لحظه بیدار میشم از این کار ها هم ترسی ندارم من وقتی نور رو میبینم ازچاکرا ۷ خارج میشم اما نور نمیزاره چیزی ببینم من کندالینی ۷چاکرا ۳سال کار کردم و بهش رسیدم این تجربه تا الن زیاد داشتم اما مثل برونفکنی نیست نور بسیار زیاده جز نور چیزی نمیبینم

  65. سلام و عرض ادب
    اقا شهاب من بعد از چند روز که با سایت شما اشنا شدم و حتی یک هفته هم نمیشد برون فکنی هام اغاز شد و کل ماه رمضان تا الان رو هر روز صبح بعد نماز برون فکنی داشتم به مدت طولانی حدودا ده الی پونزده دقیقه به نظرم میشد و تو برون فکنیهام اکثرا تو خونه بودم و میرفتم به اتاق های خونه و به صورت عمودی با سرعت نور به سمت اسمان میرفتم طوری که باد رو حس میکردم تو صورتم وقتی احساس میکردم از جو دیگه خارج شدم بیدار میکردم خودمو از ترس
    روش شخصی برون فکنی من هم که خیلی موفقه برای من و شاید به درد بقیه هم بخوره و انشاله خدا کمکشون کنه تو کسب تجربه اینه که من به پهلویه راست میخوابم و یه بالشت نازک زیر قفسه چپ میزارم طوری که اگه چرخیدم تو خواب قلبم بیفته رو بالش و باعث فشار به قلپ و مردن سلول های بدن و مغزم نشه و به اصطلاح از دنده چپ بیدار نشم و ایه نور رو میخونم و بدون فکر کردن به برون فکنی ولی با ایجاد امادگی برخورد باهاش میخوابم که اکثرا بعد نماز صبح این کارو میکنم قبلش هم باید کاملا بخوابم یعنی از شب تا نماز صبح و شروع به خواب دیدن میکنم و وقتی وقتش شد انگار یکی میگه دیگه خواب دیدن بسه اگاه شو تو تو خونه ای و الان روحت داره جدا میشه و کل صحنه ها و شخصیت های خواب کنار میره و یهو میبینم دارم به صورت کشویی از بدنم میام بیرون بعد یه متر فاصله از بدن شروع به ایستادن در هوا و پرواز و جابجایی سریع تو خونه میکنم و گاهی هر چهار بار یک بار میتونم برم تو کوچه اما اسمون و بیرون جو خیلی میرم قسمت صحبت
    کردن با ذهن و اماده کردنش برای من خیلی کمک میکنه البته این روش منه و امیدوارم به شما خوانندگان پست هم کمک کنه
    حالا یه سوال دارم از شما اقا شهاب منو که میشناسید انشاله و نظرتات قبلیمو خوندید من هیچ تمرینی برا چشم سوم انجام ندادم بعد راهنمایی شما و قبلش هم انجام نداده بودم (هر چند تمرین سکوت رو گاهی انجام میدم که ارامش بخشه واسم و فوق العاده انرژی میگیرم ) و یکم هم ترس از دیدن موجودات عجیب باعث شده دوباره چشمام به حالت اولیه برگرده و دیگه محیط رو سبز نبینم ولی جدیدا سر نماز به خصوص نماز مغرب و عشا به قدری میترسم و وحشت زده میشم که قابل وصف نیست حتی سه چهار بار ایه الکرسی میخونم ولی اثر نمیکنه با این که من اصلا ادم ترسویی نیستم ولی موقع نماز مغرب خیلی زیاد میترسم و حتی حس میبکنم که کسی داره پیشم صحبت میکنه مثلا دیشب موقع نماز بعد سلام احساس کردم یکی دست کشید رو سرم برگشتم پشت رو ببینم احساس کردم تو افق محو شد و خیلی ارامش پیدا کردم بعدش طوری که نماز عشا رو بدون یک درصد ترس خوندم
    لطفا بگید به نظرتون من توهم میزنم اخه من اصلا قبل حس کردنشون ترسی ندارم و بعدش میترسم و انگار تمومی نداره ترسم طوری که عرق میکنم و تیشرتم میچسبه به بدنم
    و اینکه به نظرتون اونا چی هستن مثبتن یا منفی
    چی باعث میشه اروم شم ایه الکرسی و چنتا ذکر که اثر نمیکنه
    ممنونم ازتون شرمنده اگه طولانی شد لطفا یه جواب کامل بدید بهم

    1. سلام به شما یونس عزیز.
      از نظر من این هایی که شما تجربه میکنید ، عوامل مثبتی هستند که نباید از این ها بترسید.
      درسته نا شناخته هستند ، اما زیبا هستند ، پس نترسید ، و بذارید که تجربه بشن تا عادی بشن و بتونین به عمق این تجارب پی ببرین.
      مخصوصا در مورد نماز ، موجودات منفی نمیتونن در نماز شما رو اذیت کنن، چون نماز امری است معنوی و سراسر نور. و این موجودات منفی حتی نمیتونن نزدیک شخص بشن. چه برسه که در او نفوذ هم بکنن.
      لطفا نترسید و ناظر باشید.

      1. سلام اقا شهاب خسته نباشید امیدوارم بابت اذیت هام ببخشید چون سوال زیاد دارم ازتون
        بابت جوابتون ممنونم ازتون با این که خیلی سخته حواسمو جمع کنم موقعی که سر نماز اینجوری میشم ولی راهنماییتون بهم انرژی داده و انشاله که بتونم درکشون کنم
        ممنونم ازت خدانگهدارت

  66. سلام
    من یه شب از خواب بیدار شدم دیدم بغل رخت خواب خودم دراز کشیدم تا اومدم بیام توی رخت خواب همین که اومدم روی متکا یکی شبیه خودمو دیدم خوابیده توی رخت خوابم یهو ترسیدم بعد در جا همونجا فقل شدم فقط یه سرو صورت خودم توی رخت خواب خیره شده بودم چون قبلنا این فقل شدنو زیاد تجربه کرده بودم ترسم ریخت یکم تلاش کردم یهو دیدم همه جای اتاق در ان واحد میبینم فقط نمیتونم تکون بخورم یه صدایی شبیه گذر ماشین از اتوبان با دور موتور بالا اونم توی تونل دایم به گوشم میخورد انگار بغل اتوبان خوابیدم تند تنتد ماشینا از بغل من رد بشه ولی من فقط در و دیوار اتاقمو میدیدم یه نیم ساعت انگار اینطوری برام گذشت دقیقا زمانشو نمیدونم ولی همون لحظه بیرون اتاقم داداشم برق اتاقشو روشن کزد تا کیفشو جمع کنه بره سر کارش من متوجهش شدم نا خوادگاهر روحم ساعتو نگاه میکرد ۴٫۵ صبح بود دیگه از همه جام احساس درد کردم تا یهو از رخت خواب ÷ریدم بیرون داداشم با کیفش توی اشپزخونه داشت چایی میخورد بهش گفتم کی از خواب پا شدی گفت نیم ساعته چطور دیگه هیچ چی ادامه ندادم.

    1. سلام به شما حامد عزیز.
      این یک تجربه ی خروج از جسم بوده …
      اگر به کرار تکرار شد … دوباره به ما پیام بدین و با در میون بذارید.

  67. اینم بگم که بسیار توی خواب میبینم ک دارم با بال پرواز میکنم،،،یا بدون بال،،،اوج می،یرم،،،

  68. سلام،خوبید؟اقا شهاب من توی ایمیل براتون توصیح دادم که چ مشکلتتی دارم و در کنارشم گفتم ک چ کابوسهایی میدیدم،منتظر حوابتونم هستم، و بازم جا داره تشکر کنم،،از اینکه لطف میکنی و وقت میذارید،،درحال حاضر یادم به یک مسءله افتادکه خیلی وقته ازش گذشته واینقدر درگیر اون مشکلاتی ک توی ایمیل براتون نوشتم شدم ک یادم رفته بود این مسءله.،،،ک من مدتها فشار عجیبی توی سرم حس میکردم وقت تواب توی عالم خواب،،انگار چیزی میخاست خارج بشه و نمیتونست،،شایدتوهم من بود ولی واقعا فشار عجیبی بود،،گاهی توی خواب خفه میشدم طوری ک از شدنچت خفگی ب سختی بیدار میشدم،،گاهی فلج میشدم و صدااها میشنیدم اما نمیتونستم حرکت کنم،کاملا فلج و با چ التماسی ب درکاه خدا از خواب بیدار میشدم،،من یک شب توی عالم خواب ی دفه چشمام بازشد ک البته چشم روح من بود و اینو بعدها فهمیدم،از سرجام نیم خیز شدم،،یادم میاد ک تاریکی بود همه جا،،شاید مطلق ححتی،،هرچی بود دوتا موجود سیاه رنگ رو دیدم ک بسمت من حمله ور شدن و من باعجله از شدت ترس باشدت برگشتم سرجام،وهمون لحظه بیدارشدم و یادمه ک بخودم گفتم چرا این صحنه الان تکراری شد؟من الان چشمام بازشده بود پس چرا الان بازه؟؟؟؟اون دوموجود سیاهرنگ و بلند قد بودن،،،،،مدتها بعد فهنیدم که من برای لحظه ای براثر سردرد و فشار عجیب سرم روحم از جسم خارج شده بود،،،هنوزم گاهییی از شدت فلج شدگی یا بختک توی خواب زجر میکشم،،،،یا نفسم ک قطع میشه،،،،شمابگید چرا حمله کردن؟چرا همه جا سیاه بود؟؟دیکه هرکززز نمیخام برام تکرار بشه،،،میترسم،،،دیشبم کابوس دیدم،،،البته کابوسای من خیلی کمتر شده خیلیییی،،من متوهم بودم اون شب؟

    1. سلام به شما مهتابی عزیز.
      تجربه ای که شما در اون دوران داشتید ، علائمی از برقراری ارتباط با موجودات فرا زمینی مانند جن و پری و این دست بوده.
      خدا رو شکر که به خیر گذشته.
      معمولا در این گونه تجارب این موجودات اگر وارد بدن ما بشن و یا ما با اون ها دوست و صمیمی بشیم. ارتباط ما با این ها دیگه برقرار شده و قطع کردن این ارتباط بسیار سخت خواهد بود.
      در برابر سیاهی ها ، چه چیزی میتونه ایستادگی کنه ؟ نور …
      اعمال درست، رفتن به مکان های مقدس، نماز ، عبادت، تلاوت قرآن ، ذکر، همه این ها مفید هستن .

  69. فقط انگار داره یه تجربیات کوچکی باز ظاهر میشه که بار قبل هم همین طور بود،و شروع پرواز قبل مثل این بود امیدوارم باز بشه

  70. راستش رو بخواید من بار اول حدود شبی دوبار یا سه بار پرواز داشتم اما به همه گفتم ،تمام همکلاسی های مدرسه،مامان بابا،خلاصه همه فهمیدن من پرواز روح میکنم،کم کم کمتر شد،تا موققعی که دیگه پرواز نداشتم،،من حدود سه ماه پرواز داشتم کامل و هر شب،اما برای همه تعریف کردم،راستش رو بخواید نیت من خیر بود که همه از راه پرواز به شناخت خدا برسن اما خب به اندازه ی هر فرد تو این دنیا راه هست و پرواز داشت من رو به درک اشتباهی می رسوند،پس خدا پرواز روح رو برای مدتی از من گرفته که حدود یک سال میشه،و هنوز یه تجربه جالب و چشمگیر نداشتم

  71. سلام اقا شهاب امیدوارم سلامت باشید

    من باز احساس می کنم اعمالم و روحم سبک میشه،چون قبل از خواب هی روحم میره بالا یهو وسطش اگاه میشم،میخورم زمین دارم کم کم از این راه کنترلش می کنم،به نظر شما نوعی پرواز روح ناقص رو تجربه کردم؟من دارم سعی می کنم با دعا و نماز و استغفار روحم رو سبک کنم:)

    بار قبل هم اولش اینطور تجربه ها رو داشتم نوعی امادگی، نظر شما چیه؟
    من باز می تونم پرواز روح کنم؟

    1. این مورد رو اصلا قضاوت نکن امیر حسین عزیز.
      نماز و قرآن رو دعا رو بخون، البته نه برای رسیدن به سفر روح.
      فقط بخون.
      انتظار هم نکش، همین انتظار هم باعث میشه کار کمی گره بخوره.
      تسلیم امر حق باش و حقیقت رو در سفر روح ندون. تسلیم باش و درست و آگاهانه عمل کن.
      یقینا بهترین نتایج رو میگیری.

  72. با سلام
    من نزدیک ۱۰ سال پیش این تجربه رو داشتم
    اون روزا داشتم خودمو برای کنکور آماده میکردم و استرس زیادی داشتم(فکر کردم به دلیل استرس زیاد این اتفاق برام می افته…)
    من داخل اتاق خوابیدم یک لحظه حس کردم که روحم داره از جسمم خارج میشه (همون حالت گزگز شدید زیر پوستی یا حسی مثل وصل شدن برق به بدنم رو داشتم) به هیچ وجه نمی تونستم تکون بخورم با خودم گفتم که دارم میمیرم و این حالت همون قبض روحه. این در حالی بود که خودم رو میدیدم که خوابیدم و صدای خواهرامو از اتاق بغلی میشنیدم.بعد با تلاش خیلی سخت دوباره بیدار شدم.
    بعدها با سرچ تو اینترنت به اشتباه فکر کردم که این حالت فلج خواب یا همون بختکه. به تازگی متوجه شدم که این حالت بختک نیست من فشاری روی قفسه سینه ندارم و تو خواب داد نمیزنم و سرو صدا هم نمیکنم جسم وحشتناک نمی بینم در حالی که بختک دارای این حالاته!دختر عمه م دانشجوی طب سنتیه وقتی حالاتم رو بهش توضیح دادم گف فقط مطمئنم که بختک نیست!!بعضیا هم میگن بهتره برم پیش دعا نویس!!!
    بطور خلاصه بگم :۱ یا ۲ ثانیه قبل از این حالت متوجه میشم که داره برام اتفاق می افته! بعد بلافاصله همون گز گز شروع میشه،احساس تپش شدید قلب میکنم ولی خیلی زود رفع میشه،این حس گز گز تا بیدار شدنم ادامه داره، به شدت میترسم و فقط سعی می کنم برگردم، خودم و فضایی که توش هستم رو کاملا دقیق میبینم،در حالی که جسمم خوابه(خودم رو میبینم که خوابم)،میبینم مثلا پنجره بازه،میبینم چه لباسی پوشیدم،به چه حالتی خوابیدم و…ولی تا حالا به محلی بیرون از جایی که خوابیدم نرفتم ولی میتونم پشت سرم رو ببینم…
    بعضی وقتا سعی می کنم بی تفاوت بشم و به خوابیدن ادامه بدم،ولی در این صورت حس می کنم که حتی ممکنه بمیرم
    امروز صبح ۴ بار برام اتفاق افتاد،خیلی ناراحتم،از خوابیدن می ترسم
    لطفا راهنماییم کنین و اگر کتابی در این زمینه میشناسین معرفی کنین،یا اگه قراره برم دکتر پیش چه دکتری برم؟ممنون

    1. سلام ب شما مریم عزیز.
      لطفا به من ایمیل بدید و یا شماره تماستون رو اینجا بذارید تا باهاتون تماس گرفته بشه در این زمینه.
      شما نه بختک رو تجربه میکنید و نه دیوانه هستید که برید پیش روان شناس.
      هیچ یک از این ها لازم نیست. سفر روح یک مسئله عرفانی هست.
      که شما تجربیات بسیار خوبی رو دارین. قدرش رو بدونین. حیفه.

  73. سلامی دوباره تجربه جدید من از برون فکنی
    بعد ماه رمضان دیگه برون فکنی واضح و روشن نداشتم تا چند روز قبل که ساعت حدودا دو و نیم یا سه شب بود که حالت سبکی و معلق بودن و صدای جیر جیر در گوشم احساس کردم و در یک ان دیدم در جلوی در خونمون زیر نور تیر برق وایسادم و تو کوچه هم به قول معروف پرنده هم پر نمیزد جز یه گربه که تو فاصله حدودا پنجاه متری مشغول خوردن چیزی بود احساس سبکی خیلی خوبی داشتم همه چیز هم خیلی عالی بود سعی در دیدن کوچمون داشتم جون اولین بارم بود که کوجمونو در حالت برون فکنی میدیدم
    یه دفعه یاد تجربه اقا شهاب افتادم که گفته بود در اون حالت باران رحمت رو میشه با چشم روح دید به اسمون نگاه کردم بارانی نتونستم ببینم اما با اینکه شب بود ابرهایی رو به شکل نوشته در اسمان دیدم و داشتم فکر میکردم که چرا اینشکلیه ابر ها که یکدفعه احساس حضور مردی رو کردم در کنارم با کت و شلوار طوسی اما پاهاشو نمیتونستم ببینم انگار رو هوا بود اون مرد میانسال بود با موهای یه کم سفید شده گفتم رهگذریه که منو نمیبینه اونم داشت رد میشد که با دیدن من ایستاد و با تعجب نگام کرد و همینطوری خشکش زد و من سریعا بهش سلام کردم و اونم جوابمو داد بعد سریع برا عوض کردن جو و پی بردن به ماهیت مرد سریع پرسیدم چرا این ابر ها این شکلی شدن و اونم انگار میخواسات قبلش چیزی بگه حرفشو قورت داد و گفت هیچی اینا رو از قران دراوردن و به این شکل نوشتنشون و داشت توضیح میداد که یه قدم اومد سمتم و من چون تو یه پستی خونده بودم موجودات سماوی دیده میشن اگه نترسی کاریت ندارن من ترسیدم و حرفشو قطع کردم و بهش گفتم چرا میخوای اذیتم کنی مگه من کاریت دارم من فقط برون فکنی کردم همین اونم با تعجب نگام کرد و گفت اذیت؟ نه کی قراره اذیت کنه و اومد سمتم تا توضیح بده متاسفانه خودم رو بیدار کردم و افسوس خوردم از کار خودم رفتم جلوی درمون و دیدم همه چیز عینا همونه و حتی همون گربه تو کوچست اما چند متر اونورتر.
    به نظر من برون فکنیم بعد مدتها به خاطر تمرین سکوت بود که همون شب زیر اب داغ استخر با حبس نفس انجام دادم که کلی انرژی گرفتم البته قسمت امادگی ذهنیش از استخر بوده
    حالا اقا شهاب لطفا راجبش بهم نظر بدید و بگید اون نفر کی بوده
    منظورش از اینکه اون ابرها و شکلاشون از قرانه یعنی چی؟
    و اینکه من چرا ناخوداگاه ترسیدم اخه من ترسو نیستم و قبلا خودمو واسه هر اتفاقی اماده کردم و ایه الکرسی هم موقع برون فکنی و قبلش میخونم ممنون
    یه سوال هم دارم که سوال خواهرمه و ازم خواست ازتون بپرسم و اینه که خواهرم از من بزرگتره و بیستوچهار سال داره و متاهل است و از نوجوونی تا الانش برون فکنی نداشته اما اختیار خواب هاش دست خودشه و میفهمه خواب میبینه یا بیداره و مثلا اگه یه موجود تو خواب ببینه که ترسناکه چون میدونه داره خواب میبینه میتونه دورش کنه و خوابشو عوض کنه و همیشه خوابهاش درسته و صادقه و خواب های خیلی شگفت اوری میبینه و میتونه هرجا خواست بره و هرکی رو خواست ببینه تو خواب به نظرتون داره برون فکنی میکنه و فکر میکنه خوابه یا قضیه چی میتونه باشه ممنونم از جوابهاتون

    1. سلام به شما یونس عزیزم
      در مورد تجربه شما، از نظر من شما برون فکنی رو تجربه کردی.
      در مورد دیدن اون مرد در کوچه، نمیدونم، شاید یه روح سرگردان بوده یا شخصی بوده که سفر روح کرده و شما اون رو دیدی.
      در مورد حرفی که زده، کاملا درست بوده.
      ایات قران کلماتی الهی هستند. این ایات گاها به شکل ابر هم دیده میشن. و نمادی از قران هستند.
      در مورد خواهرتون هم، ایشون سفر روح در رویا رو تجربه میکنن. شما سفر روح واقعی رو.
      که این برای هر دو شما عالی هستش.

      1. سلام اقا شهاب بابت جوابتون ممنونم ازت رفیق امیدوارم موفق باشی تو زندگیت دعا کن تجربه های بیشتری کسب کنم

  74. این رو هم اضافه می کنم که مثلا وقتی من روحم بلند میشد و به در ورودی واحدمون چشم میدوخت کاملا هوشیار و درک داشتم و همش ذکر می گفتم و آیه الکرسی میخوندم که کسی نیاد تو وتواین موقع همیشه یه چیزی از درون میگف نترس من هستم مراقبتم اما نمیدونم چرا باز استرس داشتم.اینم بگم من شبها همیشه قبل خواب آیه الکرسی میخونم.

  75. من آدم خیلی مذهبی نیستم اما بااین وجود برایم این اتفاق پرواز روح زیاد میفتد وبرام جالب بوده و تا همین الان برایم سوال بوده که چرا من؟از بچگی چندین بار اتفاق افتاد مه شب که می خوابیدم کامل روحم از جسمم بیرون میومد و به سمت آسمون میرفت و حتی یادمه با کسی در آسمون به گشت و گذار می پرداختم ومدلهای دیگه مثه اینکه یکدفعه خوابیدم با اینکه سنی نداشتم و اون موقع تعریف درستی از بهشت و جهنم در ذهنم نبود پسر همسایمون که اون موقع که من ۸سال فک کنم داشتم و او ۳۰ساله بود فوت کرد البته همیشه حس میکردم آدم خیلی خوبی هستش تو همون شب فوتش با یه اسب سفید اومد دنبالمو من باهاش رفتم یه جا پر از نور و سرسبزی فقط همین ازش یادم مونده جزئیاتش یادم رفته فقط گف به مادرم بگو که من اینجام که فردا صبحش به مادرش گفتم .این اتفاق ها یادمه تا وقتی ۱۱سالم بود برایم اتفاق می افتاد اما از آن به بعد متوقف شد تا ۳سال پیش.و در تمام این سالهایی که دیگه این اتفاق برام نمیفتاد حسرت اون موقع ها رو میخوردم.۳سال پیش دقیقا یه شب که خوابیدم من که همیشه برای خوابیدن باید کلی با خودم کلنجار برم تا خوابم ببره تا سرم رو روی بالش گذاشتم انگار خوابم برد و خودم رو دیدم که از بالا دارم به جسمم نگاه میکنم.و به خودم گفتم بلاخره مردم؟به آرزوم رسیدم؟حس سبکی لذت بخشی داشتم اما حس ترس هم همراهش بود.که این حس ترس بهم غلبه کرد ویه حالتی که بخوام بلندشم و دوباره برگردم به زندگی باعث شدبا وحشت از جام بپرم و دقیقا همون لحظه همسرم از ترس از جاش بلند شدومن توضیح دادم چی شده وتا صبح دیگه خودم نخوابیدم.این اولین اتفاق بعداز چندین سال وقفه ای که افتادده بود،است.بعد از این من به خاطر بحث ها و اتفاقاتی که با مادر و پدرم رخ داده بود یه مدت خونه اونها نمیرفتم و واقعا دلم برای خونه و فضای اونجا تنگ شده بود.یادمه من شب که می خوابیدم به خانه ی اونها میرفتم البته نه با راه رفتنا دقیقا حس سبکیه با من بود و یه حالت معلق داشتم طوری که تو خونه ی اونها نزدیک به سقفشون بود و به حالت نیمه افقی پرواز داشتم و واسه خودم از اینور سقف به اونطرف میرفتم چون پرواز حس لذت بخشی داشت بی هدف بود حرکتام فقط دوست داشتم بیشتر حرکت کنم.این اتفاق چند شب متوالی اتفاق میفتاد یعنی اصلا شبها می خوابیدم برای اینکه پرواز کنم و برم.بعد از چند مدت دوباره مدل جدیدی رو تجربه کردم من یه مدت به خاطر دزدی که اتفاق افتاده بود در نزدیکیمون خیلی ازش وحشت پیدا کرده بودم.صبحها که همسرم می رفت سرکار دقیقا روحم از جسمم بیرون میومد و به در ورودی واحدمون نگاه میکرد که کسی نیاد داخل(که منظورم از کسی دزده)و این اتفاق دقیقا بعداز بیرون رفتن همسرم از خونه میفتاد اون بود اینجوری نمیشد من جسممو میدیدم که روی تخته ها.صبحها وقتی میرفت مطمئن بودم وقتی بعداز رفتنش دوباره بخوابم این اتفاق میفته و دقیقا میفتاد پشت سرهم و متوالی.این حالت انگار روحم تو عذاب بود چون همش استرس داشتم الان کسی میاد یک لحظه از در چشم برنمیداشتم و برعکس پرواز حس خوشایندی نداشتم.سبکیه بود اما استرسم بهش غلبه کرده بود.بعداز این حالتم چندین بار تجربه های دیگه داشتم طوری که عادت کردم اما الان تقریبا ۱ماهه یا شاید بیشتر که دیگه برام اتفاق نیفتاده.اما دلم برای اون سبکیه تنگ شده و همش انتظار می کشم.اینم بگم حس ششم خیلی خوبی پیدا کردم.و وقتی اتفاق بدی بخاد بیفته انگار از قبل خبر دارم.و به خواهرم کاملا ثابت شدس حسم.البته بگم اینکه صحنه ای واتفاقی امروز برام رخ میده و حس میکنم من این صحنه رو قبلا دیدم و آشناست برام زیاد اتفاق میفته.از این تجربه هام همسرم تاحدودی درجریانه البته نه با جزئیات چون حس میکنم نمی تونم بیان کنم و بیانش برام سخته.اینم بگم من همش انگار منتظر مرگم و همش انتظار میکشم و نمیدونم چرا اینطوریم.اما برای همه آدمهای دنیا آرزو میکنم حس پرواز رو توخواب تحربه کنن خیلی لذت بخشه.فقط کسایی که تجربه کردن میتونن درکم کنن که این بهترین حس دنیاس.ببخشید طولانی شد و نتونستم با جزئیات بگم انگار نمینونم احساساتم رو با نوشتن بیان کنم

    1. سلام به شما دوست عزیز.
      تجربیات عالی در زمینه سفر روح داشتین و ممنون که بیان کردین.
      حتما نباید مذهبی باشین تا بتونین سفر روح رو تجربه کنین. همین که سبک بال باشین کافیه.
      باید انسان ساده نگر و ساده ای باشید.
      قطع شدن سفر روح شما حتما علتی داشته.
      یا بیش از حد برای این و آن تعریف کردید.
      یا نسبت به حسی مغرور شدید.
      یا ذهن و نفس خود را پیروی کردید.
      و یا …. این رو باید شما پیدا کنید.
      در مورد حس ششم و هر حس دیگری، این ها رو با نزدیکان خود اصلا مطرح نکنید تا این حس ها بیش از پیش شگوفا بشن.
      آگاهی فقط سفر روح کردن نیست. معنویت فقط سفر روح کردن نیست.
      مطالب سایت رو بخونید. از اخر به اول. تا به برداشت درستی از خود شناسی و خدا شناسی برسید.
      سپس مسیر معنوی خود را آغاز کنید تا درهای معنویت و عرفان به روی شما باز بشن.
      مخصوصا برای شما که سفر روح رو تجربه کردین. این روند بسیار عالی خواهد بود.

      1. با سلام و خسته نباشید
        این که فرمودید آدم ساده ای هستم دقیقا درست است چون همه تونگاه اول بهم گفتن چقد ساده ای تو و یه جورایی شدم مثال واسه آدم ساده بودن.البته بیشتر منظورم ساده نگر بودن هست.اصلا خیلی خوشبینم به آدمای دور و ورم.حس می کنم همه خوبن.متاسفانه تواین چندروزه مادربزرگم فوت شدن و جالب اینجاس من روز قبل به دوست صمیمیم که درجریان این حالاتی که برام افتاده هست،گفتم حس میکنم مرگ نزدیکمه و عزرائیل همین جاهاست.این باز نمونه ای از حس ششمم هس.اما هنوز سفر روح جدید برام اتفاق نیفتاده است.با تشکر از سایت خوبتون

  76. سلام من این حالات رو خیلی تجربه میکنم خوشحال میشم از تجربه هام براتون بگم.من خارج شدن روحم رو از جسمم تجربه داشتم پرواز روحم رو تجربه داشتم.چندین بار.الان ۱ماهه این حالات دیگه برام پیش نیومده و حالم خوب نیس چون تون حالات خیلی لذت بخش بود

    1. تجربیات خود را برای ما ایمیل کنید فائزه عزیز، زمان برای چت در تلگرام برای ما مقدور نیست.

  77. سلام اقا شهاب و خانم جویا عرض ادب و خسته نباشید من اصلا برون فکنی نداشتم قبلا اما بعد خوابی که دیدم با سایت شما اشنا شدم و تونستم کل ماه رمضان بعد نماز صبح برون فکنی کنم با اینکه نمیتونستم از خونمون بیرون برم اما عین سی روز رو برون فکنی روشن و کاملا اگاهانه و طولانی داشتم رد شدن از اجسام و دیوار رو تجربه کردم معلق بودن در هوا و داشتن دید کلی به جلو عقب چپ راست به طور همزمان رو تجربه کردم دیدن جسم فیزیکی دیدن استاد درون احساس حضور خداوند موقع برون فکنی در حال تماشای من رو تجربه کردم و با گفتن ذکر الحمدلله میتونستم با روحم با سرعت نور حرکت به سمت کهکشان داشته باشم و یه حس شعف و لذتی تجربه کردم که در اوج لذت چشمهام رو میبستم و کیف میکردم در کهکشان و در همه مواقع خداوند رو کنارم در حال کمک و تماشا به من احساس کردم در ضمن جهت معرفی خودم نه به عنوان ریا من بیستویک سال دارم و اسمم یونس اهل نماز هستم اما گاهی سستی در انجام امورات معنوی دارم ولی در کل هیچ گناه کبیره ای به لطف خدا انحام ندادم یه سوال دارم از شما دو بزرگوار خواهشا در اسرع وقت بهم در قسمت نظرات پاسخ بدید تا ببینم و راهنمایی بشم و اون در مورد خوابیست که من رو به اشنایی با سایت شما و برون فکنی کشوند

    خواب من: در بازاری قدیمی و سر پوشیده سنتی بودم هیچ پرنده ای پر نمیزد کیفیت خواب فول اچ دی بود و بعد نماز صبح دیدمش یه مرد کمین کرده بود پشت دیوار و منتظر دختر با حجب و حیایی بود تا بهش تحاوز کنه و من داشتم منعش میکردم از این کار اما گوش نمیداد پشت سر دختری که میامد لشکری از انسانهای با ایمان که پدر و مادرم هم در جمع انان بودند در فاصله پنحاه متری از دختر میامدند و من چون قدرت زدن مرد را نداشتم از ترس گمان بد مردم و پدر و مادرم که فکر کنند من با این مرد هوس باز همدستیم تصمیم به فرار از انجا کردم اما کلیه دیوار ها و درها بسته بود طوری که من از بالا یه دید کلی به پشت جندین دیوار ودر داشتم در ان وقت انگار بهم گفته شد ایه الکرسی بخوان و برو من شروع به خواندن ایه الکرسی به صورت ترتیل که در بیداری میخوانم کردم و با نزدیک شدن به هر دیوار انگار چندین موجود نامریی مثل فرشته ها من رو از زیر بغلم گرفته و پشت دیوار و پشت در های تو در تو میگذاشتند تا من از محوطه کاملا خارج شدم و رفتم و ارامشی به همراه اشک از سر شعف اشکی خیلی داغ و لذت بخش از چشمانم امد و وقتی بیدار شدم دیدم ایه الکرسی میخوانم و صورتم از اشک سرازیر است
    لطفا هم تعبیری برای خواب من
    و هم نظرتون رو راجب خواب
    وهم نظرتون راجب برون فکنیهام بگید بهم
    در ضمن چند وقتیست بعد نماز ظهر که در طبقه بالایی خانمان میخوانم چشمانم سبز شده و همه جا را سبز میبینم و اگر تمرکزم را به هم نزنم همینطور تصاویر زیادتر میشود و صدا هم اضافه میشود اما از ترس دیدن تصاویر وحشتناک از سر سجاده بلند شده و به طبقه پایین خانه خودمان کنار خوانواده میروم و تا نیم ساعت سردرد خیلی کم همراه تب خیلی کم از ناحیه پیشانی دارم و وسط دو ابرو یه کم پایینتر امتداد دماغمم که به ابرو میرسد از داخل دو بار صدا میدهد تق تق انگار مسیر سوراخ بینی باز شده و به وسط پیشانی بین دو ابرو میرسد
    ممنونم اگر بابت این هم جوابی دهید من با هیچکس راجب اینها سخن نمیگویم پس برام حیاتی هست که حتما جوابم رو با دقت و در اسرع وقت بدهید در قسمت نظرات
    مرسی ممنون ببخشید خیلی زیاد و تو در تو شد

    1. سلام یونس عزیز. باید گفت که شما برون فکنی معنوی رو تجربه کردید.
      چون انسان صاف و با ایمانی هستید، کم سن و سبک روح هستید.
      و طبق قابلیت های نهانی که دارید، سفر روح رو تجربه کردید که خیلی هم عالیه.
      اما در مورد …
      تجربه ی رویا بینی شما باید گفت که خوابتون هم بسیار زیبا بوده. در بیداری هم از فرشتگان کمک بخواین.
      در خواب فرشتگان شمارا یاری کردند تا سمبلی باشه برای هدایت اون ها در بیداری.
      که این موضوع رو به تو بفهمونند که ما هم هستیم و کمکت میکنیم.
      پیشنهاد میکنم پست پیام هایی از فرشتگان رو مطالعه کنید.
      در مورد بین دو ابرو و حس هایی که تجربه میکنید و سبز دیدن محیط. باید گفت که چشم سوم شما در حال فعال شدن هست، هیچ تمرین خاصی رو برای بیداری چشم سوم انجام ندید.
      بلکه بگذارید با روال طبیعی چشم برزخی شما باز بشود. موفق باشید. التماس دعا

      1. سلام و عرض ادب
        اقا شهاب عزیز بابت لطفی که در حقم بابت جواب دادن به سوالم کردید ازتون مچکرم من تمامی پست های شمارو پرینت شده در منزل دارم و به خوانواده و دوستان و فامیل هایی که قدرت فهم مطالبتون رو دارن پیشنهاد خوندنشون و ادرس سایتتون رو میدم و به لطف سایت شما الان روحیه عالی نسبت به قبل دارم و ایمانم زیادتر شده
        فقط لطف کنید بگید به نظرتون چشم سومم رو میشه غیر فعال کنم من ادم ترسویی نیستم اما خودتون میدونید ممکنه عواقبش بد باشه حالا چه ایجاد مشکل تو زندگی و ارامش خودم چه اینکه به چشم یک دیوانه دیده شدن توسط اطرافیان ممنون دوستون دارم

        1. سلام به شما یونس عزیز.
          خوشحالم از اینکه تا حدی مسیر خودر و پیدا کردید.
          تسلیم امر حق باشید.
          شما تمرینی رو برای باز شدن چشم سوم انجام نده.
          در دوست و آشنا و فامیل هم خودت رو یک شخص معنوی خطاب نکن، دیگران رو بدون خواسته ی خودشون به راه راست دعوت نکن.
          اینطوری فقط برای خودت کارما میتراشی.
          اگر کسی کمک خواست، حتما کمکش کن.
          اگر سوال داشت، حتما جواب سوالش رو بده.
          اگر با این تفاسیر، چشم سومت باز شد، حتی اگر قراره دیوانه بشی هم بذار دیوانه بشی.
          این دیوانگی خیلی هم خوبه.
          لطفا به یک ارتباط صحیح با خودت و خداوند برس.
          نذار دیگران بدونن تو چه شخصی هستی.

        2. سلام به شما یونس عزیز.
          خوشحالم از اینکه تا حدی مسیر خودر و پیدا کردید.
          تسلیم امر حق باشید.
          شما تمرینی رو برای باز شدن چشم سوم انجام نده.
          در دوست و آشنا و فامیل هم خودت رو یک شخص معنوی خطاب نکن، دیگران رو بدون خواسته ی خودشون به راه راست دعوت نکن.
          اینطوری فقط برای خودت کارما میتراشی.
          اگر کسی کمک خواست، حتما کمکش کن.
          اگر سوال داشت، حتما جواب سوالش رو بده.
          اگر با این تفاسیر، چشم سومت باز شد، حتی اگر قراره دیوانه بشی هم بذار دیوانه بشی.
          این دیوانگی خیلی هم خوبه.
          لطفا به یک ارتباط صحیح با خودت و خداوند برس.
          نذار دیگران بدونن تو چه شخصی هستی.

          1. سلام اقا شهاب بابت جوابتون ممنونم ازتون امیدوارم بتونم تموم راهنماییهاتونو کامل انجامش بدم تو زندگیم تو نظر بعدی یه تجربه جدید از برون فکنیم و یه سوال میزارم لطفا اگه میشه اونم بهم جواب بدید شرمنده اگه زیاد میپرسم ازتون ولی تنها منبعی که قابل اعتماد باشه و عقلانی و منطقی و از روی تجربه به سوالات جواب میده شمایید ممنونم ازتون

  78. ضمن عرض سلام و آرزوى موفقیت در لحظه به لحظه ى زندگیتون هم شما شهاب عزیز هم جویا جان هم تمام علاقه مندان به این سایت.
    شهاب جان بنظر خودم گناههاى نابخشودنیه زیادى مرتکب شدم از طریق یکى از اقوام که با عالم غیب در ارتباط بود بهم خبر دادن که نا امید نباشم و توکلم رو از دست ندم ، اون اقا همیشه پیش این فامیلمون دم از علاقه ى زیادش نسبت به من میزنه و همیشه گفته به هادى بگو هم من هم خدا خیلى دوستش داریم
    شهاب جان جویا جان من این اخبار قبل ار رمضان به گوشم رسید با بغض و اشک و ناله استغفار کردم تماااام رمضانو براى اولین بار توى زندگیم بطور کامل بعد از ٢٨ سال روزه گرفتم نمازمو کامل تا به امروز خوندم و وااااااقعا راضیم ازین زندگیم و ازین تحول درونیم
    اولا فکر مى کردم اون طرف از عالم غیب یه توهم و دروغه واسه همین امتحانش کردم و یه کار بدى انجام دادم (قبل از رمضان) طرف امد به فامیلمون با حالت ناراحت گفت بگو صدبار استغفرلله بگه همین الانم مو به تنم سیخ شده
    دوستان شاید درست نباشه من این بحثهارو اینجا مطرح کنم ولى ایمان اوردم و افتخار مى کنم به بچه مسلمان بودنم دوستان خدا شاهده یه خبرایى هست که ما واقعا ازش غافلیم
    حالا سوال من اینه من از رمضان تا به امروز در حال پرهیزکاریم و تسویه حساب شخصى روزانه با خودم هرکى منو میبینى تعجب مى کنه از اینهمه تحول
    طرف مى گفت درسته کارهاى بد زیادى کردم ولى یسرى از کارهاى خوبم خیلى از گناهامو پاک کرده
    عظم کردم که این راهو تا لحظه ى اخر زندگیم ادامه بدم و ادم خوبى باشم
    سوالم اینه ایا من میتونم این تجربه ى پرواز روحو داشته باشم تا به حقیقت برسم؟
    آرزوى قلبیه من فققققققط تقرب الهیه
    فققققط مى خوام درستو از غلط تشخیص بدم
    دوست دارم توى اون حالت پرواز یکیو پیدا کنم که ساعتها منو تعلیم بده و من با آگاهى به پرستشم ادامه بدم
    انقدر به اینراه علاقه مند شدم که علاوه بر متن این مبحث تمااام نظارتم خوندم
    امیدوارم در پناه حق در این راه استوار باشین و سعادتمند.
    یا حق

    1. سلام به شما هادی عزیز.
      راهی که رفتی کاملا مقدس هست .
      اما حالا که مبحث سفر روح رو خوندی، از مسیرت منحرف نشو، فکر نکن که با رسیدن به سفر روح میتونی به خداوند برسی.
      و یا شناخت کامل رو از حقیقت پیدا کنی، این یک برداشت اشتباه هست که خیلی از ادم ها مرتکب میشن، گمان میکن با رسیدن به سفر روح میتونن اسرار رو کشف کنن، از این رو از مسیر خودشون دست میکشن و با تمرینات متافیزیک رو به سفر روح میارن و به نتیجه ای نمیرسن.
      سفر روح یک امر مقدس هست که در زمان درستش توسط اساتید درون به شما آموزش داده میشه. و انسان میتونه سیر رو سلوک رو آغاز کنه.
      اما انجام تمرینات متافیزیک برای رسیدن به سفر روح باعث میشه که شخص دچار رویارویی با موجودات غیر ارگانیک بشه و خطرت بالایی رو برای به همراه داره.

      1. سلام شهاب عزیز دوست گرامیم.
        به لطف خدا انقدر که پست خوب بیان شده و در بخش نظرات دوستان خوبم بحثهاى خوبى مطرح کردند که جاى هیچگونه سوالى باقى نمیذاره.
        دوست عزیز شهاب جان ، بنده کاااامل متوجه منظور شما شده ام و در جواب پیام آخرتون باید بگم به هیچ عنوان پرستش و عبودیت خدا را دست آویز و وسیله اى براى رسیدن به تفریح پرواز روح نکرده ام ،بلکه کاملا برعکس ، مسیر من یک مسیر روشن در جهت پرستش ذات یگانه و بى همتاى خداى عشق و مهربانیست.
        شهاب جان وقتى که خداى عز و جل نور ایمانو به باغ سوخته و تاریک دل من هدیه کرد و شاخه هاى سوخته و سیاه باغ دلم شروع به شکوفه زدن کرد ، عازم راهى شدم که در آن راه مسیر به سمت پرستش ذات لایتناهى خالق و کسب معرفت و بندگیه معبود بود.
        لحظه لحظه ى زندگیه من جان تازه اى گرفت و با هر ذکر من روحم به پرواز درمیامد.
        شهاب عزیز تنه ى این دختى که من کاشتمش کسب معرفت و پرستش ذات خداس با سلول به سلول و اتم به اتم جانم و عروج به درگاه تقربش، و یکى از شاخه هاى این درخت جدا شدن از این جسم به عالم نور و سیراب کردن روحِ تشنه ى معرفتمه.
        شهاب عزیز اون دگرگونى درونى که در من اتفاق افتاد و اون تحولى که سر تا پاى زندگیه منو تکان اساسى داد، منو تشنه ى معرفت کرده ، روحم تشنس کامل حسش مى کنم.
        من عازم هفت شهر عشق شدم ، راه عرفانو به من نشون بدید.
        مجنون و پریشان توام دستم گیر
        سرگشته و حیران توام دستم گیر
        هر بی سر و پا چو دستگیری دارد
        من بی سر و سامان توام دستم گیر

        اى کاش کسى بود که یک عمر شاگردیشو مى کردم ، اى کاش راه عرفان کلاسو دانشگاهو مکتب داشت ، اى کاش یه زمان دیگه به دنیا میامدم.

        1. سلام به شما هادی عزیز .
          حالا شد یه چیزی.
          تو ایمیل به من پیام بده تا در مورد چند و چون ماجرا صحبت کنیم.
          ادرس ایمیل سایت این هست :
          d_lands@yahoo.com

  79. الان یک سال هست دارم از خدا و اهل بیت طلب می کنم
    اما تا الان ندادند……
    یا شاید می خواهند چیز بهتری بدهند.نمی دانم
    اما می دانم دارم . کمکم . پیشرفت می کنم در مسیر معنویت…
    خدایا خودت کمکم کن.به حق اهل بیت .
    خدایا خودت می دانی چقدر پرواز روح دوست دارم.
    خدایا به حق حسین شهید . به من لطف کن

  80. اولش خدا رو شکر میکنم که منبع اطلاعاتی مثل شما رو جلوی من گذاشت من دچار بختک شده بودم هرچی ذکر بلد بودم گفتم در انتها دیدم یه چیز سیاهی از من خارج میشه صورت و شکل خاصی نداشت فقط سیاهی دیدم میخواستم بدونم هر سیاهی جن محسوب میشه؟ چرا جن هایی که بقیه میبینن سیاهه ؟ ایا جن ها از چیزی درون روح ما بهره میبرن؟ نمیدونم فیلم هری پاتر رو دیدید یا نه اگه دیدید اون مجنون گر ها میشه گفت یه چیزی شبیه اجنه باشن طوری که یه چیزی از ما بخوان؟

    1. سلام.
      اول اینکه ، بختک ، نیروی تاریکی هستش.و معمولاً دنبالِ انرژی خواری هستش.انرژی رو هم از ترسِ شما به دست میاره.شما اگه از تاریکی و کلاً نیروی تاریکی نترسی،بختک سراغ شما نمیاد.
      باید اینو بدونید که این شما هستید که اشرف مخلوقات هستید.و تواناییهاتون خیلی بیشتر از این حرفاس که از بختک دچار استرس بشید.و از این طریق بهش انرژی بدید.
      سوال بعدیتون هم ، خیر . هر سیاهی ، جن محسوب نمیشه.

    2. با سلام .
      دریا خانوم عزیز واقعا” شما به حرفی که زدید اعتقاد دارین ؟ یعنی گمون میکنید بختک نیروی تاریکی هست ؟؟؟؟

      متاسفانه برخی افراد نااگاهانه و بدون داشتن اطلاعاتی کافی با جوابهایی مندراوردی سعی در ترسوندن بقیه دارند .

      شما اصلا” اطلاعی از کالبد اختری ، زمان و نحوه خروج ، نحوه ورود و یکپارچگی مجدد با کالبد فیزیکی ، فلج خواب ( بینایی دوسویه قبل از یکی شدن مجدد دو کالبد و.. دارید ؟؟؟؟ پس من که نزدیک ۲ سالی هست مرتب برون فکنی میکنم و بارها و بارها فلج خواب (یا بقول برخی بختک) شدم دور و برم پر از نیروی سیاه و تاریکی هست !! آره ؟؟؟

      پیشنهاد میکنم ابتدا مقداری سطح اطلاعات خودتون رو در این باره افزایش بدین و بعد با صحبتهای بی اساسی نظیر نیروی تاریکی و… ! سعی در مطلع نشون دادن خودتون کنید .
      در پناه حق .

      1. سلام دوست عزیز.
        بله ، من به حرفی که میزنم اعتقاد دارم .
        این کار هایی که گفتین ٢ سال هست انجام میدین رو ، فقط شما انجام نمیدین …. حتم داشته باشید که دیگران هم انجام میدن و چه بسا از من و شما که تازه داریم این تجربه ها رو میکنیم ، با تجربه تر هستند.این نکته رو عارض بشم که ، فلج خواب ( که دقیقا همون هنگامی که شما اشاره کردین رخ میده ، برون فکنی) با بختک فرق داره ! این دو تا موضوع ، دوتا موضوع جدا هستن.بهتون پیشنهاد میکنم حداقل با افرادی که دچار بختک میشن صحبتی داشته باشید.تفاوت رو متوجه خواهین شد.
        در آخر اینکه ، طبق تمام نظریات علمی به خصوص کشفیات جدید ، ماده تاریک یا همون dark matter وجود دارد . و باید بگم که جای هیچ ترسی وجود نداره و اینجا هم کسی قصد ترسوندن دیگران رو نداره.
        سپاسگزار از اینکه نظر شخصیتون رو گفتین . هر کسی بر اساس علم و به خصوص تجربه های خودش به مسایل پاسخ میده.من نیز مستثنی نیستم.
        در پناه حق پیروز باشین.

        1. با سلامی مجدد و سپاس از مدیر سایت که صحبتهای من رو منعکس میکنند .

          اولا” بنده به هیچ عنوان ادعای استادی ندارم و تازه یه مبتدی و اول راه بیش نیستم .

          در ثانی : ماده تاریک !! دارک متر !! مگه برون فکنی رو باید در مباحث نجوم دنبال کرد که از ماده تاریک و اینطور مسایئل صحبت میکنید !؟؟؟ لابد سیاهچاله ها و بیگ بنگ هم با کالبد اختری مرتبطند ! آره ؟؟؟

          به شخصه با دو نفر از نزدیکان هم که بختک !! شدن صحبت کردم و همشون از موجودی سیاه که در نیمه شب نزدیکشون بوده و نمیذاشته داد یا جیغ بزنن و تکون بخورن واهمه داشتن !!! اون موجود و یا سایه سیاه واقعا” چیه ؟؟ آیا شما میتونید با چشمان مادی موجودی غیر مادی و غیر ارگانیک نظیر جن و امثالهم رو ببینید ؟؟؟؟

          خواهشی که ازتون دارم اینه که : حداقل یه نگاهی از سر بیکاری ! به این کتابها که اسامیشون رو اینجا میذارم داشته باشید :

          برون فکنی کالبد اختری (نویسندگان : سیلوان مولدون – هیروارد کارینگتون)
          احساس خروج روح از بدن (دکتر ژانت لی میچل)
          اتواسکوپی و خروج از بدن (دکتر رابرت کروکال)
          اقیانوس (از یه نویسنده ایرانی درباره برون فکنی به روش ساده)
          اسرار مرگ و زندگی (پروفسور گامیل فلاماریون)
          اثر روان بر ماده (اسکات روگو)
          و از همه مستدل تر : دینامیک اختری (رابرت بروس)

          در تمام این کتابها که معروفترین کتابهای آموزشی و علمی درباره برون فکنی و مباحث مرتبط با اون (حتی در دنیا) هستند درباره بختک !! و دلایل ایجاد اون به تفصیل صحبت شده .

          خلاصه عرض کنم : بختک زمانی حاصل میشه که کالبد اختری هنوز با کالبد فیزیکی یکپارچه نشده و در قاصله نزدیکی از اون هست ولی بدلایلی نامشخص بینایی کالبد اختری به کالبد فیزیکی منتقل میشه و کالبد فیزیکی در حالیکه چشمانش بسته است با چشمان کالبد اختری میتونه ببینه (بینایی دوسویه) در واقع در زمان بختک شما دارید با چشمان کالبد اختری خودتون به سایه خودتون که همون کالبد اختری جدا شده از بدنتون هست نگاه میکنید ولی چون هوشیاری و حرکت مرهون حضور کالبد اختری در کالبد فیزیکی هست شما قادر به تکان خوردن نیستید و ترسی عجیب وجودتون رو فرا میگیره (گمون میکنید جن روتون نشسته که چنین چیزی نیست یا ازاین جور چیزهای خرافی) .

          در این زمان شما باید بی حرکت بمونید و فقط شست پاتون رو حرکت بدید تا یکی شدن دو کالبد در سریعترین زمان ممکن انجام بشه و این حالت که نام اصلیش (بیحرکتی خلسه ای اختری یا فلج خواب) هست از بین بره .

          کاش کمی از توهم اینکه همه چیز دان هستیم بیرون بیایم و با مفاهمیی نادرست نظیر ماده تاریک ویا … سعی در وارونه نشان دادن برخی موضوعات درباره شرایط و حالات برون فکنی که نمیدونیم نکنیم .

          در پناه حق .

          1. سلام.
            خواهش میکنیم.وظیفه ی ما هست که نظرات رو تا وقتی که اصولِ اولیه مثل ادب و غیره در انها رعایت شده،منعکس کنیم.چه نظرات موافق و چه مخالف.
            در رابطه با قسمت اول حرفتون باید بگم که خوشبختانه یا متاسفانه پاسخ مثبت است! در دنیایی که درش زنگی میکنیم ، واقعاً همه چیز به همه چیز ربط داره.حتی به جرئت میتونم بگم که آسترولوجی یا همون علم ستاره شناسی، درصدِ خیلی بالایی از پدیده هایی که اطراف ما اتفاق میافته رو ، توجیه میکند ، ان هم با دلایل منطقی و علمی….. در مورد سیاهچاله و بیگ بنگ هم به همچنین.پاسختون مثبت است. و کلاً این تئوری وجود داره که ما داریم درونِ یک سیاهچاله زندگی میکنیم.
            متاسفانه مطلب و حرف در این مورد اینقدر زیاد هست که مقدور نیست همه را اینجا توضیح داد.
            خوشحالم که شما با این افراد که تجربه ی بختک داشته اند صحبت کردین!حرف های اونها کاملا درستِ. اون موجود یا سایه سیاه رو با چشم های معمولی هم میشه دید.(علاوه بر اینکه به قول شما با چشم دو سویه هم میشه دید)
            من در تعجب هستم که شخصی با اطلاعات و مطالعات شما ، چقدر عجیب برخورد می کند
            از اشخاصی که این چنین با علومِ غریبه ، اشنایی دارن ، انتظار میره که توانایی پذیرش مطالب جدید رو داشته باشن ، حتی اگر با دانسته های اونها مغایرت داشته باشه. و به نظر من ، همه ی ما دیگه باید به این نتیجه رسیده باشیم که همه چیز ممکن است!حتی اگر به نظر عجیب بیاید.
            موجودات غیر ارگانیک توسط افراد معمولی ( یعنی بدون اطلاعات و توانایی های خارق العاده ) قابل دیدن است.
            ممنون از معرفی کتاب ها . با تعدادیشون اشنایی دارم. چند تایی هم که ندارم رو خواهم خواند.
            توضیحاتتون هم مفید بود. فقط شما باید بدونید که یک مساله را میتوان از ١٠٠٠ راه حل کرد و جواب آخرِ همه اون راه ها ، یک چیز باشه.یعنی همه ی راه ها درست باشه.و هر کس ، نباید فقط راه حل خودش رو بلد باشه و بدتر اینکه روی راه حلِ خودش تعصب داشته باشه.
            اگر شما روی راه خودتون تعصب داشته باشین و فکر کنین فقط همون راه برای توجیه اون مساله وجود داره ، در حقیقت ، مسیرِ گشایش ِ راه های جدید رو به روی خودتون بسته اید.
            کتاب “علائم ستاره ای” از خانم لیندا گودمن ، بزرگترین ستاره شناس جهان رو بهتون پیشنهاد میکنم. نصفِ پدیده های عالم رو ، واقعاً میتونید دلیلش رو در این کتاب پیدا کنین.همچنین در مورد علوم ماورایی نیز بسیار سخن گفته.
            در پناه حق پیروز باشید.

            1. سلام .

              متشکرم و با آرزوی بهترین ها برای شما و دوست داران سرزمین های دور
              .

              در پناه خالق دنیاهای عالم .

  81. سلام.من خیلی به پرواز روح علاقه دارم.خواستم یه مشورت از شما بگیرم ببینم چطوری باید پرواز روح رو تجربه کنم.مطمئنا خودتون خوب میدونید که توی اینترنت تمرینات زیادی برای انجام این کار گفته شده.با ایمان هستم ماه رمضون روزه میگیرم و نماز میخونم و به خدا اعتقاد دارم ولی به جز ماه رمضون بقیه سال رو نماز نمیخونم.خواستم ببینم آدمی مثل من میتونه بی خطر تجربه اش کنه؟ به یه سوال دیگه: آیا پرواز روح خطرناک هم هست؟اگه ممکنه خطراتش رو توضیح بدید.

    1. سلام ب شما دوست عزیز.
      کسی سفر روح رو تجربه میکنه که ظرفیت لازم رو داشته باشه.
      شخصی با نماز خوندن این ظرفیت رو کسب میکنه و شخص دیگری با اعمال و خیر و یا مطالعه و عمل کردن به کتاب های خود شناسی خداشناسی.
      برای سفر روح داشتن، حتما نباید نماز خون بود.
      نماز یک عبادت بسیار قوی و یک مراقبه ی سطح بالا هست.
      در مورد خطرات سفر روح هم در نظرات بسیاری این مورد توضیح داده شده ، میتونید اونارو مطالعه کنید.

      1. آقا شهاب توی یکی از نظرات شخصی گفته بود سفر روح رو تجربه کرده ولی موجودات سیاهی میبینه که اول اذیتش می کردن و بعد مطیعش شده بودن.شما گفتی با روش هایی که سایت ها برای سود خودشون میذارن نمیشه برون فکنی معنوی انجام داد و اون برون فکنی شیطانی و منفیه.میشه بیشتر در این باره توضیح بدید؟چون شما دارید به من میگید که هرکسی میتونه سفر روح رو تجربه کنه که ظرفیتش رو داشته باشه.یعنی اون شخص ظرفیت نداشته که اون موجودات دنبالش بودن؟چون منم میخوام سفر روح رو تجربه کنم دارم اینا رو می پرسم که بدونم اگه با روش های مراقبه و تمرکز انجام شه اون موجودات دنبالم میان یا نه.ممنون میشم جوابمو بدید

        1. سلام به شما مهراوه عزیز.
          این سوال شما رو با یک مثال پاسخ میدم.
          فکر کنید در یک خانه ای هستید. خانه توسط دیوار و درب حفاظت شده است، درب ها چاکراهای بدنی شما هستند و دیوار ها هاله های محافظ و لازم برای جسم شما.
          شخصی که به طور معنوی سفر روح رو تجربه میکنه، رفته رفته توسط یک استاد، از درب خانه بیرون برده میشه، با محیط بیرون آشنا میشه، و رفت و آمد از درب خانه و بیرون از خانه رو یاد میگیره، این استاد هم همیشه در کنار این شاگرد باقی میمونه تا مشکلی براش پیش نیاد، در رویارویی با سیاهی ها هم استاد رویا به ما کمک میکنه تا موجودات سیاه رنگ رو از خودمون دور کنیم.
          اما در مورد دوم، اشخاصی که هیچ گونه ظرفیتی برای سفر روح ندارن، میرن و با تمرینات متافیزیک، مدام تلاش میکنن که به سفر روح برسن، درب خانه برای سفر روح به روی این افراد بسته است.
          چون مجوز های لازم رو نگرفتن، ظرفیت حضور در خیابان رو ندارن، از طریق استاد درون به این افراد اجازه سفر روح داده نمیشه.
          اما شاگرد، به انتخاب خود و با اختیار خودش ، بر این امر اصرار میکنه. چون از درب نمیتونه خارج بشه، دیوار رو خراب میکنه، و این دیوار خراب کردن، یعنی همون ایجاد شکاف در کالبد ها، که باعث میشه ما تحت نفوذ موجودات غیر اگانیک قرار بگیریم، حساس بشیم، ترسو بشیم، در خواب موجودات سیاه رنگ رو ببینیم ، دچار ضعف انرژیکی بشیم و … بازم اگر سوالی بود در خدمتم

  82. با سلام و خسته نباشید خدمت شما. مطلبتون خیلی جالب بود و علاقه مند شدم من هم سفر روح رو تجربه کنم.من آدم خیلی پاکی نیستم اما اینو میدونم که خدا برام مهمه و اگه کاری باشه که اون دوست نداشته باشه از انجام اون کار پرهیز می کنم.چندتا سوال خدمت شما داشتم:
    ۱٫امکانش هست که روح دیگه به بدن برنگرده؟اگه ممکنه با درصد بیان کنید!
    ۲٫اگر با تمریناتی که توی اینترنت هست بخوام سفر روح رو تجربه کنم آیا به اون حد معنوی و پرواز می رسم؟یا باید حتما پاک باشم تا خدا رو حس کنم؟
    ۳٫سفر روح چه خطراتی به دنبال داره؟

  83. سلام،من هرروز صبح سعی کردم دعای معراج و عهد بخونم و اصلا چیزی از پرواز روح نمیدونستم،چندتا دعاهای عظیم مثل دعایی که حضرت عیسی(ع)با عظمت اون با اسمان رفت رو خوندم،و چند شب بعد یهو در خواب از یه جایی افتادم،شب های بعد این فرایند تغییر کرد،بدنم بی حس میشد و ناگهان با نیرویی از کمرم تقریبا از وسطای کمرم* بالا میرفتم اما میترسیدم و برمیگشتم،دوباره بالا میرفتم،واقعا میترسیدم،این فرایند که شب های متوالی ادامه میافت من میترسیدم،اما ناگهان با واژه یی به اسم پرواز روح مواجه شدم و به دلم خطور کرد که این تجربه ی من همون تجربه است،از خدا خواستم چون که میدونه من ترسو هستم منو در ارتفاع ببره دراون موقع نماز شب میخوندم،شب های بعد خودم رودر ارتفاعیی اگاه دیدم،اگاه بودم اما از ترس چشمم رو باز نکردم،اراده کردم که برگردم واقعا لذت بخش بود با اینکه هنوز غمگینم که چرا دراونموقع از موقعیتم استفاده نکردم اما من به سمت بدنم پروازی با چشم بسته کردم،نیازی نبود من ادارش کنم فقط مقصد رو گفتم و روح من ،من رو به بدنم برد،چند وقته من گناهکار شدم و از کارای پاک قبلانم چیزی نمونده،پرواز هم از من گرفته شدواقعا برای یه مدت تقریبا سه ماه یا شش ماه پرواز نداشتم شاید یکی اونهم ناقص ناقص در یک ماه،ایا اگه به روال گذشته برگردم میتونم این فرایند معنوی رو تجربه کنم؟

    1. سلام به شما امیر حسین عزیز.
      تجارب شما ارزنده بوده و گرانبها.
      دقیقا شما هم اشتباه منو مرتکب شدی.
      پس با هم ، هم تجربه هستیم. شما الان باید روی خودت کار کنی، حواست رو به بیداری و زندگی کنونی بدی و نه خواب و رویا و سفر روح.
      دوباره همان انسان پاک بشی، شاید سفر روح رو تجربه نکنی، اما به ارتباط های قلبی بزرگی با خداوند خواهی رسید.
      سفر روح کردن نشان از خوب بودن و با خدا بودن نیست.
      این رو هیچ وقت فراموش نکن. خودت رو هم ببخش و مسیرت رو ادامه بده. چون الان در بند ذهن و سرزنش هاش و حساب کتاب کردن هاش هستی

  84. سلام من چند تا سوال داشتم
    من چند روزه که شروع کردم به خدا نزدیک بشم نماز هامو اول وقت خوندم دعاى معراج و اسم اعظم رو هم میخوندم
    یه شب توى مفاتیح یه دعایى بود که اگه اونو میخوندم میتونستیم امام ها یا پیامبر هارو تو خواب ببینیم من هم اون دعارو خوندم شب خوابیدم ولى بین خواب بیدار شدم احساس سبکى میکردم دوروبرم انگار مه آلود بود حس عجیبى داشتم ولى از جسم خارج نشده بودم میشه بگید چه اتفاقى براى من افتاده
    یه سؤال دیگه میشه فرق برون فکنى با پرواز روح رو بگید آیا برون فکنى بده چه جورى میشه برون فکنى کرد

    1. سلام به شما محمد عزیز.
      به عنوان مثال شما در کتابی میخونید که اگر این دعا رو بخونید میتونید امام ها رو ببینید.
      بله، اما نه حالا که درک درستی از معنویت ندارید. شاید اگر شخصی معنوی و پاک سیرت اون دعا رو بخونه، بتونه دیداری داشته باشه. و دعایی که همچین خاصیتی رو داشته باشه، حتما انرژی بالایی رو هم داره که ظرفیت دریافت اون انرژی ، کار هرکسی نیست.
      برون فکنی یعنی با تمرینات متافیزیک روح رو از بدن جدا کنیم.
      سفر روح هم همین معنی رو میده در اصل.
      اما سیر و سلوک یعنی ، خروج معنوی از بدن و گذری بر حقیقت داشتن، این مرحله به نظر من از دو مرحله ی قبلی بسیار بار ارزش تر هست.

  85. سلام.من چند بار پیش اومده حس کنم یه نیرویی منو از جسمم میکشه بیرون یعنی فک کنم یه چند سانت بالا تر از جسم قرارمیگرفتم،یه حس سبکی خاصی داره،سبک تر از یه بادکنک.ولی یه بار کامل حس کردم یه نیرویی منو کامل از جسم کشید بیرون.از بیرون بدنم رو روی تخت میدیدم ولی نمیتونستم برم طرفش.چون بی اختیار به سمت سقف بالا میرفتم و هرچی سعی کردم بیام پایین نشد.ولی نتونستم از سقف رد بشم.بعدش یه نیرویی باز منو کشید پایین طرف جسمم.من ترسیده بودم،فک کردم دارم میمیرم و فقط آیه الکرسی میخوندم.حالا باتوجه به اینکه من آدم خیییلی پاکی نیستم و تنها کار معنوی من نماز و چند صفحه قرآن هرروزه.آیا این یه تجربه خروج از جسم معنوی بوده،یا من دارم میمیرم؟؟؟ببخشید طولانی شد،مرسی

    1. نه عاطفه عزیز، شما در حال مردن نیستی،
      این همان تجربه ی خروج از جسم هست، که تجربش کردی. میتونه علل های زیادی داشته باشه.
      انقد هم میل به این نداشته باش که بگی من بنده ی گناه کاری هستم، بر عکس، قبول کن که بنده ی خوبی هستی و یا بنده ی بهتری میتونی باشی و در مسیر قرار بگیری و به سمت تعالی خودت پیش بری.
      همین که در سایت حضور داری، نشان از ذاتی هست که به میل به تکامل و حقیقت داره، هر چند اگر با بعضی از موضوعات ذهنی و نفسانی درگیر شده باشه.

  86. با سلام .. بنده نیز این تجربه رو بدون اینکه بخواهم داشتم روحم در حالی که دراز کشیده و رو به سقف خوابیده بودم از تنم جدا شد دیدم که تقریبا یک متر ازم فاصله گرفت و چون پتو روم بود اون هم با همان پیتو که آن را کنار زد و پایین آمد و اول واستاد خودمو نگاه کرد بعد رفت تو ایوان خانه و چون شب بود و تاریک برگشت پریز برق رو زد ولی روشن نشد بعد یکی یکی اهل خانه که خوابیده بودن رو صدا زد ولی کسی نشنید و بعدش رفت سراغ مادرم خواست تکانش بده و بیدارش کنه ولی تا خواست لمسش کنه دستش رفت داخل سرش و حس ترس عجیبی پیدا کرد دیدم که بلند گریه می کرد و می گفت خدایا به خاطر مادرم ببخش و منو برگردون حس فقط ترس بود ناگهان یه صدای مرد آروم گفت مگه خودت نمی خواستی این اتفاق بیافته خب افتاد ازش خواهش کردم برگردم گفت کلمه مادر نزد خدا خیلی عزیز و با ارزشه چه برسه به خود مادر الان تو بخشیده شدی به خاطر قسمی که به مادر خوردی همان لحظه دیدم روحم با همون فاصله اومد دقیقا رو بروم حالت دراز کشیده و آروم حتی یه صدای صوت خیلی دلنواز و آرومی هم شنیدم وقتی وارد جسمم شد همه بدنم عرق کرد موهام خیس آب شده بود وقتی مادرم رو صدا زدم صدامو شنید بیدارش کردم و ازش آب خواستم چراغ رو روشن کرد اومد بالا سرم و با اون حال منو دید ترسید پرسید چرا بالشت خیس شده چرا از موهات آب می ریزه گفتم مامان مرده بودم ولی اون گفت خواب دیدی اما این نکته رو هم یاد آور بشم که قبل از اون اتفاق یکی منو از خواب بیدار کرد و همه اون اتفاقات رو مشاهده کردم .
    و بعد از اون دو بار هم تجربه های دیگری داشتم مانند شنیدن صدای خیلی مهیب از مغزم و باز شدن صفحه نوری خیلی خیلی شفاف و خیر کننده رو پیشونیم که باز هم اون موقع یه صدایی رو شنیدم یکی گفت اصلن نیاز نیست زیاد تلاش کنی همه این شواهد رو می تونی تو سجده های نماز راحت بدست بیاری و با دستش سمت چپ احساس کردم اشاره کرد و چون طرف صبح بود و وقت نماز دیدم که شوهرم در حالت قنوته و داره بی صدا نمازش رو می خونه …ماجرا رو بهش تعریف کردم فقط لبخند زد احساس کردم اون هم حس کرده بود من چی دیدم ..

    1. سلام به شما ف عزیز.
      تجاربتون در این زمینه فوق العاده آموزنده و زیبا بوده.
      مبارکتون باشه و این ها رو از یاد نبرید.

  87. راستی شهاب جان من جدیدا برا نزدیکی با همسرم تصمیم گرفتم برم پیشش با این فکر که خودمو الکی به خواب بزنم تا ایشان عکسالعملی نشون بدن .هنوز چند دقیقه نگذشته بود که همه چیز طبق نقشه پیش رفت و…ولی صبح که بیدار شدم خانمم بی اطلاع از همه چی بودن ومن هم جنوب شده بودم سوال من از شما اینه که پس اون شخص کی بوده؟در ضمن همونطور که گفتم اوایل یک یا چند سیاهی و بعضا شبیه بخار با صداهای نا مفهوم میددیم که اذیتم میکردن خواسته نامشروع داشتن وبامقابله وجدل شدید توام بودوگاها قضیه برعکس میشدوبالذت بسیار.تا اینکه مجبور شدم پیش دعانویس رفته واوضاکمی بهتر بشه.خوابم روهرکی میشنوید مسخره ام میکردمن هرشب ازترس بادعا میخوابیدم وحتی موقع درگیری در خواب هم دعا میخوندم میدونستم خواب میبینم و سعی میگردم به هر نحوی بیدارشم وساده ترین راه برا زود بیدار شدن این بود که برعکس جهت فلج بدنم عمل کنم یعنی اگه از سمت راست زیر فشار بودم سمت چپ بدنم مخصوصا پاهام رو تکون بدم جالبتر اینکه بعد کمی آب خوردن خواندن دعا وقتی دوباره میخواستم بخوابم به محض اینکه چشامو روهم میذاشتم باز همون نیرو سراغم میومد.الان بعد برونفکنی که درمن ایجاد شده خیلی کمتر سراغم میان.میخواهم ببینم اینا ارتباطی با هم دارن؟

    1. سلام علی اکبر عزیز.
      در مورد تجربه ی لذتی که با همسرت در خواب داشتی، اگر سیاهی دیده بودی، باید گفت که با همسرت اون کار رو نکردی.
      و در مورد برون فکنی هم، شما در برون فکنی چه چیزی رو تجربه میکنی ؟ چه چیزی از برون فکنی هات یاد گرفتی و به چه بینش هایی رسیدی ؟

  88. بنده مدت ۸سال که شرایط برونفکنی رو دارم یعنی اوایل کابوس و بختک بود بعدها تبدیل به خارج شدن روح از بدنم شد راستش اولش خیلی ترس داشتم حتی دوست نداشتم شبا بخوابم تا اینکه بهش عادت کردم و خودم اداره اش میگردم.الانم مدتی که از سرم به عنوان رادیو بسیار قوی استفاده میکنم آهنگ و … گوش میدم میتوانم باهاش searchکنم.ولی بعضی وقتا صداش انقدر زیاد میشه که نمیتوانم کاری بکنم .من تو خواب چندین بار مردم حتی دفن شدن خودمو دیدم تو قبر از من سوال پرسیدن خیلی ترسناک بود خیلیییییی…بعضی از شبها چندین بار این اتفاق برام پیش میومد تا چشام رو میبستم انگار یه نیرویی میاد و منو با خودش میبره .خلاصه اینکه الان تقریبا خودم هر وقت دلم بخواد این کار رو میکنم وخواب هر کسی رو بخوام میبینم.

  89. باعرض سلام واحترام .اقا شهاب .برادر گرامی سوالات و پرسشهای زیادی برام ب وجود امده بود ک با خواندن مطالب شما جوابهاشون رو گرفتم از این بابت بسیار ممنون و سپاسگزارم .اقا شهاب از شما بعنوان یک خواهر سوالهای بی جوابی دارم امیدوارم اذیت مرا ببخشید.دقیقا مطمئنم این حالت زمانی برام اتفاق افتاد ک مادر بزرگم فوت شدن من در خواب دیدم ایشون دست منو گرفتن و من با ایشون ب پرواز در امدم .از اون موقع حسهای جالبی تجربه میکنم .اما هیچ کدوم شبیه خروج روحهای ک گفتین نیس من در دو حالت را تجربه کردم .یکی ابنک در هر وضعیتی باشم نشسته خوابیده ب چیزی ک فکر کنم ب عینه میوونم اونو ببینم من دیوار چین و خیلی دوس دارم ویکی از ا زوهام بود برم اونجا در حالی ک وقتی ب دیوار چین فک میکنم ناگاه خودم رو نشسته روی لبه دیوار میبینم دید اینقد شفاف ک میتونم جزئیات رو هم ب خوبی ببینم و چون لبه دیوار نسشتم وب سمت دره هستم احساس ترس نمیکنم میگویم روح ک سگوت نمیکند در حالی ک در واقعیت ترس از ارتفاع دارم چطوری وقتی ک بیدارم و نشستم و در اطرافم هم سکوت نیس چنین واضع میتونم تصور کنم حتی اجرها و سبزهاوهرچیزیرو لمس میکنم یا ازروی اب اقیانوس پرواز میکنم طوری ک از بالاب پایین نگاه میکنم این تجربه ها در بیداری صورت میگیرن و من هیچ روحی از بدنم خارج نمیکنم.تجربه دوم مندر خواب صورت میگیره من در خواب وااااای حس میکنم سبک شدم و بالا میرم لذتی ک نمیتونم توصیفش کنم جالبه خوابهای با ایناحساس میبینم و میدونم در خوابم و دارم خواب میبینم ولی فقط در خواب ن جسمم رو میبینم ن تجربه ایمثل تجربه جدا شدن کالبد از بدن ک جسم فیزیکیمو ببینم نداشتم اما تجربه پرواز خودم درخواب زیاد واسم پیش امده لذت ان سبکی و شناور بودن در هوا حتی ساعتها بعد از بیداری هم ادامه داره لطفا راهنمای کنید ببخشید ک مطالب بلند شد از وقتی گزاشتید ممنون و سپاسگزارم

    1. سلام به شما مریم عزیز ،
      شما تصورات بسیار قوی دارید، به نوعی در دو زمان و مکان متفاوت حاضر میشید. این موارد در هنگام مراقبه های عمیق تجربه میشه.
      شخص در خانه هست و به حالت مراقبه، اما خودش رو در باغی و یا رودخانه ای در حال استراحت و یا دویدن و شادی کردن می بینه و این تجربه بی نهایت زیبا و نورانی هست.
      ابتدا اینکه نعمت بزرگی رو به همراه دارین، دوم اینکه به من ایمیل بزنید تا بیشتر شما رو راهنمایی کنم.

  90. سلام ببخشید من یه سری مشکلاتی دارم که اگه راهنماییم کنی ممنون میشم.مثلا اینکه قبلنا من همیشه یه دسته نیروی سیاهی میدیدم که سعی میکردن تو خواب منو آزار بدن.حتی خیلی وقتا تو بیداری هم سیاهی میدیدم.البته من هیچوقت نتونستم چهره اونا رو ببینم.اما جدیدا چند وقته که تو خواب کنارم می ایستند اما دیگه اذیتم نمیکنن بلکه از رفتارشون معلومه که از من حساب میبرن.بعضی وقتا خواب میبینم که رو بلندی رو یه صندلی زیبا نشستم و هزاران نفر از این سیاهیا جلوم صف کشیدن.یه حسی بهم میگه که اینا موجودات شروری هستن اما نمیدونم چرا فکر میکنن من ارباب اونا هستم؟جدا از اینکه قبلا منو اذیت میکردن!!!
    مشکل بعدی اینه که من دارم سعی میکنم با تمرین های مکرر به برون فکنی در خواب دست پیدا کنم.من قبلا قدرت تصور خیلی زیادی داشتم ولی جدیدا احساس میکنم تصورم ضعیفتر شده.سوال اصلی من اینه که اگه من بتونم به برون فکنی تو خواب و با آگاهی دست پیدا کنم میتونم اون سیاها رو کنترل کنم؟؟آخه اینطور که من احساس میکنم اونا تمایل زیادی دارن که من به این علم برسم.در ضمن من خیلی اهل نماز و دعا نیستم ولی به خدا و پیامبرا و… احترام زیادی میذارمو آدم عوضی هم نیستم و خیلی دوس دارم با تمرین برون فکنی کنم.میشه منو راهنمایی کنید؟؟

    1. امیر عزیز،
      دیدن اون موجودات سیاه، همان طور که گفتی، موجودات شروری هستند که بخشی از اون ها هم در درون خود تو وجود دارند که نفسانیات ما هم بخشی از همون هست، و نه البته کلش.
      میخوای به برون فکنی برسی ؟
      با این اوصاف، با تمرینات متافیزیک، میتونی بهش دست پیدا کنی، اما … نه یک برون فکنی مثبت و معنوی، بلکه یک برون فکنی منفی و شیطانی.
      اون اشخاص، یه طوری تو اربابشون شدی و اون ها هم شاید بشن موکل تو.
      با قرآن و نماز و ذکر، و تنها با این سه عامل ، میتونی اون ها رواز خودت دور کنی.
      برای اینکه به اون ها برسی و یا برون فکنی کنی تو این شرایط، من راهکاری رو برای شما ندارم.
      میتونید به سایت های دیگه ای مراجعه کنید که عاشق این کار هستند که دیگران رو بندازن تو چاه و چاله ی سیاهی ها ، و اسمش رو بذارن برون فکنی و رسیدن به معنویت …

  91. سلام داداش …مرسی به خاطر سایتد عالیه مخصوصا اینکه فهمیدم ادمای خوب وباخدا که به خاطر خدا همه کاری میکنن هنوز وجود دارن….مطمعن باش قدرت عشق به ادم همه چی میده هرچی بخوای….حتی پادشاهی کل دنیارو چه برسه به ازاد کردن روح….از اشناییت خوشحالم امید وارم توی سفرام تورو ملاقات کنم…

  92. سلام
    خوب من یه سوال دارم سفرروح به چه دردی میخوره؟
    من کلی سوال مختلف توذهنمه که تاحالاهیچکس وهیچ کتابی نتونسته جواب منوکاملا بده ایا سفرروح میتونه جواب منوبده؟سوالاتم درمورد معنویت وخداوخیلی چیزای دیگس

    1. با سلام
      در لولهای اولیه ای که شخص آمادگی جسمی و روحی یی برای خروج روح از بدن نداره و پایه های اولیه ی شناخت ِ خودش و ارتباطاتش با خدا و نیروهای معنویش براش مشخص نیست ، و در ضمن این موهبت به صورت ِ خدادادی در وجودش به ودیعه گذاشته نشده ، سفر روح احتمالا بیش از اینکه براش رفع ِ مشکل کنه ، میتونه برای او مشکل ساز بشه . بنابراین بهتره در گامهای اولیه ، جهت بدست آوردن ِ اطلاعاتی که سوالهای اساسی ِ شما رو پاسخ بده ، از روشهای زمینی استفاده کنید پس از اونکه روح و جسم و ذهن و احساساتتون تا حدودی به توازن رسید ، اگر سفر روح مناسبتان باشد ، خودبخود به سمتتان میاید . و اگر این پست رو به نوعی برای دریافت بینش های اولیه و درخواست ِ مشورت با ما گذاشته اید به شما پیشنهاد میکنیم که پستهای “طرحی نو دراندازیم” و پست “تو ذهن خود نیستی “را مطالعه بفرمایید .
      خیر پیش
      جویا

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.