تو ذهن خود نیستی

تو ذهن خود نیستی

0
79

به نام خداوند بخشنده و مهربان .

تو ذهن خود نیستی …

تا به امروز در چندین پست ، به طور مختصر ، در مورد ذهن گفتمان هایی رو با هم داشتیم . اما هنوز هم کار ما با این بخش ناشناخته از وجودمون تموم نشده از امروز میخوایم با مطالعه این پست ها ، ابتدا ذهن رو به طور کامل بشناسیم و سپس کار اون رو یک سره کنیم . زیرا در پس ذهن ، چیز دیگری انتظار ما رو میکشه و اون ، آگاهی هست ، آگاهی در بیداری ، آگاهی در رویا ، آگاهی در زندگی و ….

zzzzz

پس شما عزیزان رو دعوت میکنم تا پست های مربوط به ذهن رو که حال میخوایم در موردش بنویسیم ، یک به یک و خط به خط مطالعه کنید تا بدین وسیله ، با شناخت ذهن و کنار زدن ذهن ، خودمون رو به آگاهی ناب الهی برسونیم …

آگاهی ناب الهی

آگاهی ناب الهی ، مانند یک گوهر است که در وجود ما قرار داره ، اما ما برای پیدا کردن این گوهر ، بیرون از خود رو جستجو میکنیم . درست مانند انسان هایی که دوست دارن زیبا بودن خود رو از زبان دیگران بشنون ، از زبان دیگران تشویق بشن تا کاری رو انجام بدن و همچنین ثروت رو برای خوب زندگی کردن در بین دیگران میخوان . اکثر ما انسان ها به دنبال ثروت هستیم ، به دنبال جایگاه اجتماعی ، اما غافل از اینکه ، زیبایی ها و جایگاه های بسیاری در درون هر یک از ما وجود داره که نا شناخته مونده ، انقدر نا شناخته که اگر به ما بِگَن ، گوهر درونی از تمامی ثروت های مادی با ارزش تره ، ساعت ها به این گفته میخندیم . آری دوستان ، ما به جای آشنایی با گوهر درون ، با ذهن آشنا هستیم . پس آگاهی ناب الهی ، همچون گوهری در درون خود ما وجود دارد .

تو ذهن خود نیستی

تو ذهن خود نیستی ، به معنی ساده یعنی : ذهن تو ، خودِ تو نیست . تو آنچیزی نیستی که می اندیشی .

هر یک از ما ، دارای اندیشه ، تفکر ، عقاید ، سلیقه ، خصلت های خاصی هستیم ، اما در حقیقت ما آنچیزی که فکر میکنیم نیستیم .

برای ساده سازی ، انسان رو به دو بخش فرض کنیم ، ذهن و روح .

ذهن رو میتونیم بخش منفی از وجود خودمون معرفی کنیم و روح رو بخش مثبت از وجود الهی .

میدونم کمی تعاریف گفته شده ، شما رو سر در گم کرده ، پس ، مبحث رو ساده تر بیان میکنم .

تا به حال به این دقت کردید ؟ که در طول روز از طریق ذهن با خود گفتگو میکنیم ؟ ما با خود فکر میکنیم ، در درون با خود صحبت میکنیم ، حال یا در مورد خود یا در مورد دیگران . با خود در مورد مسائلی به جنگ میپردازیم ، در ذهن خود کسی رو مورد قضاوت قرار میدیم ، مورد حمله قرار میدیم ، در ذهن خودمون رو به انجام کارهایی تشویق میکنیم ، به خود از طریق فکر کردن و گفتگوی فکری ، مشاوره میدیم . این خود ما هستیم ؟ پاسخ منفی هست ، این ذهن ما ست .

ذهن در طول روز لحظه ای ما رو رها نمیکنه ، اگر دقت کرده باشید ، تقریبا ما تمام طول روز رو مشغول فکر کردن هستیم ، فکر های گوناگونی که لحظه به لحظه از ذهن ما عبور میکنند ، آنقدر بیهوده که اگر با خود فکر کنیم ، که چند دقیقه پیش به چه چیزی فکر میکردیم ، هر گز به یاد نمی آوریم . درست مثل این میمونه که کنار یک اتوبان نشسته باشی و در هر لحظه چندین ماشین از اتوبان عبور کنند . یک ازدحام که در مقابل ما در حال اجراست ، اما هیچ سودی نداره ، بلکه دچار سردرگمی و عدم تمرکز و حواس پرتی هم میشه . برای روشن شدن موضوع ، چند سوال رو برای شما مطرح میکنم .

ذهن چه کاری انجام میده ؟

ذهن ازدحام رو در افکار ما ایجاد میکنه و با تداعی افکار گوناگون در زندگی روزمره ، دچار سردر گمی و عدم تمرکز صحیح ما در زندگی میشه .

چرا باید  ذهن این کار رو انجام بده ؟

به این دلیل که ذهن ، بخشی از نفسانیات ما است ، انسان دارای هفتاد و دو خصلت خوب و هفتاد و دو خصلت بد هست ، یعنی نیمی از انسان رو خصلت های منفی و نیم دیگر رو خصلت های مثبت تشکیل میده ، ذهن هم بنا به چیزی که بهش مُحَول شده ، داره به درستی وظیفه ی خودش رو انجام میده و مدام ما رو با فکر های گوناگون سر گرم میکنه .

یکی از وظایف اصلی ذهن این هست که ما رو از لحظه ی حال دور کنه ، زیرا انرژی و پتانسیلی در لحظه ی حال وجود داره که اگر انسان بتونه به درستی اون رو دریافت کنه ، به نوعی میشه گفت به آگاهی معنوی رسیده . پس ذهن مدام دست به کار میشه تا با افکاری بیهوده و وَهمی مارو به گذشته و آینده ببره .

ذهن مدام مارو به خاطر اشتباهات گذشته سرزنش میکنه و از طرفی نسبت به آینده نا امید .

این عملکرد ذهن خوبه یا بد ؟

این عملکرد ذهن ، تا زمانی که کنترل شده نباشه ، مُخرب است و بد ، اما زمانی که تحت کنترل من حقیقی ما باشه و تنها در زمان های مناسب ، ازش استفاده بشه ، بسیار هم مفیده . به عنوان مثال : ما برای انجام برخی کارهای روزمره ، نیاز به فکر کردن ، نیاز به تحلیل افکار و آینده نگری داریم ، نیاز به این داریم که همه جوانب رو بررسی کنیم تا بهترین تصمیم رو بگیریم ، در اینجا ذهن بسیار هم مفید هست و میتونه کمک حال ما باشه ، اما فقط تا اینجا ، بعد از این نباید بذاریم تمرکز حواس ما و تمرکز افکار ما از محیط پیرامون و لحظه ی حال دور بشه . که شاید کار سختی به نظر بیاد ، اما این کار آسون و شدنی هست .

چرا باید ذهن رو کنترل کنیم ؟ چه نیازی به این کار هست ؟ آیا این درسته که من فکر کنم دو نفر هستم و دو گانگی در من وجود داره ؟

باز هم تکرار میکنم ، تو ذهن خود نیستی ، و بهتر این هست که خودت رو از ذهن خود ، جدا ببینی .

اگر ما خودمون رو از ذهن جدا ببینیم ، و فکر نکنیم که هر آنچه که می اندیشیم ، همان هستیم ، اینطوری میتونیم بسیاری از اشتباهات خود رو پیدا کنیم ، میتونیم به تمرکز و آرامش فکری برسیم ، میتونیم رفته رفته آگاهی معنوی رو کسب کنیم ، میتونیم آزادی رو تجربه کنیم ، یک آزادی واقعی .

به قول بودا ، رهایی از ذهن ، رهایی از رنج هاست .

اگر دقت کرده باشید ، ما به طور روزمره از ذهن و افکار خود رنج میبریم و این رنج رو پذیرفتیم ، دختر پسر های جوان با گوش دادن به موزیک های غمگین و تاثیر گذار ، خود رو در شکست عشقی یا فشار های اجتماعی و فلاکت وار تصور میکنن و از رنجی که از طریق ذهن به بدن خود وارد میکنن ، لذت میبرند . زیرا ما رنج رو پذیرفتیم و به اون عادت کردیم ، حتی گاهی لازم میدونیم که باید رنج بکشیم .!!!

و حال مبحث بعدی …

تا به حال انسان هایی رو دیدین که در حین راه رفتن ، بلند بلند با خودشون صحبت میکنن ؟ هر کسی اینها رو میبینه ، یا ازشون میترسه ، یا بهشون میگه دیوونه ، فرض کنید در داخل اتوبوس هستید و شخصی که کنار شما نشسته در حال گفتگو کردن به صورت زبانی با خودش هست . خب ؟ حال نگاهی به دیگر افرادی که در اتوبوس هستند بندازید ، هر یک به جایی خیره شدند و در حال مرور افکار خود هستند ، حال نگاهی به افکار خود بندازید ، میبیند شما هم مانند دیگران در حال فکر کردن به موضوعی هستید ، حالا سوال اینه که فرق من و شما با اون آدم چیه ؟ اون آدم با استفاده از گفتار با خودش صحبت میکنه و ما با استفاده از افکار .

این پرسش رو داشتیم که چرا باید ذهن رو کنترل کنیم؟ پاسخ اینه که در پَس ذهن ، آگاهی و آزادی حضور داره . آن زمان که ما بتونیم افسار ذهن رو در دست بگیریم ، رفته رفته آگاهی و آزادی رو به معنای دیگری تجربه خواهیم کرد .

و باز این پرسش رو داشتیم که : آیا این درسته که من فکر کنم دو نفر هستم و دو گانگی در من وجود داره؟

برای پاسخ این سوال ، به مثالی که در کتاب نیروی حال زده شده بسنده میکنیم : رییس پلیسی مامور میشود که مقصر آتش سوزی یکی از مکان های مهم شهر را دستگیر کند . اما در صورتی که مقصر اصلی خود رییس پلیس است . آیا رییس پلیس میتواند خود را دستگیر کند ؟

این دقیقا حال امروز ما هست . ما خود را انسانی با عقاید – عواطف – سلیقه – افکار و شخصیتی خاص میپنداریم و از حریم خصوصی خود هم به خوبی محافظت میکنیم . ما خود رو با ذهن یکی میدونیم ، ما اینگونه فکر میکنیم که با ذهن یکی هستیم . پس هر آنچه که در افکار ما نقش میبنده رو به اجرا در میاریم و بر این عقیده هستیم که درست عمل کردیم . حال اگر در عملکرد و یا افکار خودمون اشتباهی داشته باشیم ، چه کسی میتونه به ما گوش زد کنه که درست عمل کن ؟ مسلما هیچ کس .

حال بیاین قسمت های فکر خودمون رو از هم جدا کنیم . نام قسمتی رو ذهن بذاریم ، نام قسمتی رو خود ، یا من حقیقی یا وجود من و یا هر اسمی که برای شما راحت تره .

زیرا با یکی دونستن ذهن و من حقیقی و به تعبیر دیگر با یکی پنداشتن خود با ذهن ، بزرگترین اشتباه رو انجام دادیم . با این روند هر آنچه که ذهن به ما دستور میده رو انجام میدیم و فکر میکنیم این خواسته و تصمیم خود ما بوده و زمانی که به جواب نمیریسیم ، مشکلات رو به گردن خداوند و من حقیقی خود میندازیم و این باعث نا امیدی بیشتر ما میشه .

اما اگر ذهن رو در کنترل خود داشته باشیم ، و ذهن رو به آرامش و سکوت دعوت کنیم ، خود نیز به آرامش و سکوت میرسیم . اما باز اینجا انتهای کار نیست ، همان طور که در بالا گفته شد ، ورای ذهن ، آگاهی ناب الهی ، و شناخت هستی وجود داره .

اگر ذهن ساکت باشه ، درون خودش رو بیدار میکنه . و زمانی که ذهن به شیطنت های خودش ادامه میده صدای درون به گوش نخواهد رسید . و این یعنی خاموشی درون .

چطور ذهن رو کنترل کنیم ؟

ذهن یا همان نفس ، از هر طریقی سعی میکنه که بر انسان چیره بشه ، حتی از راه خوب ، به عنوان مثال : هنگامی که یکی از عزیزان ما در بستر بیماری هست و اوضاع وخیمی هم داره ، بهترین راه برای کمک به این شخص بیمار ، این هست که مثبت اندیش باشیم ، این هست که لحظه ی حال رو بپذیریم و با خواندن دعا و قرآن و یا هر آنچیزی که باعث آرامش ما میشه ، خودمون رو تسکین بدیم ، سپس با علم بر اینکه الان فلان اتفاق افتاده و من هم بر این اتفاق اشراف دارم ، به خوبی این رو درک کنم که نگرانی و بی تابی و منفی نگری من هیچ کمکی به طرف بیمار نمیکنه ، بلکه باید کاری رو انجام بدم که در این لحظه لازمه ، لحظه ی حال ، اتفاقی که در این لحظه رخ داده (بیماری عزیزمون) رو از جان و دل بپذریم ، سپس آرامش و سکوت و تمرکز خودم رو حفظ کنم  تا اینگونه با اتصال به درون و آگاهی ناب الهی و اتصال به خدا ، بتونم بهترین تصمیم و بهترین عملکرد رو داشته باشم . و تنها با پذیریش اتفاق رخ داده و پذیرش این لحظه و حکم فرما کردن ارامش بر ذهن و وجود هست که معجزات الهی خودشون رو از طریق ما نمایان میکنند .

اما ، در این لحظه ، ذهن شروع به ایجاد نگرانی و ترس و دلهره در ما میکنه ، مدام به ما میگه اگر این شخص بمیره چی ؟ اگر دکتر بد عمل کنه چی ؟ سپس ذهن ما رو به گریه و زاری کردن تشویق میکنه ، مدام به ما میگه گریه کن ، بی تاب باش، بذار خداوند دلش به رَحم بیاد .  راستی خودمانی اگر بخوام صحبت کنم اشکالی نداره دوستان ؟ دقت کردین ؟ هنگامی که عمه ی عزیزم ، در آی سی یو بستری بود ، هر روز تمامی پسر ها و دختر ها و اقوام فامیل پشت در آی سی یو انتظار میکشیدیم که خبر خوب شدن عمه رو به ما اعلام کنن ، گریه و زاری در هنگام ملاقات عمه از پشت شیشه های اتاق آی سی یو کار روزانه ما شده بود ،اما از روز دوم به بعد ، ذهن به من میگفت که گریه کن ، گریه کن بذار کسی فکر نکنه که تو برای عمه نگران نیستی ، بذار بگن شهاب خیلی بی تابی میکرد ، پس اگر ما بر بازی های ذهن آگاه نباشیم . تبدیل به یک برده ، در دستان ذهن خواهیم شد .

ذهن هم به خوبی کار خودش رو بلده . در هنگام بیماری عزیزی ، ذهن مدام تکرار میکنه که گریه و زاری کن ، برو و به فلان امام زاده و به خدا توسل کن و التماس کن که خداوند مریض رو به ما برگردونه (در صورتی که اینگونه توسل کردن کار درستی نیست ) . سپس ما هم همین کار رو میکنیم ، سپس تقدیر الهی ، مرگ رو برای عزیزمون رقم میزنه و ما از خداوند کینه به دل میگیریم که چرا ؟ و …

حال اگر دوستی با ذهن این پیامد ها رو به همراه داره ، دوستی با درون چه ثمراتی رو برای ما داره ؟

دوستی با درون باعث : روشن شدگی درون حالتی است از وحدت ، یگانگی و در نتیجه آرامش ژرف . یگانگی با زندگی که در همه ی صورت ها ظهور کرده است ، یگانگی با جهان ، یگانگی با خویشتن خویش و یگانگی با خداوند متعال . روشن شدگی فقط پایان گرفتن درد های بیرونی و درونی نیست ، بلکه پایان فکر های بیهوده نیز هست .

یکی دانستن خود با ذهن ، طوفانی پر گرد و غبار از مفاهیم ، برچسب ها ، تصور ها واژه ها ، قضاوت ها و تعریف ها می آفریند که چراغ همه ی رابطه ها را خاموش میکند .

یکی دانستن خود با ذهن ، تو را از خود ، دور میکند ، تو را از آدم های دیگر دور میکند ، تو را از طبیعت دور میکند ، تو را از خداوند متعال دور میکند . همین حجاب تیره ی ذهن است که جدایی می آفریند . پس اینگونه ما فراموش میکنیم که حقیقتی هست ، احساسی هست ، الطافی هست و تعبیر بهتر آزادی از رنج ها نیز هست .

پس عزیزان سرزمین های دور ، از این جلسه همین بس که شما این رو بیاموزید ، که ما ذهن خود نیستیم . البته به شما حق میدم ، که این موضوع رو قبول کرده باشید ، اما هنوز بهش باور و ایمان پیدا نکرده باشید . زیرا باید این موضوع رو خودتون به عینه تجربه کنید تا این مُهم به وجود بیاد .

سلسله پست هایی که مربوط به ذهن و آگاهی هستند ادامه دارد ، بهتون این اطمینان رو میدم که این مباحث برای زندگی شما بسیار مفید ، کاملا عملی و اثبات شده هستند . اگر این پست رو به خوبی متوجه نشدید ، اشکال از نوشتار بد من بوده ، پس خواهش مندم که یک بار دیگر این پست رو مطالعه کنید تا مفاهیم اون برای شما به خوبی جا بیفته .

نظرات شما مانند همیشه این پست رو کامل میکنه . این پست با استناد به تجربه ی شخصی و الهام گرفته از کتاب نیروی حال برای شما عزیزان نوشته شده ، چون این کتاب گوهر بار ، در گوگل یافت نمیشه و مباحث بسیار عمیق و کاربردی در این کتاب وجود داره . چندین پست رو به صورت تجربی و روان با استناد به تجارب شخصی برای شما مینویسیم تا از الطاف این کتاب و بهتر بگیم این دانش بی بهره نمونید. و خود میتونید در آینده این کتاب رو از کتاب خانه ها تهیه کنید . شاد و سربلند باشید .

 %d8%aa%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%b1%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1

 

شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۷۹)

  1. با سلام دوباره
    آقا شهاب عزیز جسارتا من یک سوال دیگر هم از شما دارم و ان اینکه شما چطور وقت میکنید هم به پاسخ دادن به این همه پست و سوال بپردازید و هم به کار و زندگی خوذتان؟ میدونید من دانشجو هستم و متاهل و خیلی دوست دارم که هم به تکالیف و کارهای تحصیلی ام به خوبی برسم و هم به زندگی و هم به مطالعه و اجرای شیوه های خودسازی مثل تکنیک ای اف تی و مراقبه و سکوت و …
    ولی همیشه وقت کم میارم و مجبورم از یکی از این کارها صرفنظر کنم و همین مسئله همیشه باعث کاهش تمرکز و آرامش درونی من در کارهایم میشود، اینکه همیشه لیستی از کارها توی ذهنم هست که باید انجام دهم و نگران از اینکه نرسم همه را سروقت انجام دهم.
    لطفا در این مورد نیز مرا کمک و راهنمایی فرمایید.
    ان شاءالله همیشه در پناه خداوند و پیروز و موفق باشید.

  2. سلام
    با تشکر از سایت خوب شما، آقا شهاب عزیز شما در پست تو ذهن خود نیستی در جایی نوشته اید التماس و گریه به درگاه خدا، روش صحیح توسل نیست. خواهش میکنم در این مورد کمی بیشتر توضیح دهید. من هدف مهمی دارم که چون واقعا نمیدانستم درست است یا اشتباه، استخاره کردم و خوشبختانه خوب آمد اما برآورده شده آن هدف، با موانعی همراه است که با خواندن مطالب سایت شما فکر میکنم این موانع، همان ترس های ذهنی است که باید بتوانم از آنها رد شوم تا آرزوی من محقق گردد.
    خواهش میکنم نقش و چگونگی دعا و توسل صحیح را در رسیدن به آرزویم برایم توضیح دهید. ممنونم و اجرتان با خدا.

  3. سلام اقا شهاب راستش من یه پسر ۲۲ سالم یه مدت دو ساله اوضام خیلی به همریخته بود به خاطر خیال پردازی های زیاد که شاید به خاطر پرانرزی بودن من باشد و از لحاط روحی و درسی افت کرده بودم یعنی دقیقا یکسال بعد از ددانشگاه . تا این که با یه مشاوری اشنا شدم وایشون گفتن شما باید هم روابط کلیت را با جنس مخالف بهتر کنی وهم با یک نفر ارتباط نسبتا عمیقی برقرار کنی من قسمتت اول حرفش عملی کردم و الحمدالله تا حدودی وضع من بهتر شد ولی قسمت دوم حرفش نتونستم و تا مدتی فکر میکردم اگر جایی شکست میخورم به این دلیل عمل نکردن به ان حرف باشد وخیلی هم می خواستم ارتباط جدی برقررار کنم ولی چون تا حالا تجربه اشنایی عمیق با کسی نداشتم ودفعه اولم بود هر پیشنهاد اشنایی میدادم رد می شد و دوباره در حال افت بودم تا با سایت شما اشنا شدم و مخصوصا قسمت ذهنش و تا حدودی کارهام درست شد یعنی به دهنم این قول دادم که مطمینا میتوانماین قضیه را درست کنم تو هم در این مدت در س به من کمک کن ور=زیاد دنبال این چیزا نباش چون واقعا وقتم میگرفت از یه طر دنبالش بودم از یه طرف کاری نمیتونستم بکنم ولی برای همان ایجاد رابطه چی کار کنم که زیر فرمان دهنم نباشم وقتی من چیزی را قبول دارم بدون ترس برم جلو. من برا این قضیه خیلی در خانه تمرین هم میکنم ولی در عمل خود واقعیم نیستم لطفا اگه میشه جواب مشاوره را به من ایمیل کنید

    1. سلام به شما حمید عزیز.
      مشاوری به شما این موضوع رو گفته… شاید هم این حرفش درست باشه و شاید هم نباشه. باید دید از چه نگاهی به موضوع نگاه کرده.
      اما در مورد خود شما باید گفت که میتونید این موضوع رو در خودتون حل و فصل کنید.
      اما ذهن در ابتدا با صحبت این موضوع براش جا نمیفته.
      باید کمی صبور باشید تا تجارب لازم در این زمینه رو به دست بیارید تا کم کم براتون جا بیفته که چرا باید با کسی دوست بشید و یا نباید با کسی دوست بشید و بتونید این موضوع رو در خودتون حل و فصل کنید.
      و این نکته مهم رو فراموش نکنید که نباید درگیر موضوعی باشید. یعنی شما هر چه بیشتر درگیر این موضوع باشید که باید با کسی رابطه ی عمیق برقرار کنم یا نکنم، سخت تر میتونید از این مرحله گذر کنید.

  4. سلام من میخوام ذهنمو از اتفاقای بدگذشته پاک کنم چیکارمیتونم بکنم چون احساس گناه میکنم ممنون میشم کمکم کنین

    1. سلام به شما پریسا عزیز.
      اینکه بخواین ذهن رو از گذشته پاک کنین. نیاز به این داره که با خودتون فکر کنید.
      با خودتون صحبت کنید و خودتون رو به این امر قانع کنین که نیازی نیست مدام به گذشته بر گردید و گذشته رو مرور کنید. و همچنین سرزنش کردن خود به علت اتفاق های گذشته اصلا صحیح نیست.
      چون مدام انسان رو در زمانی که دیگه نمیشه بهش برگشت اسیر میکنه.
      و این رو هم به باید به خوبی در خودتون جا بندازین که باید به لحظه ی حال تمرکز کرد. لحظه ای که میشه آگاهانه تصمیم گرفت، تصمیم رو عوض کرد، فکر کرد در موردش و انتخاب درستی داشت. اگر در این لحظه به درستی عمل کنیم، در آینده نیز سرزنشی رو نخواهیم داشت.
      اما اگر در این لحظه به فکر گذشته باشیم. این لحظه رو هم از دست خواهیم داد و در آینده هم باید افسوس همین لحظه رو بخوریم. امید که مفید باشد.

  5. سلام و تشکر بابت سایت خوبتون
    من متنو خوندم
    اما بیان کلماتی مثل ذهن و روح من رو گیج کرد یعنی من نمیتونم این دو تارو تفکیک کنم در حالی که اخیرا یکی از مقالات فروید رو در مورد روانکاوی میخوندم مفاهیمی مثل خود نهاد و فراخود برام ملموس بود
    مفهوم ذهن رو با کدوم یک از این ها میشه هم ارز دونست?

    1. سلام به شما طاهره عزیز.
      شما الان دچار کثرت شدین.
      این کثرت باید تبدیل به وحدت بشه تا بتونه جواب گوی نیاز شما باشه. فروید موضوعاتی رو با نام خود نهاد و فرا خود تعریف کرده و شاید هم ما همون موضوعات رو با نام درون و ذهن برای شما تعریف کرده باشیم.
      اما اینکه بتونین چطور سخنان ذهن رو از من حقیقی تشخیص بدین. باید در موضوعی به نظاره این دو قطب در خود بنشینید. به عنوان مثال زمانی که مناظره ای بین شما و شخص دیگری به وجود میاد، هر چیزی که به ذهنتون خطور میکنه رو عملی نکنید. دریافت ها را از یک فیلتر بگذرونید.
      به عنوان مثال ذهن مدام به شما میگه بهش حرف بد بزن، سرش داد بزن، کم نیار، بذار بدونه تو اگر عصبانی بشی بد تر از اونی و ….
      این حرفا همه حرف ذهن هست … از طرفی درون به شما میگه سخت نگیر بذار تموم شه، مهم نیست. و مسلما این صحبت از من حقیقی هست

  6. سلام شهاب جان!!
    من اگه میدونستم که شما تو حرفاتون اغراق میکنید اینکه از سوال پرسیدن ما خسته نمیشین(که میشین) هرگز سوال نمیپرسیدم… من خیلی تنهام و جز شما کسی رو نداشتم ازش سوال بپرسم….بار قبل هم سوال پرسیدم ولی جواب ندادین ..البته کاملا واضح و مبرهن هست که شما هیچ گونه وظیفه ای ندارید ، و از روی لطف پاسخگویی میکنید و پست میزارین…ولی این درستش هم نیست که شمایی که قول دادی جواب سوالامونو بدی ،بی جواب بزاری،حداقل اگه دلیل خاصی دارین،خب یه قانونی بزارین بگین سوالای اینجوری نپرسین،یا قانون پرسش و پاسخ اینطوریه یا بیشتر از دو سه سوال نپرسید…نه اینکه بدون اینکه من ندونم بی جواب بمونم …بازم میگم شما هیچ وظیفه ای ندارید و از لطفه ولی…
    بخدا من تو این سه روز چهل بار اومدم سایت سر زدم خب جواب سوالو برام مهم بود…به هر حال مطالبتونو میخونم ،امیدوارم راضی باشید ،تشکر اقا شهاب

    1. با سلام خدمت شما ،
      دوست عزیز. در این مدت به علت مشغله های کاری ، جواب نظرات دوستان عزیز به تاخیر افتاد. و جواب نظر شمارو دارم بعد از ۹ روز میدم. چون تو این مدت وقت نشده که پاسخ سوالات شما و دیگر عزیزان را تایید کنم. و نمیتونم جواب نظرات را سر سری بدم بلکه باید با صبر و حوصله جواب نظرات شما عزیزان نوشته بشه.
      باید خدمت شما و دیگر عزیزان ، عرض کنم که همه ی نظرات پاسخ داده میشن، و احتمال داره چندین روز تایید نظرات طول بکشه. که نهایتا ۱۰ روز خواهد بود.
      و چون پاسخ دادن نظر شما طول کشیده، احساس میکنید که نظرتون رو نادیده گرفتم.

      اما نکته ای هست که دوست دارم با شما عزیزان سایت و کانال در میان بذارم. به عنوان مثال در همین پست (تو ذهن خود نیستی) ۶۸ نظر ثبت شده است. کاربران میان و پست رو به درستی نمیخونن، سپس نظرات رو هم نمیخونن، و بعد سوال میپرسن که من چطور میتونم ذهن خود نباشم ؟ یقینا اگر نگاهی به مطالب و نظرات داشتن، جواب این سوال رو بارها و بارها پیدا میکردن. باید عرض کنم که اینگونه نظرات نه تنها تایید نمیشن، بلکه پاک هم میشن. و در عوض، عزیزانی که نظرات و مطالب را با شوق و جدیت پیگیری میکنن. نظرات آن ها با دقت پاسخ داده میشه و در همه ابعاد هم به آن ها کمک خواهد شد.

  7. سلام اقا شهاب خوبین…
    من مدتیه لحظه حضور رو خیلی احساس میکنم ، چند روزیه درون خودم خودمو میبینم،نمیدونم چجور بگم ،یه ادمی رو با یه سری افکار و احساسات مشاهده میکنم.. ‌بعد بعضی مواقع هم احساس میکنم یکی دقیقا پشت سرمه برمیگردم میبینم کسی نیست ،البته حسم کمی قوی شده ،مثلا چند شب پیش تو ماشین منتظر بودم حس میکردم کسی داره نگام میکنه ،دقیقا همون زاویه که فکر میکردم همونجا بود یه خانومی داشت نگاه میکرد و چیزای دیگه اینطوری..
    سوالی که دارم اینه که ، این احساسی که خودمو میبینم ،خود حقیقیه منه؟!
    اگه هست چرا احساس خاصی ندارم ؟! اخه طبق گفته های خودتون خود حقیقی همراه با نشاط و آرامش و صلحه….

    1. سلام به شما فاطمه عزیز.
      این میتونه از تقویت حس ششم شما هم باشه.
      اما بهتره که حواستون به این چیزای سطحی پرت نشه و در همین تجربیات استاپ نکنین.
      بلکه سعی کنین مطالب مفید رو مطالعه کنید و اون ها رو در زندگی خود سر لوحه قرار بدید. از فکر کردن و انرژی صرف کردن برای چیزای باطل دست بکشید.
      بر خشم و نفس خود فائق آیید.
      مطالب مربوط به ذهن رو به خوبی بخونید.
      اینطوری میتونید ذهن ودرون رو بهتر بشناسید.
      آن زمان به تجربیات گران بها تری خواهید رسید که هم کاربرد دارند و هم مفید هستند. این تجربیات بهتر از تجربیات نا آشکار و سوال بر انگیز هستند یقینا.

  8. باسلام وخسته نباشید.واژه ای پیدانمیشه درمقابل راهنمایی ومطالب ارزنده شمابرای تشکرقدردانی بکارببرم فقط همین که شمابااین مطالب چراغ راه منو همانندنورافکنی روشن کردین.من اکثرکتابهای اسمانی مذاهب مختلفو خوندم درمورد ذهن و اگاهی و..متون ۱۵مرحله ای کابالا.قدرت اشو.و..ولی مطالب شما خیلی اسون وراحت ودقیق نقطه کور ورودبه درون رابرام نمایان کرد.واقعاممنونم اززحماتی که واسه ی اگاهی دادن به افرادکشیدین.بازم ممنونم.

    1. سلام به شما کریم عزیز.
      خوشحالم که این مطالب برای شما هم مفید بوده.
      از خداوند متعال هم متشکرم بابت این قلم روان …
      هر جا هم احساس کردید که میتونیم به شما کمک کنیم، با ما مکاتبه کنید.

    2. سلام کریم .. میخوام با شما یه مشورتی داشته باشم ..با تشکر
      ایدی تلگرام
      @signaleee

  9. سلام
    از قسمتی از نوشته های شما میشه اینو فهمید که فکر کردن ب اینده اشتباه و…
    ولی قانون راز میگه که به ایندت فکر کن و تصویر چیزی ک میخوای تو ذهنت داشته باش و خودت رو در اون لحظه تصور کن که حتما بدستش میاری.
    گفته شما و قانون راز کاملا ضد هم دیگه هستند.

    1. سلام به شما هاله عزیز.
      هر کدام از این ها، در جای خودشون کار برد دارن.
      شما اگر مدام به اینده فکر کنی و به خودت بگی که اگر بد شوهر کنم چی ؟ اگر کسب و کار خوبی نداشته باشم چی ؟ اگر خدا منو نبخشه چی ؟ این حرف ها میشه ذهنیات بد و بر گرفته از ذهن. که انسان رو از لحظه ی حال دور میکنه.
      اما گاهی هم لازمه که برای خودمون هدفی رو مشخص کنیم و نسبت به اون هدف مثبت نگر باشیم و تجسم خلاق رو اجرا کنیم.
      پس هر یک از این موارد، در جای مربوط به خودشون معنی درست رو میدن.
      هر دری، کلیدی دارد …
      سوال دیگری بود بپرسید.

  10. بسیار ممنونم از سایت خوب و پاسخگوییتون..
    اقا شهاب من چند بار خواستم با گوشی و لب تاپ براتون ایمیل بفرستم نمیدونم اشکال از کجاست که ارسال نمیشه ایمیلام.. بنابراین اینجا بهتون میگم..
    به نظر شما اگه از داروهای ارامبخش استفاده بشه ،عبارت تاکیدی گفتن مراقبه و مدیتیشن واقعا چقد اثر داره؟!من چونکه دارو میخورم (خوشبختانه دوزشون ضعیفه و اعتیاد اور نیستن) نمیتونم بفهمم واقعا چقد بهتر شدم.. من با چالش های زندگی تمرکزمو به شدت از دست میدم و اضطراب های وحشتناکی میگیرم…
    من این چند روز که به خودم انرژی مثبت میدادم ،فهمیدم منبع ارامش و عشق درون خود آدمه،که حس کردم این ارامش هیچ وقت به هم نمیخوره هیچ وقت مضطرب نمیشه،حتی اگه گرفتار مشکلات باشی…این حسی که من از خودم پیدا کردم درسته؟!
    اگه این حس واقعیت داشته باشه میتونم تو زندگیم بیشتر حسش کنم ؟؟! میتونم باهاش یکی بشم.. ؟؟!

    1. سلام به شما فاطمه عزیز.
      در مورد سوالتون، شما حستون کاملا درست بوده.
      منبه انرژی و ارامش و عشق میتونه خود انسان باشه. فقط باید این رو تمرین کنه و به خوبی یاد بگیره.
      بله ، میتونید بیشتر حسش کنید. مطالب مربوط به ذهن و نظرات این پست ها رو بخونید. تا بینش شما بالاتر بره.
      خودت رو باور داشته باش.
      عدم ارامش و استرس شما، ریشه در ذهن داره. مقصر هم کسی نیست. نسبت به این ها باید با شخصی مشاوره کنین تا ریشه های این استرس ها و اضطراب ها حل بشه. سوالی بود در خدمتم.

  11. سلام اقا شهاب
    چند وقت پیش تو پست ای اف تی کامنت گذاشته بودم که اصلا برای من مناسب نبود ، مشکلم استرس و اضطراب بود علی الخضوص موقع مطالعه و درس خوندن…برای فرشته ام و فرشته شفا نامه نوشتم و بعد از سالها با خدا اشتی کردم…
    بااینکه بارها و بارها عبارت تاکیدی مثبت رو شنیده و دیده بودم اما هیچ وقت انجام ندادم ،اصلا بهش اعتقاد نداشتم..
    اما همین چندروز پیش تو یه وبلاگ این کلمه رو خوندم و تصمیم گرفتم چند جمله رو تکرار کنم..
    اصلا باورم نمیشه ،،الان روز سومه روزانه چند جمله مثبت روهر کدوم۳۰۰بار تکرار میکنم با نهایت تمرکز…
    انگار تازه به خودم اومدم ،تا فکر منفی میاد سراغم فوری میفهمم منکه اینا نیستم تا ناراحت میشم میگم منکه غم نیستم ،استرس که میاد ، میگم این یه سطحی از وجودمه ،درون من احساسات قشنگی انتظارمو میکشه و حس میکنم کم کم داره خودشو نشون میده.. تازه فهمیدم که چققد افکار بد و منفی داشتم و چقد این افکار غیر منطقی ان و بیهوده ،من در طول روز بیشتر افکارمو میبینم و از وقتی فهمیدم بی محتوان بی تفاوت شدم بهشون…
    عبارتهایی که من میگم اینا هستن؛من میتونم در هر شرایط و در هر موقعیتی ارامش خودمو حفظ کنم.
    من بر افکار و احساساتم مسلطم..
    من نیروی اراده قوی ای دارم…
    من تصمیم گرفتم تا چهل روز تمرین کنم ،
    سوالی که من از شما دارم اینه که به نظرتون فقط جملات تاکیدی کفایت میکنه برای به خود رسیدن منظور اصلیم اینه که لازمه به گذشته برگردیم و اتفاقات گذشته رو کندوکاو کنیم؟!که مثلا ریشه مشکلاتو بدونیم؟!به نظر شما عبارتهای تاکیدی میتونه برای من کافی باشه ؟!
    البته من میدونم که اولین بار که اضطراب و به شکل بیماری تجربه کردم ،مربوط میشد به شکستی که تو کنکور خوردم.. و به من گفتن تو نمیتونی دیگه بخونی..
    و این استرس موندگار شد ..به نظرتون باید چکار کنم؟!

    1. سلام به شما فاطمه عزیز.
      معذرت میخوام که نظرتون دیر پاسخ داده میشه.
      در مورد سوالتون، عبارت های تاکیدی مهم نیستن روزی چند بار تکرار بشن.
      تنها مهم این هست که به جمله ای که میگین باور و اعتقاد داشته باشین.
      این ملاک اصلی هست.
      به دنبال ریشه ی مشکلات گشتن خوبه، اما الان پیشنهاد نمیکنم، فعلا پیشنهاد میکنم با جملات تاکیدی مثبت پیش برید.
      یقینا به نتایج خوبی میرسید.
      و اینگونه فکر نکنید که همه ی نتایج بعد از چهلمین روزی خودشون رو نشون میدن. نه. بلکه همین الان هم در حال کسب نتایج هستین.
      اصلا معنی نداره ما بگیم چهل روز میخوایم تکرارش کنیم.
      ما همیشه و به صورت قلبی خوش بین و خوش نگر و مثبت نگر باقی خواهیم ماند و ما همیشه میتونیم. در همین لحظه میتونیم.
      موفق باشید.

  12. دوستان، ممنون میشم اگر کسى در مورد مشکل من، نظرى داشت، راهنماییم کنه

    من ادمى هستم که ذهن فعال و حساسى دارم، طوریکه با صدایه مغزم میخوابم و با صدایه مغزم هم بیدار میشم، البته اگر موفق به خوابیدن بشم.
    ساعت خواب بدنم طبیعى نیس، اکثراً روزا میخوابم، و شبا حتى اگر سعى کنم، که به رخت خواب برم، بدنم انرژى میگیره، در حالیکه در طول روز برعکس، خواب الود و بى حوصله هستم، با اینکه آدم مهربونى هستم اما ساعات هشت تا دوازده صب کاملا بى طاقت، عصبى، و بى قرارم،
    و نمى تونم حضور کسى رو تحمل کنم.نمى دونم چرا؟! اما از عصر یه شخصیت ارومى میشم
    ولى مشکلى که واقعا منو میترسونه، حالتى هس که برام پیش میاد. امیدوارم بتونم توضیح بدم.
    من موقع خواب، یک لحظه متوجه هستم که خوابم و اینکه به چه حالت خوابیدم و شاید چشمام هم بازه، و شاید بشه گفت دچار فلج خواب شدم، اما تو اونلحظه، حالاتى مثله:ضربه هایى که به گردنم میخوره یا به پام،و یا نیرویى که از بالا وارد شکمم میشه، یا فشارى که مثلا به یه قسمت وارد میشه، و یا حسه بالا آمدن یه موج به طرف مغزم که بعضى جاها با ضربه زدن،و تو مغزم با صدایه سوت همراه هس و برخى جاها با ضربه و سوزش تو جمجمم، که در کل درد داره و ازارم میده و من فقط تلاش میکنم با زحمت پا یا چشمام رو حرکت بدم تا از این حالت خارج بشم.
    حالا به نظرتون مشکل من چى میتونه باشه؟ أیا یه موجود غیرارگانیک ازارم میده؟! که امیدوارم این نباشه، یا دچار یه بیمارى مغز و اعصاب میتونم باشم؟! و یا ربطى به یه نیرویه بیرونى میتونه داشته باشه؟! و یا حتى یه انرژى درونى؟!
    از اینکه وقت گذاشتین و خوندین، یه دنیا ممنونم، از خدا میخوام، به یک نحوى منو به جوابهام برسونه.

    سپاس سپاس و سپاس

    1. سلام به شما سپی عزیز.
      نظر شما مطالعه شد.
      به ایمیل سایت ، یک ایمیل ارسال کنید، یا اگر ارسال کردید منتظر جواب باشید. به طور حتم، مشکلاتی در قسمت های مختلف چاکراه های شما و یا کالبد های شما وجود داره که چنان تغییراتی رو شاهد هستید. راه حل رو از طریق براتون شرح میدیم. فقط لطفا به ما یک ایمیل ارسال کنید.
      d_lands@yahoo.com

  13. با سلام و ادب
    سپاس از مطالب زیباتون

    شهاب خان، از شما و دیگر دوستان، جویا عزیز، ممنونم،انشالله پر برکت باشین

    حرفاتون رو تجربه کردم ، یه تجربه جالب از حضور در زمان حال، برام این بود که یک بار که به حالت مراقبه، تنفس هام رو نظاره میکردم، حالتى برام پیش امد، که، با وجود اینکه به تمامى ناراحتى هام و بیماریم،چه ذهنى و چه جسمى، کاملا اگاه بودم، اما انگار از بالا داشتم به همشون نگاه میکردم، میدونستم که هستن، اما جزیى از من محسوب نمیشن، همون حسى رو که نسبت به لباسم داشتم نسبت به مشکلات هم داشتم، موانع رو کاملا اگاهى داشتم ، موانع و ترس هایى رو که فک میکردم بخشى از شخصیت من هستن و من باید با خوندن کتاب هایه فورد، اونارو درمان کنم، ولى اون لحظه حتى بیماریم رو هم پذیرفته بودم، بیمارى که اگر با ذهنم توصیف کنم بایس بگم، مسیر زندگیم و همه و همه چیز رو برام جهنم کرد، اما تو اون لحظه، واقعا منى به غیر از همه اینا بودم، مشکلات حضور داشتن اما ماهیت من رو تشکیل نمیدادن. همه موانع رو بخوبى اگاه بودم، ولى دیگه مانع نبودن، در حالیکه قبل از اون، تمام سعى من تو زندگى برا مقابله با دردها و رنج هایى بود که اون لحظه حتى بخشى از من هم نبودن

  14. من به خاطرشرایط خانوادگیم همیشه درحال شنیدن خیرایی درموردجنایت وفلان قاتل وحوادث مجازی وخیلی چیزایه دیگه هستم وبه خاطرشنیدن این چیزا یه ترس هایی تووجودمن رخنه کرده که باعث افکارمنفی میشه من نمیتونم ازاین جوخارج شم توی کنترل ذهنم ودوستی باهاش توی زمینه های دیگه موفقم ولی تواین زمینه نه .توی این زمینه ترسهام واضح نمیدونم بایدچیکارکنم

    1. سلام اسما عزیز. پست ای اف تی رو مطالعه کنید.
      این پست بر روی ضمیر ناخود آگاه افراد کار میکنه و گذشته ی تلخ رو از ذهن اونا پاک میکنه تا بتونن رهایی رو تجربه کنن.
      پست های طرحی نو در اندازیم و پست های ذهن که مشغول خوندنش هستین، همه، در همین راستا کمک کننده هستند.
      مطالب ها رو بخونید، در نظرات و یا در ایمیل در ارتباط باشید.
      اگر واقعا خواستار تغییر باشین ما در ارتباط های عمیق تر هم به شما کمک خواهیم کرد.
      مطالب مربوط به ای اف تی خونده بشه، جزوه هاش در کتابخانه هم موجوده، نظرات پست ای اف تی رو هم حتما مطالعه کنید.
      اون طوری که بهتون گفته میشه عمل کنید، حتما جواب میگیرید.
      فراموش هم نکنید، ما برای پاسخ به سوالات و کمک به شما ، همیشه اینجا حضور داریم ……..

  15. چگونه بفهمیم که این حسی که داریم عذاب وجدان هست یا حیله ی نفس یا همون ذهن. دائم دلم واسه یه نفر میسوزه در حدی که همه کارام زمین میمونه. اون منو بخشیده ولی من دلم واسش میسوزه. راهنمایی لطفآ

    1. تشخیص این موضوع با خود شماست.
      باید تجارت خودتون رو با مطالبی که در پست و البته نظرات میخونید مقایسه کنید.
      اکثر دوستان پست ها رو میخونن اما از نظرات ساده میگذرن. در صورتی که در نظرات مطالب بسیار جالبی میشه کشف کرد.
      در مورد ذهن، شش پست نوشته شده، اون ها رو بخونید به جواب سوالتون و ابهامتون میرسید.
      اگر نرسیدید دوباره سوالتون رو کامل بپرسید. پرسش شما خیلی کُلی و گنگ هست.

  16. سلام
    از‍‍‌‍ لحظه ای که این متن رو خوندم هر لحظه دارم میگم تو و ذهنت از هم جدایین…ولی اخه ما با ذهن مون داریم زندگی میکنیم،الان سوالی که واسه من پیش اومده اینه:اگه من و ذهنم از هم جداییم اگه ذهنم همون تفکرات روزانه ام هس پس اون «من»ی که ازش جداست کیه؟ضمیر ناخوداگاه؟روح؟ضمیر ناخوداگاه همون روحِ؟ذهن رو دقیقا چه مواقعی باید ساکت کرد؟فقط اون مواقعی که عصبانی هستیم از ذهن مون جداییم؟مواقعی که از روی حس هم نوعی به کسی کمک میکنیم یا در فکر کمک به کسی هستیم چی؟اون موقع هم جداییم؟من چحوری اینارو از هم تفکیک کنم؟مگه میشه نصف اوقات از ذهن مون جدا باشیم نصف دیگه نه؟!چرا ذهن جزو نفسانیاتِ؟من تا الان فکر میکردم ذهن یه بخش فوق العاده از انسانه که تواناییش ها بی همتاست و اگه انسان ذهنش رو بشناسه میتونه کن فیکون کنه!منظورم از ذهن ضمیر ناخوداگاهِ.
    من با این موضوع که گفتید ذهن ادم رو از لحظه ی حال دور میکنه و سعی میکنه ب اینده و گذشته ببره و فکر رو به چیز های بیهوده مشغول کنه کاملا موافقم چون درمورد خودم تجربه ش کردم.اما مشکل من اینه که الان نمیدونم اون خودحقیقی کیه؟مواقعی که میخوام به چیزهایی که در ذهنم میگذره نظاره گر باشم اون فکرا به جایی این ک ادامه پیدا کنند تا من نظاره گر باشم؛متوقف میشن!من چجوری میتونم تو یه ذهن ۲ نفر باشم؟؟

    1. با سلام
      در کنار جوابی که شهاب عزیزبرای قسمتی از سوالهایتان دارد اضافه میکنیم که در ابتدای ِ شروع به تمرین و درک ِ اینکه : ” شما ذهن خود نیستید . ” ، این احساسات و تفکراتی که شما دارید بسیار طبیعی ایست چرا که تا کنون مطلقا به این امر معطوف نشده بودید . نگاه کردن به این اصل ِ وجودی ، یک تحول ِ جدید و انقلاب ِ بی سابقه را در وجود شما برپا کرده . همه ی باورهایتان بر پایه ی باور ِ جدید ِ از راه رسیده ، متزلزل شده و شما با سوالات بی پایان ، خود را سردرگم تر از قبل میبینید .
      همه ی ما که دوره ی اولیه را طی کرده ایم همین احساسات و حالات را تجربه کرده ایم که شما تجربه میکنید و هنوز زنده ایم !!!!!
      به خودتان زمان دهید ، لازم به کاری بخصوص جز آگاه بودن بر این مطلب که : ” ذهن ِ شما ، وجود ِاصلیِ شما نیست “؛ ندارید ، جوابها یکی یکی به سمتان سرازیر میشوند . مطالعه ی سایت را با مطالبی که در مورد ذهن گذاشته شده دنبال کنید سپس پستهای طرحی نو دراندازیم را بخوانید و سعی کنید تمریتهایی را برای رشد روحی خود برگزینید .
      در کنار مطالعه ی سایت میتوانید از کتاب “نیروی حال ” یا ” تمرین نیروی حال ” نوشته ی اکهارت تله ، سود ببرید تا تمامی سوالهایتان را جواب داده شده بیابید . خواندن آن کتاب را نیز باید با ملایمت پی گیرید تا مفاهیمش در وجودتان جا بیفتد .
      خیر پیش
      جویا

    2. سلام به شما وندا عزیز.
      سوال زیبایی پرسیدین.
      اگه من و ذهنم از هم جداییم اگه ذهنم همون تفکرات روزانه ام هس پس اون «من»ی که ازش جداست کیه؟ضمیر ناخوداگاه؟روح؟
      پاسخ : ضمیر نا خود آگاه ما، ته مانده های ذهن ما هست، آن چیزی که الان به یاد داریم و آگاهانه انجامش میدیم، چیزی هست به نام ضمیر خود آگاه. آن چیزی که در لایه های زیرین وجودی ما هست و ما اشرافی بر اون نداریم رو ضمیر نا خود آگاه مینامیم.
      پس ضمیر نا خود آگاه از روح ما جداست.
      روح ما، شعور الهی ماست. روح همان درونی هست که در پست ازش یاد میکنیم.
      ذهن بخشی از نفس ماست، چون علت خشم، شهوت، بد بینی و … درذهن نفهته است.
      کسی که مارو سرزنش میکنه، مارو نا امید میکنه، شیطان نیست، همان ذهن هست، چیزی در خود ما.
      ما به هیچ عنوان نباید با ذهن درگیر بشیم، با ذهن رو به رو بشیم و با بخوایم خودمون رو سرکوب کنیم. بلکه باید ذهن رو بشناسیم و اون رو زیر نظر بگیریم تا اسیر رفتارهای بچه گانش نشیم.
      ذهن ما یک کودک هست، کودکی که هی غر غر میکنه، هی پر حرفی میکنه، و ما باید آگاه باشیم و به این کودک درونی و رفتارهایش آگاه باشیم ، نه تنها دائم سرزنشش نکنیم بلکه فقط به رفتارهایش نگاه کنیم و آگاهانه رفتارهایش را رها کنیم .
      در مرحله ی اول همین رو بدونیم که ما ذهن خود نیستیم کافیه.
      توضیحات بیشتر در سایت هست.

  17. مرسی از کمکت جویای عزیز حتما مطالعه میکنم ولی ببخشش یه شخص تو زندگی برام مشکله یعنی من هر دفعه میبخشمش ولی اون با اذیت کردنش من رو یاد بدی هاش میندازه به نظرت بازم ببخشمش. ؟؟؟

    1. با سلام
      پستهای پنجگانه ی ” طرحی نو دراندازیم ” رو به دقت مطالعه کنید تا جواب براتون مشخص شه .
      خیر پیش
      جویا

  18. من قبلا این پست رو خونده بودم ولی امروز دوباره خوندم و بیشتر درکش کردم نظرارو خوندم یه چیزایی رو فهمیدم ولی فهمیدم که مدت هاست تقریبا بر ذهنم مسلط شدم. در کودکی ام خاطرات تلخی داشتم و تقریبا فراموششون کردم یعنی مزاحمم نیستن من اینو میدونم که مشکل هر شخصی برای خودش مشکله و شاید برای دیگری روز مرگی ولی الآن کمی پشیمونم چون خیلی خاطرات خوب رو هم یادم نیست گاهی دخترهای فامیلم به من میگن فلان خاطره رو یادته اونا حتی خاطرات ۵ سالگی شون رو به خاطر میارن من فقط خاطرات اصلی یادمه من گاهی با ذهنم دعوا میکنم گاهی دوستی ذهن من برعکس ذهنای دیگه من از گذشته دور میکنه به آینده خیلی امیدوار فقط مشکلش اینه که زیادی من رو گرفتار آینده میکنه من در حال حاضر نیاز به تمرکز برای درس خوندن برای کنکور دارم استعداد زیادی دارم ولی ذهنم یاری نمیکنه زمان هم برای مطالعه کتاب نیروی حال ندارم راستی من قبلا خیلی رمان میخوندم شاید این تفکرات پوچ برای این باشد چون قدرت تخیل من خیلیه و موقع رمان خوندن کاملا خودم رو جای نقش اصلی حس میکنم
    اینا رو گفتم که شما بخونیدش بگین کجاهاش خوبه کجاهاش بد کدوم کارا رو انجام بدم کدومارو ندم
    ببخشید که اینقدر زیاد نوشتم [شرمنده]

    1. با سلام
      دوست عزیز شما برای مقابله با مشکلاتتون ، در دراز مدت با ذهنیاتتون ، به بدنتون به نوعی فرمان دادید با فراموشی ، بر مشکلات فائق بشه .
      اگر دوست داشته باشید این وضع رو تغییر بدید باید بر روی گذشته کمی تمرکز کنین و ببینید چه عوامل یا وقایعی رو میخواستید فراموش کنید ، کمی در ابتدا دردناکه یا شما رو ممکنه در مودی غم انگیز ببره ولی خوشبختانه از روش ” ای اف تی ” که در همین سایت آموزش داده شده میتونید کمک بگیرید و در ابتدا خاطرات ِ دردناکتون رو رها کنید و بعد از چند روز یا هفته که تونستید بدون ِ گریه و بغض وقایع ِ گذشته رو دوره کنید و عوامل ِ اون ماجراها و خودتون رو بخشیده باشید ، با همون روش ای اف تی روی فراموشیتون کار کنید و اون رو هم رها کنید تا این مورد در دنیای شما با روشی صحیح حل بشه ، نه اینکه ذهنتون بدن و مغزتون رو وادار به فراموشی کنه .
      خیر پیش
      جویا

  19. باشه چشم اعتراف می کنم کمی عجول که نه زیادی کنجکاوم ولی راستش نظرا خیلی زیاده خوندنش حوصله میخواد [خجالت][لبخند]

    1. سلام زهرا عزیز. عجله ی تو از این جهت هست که به جواب برسی، جواب نمیتونه راه حل تو باشه .
      تو باید به دانش برسی.
      اگر در این راه یک شاگرد هستی، پس با صبر و حوصله مطالب رو بخون و یاد بگیر و روشون فکر کن، مثل یک پژوهشگر . شاد باشی

  20. میشه یه راه پیشنهاد کنید
    من خیلی تو فکر میرم مثلا دارم درس میخونم یه دفعه من میبینم که ۱۰ دقیقه گذشته من داشتم فکر میکردم بیشترم دارم به آیندم فکر میکنم کنکور قبول میشم کجا قبول میشم شوهرم کیه کی میمیرم و این چیزا

    1. سلام به شما زهرا عزیز، دوباره تایکد میکنم، ابتدا پست رو مطالعه کنید و سپس نظرات پست ها رو مطالعه کنید ، به جواب های بسیاری میرسید، سپس اگر سوالی باقی موند، کامل بپرسید و با کمال میل پاسخ شما را خواهیم داد، شما کمی هم عجول هستید البته . این هم باید به پرونده شما اضافه بشه. (لبخند)

  21. سلام مطالبتونوخوندم خیلی خوب بود، حال سوالی دارم :ذهن باتمام این بارمنفی چه منفعتی برای انسان داره واصولا اگرذهن نبود چه اتفاقی برای مامیافتاد؟

    1. با سلام
      دوست من ، ذهن خودبخود چیز بدی نیست ، اطلاعاتی که برای حلاجی و برنامه ریزی به آن سپرده شده ویروسی ایست ! ایا به نظر شما شبکه های انتقال ِ اطلاعات ِ اینترنتی و حتی دستگاه کامیپوتر ، وسیله ای شیطانی و منفی هستند؟ بدون شک جواب منفی ایست . اگر از کامپیوتری برنامه های مضمحل بیرون کشیده شود یا با درست استفاده نکردن از آن ، به خورد ِ دستگاه ، ویروس داده شود و در پس ِ این ماجرا دستگاه از ادامه ی فعالیت ِ مرتب و کارکرد ِ صحیحش بازایستد ، این کامپیوتر نیست که مقصر است ، من و شما که با ندانستن از مسائل و کارکردهای اینترنت و کامپیوتر ، به دستگاه ویروس وارد کردیم و یا با آموزشهای غلطی که یاد گرفته ایم و از دورانهای مختلف با خود جمع کرده ایم و به خیال ِ خود این اندوخته ها و یادگیری ها برایمان کافی ایست تا با این دستگاه کار کنیم ، مقصریم ! عموما در جهان هر پدیده ای که به درستی شناخته نشده باشد ، برای درگیر شوندگانش در شرایطی خاص میتواند به بلای خانمان سوز مبدل گردد .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  22. با سلام من می خواستم مشکلی گه ۲ماهه باهاش درگیرمو بهتون بگم, من دختری ۳۳ ساله هستم پس از قطع یک رابطه احساسی روز به روز حالم بدتر شد اوایل فقط گریه میکردم بعد دچار فراموشی شدم و الان احساس میکنم تو گذشته زندگی میکنم هوایی که نفس میکشم نگاهم به اطراف همه و همه حال و هوای قدیم رو داره خیلی آزارم میده این حال, دارو هم مصرف میکنم اما فقط گریه هام کمتر شده, نمی دونم چطور میتونم برگردم به حال, کمکم کنید. ممنون

    1. با سلام
      یکبار دیگه این پست رو با تمرکزی بیشتر بخونید . سپس به پستهای طرحی نو دراندازیم مراجعه کنید و اونها رو با درکِ مطلب مطالعه کنید . سپس به پست ای اف تی ( تکنیک رهایی از احساسات ) برید و به کار گیری ِ این تکنیک رو به درستی فرابگیرید و در مورد مشکلتون سناریوی مربوط به خودتون رو بسازید . ( از سناریوهای درون کتابخانه ی همین سایت میتونید استفاده کنید و بیشتر با تکنیک ِ ساخت ِ سناریو آشنا بشید ) .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  23. سلام…من امروزمتوجه شدم ۹۰ درصد به ذهنم بهادادم مثلاالان ذهنم گفت ازاقاشاببپرس چرا نوشتن انسان دارای هفتاد و دو خصلت خوب و هفتاد و دو خصلت بد هست چرا۷۲ تا چرانگفتین نیمی خوب نیمی بد بدجوردرگیرشدم هی میگه ۷۲ تا؟؟چرا۵۰ تا نه؟؟؟یاواقعا۷۲ خصلت خوب داریم وازقبل شمرده شده…………….ی وضعیه ها برادرشهاب ذهن من ی ذهن طنزدرگیره خودش میخندونه منم بهش بخندم نمیدونم چی میشه
    واقعاعمل بهش سخته…..البته الان فهمیدم اینم حرفای منفیه ذهنه که من یادم رفت بهش بخندم وگفتم سخته……………………..ازامروزسعی میکنم بهش بها ندم ولی ی جورایی فکرکنم ممارست وواقعاتوجه میخواد چون بعد دوروز ممکنه بگه ولش کن.. اخه خیلی ذهن پرو هست………ازامروزامتحان میکنم …فکرمیکنم اگه بازم بعد چند روز شدیم ذهن منفی نگیم نمیشه دوباره سه باره تکرار کنیم مطمانا ملکه امون میشه….

    1. سلام به شما خانم قاسمی ، کاری که باید انجام بدید اینه که با ذهن خودتون درگیر نشید . ذهن رو دوستانه کنار بزنید . نظاره گر افکار کودکانه ذهن باشید و بهش بگید من هوشیار هستم و تو نمی تونی من رو گمراه کنی . همین کافیه . همچنین تمرینی که در پست شناخت ذهن گفتم رو هم انجام بدید .

  24. سلام و ممنون به خاطر این مطالب نغز
    و اما این کتابی که گفتین تحت عنوان قدرت حال تو اینترنت هست و قابل دانلوده.
    موفق باشید

    1. سلام حمید جان ، در نت نیست ، اما در کتابخانه ها موجوده ، کتاب نیروی حال ترجمه استاد مسیحا برزگر

  25. با عرض سلام
    نئشته های شما واقعا جالبه نمیخوام کلیشه ای تعریف کتم اما اینکه در این زندگی پر سر و صدا که پر از خودبینی و منییت هست و همه ی ما حتما هرروز به این فکر میکنیم که ما به گونه ای خاص هستیم و نسبت به اطرافیانمون بهتر هستیم که خود بنده هم قطعا اینطور فکر کردم ومیکنم تا اینکه به خودم بیایم شنیدن این حرفا به دل میشینه وقتی آرامش واقعی بر درون وذهن حاکم باشه آدم واقعییت رو بهتر میبینه وزندگی رو برای هدف بزرگتر ومهمتر،اینکه شما به این مطالب میپردازید نشون میده که اصولا کارشما و موضوع تحصیل شما مربوط به این حوزه ومطالب میشه وگرنه توی این زندگی پر از دردسر وگرفتاری اگر کارتون تحقیق ومطالعه ی این موضوع ها نباشه وقتی و حوصله ای برای این موضوع ها نمیمونه موفق باشید وادامه بدید

    1. سلام علی رضا عزیز ، من رشته تحصیلیم مخابرات بوده و مسیر معنوی من از طریق یکی از دوستان بوده که من رو به خداشناسی دعوت و راقب کرده بوده ،
      حتما نباید رشته ی تحصیلی این باشه ، علاقه باشه ، نیاز باشه ، کار خود به خود برای پیشرفت انسان فراهم میشه . ان شااالله که این مطالب برای شما هم مفید بوده باشه . در پناه خداوند باشید . در مورد سوالتون هم ، کتاب نیروی حال ، ترجمه مسیحا برزگر رو حتما خریداری کنید و مطالعه کنید . البته کتاب صوتی نیروی حال هم موجود هست که خود آقای مسیحا برزگر کتاب رو روخوانی میکنند ، این اثر هم بسیار فوق العاده است .

  26. سلام
    این مبحث بسیار جای تشکر داره و مطلب بسیار عالی و کاربردی هستش… این شناخت ذهن و جدا دانستن ان از خود واقعی خیلی خیلی با اهمیته… من خودم در ایام نوروز دچار یه سوءتفاهم با یکی از اقوام شدم و این منجر به قهر و ناراحتی بین ما شد….حالا بگذریم از مضوع و نتیجه این ماجرا…چیزی که منو خیلی رنج داد همین شیطنت ذهن بود که مدام با من در حال صحبت بود و اون شخصو مدام در ذهن من محکوم می کرد و هی اتیش منو تند می کرد… تا اینکه یکی از دوستان اهل دلم بهم یاداوری کرد که مواظب باشم دچاری بازی ذهن نشم و همین مطلب رو توضیح داد و گفت حتی شخصی که با من به مخاصمه پرداخته دچار ذهن شده وگرنه این مشاجره پیش نمی امد…. خلاصه من با جدا تصور کردن ذهنم از خودم …..از برزخی که برای خودم ساخته بودم خلاص شدم….
    باز هم از شما اقاشهاب متشکرم….راستش اینقدر این ذهن منو اذیت کرده بود که همش توی این فکر بودم بیام اینجا این درگیری ذهنیمو مطرح کنم و کمک بخوام که خدا رو شکر خودم تونستم جمع و جور کنم و با نشونه که خداوند مجعزه وار در خانواده ما نشون داد قلبم با همه صاف تر شد پدر و مادر و برادرم توی یه حادثه تصادف به طرز معجزه آسایی کاملا سالم موندن و از این بابت خدا رو بسیار بسیار شاکرم و شرمنده ام که در بندگیم همیشه کم میارم….
    سربلندی همه مردم آرزوی من است

    1. سلام به شما زهره خانم ، تجارب شما و دیگر دوستان ، هر یک ، گنج گران بهایی هست که توسط شما داره نمایان میشه . تا زمانی که ما ذهن رو به درستی نشناسیم ، بازیچه ی ذهن خودمون هستیم .
      ذهن ما یه جا خوشش میاد ، یه جا بدش میاد ، یه جا شاد میشه ، یه جا غمگین ، یه جا میگه به شعور من توهین شده ، یه جا میگه باعث افتخار منه و ….
      ان شاالله بتونیم تمام این مباحث رو در پست های آینده به کمک شما دوستان عزیز ، مطرح کنیم و به پاسخ های زیبایی هم برسیم .
      ممنون از اینکه شما هم تجربه ی خودتون رو با در میون گذاشتید . شاد و فرخنده باشید .

  27. سلام خدامراد و خوندم خیلی به پستها مرتبط بود و کمکم کرد
    اما یه سوال ..از کجا بفهمیم یه اتفاقی که در درونمون میفته احساس ماست یا فریب ذهن?
    دوم اینکه من تمرین سکوت کردم اولا تو ناحیه دماغم احساس سنگینی میکردم امروز گفتم مهم نیست بهش بی توجه شدم فقط بعد مدتی یه لحظه پاهام حرکت ارتعاشی غیر ارادی کردن به سمت چپ و راست
    فک کنم انرژیم کمه هنوز

    1. با سلام
      کتاب نیروی حال رو مطالعه کنید تا به این سوال و سوالهای اساسی تر که در پیرو ِ این درک پیش میاید جواب داده شود .
      تمرین سکوت تقریبا هیچ ربطی به این مقوله هایی که شما فرمودید ندارد .
      در پناه حق
      جویا

  28. سلام با خوندن خدا مراد من به این رفیق ناباب خودم(ذهن) پی بردم و ساکت کردنش واقعا” کار دشواریه گاهی وقتها ساکتش میکنم دو دقیقه بعد با سیاست تمام منو فریب میده
    متوجه شدم به قول خدا مراد ذهن ما جز نشخوار بیهوده گذشته کار مهمی انجام نمیده راست میگه بعضی وقتا شده ما به دنبال پاسخ یک سئوال میگردیم اما تا زمانی که با ذهنمون دائم به اون فکر میکنیم هیچ راه حلی پیدا نمیشه به محض رها کردنش تمام راه حل های دنیا میان سراغ ما. پس ذهن ما گاهیفقط ظاهر متشخص و کمک کننده به خودش میگیره اون خیلی وقتا یه رفیق مزاحم و خیلی پر حرف میشه که باید ازش فرار کرد. و منظور خداوند از اینکه برای دریافت الهامات و برای شناخت من به درون خودتون رجوع کنید هم همین مطلب رو می رسونه و اولین قدم در این راه ساکت کردن ذهن هست که امیدوارم با کمک دوستان قدم های بزرگی در این زمینه که به نظر من خیلی خیلی در راه شناخت خود و دنیای درون اهمیت داره برداریم

    1. سلام آیلین عزیز
      تا اونجا که یادمه توی پستهای طرحی نو دراندازیم هم ، این ذهن و بازیهاش هی سر راه ِ شما قد علم میکردن . این بازیگر ِ طناز رو اگه به حال خود واگذاریم تمامی این دوره از زندگی رو که به خودش و خیالپردازیهاش میگذرونه هیچ ، دوره های بعدی رو هم میل داره پر از اختلال کنه . بهترین راه فقط ناظر بودن بر اعمالشه آنهم بدون قضاوت یا سرزنش .
      خیر پیش
      جویا

  29. سلام به همه ی دوستان
    ممنون از جویا و شهاب عزیز بابت راهنمایی های همیشه خوبتون.
    جویا جان دقیقا حق با توئه.من به یه سری دریافتهایی میرسم یه لحظه هایی عشق بینظیری رو حس میکنم ،و در اون لحظه فکر میکنم که امکان نداره برگردم جای اولم برگردم به اون ترسها ، اما تا حالا که هی عقب گرد داشتم و وقتی توی سربالایی میوفتم به تمام اون لحظه های پر از عشق خدا شک میکنم.متاسفانه فکر کنم از کمبودن ایمانم به خوبیه خداس یا از دوست نداشتن و لایق ندونستن خودمه که دارم سعی میکنم روش کار کنم یا به قول آقا شهاب درگیر میشم با سختی .امیدوارم برای من و همه این آرامش و یقین برقرار بشه که وقتی تو سختی افتادیم اون ایمان و عشق جای این شک و ترسها رو بگیره.
    آقا شهاب ، نه بابا شما و جویای عزیزم و استاد درویش و حاج رضا و همه ی دوستانی که لطف میکنن نظر میذارن استادای عزیز منین یا بهتر بگم فرشته هایی هستین در قالب انسان که خودشون نورانین و این نورو با عشق در مسیر راه بقیه هم میریزن.و من بینهایت ممنونم
    راستش چند شب پیش داشتم کتاب خدامرادو میخوندم ، داشت فرق یادگیری در حالت آگاهی ذهنی و یادگیری در حالت آگاهی فطری رو میگفت.گفتم شاید خوب باشه برای دوستانی که کتابو نخوندن بگم.
    خدا مراد معتقده تا وقتی آدم خودشو با ذهن یکی بدونه در حالت آگاهی ذهنیه و وقتی بتونه به ذهن نظارت داشته باشه و وجود خودش رو جدای از ذهن شلوغ خودش پیدا کنه و بفهمه که به قول اکهارت توله خود واقعی اون آگاهیه که داره ذهن رو نگاه میکنه، اون زمانه که کامل میتونه در زمان حال باشه چون اسیر ذهنی که دایم در گذشته و حاله نیستیم.خدا مراد به این حالت آگاهی فطری میگه.
    میگفت وقتی که شما بخواین چیزی رو یاد بگیرین مثلا زبان دوم اگه با ذهن بخواین یاد بگیرین ذهن چون فقط با داده کار میکنه و شما الان زبون مادریتونو بلدین ذهن بر اساس زبون مادری زبون دوم رو یاد میگیره و آدم یه سری لغت یاد میگیره که سعی میکنه بر اساس زبون مادری (که اونو بر اساس آگاهی فطری یاد گرفته بوده) از اونا استفاده کنه.که این باعث میشه زبان دوم رو به خوبیه زبان اول بش مسلط نشیم.
    اما اگر زبان دوم رو در آگاهی فطری (بودن کامل در لحظه حال بدون غرق شدن در ذهن) که یادگیری کلمات در جملاته و … یاد بگیریم تسلط ما به زبان دوم مثل زبان اول خواهد بود.
    خدامراد میگه بچه ها به آگاهی فطریشون خیلی نزدیکن چون ذهن هنوز از اطلاعات پاکه و شلوغ نشده برای همینه که اونا بهتر یاد میگیرن و در لحظه ی حال زندگی میکنن و شاد و سرحالن.
    البته کتاب خیلی بهتر توضیح داده و به دوستانی که نخوندن پیشنهاد میکنم کتاب چهل دیدار با خدامرادو بخونن.
    آقا شهاب این دفعه تقصیر شماس زیاد شدا ،بم رو دادین جو گیر شدم رفتم رو منبر ، پایینم نمیام :))))
    دوستان شرمنده اگه چشمتون خسته شد
    در پناه حق باشین

    1. سلام بر شما
      ترانه جان مدتی زمان نیاز هست که تردیدها و شکهای اولیه جاشون رو به یقین و ایمان کامل با لبی همیشه خندان بدن . عمری عادت کردیم به اینکه برای هر عمل یا عکس العملی از ذهن و افکارِ فرم گرفته ی قدیمیمون طبق ِ روالی عادی استفاده کنیم ، کنارگذاشتن ِ این متد برای ذهن و جسم ، تقریبا غیر قابل باوره ! مثل ِ اینکه یک پادشاه یکدفعه تاج و تختش رو در معرض ِ سقوط و واژگونی ببینه ! ذهن تمام سعیش رو میکنه و بر بدن تمام فرمانهای شک ، تردید ، ترس ، ناامیدی و … رو صادر میکنه تا بتونه جلوی ِ روند ِ تغییر ِ اوضاع رو بگیره !
      و در ازای این اعتراضات ِ ذهن و صدور این پیامها به بدن ، اعلام ِ آمادگی به عنوان یک ناظر ، و آگاه بودن از تمامی اعمال و رفتاری که از شما سر میزنه ، کاریترین سلاحی ایست که میتوان داشت تا به درک ِ در لحظه زیستن رسید .

      در برابر هر عمل منفی یی که از شما سر میزند فقط بدون ِ قضاوت ، بدون ِ سرزنش ِ خود و دیگری ، ناراحتی و یا یاس ، بلافاصله در وجودتان به این آگاهی اعتراف کنید که : ” این تکه از احساسات ِ دردمندی که توسط ذهن به من پیام میفرستد ، چه چیزی را در خود میخواهد ارضاع کند ؟ با این رفتار و بهانه گیری ها ، ترسها یا تردیدها به دنبال ِ رسیدن به چه هدفی ایست ؟ من برای این تکه ی دردمند نیز نور و عشق ِ الهی خواستارم .” و آگاه باشید که شما چیزی جدای ِ از این احساسات ، رنجها ، تنشها و افکار هستید . همین آگاهی به زودی تمامیت ِ ترس از لحظه ی حضور در حال را از عمق ِ وجودتان رها میکند و شما را به رفاه و آرامش ِ بیشتر و بیشتر میرساند .

      در پناه حق
      جویا

  30. آقا شهاب و شیدا خانوم پیوندتون مبارک باشه.ان شاءالله همیشه شاد و خوشبخت و سلامت باشین و زندگی پربرکتی رو کنار هم با کمک خداوند مهربان آغاز کنین.آمین

    1. ممنون بنده ی عزیز ، در پناه خداوند باشید . ان شاالله زندگی پر برکتی داشته باشید

  31. سلام
    جویای گرامی کامنت اخیر شما را چندین بار خواندم
    فراغت از همه چیز , …… عشق و نور

    ممنون و سپاسگزارم

  32. با سلام خدمت همه ی دوستان
    با آرزوی شروع زندگی سراسر نور برای شهاب و شیدای عزیز.ممنون از مطلب خوبتون.
    راستش من مدته کمیه که این مطلبو متوجه شدم که ما ذهن خودمون نیستیم.اینم با تمرین سکوت از سایت شما فهمیدم.در زمان تماشا کردن فکرها وقتی کسی میشم که داره فکرهارو نگاه میکنه میبینم که من به صورت آگاهانه در درست کردن فکرهام دخالت ندارم و اینها از جایی میان،که احتمالا ضمیر ناخودآگاه هست که در طول این سالها توسط فکرها حسها و خاطرات مختلف پر شده و این داده ها رو به ذهن میده و ذهن تولید فکر یا حس میکنه.البته درست نمیدونم چطوریه ولی اینجوری برای ذهنم توضیح میدم (یا بهتر بگم ذهنم برام اینطوری توضیح میده )
    راستش من از زمان قبل از دبستان چهار یا پنج سالگی دچار ترسهای شدید و غیر واقعی میشدم که یه مدت از بین میره ولی بعد از مدتی برمیگرده.این ترسها باعث میشد تمام کارهایی برای یه انسان معمولی عادیه رو من با عذاب انجام بدم .مثلا سر رد شدن از خیابون هزار جور فکر وحشتناک از ذهنم میگذشت که شبیه فیلمای فاینال دستنیشن بود 🙂
    خلاصه ذهنم در ترسوندنه من استاده واقعا.منم که فکر میکردم این منم و راهی به جز روبرو شدن با این ترسها ندارم به زور و با سختی هر کاری رو انجام میدادم.
    البته از اونجایی که هیچ چیز در اینجا بی حکمت نیست این ترسها باعث شد من به مسیر معنوی گرایش پیدا کنم و از خودم بپرسم من کیم اینجا کجاست خدا کیه داستان چیه؟ اگه اینا نبود منم مثل خیلی آدمهای دیگه سرم به کارهای مادی گرم بود (نمیگم زندگیه صرفا مادی بده ولی هر کسی یه زمانی به خود واقعیش برمیگرده و اون موقع نگاهش به زندگی طور دیگه ای خواهد بود)
    و از زمانی که فهمیدم من این ترسها نیستم دیگه نیازی نیست برای همیشه به مقابله با ذهنم بپردازم و ذهن میتونه خاموش شه و این ترسها میتونن خاموش شن.
    ترسها برای رسوندن من به این مسیر لازم بود ولی دیگه از اینجا به بعد سکوت ذهن لازمه، تا جایی که نور درون آدم روشن شه و بتونیم صدای خدا رو بشنویم.
    من چند سالی هست که خیلی مشتاق شنیدن صدای خداوند هستم ولی از اونجایی که ذهن گاها توهمی دارم و میدونم که خدا هم با من حرف میزنه هنوز نمیتونم صدای درونم رو از صدای ذهنم تشخیص بدم.امیدوارم به کمک خودش و شما استادای عزیزم بتونم صدای درونم رو واضح بشنوم.
    از این حرف بنده ی عزیز خیلی خوشم اومد که هر چی رو از درون باور داشت راست از کار دراومده.
    به نظر من درک این موضوع که ما ذهن خودمون نیستیم یکی از اولین تضاد هاییه که بش برمیخوریم .از اون تضادهایی که باعث آگاهی میشه.دیدین وقتی داریم خواب میبینیم مثلا میریم خونمون تو خواب بعد میبینیم ا خونمون که این شکلی نبود بعد خونه ی واقعیمون یادمون میاد بعد میبینیم که اصلا ما این آدمی که داره تو خواب این کارارو میکنه و این فکرارو میکنه نیستیم و در واقع خودمونو یادمون میاد، اون موقع اس که توی خواب آگاه میشیم (آگاه به خودمون که داریم خواب میبینیم)
    من فکر میکنم این اتفاق باید برامون در این دنیا هم بیوفته و آگاهی پیدا کنیم به خوده واقعیمون !
    شرمنده زیاد شد خوب و خوش باشین

    1. با سلام
      ترانه جان در ابتدای راه و البته در هر قدم از راه ، با پیشرفت در این مسیر دریافتهایی رو بهش میرسیم که بسیار شگفتی انگیز هستند و شاید غیر قابل ِ وصف . گهگاهی به همه چیز شک میکنیم ( که البته این شکها دامهای ذهنی یی هستند تا ما رو از ادامه دادن باز دارند زیرا ادامه ی این راه یعنی مغلوب کردن ِ ذهن و به سلطه کشیدنش توسط ِ خود ِ واقعی و حقیقت جو ) ، گاها احساس میکنیم ممکنه راه رو اونجور که طی میکنیم به هدف نرسونتمون ، ناشکیبایی رو هر از چندی تجربه میکنیم ولی تمامی و تمامی اینها پس از مدتی تبدیل به یقین و آرامش و سکون ِ قلبی میشه و اونوقته که به راحتی عاشق ِ خود و خلقت ِ تکامل یافته مون میشیم و در این زمانه که صدای سخن عشق با دوست رو به راحتی درک میکنیم و در پناه ِ تکیه به خود و او ، جایگاهمون رو کاملا میشناسیم و دست به خلق ِ بهترین زیبایی ها برای تمامی مخلوقات میزنیم .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

    2. سلام به ترانه ی پاییز . اولا تند تند از ما سوال میپرسیدی ، حالا کم کم داری از نوشته ها و نظراتت استفاده میکنیم و لذت میبریم . ان شاالله تا چند وقت دیگه هم روشن بین میشی و استاد ما میشی .
      با نظرت پرونده رو بستی ، دوستان هم نظر ترانه ی عزیز رو بخونن و لذت ببرن . من هم بهتر میدونم چیزی رو گفته های درونی زیبای شما اضافه نکنم .

  33. سلام
    بودن در این دنیای فیزیکی اسباب و لوازمی را میطلبد . ذهن درواقع قالب و چهار چوبی است برای بودن در این دنیای جهار بعدی . وقتی ما از این دنیا رحلت کنیم دیگر نیازی به ذهن نداریم و از انقیاد ذهنمان آزاد میشویم . خواب هم گونه ای آزادی از ذهن است اما بصورت محدود . فضای ذهن هرکس مختص خود اوست و حریم خصوصی او محسوب میگردد . حال برای این حریم ویژگی هایی همچون اندازه – شکل – شفافیت – رنگ – و … مترتب است . ذهن بعضی انسانها بزرگتر از برخی دیگر است و این شاید دلیلی بر بزرگ بودن صاحب ذهن باشد شاید هم نباشد . اما پاکیزه نگهداشتن ذهن چیزیست که به ما سپرده شده است . قصد اطاله کلام ندارم فقط میخواستم تجربه شخصی ام را با شما همراهان خوب و باصفای سایت به اشتراک بگذارم
    اول اینکه این کار را با نام و با استعانت از خدا شروع کنید او را به نام های نیکویش بخوانید و نتیجه را نیز از او بطلبید.
    دوم اینکه برای پاکسازی ذهنتان هرگز به خشونت متوسل نشوید این کار میتواند ذهن شما را مقاوم تر ساخته کار را دشوارتر کند . ذهن لغاتی مانند ” باید ” ” حتما ” و…. را بر نمی تابد . تا جایی که میتوانید فنون و ظرایف را بکار گیرید .
    سوم اینکه ما معمولا نمی توانیم یک چیز بد را ذهنمان حذف کنیم کنیم . در واقع محتوات ذهنی در اغلب موارد حذف ناپذیر هستند چیزی شبیه قانون بقای انرژی در ذهن ما نیز حاکم است و مانع حذف و نابودی محتویات آن می شود . جایگزینی آسانترین و عملی ترین روش خلاص شدن از چیزهای نا مطلوب است .
    ما میتوانیم با “احسان ” به راحتی ” حسد ” را از ذهنمان دور کنیم.
    بدین ترتیب “کینه ” با ” فداکاری ” و هر چیز بد دیگری با یک چیز خوب و متضاد قابل زدودن است .
    دیگر اینکه علی رغم وجود تفاوتهای بسیار و حتی قوانین متفاوت در ذهن اشخاص مختلف , بهره مندی از تجارب دیگران می تواند بسیار راه گشا باشد .
    در پناه حق

    1. با سلام
      در تکمیل ِ سخنان شما دوست عزیز باید اضافه کرد که به محض ِ اینکه دریافتیم که ما ذهن ِ خود نیستیم ولی در عین حال به مقابله و خصومت ِ با او نیز علاقه ای نداریم با تمرین بر روی باور ِ قدرت درونمان ، برای ساختن ِ دنیایی زیبا ، میتوانیم به کلید ِ طلایی ِ استفاده از افکار و ذهن در جهت ِ خدمت ِ به خود و رسیدن به اهدافمان بهره گیریم . در این زمان دیگر ذهن و افکار در جهت ِ خواسته های ما تبدیل به ابزاری بی همتا خواهند شد ؛ اما تا زمانی که ذهن و افکار ما را تحت ِ تسلط ِ خود گرفته باشند ما از این تمیز دادن و وجه تمایز جدا میافتیم و این مهم را درک نمیکنیم .
      ذهن ، بازی های بسیار دارد و تله های بی شمار . یکی از آنها اینست که ما را ساعتها به باید ها و نبایدها ، خوب بودنها و بد بودنها ، مسالمت آمیز زندگی کردن با افکار و ذهنیات ِ خیرخواهانه ی آینده ی نزدیک ، سرزنشها و احساس گناه اندیشی ها و … ، صرف ِ باطلات ِ خود میسازد و ما را از درک ِ واقعیت ِ اینکه ” من افکار و ذهنیاتم نیستم ” دور و جدا میاندازد چون ما را به خود آنچنان مشغول میکند که فرصت ِ تصوری به جز اینکه ” من افکارم هستم و من با ذهنم یکی هستم ” را به ما نمیدهد ، نتیجتا ما از زندگی کردن در لحظه ی اکنون باز میمانیم ( و این همان تست و آزمایشی ایست که شما میتوانید با هر ذهنیت ِ خود انجام دهید تا بفهمید این غلبه ی ذهن شماست یا وجود ِ واقعیتان ، اگر شما با افکارتان به گذشته ، آینده ، ترس و شک یا تردید متصل بودید به این معنیست که شما به ذهن ِ خود به گونه ای وابسته شده اید ، زیرا ” من ِ واقعی ” فارغ از زمان و بایدها و نبایدها ، در لحظه زندگی میکند و سرشار از عشق و نور است ) . مهم این است که گول ِ این بازیها و دامهای ذهنی را نخوریم و نخواهیم مداما آنها را به هم تبدیل یا پالایش کنیم ، فقط به عنوان ِ یک نظاره گر به این ذهنیتها اجازه ی عبور و مرور دهیم تا خود خسته شده و از چرخاندن ِ چرخ ِ به دست گرفتن ِ اوضاع خسته شده ، از چرخیدن بایستند .
      فکر کردن به تبدیل ِ یک فکر به ذهنیت یا فکری دیگر ، درست همان کاریست که ذهن از شما انتظار دارد ! و با این کار ، ذهن ،انرژی یی را که برای بقای خود به آن نیاز دارد ، از شما میگیرد و به تسلط ِ خود بر شما پیروز میشود ، زیرا شما را وادار به کار ِ فکری ِ پوچ و بی حاصل ِ اثبات ِ حضور ِ خود کشانده است و شما را از درک ِ لحظه ی اکنون دور کرده . بی تفاوت نگاه کردن به افکار ، در دراز مدت ، ذهن را مغلوب و تسلطش بر ما را حذف میکند .
      خیر پیش
      جویا

  34. سلام و تبریک فراوان به شهاب و شیداجان
    لحظات زندگیتون همواره سرشار از شادیهای ناب الهی باشه
    ***
    من شدم دعوت به شیدایی شما هم دعوتی
    می روم سمت شکوفایی شما هم دعوتی
    می روم تا میهمان خانه ی باران شوم
    در سحرگاهی اهورایی شما هم دعوتی
    هست برپا با حضور روشن آیینه ها
    محفلی گرم وتماشایی شما هم دعوتی
    میزبان عشق است ومهمانان بلا گردان عشق
    یک جهان شور است وزیبایی شما هم دعوتی
    می پرستان جان فدای چشم ساقی می کنند
    سرخوش از جامی طهورایی شما هم دعوتی
    زایران دوست را حاجت به دعوتنامه نیست
    چون به امر عشق می آیی شما هم دعوتی
    پشت دریا هاست شهری قایقی آماده کن
    آن طرف شهری ست رویایی شما هم دعوتی
    ای پر از حس شکفتن ای پر از حس حضور
    ای پر از احساس تنهایی شما هم دعوتی

    1. سلام بر خانم بزرگوار ، خانمی که به واقع هر دانشی رو در سینی اخلاص میگذاره . ممنون از تبریکت پروانه ی عزیز ، من هم از قول شیدا جان و خودم ازت تشکر میکنم . برامون آرزوی موفقیت کنین . راه تازه ای رو شروع کردیم نا بلد هستیم تا حدی . بابت این شعر زیبا هم ازت ممنونم . با عشق همراه بود .

  35. سلام..ممنون از مطلب مفیدتون..من یه سوال دارم…زمانی ک ذهن میگه برو فلان امام زاده..نباید رفت؟پس باید چکار کرد؟پس اون غمی که روی دل میاد و یهو ادم گریش میگیره اون لحظه بازم ربطی به ذهن داره که میگه گریه کن؟
    مثلا خوده من..بعد فوت پدربزرگم هر حرفی باعث میشه من یخو اشک توی چشمام جمع شه…من حتی فکر به گریه هم نکردم….بازم ذهن دخیله؟

    1. با سلام
      مهم در تصمیم گیری ِ رفتن به مکانی ، احساسِ خوبیست که شما را به آن مکان میکشاند ، اگر از رفتن به آن محل احساس ِ زیبایی دارید ، پس انجام دادن ِ این عمل به شما و شکوفایی و رشد روحیتان کمک میکند . و در مقابل اگر از رفتن به محلی احساس ِ خوبی ندارید پس اجرای ِ عملی که شما را خوش نمیاید اساسا چه معنی یی میتواند داشته باشد ؟!
      غمی که بر روی دل ِ شما سنگینی میکند ، شما نیستید !! تصویری خیالی از به یادآوری ِ یک خاطره ی دردناک است که با خود پنداری ِ آن غم ، شما خود را با آن یکی میبینید پس از حضورش و یکی پنداشته شدن با آن ، مغموم و دردمند میشوید . این “لحظه ای ” که از آن صحبت کردید ، عینا ذهن و افکار ِ شماست که با زمان و درک ِ آن و نیازهای شبیه به دردمند بودن و اشک ریختن را به همراه دارد و راه علاجش نظاره گر و یا ناظر شدن بر آن مشکل ِ وجودیتان که باعث ِ نیاز به این دردمندی را در من ِ کاذبتان ، مشتاق است ، به مرور حل میکند . به مرور میتوانید با درک ِ اینکه ” این احساس من نیستم ، فقط یک فکر و ذهنیت در پس ِ این دردمندی وجود دارد که با نیاز به پدید آمدن ِ ناراحتی در من ِ غیر ِ حقیقی یا همان ذهنیتم مرا به سمت ِ ناراحتی میکشاند ” ، مسئله رو درک کنید . ما باید به چشمِ یک ” ناظر ” با این موارد روبرو شویم . برای درک بهتر این مفاهیم میتوانید به کتاب “قدرت حال ” نوشته ی “اکهارت تُله” و یا کتاب “تمرین نیروی حال ” که باز هم همین نویسنده آن را نوشته ، مراجعه کنید و از تفاوت ِ بین ” من ِ ذهنی ” و “من ِ واقعی ِ خود” مطلع شوید .
      در مورد سوال ِ آخرتان نیز همین مورد صدق میکند یعنی ” اشتباه در اینکه ذهنیت و افکارتان شمایید ! “، این احساسات ، شما نیستید . آنها فقط یک سری از تعقلات ِ غیر سودمند غیر ضروری ایست که شما را درگیر ِ حضور و بودن ِ خود میکند و به شما میقبولاند که ” شما یعنی همان افکارتان ” .
      خیر پیش
      جویا

    2. این ذهن شماست که در جستجوی گذشته یا آینده هستش.ذهن از «لحظه ی حال» گریزان هست و دایم دنبال زمان (گذشته یا آینده) میگرده.باید ببینید الآن یعنی در لحظه ی حال،هم اکنون مشکلی دارید؟ باید به لحظه ی حال برگردید تا به آگاهی ناب برسید.دغدغه ها،مشکلات و ناراحتی ها نتیجه ی درگیر شدن با زمان هستند،یعنی ذهن شمارو بسمت زمان (گذشته یا آینده) سوق میده.وقتی از زمان خلاص بشید و به لحظه ی حال (بی زمانی) برسید دیگه «ناراحتی و رنج» معنایی پیدا نمیکنه،در نتیجه احساس خرسندی و نشاط میکنید

      1. با سلام

        در تایید گفته ی شما دوست عزیز اضافه میکنیم که عموما “رنج ” با قضاوتهای ذهنی در افکار شکل میگیرد و به دنبال ِ آن در احساسات و عواطف و سپس در انتهایی مقطع به بدن و واکنشها تبدیل میگردند ؛ زمانی که راه ِ قضاوت را با پروسه ی ” در حال زندگی کردن و ناظر بودن ” ببندیم ، قضاوت خودبخود محو شده و رنج از میان میرود .

        برخی اوقات دوستان در پس ِ مشاوره هایشان مینویسند : ” ببخشید که خاطر ِ شما را با منفیاتم آزردم ” و یا ” قصد عصبانی کردن ِ شما را نداشتم که شما چنین جواب ِ مرا دادید ” ؛ در همینجا خدمت ِ این دوستان ِ عزیز یادآور میشویم ، کسی که راهنمای معنوی و درمانگر است ، از سطح ِ قضاوتها و منفیات ِ افراد فراتر رفته و این مقوله ها به او بی تاثیر تر از افراد عادیست ، دیگران را قضاوت یا محکوم نمیکند پس رنجی نیز به دنبال ِ هم کلامی با شما را ندارد ، و مورد ِ دیگر اینکه وقتی راهنمایی معنوی ، با کسب ِ اجازه از شما برای راهنمایی تان ، به نکات ِ کلیدی ِ نیمه ی تاریک ِ وجودتان اشاره میکند ، هیچگونه عصبانیتی در نوشتارش نیست ، بلکه شما را با دیدی جدیدتر از دید ِ سابقتان به استقبال ِ پاکسازی ِ درونتان فرا میخواند منتها چون شما لحن ِ کلامش را در نوشته ها درنمی یابید ، بعضا به خطا میروید . در خواندن ِ راهکارها ، احساسات و پیش داوری ها را بردارید ، به دیدی جدید نائل خواهید شد .

        در پناه حق و خیر پیش
        جویا

  36. سلام ممنون از راهنمایی های خوبتون …
    برادرم هم عمل کرد به سختی توستیم هزینه عملو جور کنیم نزدیک ده ملیون شد خداشکر بهتر شد فقط امیدوارم باز دوباره نیاز به عمل پیدا نکنه خیلی دعا کنید .. شاد وسلامت باشید

    1. سلام به شما دوست عزیز ، خدا رو شکر که خوب شدن ، انشاالله حالشون خوب بشه . فقط بهش بگین مواظب باشه و از جملات مثبت هم دوری نکنه . سلامتی از درس و دانشگاه و همه چیز واجب تره .

  37. به ما همیشه گفته بودن “تو همان هستی که می اندیشی”
    وقتی این جمله رو می شنیدم ، ناخود آگاه ترس تمام وجودمو برمی داشت،چون من گاها در مورد خودم درست فکر نمی کردم،گاهی خودمو توسط ذهنم ،ویا توسط ذهن دیگران،که همیشه قاضی در صحنه هستند،ضعیف،بد،و… می پنداشتم شنیدن این جمله هم باعث می شد من با ناراحتی ضعفمو بپذیرم،هرچند ته دل دوست داشتم این جمله دروغ باشه.اما با آشنا شدنم با این سایت،و راهنمایی های شما انسان های بزرگوار (همینطور معرفی کتاب خدا مراد)فهمیدم اون چیزی که ته دلم میخواستم درست باشه درسته.و من همون افکار سرزنش کننده ذهنم نیستم.دارم یاد می گیرم که ذهنمو وقتی پاشو از گلیمش بیرون گذاشت خاموش کنم،و بهش یاد بدم بهم اعترام بذاره.خیلی از ترس هام توسط ذهنم منو درگیر خودشون کرده بودن،که الان دارن رنگ می بازن ، رفته رفته دارم یاد می گیرم که ترس هام غیر واقعی ان و ساخته ذهن من..و چقدر ذهن می تونه دشمن من باشه اگه اونو به سلطه نگیرم.با خاموش کردن ذهنم صدای خدا ، صدای درونمو ( جزو اتفاق های نادر زندگیمه) دارم می شنوم،و دوست دارم این راهو ادامه بدم .دارم تلاش می کنم و نتیجه شو هم دارم می بینم.ممنون به خاطر این راهنمایی بزرگ آقا شهاب

    1. سلام بر بنده ی عزیز ، به خاطر درد ها و مشکلاتی که داشتین بسیار ناراحت بودین ، و خوشحالم که حال دارین علت تک تک مشکلات رو و همچنین راه حل تک تک مشکلات رو پیدا میکنین . شکر بابت این .
      همچنین در این نظرتون هم به خوبی بر تمام جوانب اشاراتی داشتین و این نشان دهنده این هست که شما به خوبی دارین مسیر رو ادامه میدین . نیازی به تشکر نیست . دعای خیر شما پشت سر ما باشه کافیه . شاد و سلامت باشید .

      1. سلام
        به من کتابی در مورد کنترل ذهن ونحوه ی شنیدن صدای درون معرفی میکنید؟
        تشکر

        1. کتاب “نیروی حال” نوشته: اکهارت تول

          فوق العادس ، یکی از تاثیرگذارترین کتاب هایی که میشه پیدا کرد

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.