صفحه اصلی خودشناسی سیری در عمر
سیری در عمر

سیری در عمر

0
41

 انسان به این عادت داره که دیگران رو مورد قضاوت  قرار بده و خودش رو جدا از انسان های دیگه بدونه ،اما ما در این سفر جدا از دیگران نیستیم.
بلکه این پست تنها برای خود من و خود شما نوشته شده، یک مسیر معنوی با فراز و نشیب های بسیاری همراه خواهد بود ، اعمال ما و خواسته های ما از پروردگار هر یک نقشی رو در رقم زدن تقدیر ما ،  بازی میکنند. اگر سالک راه حقیقت هستید مطالعه این پست رو از دست ندید .

سیری در عمر

در این کره ی خاکی میلیاردها انسان زندگی میکنند ، میلیاردها انسان که هر یک به طریقی در حال زندگی کردن هستند ، که هر کسی خودش رو به طریقی مورد ستایش و تمجید قرار میده . عده ای به این میبالن که در جوونی  بهترین تفریحات رو داشتن ، عده ای به این میبالن که با سرشناس ترین انسان ها نشست و برخاست داشتن ، عده ای با این طرز فکر خوش هستند که خوش تیپ ترین در فامیل بودند و پیشنهاد های زیادی برای دوستی داشتند ،و عده ای هم مثل ما هستند  ، و البته این ما گفتن معناهای بسیاری داره ، چون انسان به این عادت داره که دیگران رو مورد قضاوت و بررسی قرار بده و خودش رو جدا از انسان های دیگه بدونه ،اما ما در این سفر جدا از دیگران نیستیم. با ما در این سفر همراه باشید …

همیشه تاکید ما بر درک این موضوع بوده، کدوم موضوع ؟ این که ما بیهوده و عبث آفریده نشدیم  ، نگاهی به آفرینش  آسمان ها و زمین ، نگاهی در کتب آسمانی ، نگاهی در خود و قابلیت هایی که داریم ، همه گواه از این موضوعه که خلقت ما بیهوده نبوده ، و خلقت تک تک ما دارای هدف و معنی بوده ، اما خیلی از ما این موضوع رو در شرایط مختلف فراموش میکنیم ، بد نیست نگاهی هم به آینده داشته باشیم .

روح یک ماهیت خام داره ، شاید تنها چیزی که به طور غریزه ای در اون دمیده شده باشه خوردن شیر مادر باشه . همون طور که در قرآن کریم  میخونیم لحظه ی زندگی و لحظه ی مرگ ما انسانها در کتاب علم ازلی خداوند ثبت شده ، که قرآن کریم به کرار بر روی این قسمت تا کید داره .

پس شروع و پایان زندگی ما بر روی این کره خاکی معلوم و تعیین شده است . اما بین این شروع و پایان یک فضایی خالی مونده ، اون فضا رو ما به اسم عمر میشناسیم . عمری که شاید بیست سال باشه ، شاید سی سال ، شاید هم صد سال . خود من و حتی خود شما دوست داریم اینطور فکر کنیم که هفتاد سال یا هشتاد سال رو خالص عمر میکنیم و در این سیر عمر هم هیچ اتفاقی برامون نمی افته .

یک سوال؟ چیزی با ارزش تر از زمان هم در این دنیا وجود داره ؟ شاید بگین بله داره ، خانواده  ،پول  ، همسر . اما آیا اگر زمانی برای استفاده از این ها نباشه ، آیا باز هم این ها معنا  پیدا میکنند ؟ به همین خاطره که هم من و هم شما نباید زمان رو از دست بدیم . همین الان ، تنها به لحظاتی که الان دارن سپری میشن فکر کنید . در هر ثانیه یک نفر این جهان خاکی رو ترک میکنه و به جز مقداری عکس و فیلم چیزی ازش باقی نمیمونه .

اگر از اون دسته از آدم هایی باشین که به زندگی دیگران دقت میکنن به خوبی این رو متوجه میشید که هر یک به طریقی تحت تعلیمات و امتحاناتی قرار داریم که خودمون خواستار اون ها بودیم .

آدمی عادت داره بگه خدا خواست این طور بشه ، اما در مواقع سختی دوست نداره بگه خودم خواستم و اینطوری شد ، انسانی در خانواده بسیار فقیر تحصیلات خودش رو ادامه میده و دکتر میشه ، انسانی مثل من  در یک شرایط خوب علاقه ای به تحصیلات نشون نمیده ، اولی دکتر میشه و من هیچ . در این شرایط من میگم خداوند خواست و به اینجا رسیدم . این کلام اشتباه نیست ، چون از خدا خواستم همیشه هر چیزی که صلاح میدونه رو برام رقم بزنه ، خداوند هم طبق تلاش ما این رو برامون رقم زد .

اما اگر من هم تحصیلاتم رو به خوبی دنبال میکردم و دکتر میشدم ، اون موقع هم خداوند طبق تلاشم برای من بهترین شرایط رو ، اما طبق مسیر من برام رقم میزد . پس زندگی ما در تقابل دو طرفه با خداونده .

انسان ها با اعمالشون آینده رو میسازن ، اعمال بد ما میتونه آینده رو برای ما مشکل تر کنه  ، و اعمال پسندیده ما میتونه زندگی رو راحت تر و معنوی تر کنه  .اما اینجا پایان ماجرا نیست . این صحبت من بر روی کاغذ یک معنی میده ، اما در دنیای واقعی به یک شکل دیگه خودش رو نمایان میکنه .

عمر ما میتونه به نحوه های مختلفی سپری بشه ، هر یک از ما دارای جایگاهی و شغلی هستیم ، شاید حرفایی که الان میزنم کمی برای خود شما یا حتی خودم نا خوشایند باشه ، اما لازم میبینم اینارو عنوان کنم ، چون هر یک از ما باید یک خدا مرد باشیم ، یک انسان با خدا باشیم ، ما باید با دیگران فرق کنیم ، ما نباید خدارو فقط در لحظات خوب و ناب شکر گذار باشیم ، بلکه باید در تمام لحظات شاکر خداوند باشیم .

 در سیر عمری که تا به امروز داشتم ، اتفاق های بد زیادی دیدم ،و شاید شما هم شاهد لحظات سخت و دردناک بودین ….

اما آیا همیشه اتفاق های بد ، مرگ و میر ، لحظات نا خوشایند ، همه و همه برای همسایه اتفاق میفته ؟ شاید ما روزی جای این افراد باشیم ، شاید به جای اینکه شاهد مرگ فردی باشیم ، روزی دیگران شاهد مرگ ما باشند ، شاید به جای اینکه ببینیم جوانی ام اس یا سرطان گرفته ، روزی خود ما این بیماری هارو بگیرم . شاید و شاید و شاید ….

آیا برای این لحظات آماده هستیم ؟ آیا به این لحظات فکر کردیم ؟ این جهان دار مکافاته ، ما اینجا برای تعلیم دیدن و شناخت خود پا گذاشتیم ، روزگار معلم سخت گیری هستش ، که سخت گیری روزگار به نفع ما خواهد بود .

کمی به بالاتر برگردیم ، گفتم : این صحبت من بر روی کاغذ یک معنی میده ، اما در دنیای واقعی به یک شکل دیگه خودش رو نمایان میکنه .

اعمال خوب ما باعث میشن که به سمت خوبی ها پیش بریم و یک زندگی سالم تر رو تجربه کنیم ، اعمال بد ، مارو به سمت بدی ها و یک زندگی پوچ راهنمایی میکنه، اما این حرف من به این معنی نیستش که انسان های خوب لحظات سخت و تلخ رو تجربه نمی کنند ، به کرار شاهد بودیم انسان هایی که نزدیک به خداوند بودند بسیار بسیار بیشتر از انسان ها مادی گرا با سختی های زندگی رو به رو شدن ، علت این امر چیه ؟ یک معلم از شاگرد های ممتاز توقع بیشتری داره ، و سوالات سخت تری رو از اون ها میپرسه ، به تبع همین سخت گیری ها شاگردان ممتاز نمرات بالاتری رو کسب میکنند و تحصیلات خودشون رو زودتر و بهتر تمام میکنند ، هر چند سختی بیشتری کشیدند اما جایگاه بهتری رو تجربه میکنند و سختی هاشون با جایگاه های شیرین جبران میشه . نحوه ی بر خورد خداوند با بندگان خوبش هم به همین صورته ، اما میدونین فرق اصلی شاگرد خوب با شاگرد تنبل چیه ؟

شاگرد تنبل همیشه بهونه میاره و همیشه از امتاحاناتش سرباز میزنه و کم پیش میاد که نمره ی خوبی رو بگیره ، اما شاگرد خوب ، در همه شرایط درسش رو میخونه و نمرات خوبی میگیره ، و اگر هم زمانی به دلیل مشکلاتی به دانشگاه نره ، استادش میدونه که این شاگرد اهل کلک و سرباز زدن از تحصیلاتش نیست ، به همین علت نمره قبولی رو به شاگردش میده ، چون به شاگرد خوبش ایمان داره.

پس مطمئن باشین ،یک شاگرد خوب همچون انسان ، در محضر استادی همچون خدا ، هیچ گاه با یک شاگرد تنبل و خود پرست یکی نیست .

اعمال ما در رقم زدن آینده ما نقش سازنده ای دارند ، آینده ی ما بر طبق اعمال ما ساخته میشن ، این روند رو مثل یک بازی مار پله تصور کنین ، شاید به راحتی به پایان برسین ، شاید در این سیر ، با تاس هایی که میندازین به موانع بزرگی برخورد کنین ، شاید از جدول های بالا به جدول های پایین سقوط کنین ، شاید هم با یک تاس خوب به یک نردبون برسین و چندین جدول رو بدون زحمت پشت سر بذارین . تاس انداختن با شماست ، اما محیط بازی رو خداوند طبق اعمال ، براتون طراحی میکنه . به عکس زیر توجه کنین .

هر یک از اشکال موجود در بازی رو یک اتفاق تصور کنین ، یکی رو دوستی با یک شخص بزرگ ، یکی خریدن اتومبیل ، یکی کسب روزی فراوان ، یکی تنگ دستی ، یکی خرید منزل ، یکی ورشکستگی ، یکی  سرطان خون ، یکی سرطان ریه ، یکی تصادف و قطع نخاع شدن ، چی شد ؟ بدتون اومد ؟ باز دوست دارین اتفاق های بد رو برای همسایه تصور کنین ؟ پس خداوند رو برای خوبی هاش میخواین ؟ یک خدا مرد ، یک عاشق واقعی ، عشقش هیچ وقت کم رنگ نمیشه ، حتی اگر عشقش بد ترین ضربه رو بهش بزنه ، اون رو با جان و دل می پذیره و بهش لبیک میگه .

پس در همه حال خداوند رو فراموش نکنین ، در همه حال به یاد خداوند باشین ، و بدونین بخشی از سرنوشت به دست شما ساخته میشه و بخشی از اون به دست خداوند بزرگ متعال .

با یک مثال زیبا بحث رو خاتمه میدم… زمانی که پای در وادی عشق خداوند متعال میذارین ، همچون یک پروانه ای هستین که به دنبال نور در تاریکی شب میگرده ، یک شمع سوزان رو از دور دست ها میبینه ، تلاش میکنه تا خودش رو به شمع نزدیک کنه ، از گرمای شمع لذت میبره ، میخواد که گرم تر شه … و بی مهابا خودش رو به شمع میزنه ، اونجاست که بال هاش میسوزه و به زمین میفته ، اینجا همون لحظه سرنوشت سازه ، اگر فکر کنه تا الان شمعی در کار نبوده و اشتباه کرده خودش رو برای کسب روشنایی به آب و آتیش زده ، بازی رو باخته ، اما اگر در همون حال ، از اینکه در راه عشق به زمین خورده و شمع رو ستایش کنه ، اون لحظه است که به مقام قرب الهی نزدیک میشه.

موضوع رو نگرفتین ؟ مسیر معنوی ما هم به همین صورته ، شما نور رو میبینین ، شاد و سرمست میشین ، هی از خدا بیشترش رو طلب میکنین ، و میخواین که شما رو به درگاهش راه بده ، در دعاهاتون از خدا میخواین که معنویت و نور باطن شما رو بیشتر و بیشتر کنه ، میخواین که از بندگان خاص خدا باشین ، اینجاست که باید این امتحان رو پس بدین : باید که جمله جان شوی ، تا لایق جانان شوی .و اینجا خداوند امتحان نهایی رو از شما میگیره …

شاید اون امتحان ، مرگ پدر باشه ، شاید بیماری سرطان باشه ،شاید هم نجات زندگی یک فقیر باشه و شاید هم … اما اینجاست خیلی ها معنی این امتحان رو درک نمیکنن و عقب میکشن و فکر میکنن بازی رو باختن ،فکر میکنن تا به امروز خداوند به اعمال خوب اونا بی توجه بوده و خداوند اونارو فراموش کرده،  در صورتی که همین لحظه ، لحظه نهایی و درگاه ورود به مرتبه ی بالاتر بوده. البته این موضوع مبرا از جزای بد انسان ها مورد بررسی قرار گرفت … این بود سیری در عمر …

نظرات شما عزیزان کامل کننده این پست و باعث بقای این وبلاگ خواهد بود .

امید وارم تونسته باشم ذره ای به دید معنوی شما اضافه کرده باشم .شهاب

شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۴۱)

  1. بنام خدا
    سلام
    نمیدونم چطور از افکار و احساساتم بگم.من خیلی راهمو گم کرده بودم.خیلی دنبال راهنما بودم.خیلی تلاش کردم.خیلی دعا کردم.خیلی فکر کردم.خیلی مطالعه کردم.خیلی جستجو کردم و بالاخره اینجا این حسو دارم که به انچه میخواستم رسیدم انشاءالله.
    خدا قوت…یاعلی

    1. سلام به شما سارا عزیز. خوش امدین به سایت خودتون ، هر سوالی و کمکی که از دست ما بر میاد – برای شما عزیزان دریغ نخواهیم کرد. بخوانید و سوالات خودتون رو از ما بپرسید.

      1. بنام خدا
        سلام
        من باهمین نام نظراتمو ارسال کردم.در پست دیگری سوالمو مطرح کردم,فکر کنم مقدمه ای بر سفر روح بود.ولی ثبت نشده,نمیدونم باید دوباره سوالمو بپرسم, یا خوندینش و جواب ندادین.منتظر پاسخ گرانقدر شما هستم.
        باتشکر فراوان

        1. اگر احساس میکنید سوالتون پاسخ داده نشده دوباره ارسال کنید سارا عزیز.

  2. شهاب عزیز بعد ازعنوان کردن مطالب بالا در خصوص مامانم ، میخواستم بگم : من شاگرد تنبله هستم ، به خدا گفتم منو امتهان نکن ، من تحمل و صبر ندارم و نتیجه هر چی میخواد باشه برام مهم نیست . فکر میکنم اگر حاضر باشم امتهان بشم که کامل بشم آدم … هستم خودت میدونی چی فکر میکنم
    و خلاصه خوشحال میشم راهنماییم کنی

    1. سلام سیمین عزیز.
      هر یک از ما امتحان های خود را پس میدهیم و نباید اینگونه فکر کنید که اگر کفتید امتحانی از من نخواه ، روزگار هم از شما امتحانی را نخواهد گرفت.
      ما برای شناخت خود و به تکامل رسیدن اینجا هستیم.
      نه فقط برای خوشگذرانی و زندگی کردن بیهوده.
      در هر زمینه ای که فکر میکنید لازمه کمکتون میکنم.

  3. سلام اقا شهاب

    ببخشید تناسخ دروغه دیگه؟؟مگه نه فقط عقیده ی هندی هاست

    خواهشا کمکم کنین دوروز ذهنم درگیر تناسخه،من دوستش ندارم و ردش می کنم،نظر شما چیه؟یه راهنمایی بهم بکنین خواهشا اسلام هم ردش میکنه خواهشا یه راهنمایی و یه دلیل بهم بگین

    1. سلام به شما امیر حسین عزیز.
      در مورد تناسخ نظر ها زیاده، مشخصه که دوست داری تناسخ دروغ باشه.
      به بینش درستی از حقیقت نرسیدی. در وافع تو الان با حقایق و معما های راه معنوی درگیر شدی.
      این یعنی بررسی حقیقت با ذهن، این یعنی مقایسه راه های معنوی با یکدیگر.
      چه تناسخ حقیقت داشته باشه چه نه اصلا برای یک عارف مهم نیست. این موضوعی هست که بعد از مرگ برای انسان تصمیم گیری میشه و این حقیقت نزد خداوند محفوظ است ما تسلیم امر حق هستیم .
      در دین اسلام تناسخ رو رد کرده اند. اما در مسیر ها و ادیان دیگر تناسخ رو قبول دارند.
      من به عنوان یک مسلمان نظری در مورد این ندارم. چون هم در تناسخ و هم در معاد، اگر انسان بدی باشیم، بعد از مرگ در جای بدی قرار خواهیم گرفت و اگر انسان خوبی باشیم در جای خوبی خواهیم بود.
      پس مهم لحظه ی حال هست.

  4. سلام.من خودم واقعا توی این چند ماهه خیلی بی طاقت شده بودم از یه طرف مشکلات شخصیم …و از طرفی کنکور و رمانم که باهاش درگیرم اما به لطف خدا چند تا سوالی که توی ذهنم بود من به اینجا کشوند و حالا میدونم چرا خدا کمکم نمیکرد واقعا ایمانم ضعیف بود سست شده بودم دیگه خدا رو یادم رفته بود این مدت اروم ترین روزام داشتم.
    با تشکر از پستهای قشنگت

    1. ممنون ، سیری در عمر ، یکی از پست هایی هست که به واقع باید براای یک بار خونده باشه ، خوشحالم که اینطور بوده . شاد و سربلند باشید . .

  5. سلام از همه دوستا نی که نظرهای خوبی گذاشتند ممنونم ما هم استفاده کردیم خدا همگیتا ن را توفیق دهدو به درجا ت عا لی برسا ند

  6. سلام من یه ایمیل براتون فرستادم لطفا جوابشو بدین بی صبرانه منتظر جوابتونم مرسی ممنون موفق باشید

    1. سلام به شما ، ایمیلی به دست من نرسیده ، لطفا دو باره ارسال کنید ، همچنین ممنون میشم با نام شخصی نظرات خود رو بیان کنید . یه دوست ، ناشناس ؟ خب لااقل اسم یک گل یا یک درخت، یا یک مکانی رو انتخاب کنید برای نظرات خودتون . ممنون

  7. سلام دوستان واقعا درک حکمت خدا از عقل ما خارج است از نظر من خدا مثل یه مادر می مونه که فرزندشو خیلی دوست داره ولی گاهی وقتی فرزندش زمین می خوره با اینکه با درد بچه اش دلش می لرزه ولی دست اونو نمیگیره تا از زندگی درسی یاد بگیره و روحش بزرگتر شه ارتقا روحی لازمش افزایش ظرفیت روحی و لازمه افزایش ظرفیت روحی سختی است چون با درد زیاد انسان دو اصل زندگی یاد میگیره یکی نا امیدی از خلق خدا یکی دیگه بی ارزشی زندگی مادی که همه انرژیمون روش می‌گذاریم اگر سختی نباشه درک احساسی ما رشد نمیکنه و خدا با توجه به شناخت ما خودش انتخاب میکنه تو چه زمینه ای و تا چه حد سختی ببینیم تا راه آسمان پیدا کنیم

    1. یک بینش صحیح و پند اموز از روزگار رو بیان کردین ، سپاس از شما

  8. با سلام اقا شهاب من دوباره برام سوال پیش اومد
    میگن مرگ دست خداست انسان نباید انسان رو بکشه خوب یه جورایی درسته اما واقعا لحظاتی برای انسان پیش میاد که باید جان اون شخص مورد نظر رو بگیره مثلا یک روز یکی به خواهرت تجاوز کرد به ناموست دست درازی کرد یکی از اعضای خونوادت رو به قتل رساند واقعا اینجاها باید چیکار کرد ولی من میگم قانون .قانون هم برای اون فرد اعدام رو صادر کرد ولی ایا اون انسان حق بخشیدن رو نداره و به راه راست هدایت شه وبعدش خواهرت مثلا اگه بهش تجاوز شد اگه شوهر داشته باشه دیگه تو چشم شوهرش سیاهه و اگه نداشت باید تو خونه ترشدیه بشه و اینجاست حق خواهرت باطل میشه و تا اخر عمر لکه ی ننگ روش میمونه و حالا اینجا واقعا اون انسانه مستحق مرگ نیست و اگه بخشیده هم بشه حق خواهرت باطله لطفا روش فکر کنید ایا این جور موقع ها مرگ اون انسان به دست خودت یا قانون گناه داره باید اخرت جواب بدی .با تشکر از زحمات خوبتون

    پاسخ: سلام سعید عزیز ، فرض بر اینکه پسری به دختری تجاوز کرد … اونم به همون صورتی که تو گفتی ، حال اگر اون پسر رو اعدام کنیم چیزی عوض میشه ؟ آیا انسان اشتباه نمیکنه ؟ آیا اگر خود تو جای اون پسر بودی ، امکان نداشت در یک لحظه چیزی جز نفس خودت رو نبینی و دست به اون کار بزنی ؟ شاید تو انسان بدی نبوده باشی، اما تو اون لحظه کنترل همه چیز رو از دست دادی و کار بیخ پیدا کرده،پس اگر جایی برای بخشش هست و اگر بخشش راهی نداشت تنبیه . اگر واقعا به اون دختر تجاوز شده باشه اینم علت های خاص خودش رو میطلبه ، چرا شده ؟ چرا باید به این دختر تجاوز بشه ؟ و اگر به واقع به این دختر ظلم شده باشه در آینده خداوند راهی رو برای ر شد و بخشش این فرد در بین مردم خواهد گذاشت .

  9. سلام
    شاداب و پر انرژی باشید
    ممنون از این مطلب تلنگری در باب عمر
    و موزیکها هم باز ممنون
    لحظه هاتون جاری در عشق

    پاسخ: سلام رهگذر عزیز ، ممنون بابت حضور گرمت و نظرت ، این وظیفه ی ماست ،و امید واریم که مطالب مفید باشه و باعث پیشرفت شما بشه .

  10. ما ادما موقعی که خداوند رو از سر ناز نه نیاز صداش کنیم خودمونو بهتر میشناسیم و موقعی که خدا رو از سر نیاز صداش میکنیم فقط خدا رو میشناسیم فقط از اون میخواییم.اما جواب مسئله اینجاست اگه خودموونو بشناسیم هم خودمونو شناختیم هم خدارو…اگه این مسئله برای همه ما حل بشه به خیلی از جوابای زندگانی خواهیم رسید و سوالایی که بی جواب موندن.

    پاسخ: سلام آسمان عزیز . از سر ناز و نیاز . تمثیل زیبایی بود .
    فکر میکنم همینطور باشه ، چون زمانی که ما از سر نیاز به سمت خدا میریم ،خداوند هم نیاز های مارو بر آورده میکنه و ما هم با این کار به قدرت و مهر و محبت خدا پی میبریم ، از طرفی زمانی که هم از سرنیاز و هم از سر شوق و خواسته ی باطنی به سمتش بریم ، هر دو بعد رو کسب میکنیم ، مثال زیبایی بود آسمان عزیز ، ممنون.

  11. با سلام.به اهالی سرزمینهای دور..جویای عزیز میخواستم چند راز رو اینجا بگم با خوندن نظرات دیدم شما زحمتش رو کشیدین قبل از من.بله دوستای خوب اینجا منم دچار مشکل و مشکلاتی شدم که در بسته رو بارها بارها با مشت و لگد با زاری و التماس کوبیدم اما موقعی به جواب رسیدم که تمام افکارم رو دور ریختم ذهنمو باز کردم خدا رو نه از روی نیاز بلکه از روی ناز صداش کردم دیدم همه جا باز شد همه چاها و تاریکیا رفت و من شدم کسی که الان راضیه به رضای خداو..قبلا نمیدیدم خدا اینهمه راه باز رو برای بنده هاش گذاشته …
    کافیه یه تلنگر به خودتون بزنین پشت به دروازه های خدا نکنیم.هر بار که با خدا قهر کردم هزار بار به سمتش با قهر فریاد زدم جواب داد اما نشنیدم..دیدم اخر این منم که با خودم قهرم چه با خدا قهر باشم چه آشتی خدا هست با منه..با خودتون اشتی کنین روح که منبعی از ذات لایزال خداست تا با شما یکی نشه هیچ زور و زری دری که به روی خودمون بستیم رو باز نمیکنه مبینیم اما درکی نداریم گوش داریم اما صدایی نمیشنویم..
    کافیه با خودمون دوست شیم اون لحظه همون لحظه ایه که صدای اشنارو میشنویم.

    پاسخ: سلام آسمان عزیز ، ممنون بابت نظرات زیبات. من هم با گفته های شما و جویای عزیز موافقم ، این رو به شخصه تجربه کردم .

  12. با سلام بر اهل سرزمینهای دور خودمان

    با شنیدن خبر اینکه رضای عزیز ، با پر کاری خود ، دیگر قادر به ادامه بحث و گفتگو در زمینه های مختلف نیست ، پکر شدم زیرا بررسی هر مطلب در فضایی دوستانه وبا افکار و اندیشه هایی که از دریچه های متفاوت اذهان برمیخیزد همیشه میتواند سوالهای گوناگونی را که در ذهن امثال منی ، شکل میگیرد از جنبه های مختلف ادیان و طریقت ها بررسی و معلومتر سازد و بر بینش یکدیگر تاثیرگذار باشد . درست است که این خودِ ما هستیم که در پایان بحثها ، راه خود را خود انتخاب میکنیم ولی مشورت و تعمق با اذهان متفاوت ، همیشه در تمام مذاهب یادآوری و تاکید شده اند . باری به حتم ، در جایی دیگر نیازی شدیدتر به او احساس میشده که این برایش رقم خورده . رضای عزیز اعتراف میکنم که در بسیاری از نظرها با هم هم مسیر نبودیم ولی هم فکری های خوبی را تجربه کریم . سپاسگذارم . امیدوارم هر کجا که هستی در پناه قادر متعال محفوظ باشی و هر روز بیش از پیش ، چشمت بر حقایق حق روشن باد .

    رز عزیز ، از اینکه سخنانم بر دلت نشست خرسند هستم و آرزومند رسیدن به آرزوهای الهیت .
    سوالی پرسیده بودی در رابطه با اطاعت محض از خداوند .
    این را خوب میدانیم که هر شخصی درست آنچیزی ایست که می اندیشد ، چون یافته های ماست که اعمالمان را رقم میزند و تعامل ما را با دیگران شکل میدهد . به الطبع ، شخصی که دیروزش با امروزش فرق داشته باشد دارای بینشی ایست که رو به تعالی میرود . افکار ما با خواندن و دقت در زندگی بزرگان اهل بینش الهی ، همواره در حال دگرگونی خواهد بود . اینکه هر سخنی را بشنویم و بر آن تعقل کنیم و خوب یا بد بودن آن را از اعماق وجود درک کنیم ، بهترین روشی ایست که رسیدن به آن ، بسیار شیرین است . اینکه خالی از هرگونه بغض و کینه ، هر گونه پیش داوری و قضاوته با تعصب ، هر گونه غرض ورزی و بد خواهی به حرفهای یکدیگر گوش دهیم و راه را از چاه تشخیص دهیم بهترین هنر اندیشیدن است .
    ممکن است یک پزشک برای شفای یک بیمار ، خوردن میوه ای را تجویز کند که برای دیگری منع میکند . این بسته به نوع بیماری و توان شخص بیمار بسیار متفاوت است ولی اگر ما خود در مورد بیشتر میوه ها و امراض ، اطلاعات کسب کنیم ، به راحتی میتوانیم در زمان لازم برای هر بیماری ، طبع خود را با میوه های مربوطه به آن بیماری ترمیم کنیم . تحقیق در مورد ادیان و مسلکها و طریقتها ، عینا همان راهگشایی را برای ما خواهد داشت . فلسفه و منطق نیز جزو اصولی ایست که نمیشود گفت “یک شبه به ان رسیدم ” . ممکن است به فرض نیوتن با افتادن یک سیب از درخت به یکباره قانون جاذبه را درک کند ولی این درک ، سالها نگرش و تحقیق در پس خود داشته است . از خواندن و مطالعه ی اهل دانش هیچ گاه نباید غافل شد که زمینه های دانش زیاداست و دانسته های ما همیشه نسبت به حق ، اندک . هر مطلبی ارزش خواندن ندارد و هر شخصی راهکارش برای دیگری ، دوا نیست . اما کسانی که در دنیا پیروانی بیش از حد معمول ، پیدا کرده اند و آن دسته پیروان با دید کلی ، انسانهایی با اخلاق و مثبت هستند ، در خور تعمق اند . یکی از مسائلی که در شرف تحقیق و تعمق این عصر است ، این است که خداوند انسانها را قادر بر سرنوشت خویش قرار داده و بنا براین اصل ، هر فرد برای خود ، مجاز است زندگی یی پر از آرامش و خیر و برکت بوجود آورد . در نظر اول این بحث ساده لوحانه و دور از واقعیت ، به نظر میرسد ولی هر چه بیشتر به عمق آن پی میبری متوجه میشوی که ، ساده بودنش دلیل بر راحت ، عملی شدنش نیست . برای داشتن این بینش باید بر خود مسلط شوی و از افکار پلید ، ذهن را پاک سازی . از بد خواهی ، احساس نا امیدی ، احساس منفعل بودن و واگذاری هر چیز به دست سرنوشت و کنار کشیدن خود از حمل کردنه بار مسئولیتهایت . ما به عنوان خلیفه ی خداوند بر روی زمین مسئولیم . نه تنها مسئول خود که مسئول خانواده مان ، مسئول دوستانمان و آشنایانمان و در انتها ، مسئول همنوعانمان .
    اینکه خود را راضی به رضای خدا بدانیم ، و این بینش به ما حالتی رخوت گونه و مجاب کننده بدهد که در مورد هر برهه از زندگی خود تا سر حد امکان از خود ، سعی و تلاش جهت دگرگون کردن اوضاع و بهینه کردن آن ، نشان ندهیم ، کاری بس منفی و مخالف خلیفه بودنمان بر روی کره ی خاکی و حتی ملکوت اعلی ست .
    با معرفت کنونی من ، این امر مسلم است که با شناخت خود و درونمان و خدایمان باید که بر خود مسلط شویم و خود را در راه طریقت و معرفت اندازیم تا به خود و دیگران خدمت کرده باشیم .

    در پناه حق گامهایمان به سمت ملکوت اعلی استوارتر باد .
    جویا .

    پاسخ: سلام جویای عزیز ، خیلی خیلی ممنون بابت توضیحات خوبت ، من هم به شخصه همیشه از شما دوستان یاد گرفتم ، و زمانی که جواب سوالی رو نمی دونم سعی میکنم از شما بپرسم و یا دوستانی رو که سوال دارند رو به جمع اضافه کنم تا از هم استفاده کنیم . از حاج رضا هم ممنونیم ، میسپاریمش دست خداوند ، امید که بتونیم بدون رضای عزیز این وبلاگ رو اداره کنیم .

  13. راستی دوستان عزیز ، حاج رضای عزیز ما به علت مشغله بالای کاری که براش پیش اومده و همینطور مغازه ای که زده دیگه نمی تونه مارو برای ارسال پست ها همراهی کنه ، اما دوستان در ارسال ایمیل شخصی میتونن با حاج رضا در ارتباط باشند . به ناچار از این پس مطالب رو با کمک شما دوستان پیش خواهیم برد ، و از رضای عزیز هم بابت مطالبی که ارسال کردند صمیمانه تشکر میکنیم . براش بهترین هارو ارزو داریم و امید واریم که موفق و سربلند باشند .

  14. سلام
    چقدر توصیه های جویا مفید بود، کاش بیشتر از تجربه هات در مورد زندگی بگی جویای عزیز، واقعا رسیدن به این نکات مستلزم رنج فراوان و گذر زمانه، چون خود منم با رنج و زمان طولانی به یه سری حقایقی از زندگی رسیدم و به نظرم مهمترین حقیقت زندگی تسلیمه، تسلیم محض!
    نظر شما چیه دوستان؟

    پاسخ: سلام رز عزیز ممنون بابت نظرت ، هر کسی به نحوی دنیای خودش رو میشناسه و به نحوی اون رو درک میکنه ، و به نظر من این خیلی زیباست، چون همه ی ما به طریقی خاص به شناختی خاص نائل میشیم . من معتقد هستم اعمال من و افکار من آینده ام رو میسازن ، و در برابر تقدیری که خداوند برام در نظر بگیره هم تسلیم هستم ، همون جمله ی معروف . راضی ام به رضای حق . و چیزی که به لطف دوستان همین وبلاگ برای من پر رنگ تر شد این بود که : خداوند برای ما بد نمیخواد ، اما سختی هارو برای ما به طریق های مختلف رقم میزنه تا اینکه پخته و آب دیده تر بشیم ، یعنی زمانی که سختی ها سر راهمون قرار میگیره باید بدونیم بی حکمت نیستند و هر کدوم پر از درس ها هستند که برای ادامه مسیر ما لازمه ، شاید این حرف کمی ساده لوحانه یا خوش باوری محسوب بشه ، اما نگاهی به ترتیب آسمان ها و زمین و حساب و نظمی که در زندگی تک تک حیوانات و موجودات زنده دیده میشه ، حاکی از این داره که زندگی و تک تک لحظات من انسان هم بهر هدفی هست و بیهوده نیست .

  15. چه عکس زیبایی. پروانه عمرش خیلی کوتاهه، چه اگر سر اومده باشه و چه به نور شمع جان فدا کنه؛

    سپاس گذارم

    پاسخ: سلام صبای عزیز ، پروانه به خاطر مظلومیتی که داره ، به خاطر زیبایی که داری ، و به این خاطر که همیشه در کنار گل ها و گیاهان زندگی میکنه و همینطور به این خاطر که هرجا نوری ببینه به سمتش میره خیلی خیلی دوست داشتنی هستش ، یک عمر کوتاه و زیبا . ممنون بابت نظرت صبای عزیز

  16. سلام سعید گرامی
    از خواندنه موردی که که باعث آزردگی و رنجش روحی و جسمی و ذهنی هم نوع عزیزمان شده ، سخت احساس همدردی کردم و برای او طلب آرامش و محکم شدن دوستی اش را با خداوند حکیم خواستارم . در کمال تاسف باید گفت اینگونه ماجراها که بر روی کره ی خاکی بسیار یافت میگردند و با دیدی زمینی و خاکی ، ظلمی عاری از عدالت شناخته میشوند ، همواره ما را متاثر میسازند .
    ممکن است شنیده باشید سرگذشت عکاسی را که از کودکی رو به موت ، در حال تهیه ی عکس بود و در تصویر مذبور ، لاشخوری به انتظار ایستاده بود که با سرآمدنه آخرین نفسهای کودک که از بدنش خارج شود ، او را طعمه ی غذای روز خود سازد که به دلایل نامعلومی عکاس پس از مدتی روانه ی تیمارستان شد و به جمع دیوانگان پیوست . هر روزه هزاران مورد مشابه ، از این به ظاهر بی عدالتی ها را میبینیم و به چراهایی میرسیم . کسی چه میداند ، شاید برای یافتن جواب همین چراهاست که ما بر روی زمین قدم گزارده ایم ! و شاید برای همین است که هر مذهب و مسلک و طریقت ، مبحثی عظیم برای جوابگویی به این چراها دارد ، که راه کارهایی برای رها شدن و زدودن غم و کینه از بی عدالتی های ظاهری را به ما بیاموزد .
    مثال زیاد است ولی ترجیح میدهم خودم را مثال زنم زیرا پس از سالها یافتم انچه را به دنبالش بودم و در این زمینه تبحر کسب کردم که : خواهی رسید حتی اگر دیر ، فقط خواستن مهم است و بس .
    سالیان سال در پی یافتن معمای چراهای زندگی خود بودم و بر سر این بازی ، ایمانم را به حراج گذاشتم . با خدایم عهدی بستم که به سمتش نخواهم رفت مگر به من جوابی درخور دهد که چرا روزم را مانند شب سیاه کرده و شبم را بی نور ماه و مهتاب ؟ چرا اینهمه ظلم میبینم و یک جوابگو نمییابم ؟ … مواردی که در زندگیم برایم رقم خورده بود اجحافهایی بود که با دید آن زمانم جز ظلمی که بر من رفته بود ، نامی دیگر نمیتوانستم بر آن بگذارم . و فقط و فقط یک خواسته داشتم ، در خواب و در بیداری یا در جمع و در خلوت با خود تکرار میکردم : چرا ؟ چرا با من چنین کردی ؟ جواب میخواهم به هر روش و راهی که خود میدانی جوابم را بده .
    چندین سال به طول انجامید تا با خواندن ، شنیدن و تعمق درک کردم آنچه را که باید ، و اکنون برای این بینش از خدایم شاکرم . در مدت چند سالی که در قهر با خدایم میگذشت از درویش ، اکیست ، مسلمان ، مسیحی و … سوالهایم را در غالبهایی متفاوت پرسیدم . هر کدام با خلوص نیت سعی در گفتن پاسخی منطقی به مسائلم داشتند ، حتی ممکن بود حرفهایشان تا چند روز مرا آرام سازد ولی دوباره موجی از خشم و کینه بر دلم مستولی میشد که مرا از خدایم دور میساخت . تا اینکه خود برترم را شناختم ، همان خودی که در هر مذهب و هر مسلکی از آن به خودشناسی و باوره آن سخن میگویند . همان خودی که فکر کردن در موردش به هفتاد سال عبادت می ارزد . و تنها در آن زمان بود که چشمم بر پاسخ سوالاتم روشن شد . چیزی که هیچ کدام از افراد دلسوز دور و برم نمیتوانستند به من هدیه دهند ، فهمیدم و شاکر شدم بر عظمت خدایم . ولی تا رسیدن به آن نقطه چه ؟ آیا باید همانند من یا امثال من بیش از یک دهه به دنبال جواب بود ؟ این سوالی ایست که باید با تاسف گفت : به آمادگی روح و ذهن هر شخصی بستگی دارد . چنانچه با تمامی وجودت در را بکوبی ، بی پاسخ نخواهی ماند . من در را کوبیدم ، گاهی با شتاب ، گاهی با مشت ، زمانی با لگد ، وقتی هم با زاری و التماس ولی زمانی پاسخهایم را دریافت کردم که تمامی راه های جلوی پایم را رفته بودم و تمامی دریچه های ذهنی ام را باز گزارده بودم ودر انتها با تمام خوانده هایم و اعمالم اضافه کردم گفتن ذکر شبانه روز اسماء خداوند را در دل .
    حال تا آن روز تو دوست من ، تو باید چه کنی ؟ صبور باش و از من این پندها را که با خلوص به تو پیشکش میکنم بپذیر :
    – در حال زندگی کن و نه خود را و نه دیگران را سرزنش کن که چه بر سرت آورده اند و نه هیچ کدام را قضاوت کن .
    در حال زندگی کردن یعنی به گذشته برنگشتن و خودو دیگران را بابت انچه که تمام شد آزار ندادن . گذشته پشت سر شماست ، اصراری به برگشتن و کنکاش شبانه روزی در آن نکنید . این گشتنها شما را مغموم میکند در حالی که برایش هیچ کار اساسی یی نمیتوانید انجام دهید . مانند لباسی کهنه و فرسوده با آن رفتار کنید ، آن را به دور بیندازید . و سعی کنید هر چه اتفاق افتاده یا میافتد را بدونه سماجت در اینکه چه کسی مقصر انجام آن بوده ، فقط بنگرید ، درس لازم را از آن بگیرید و رهایش کنید . طبیعی ایست که این بینش یک شبه به سراغتان نمیاید ولی میتوانید با تمرین بر روی خود ، پس از مدتی بر آن مسلط شوید . تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که سطح آگاهی خود را نبندید با جملاتی نظیر : (این ها مزخرفه ! – امکان نداره ادم اینجوری بتونه زندگی کنه ! – مگه من ادم اهنی یم که اینطوری بتونم زندگی کنم ! نفسش از جای گرم در میاد ! غیر ممکنه ! ). چون ما بشر هستیم ، و بشر جایز الخطاست ، احتمال این را برای خود نگه دارید که : ( سنگ مفت ، گنجیشک مفت ، میزنیم ببینیم چی میشه ! شاید هم طرف راست گفته باشه ! )
    – با دید مثبت به مسائل نگاه کنید . ما آدمها مثل آهنربا افکار منفی را به خود و زندگیمان جذب میکنیم . نه اینکه بی احتیاط در زندگیتان عمل کنید ولی دائما به خود مسائل را با دید منفی تلقین نکنید . فقط درباره ی خیر ها ، خوبی ها و موفقیتها صحبت کنید ( و اگر با خدایتان قهر نیستید ، از او برای هر آنچه دارید و یا حتی در ذهن به مثبت بودنه آن ایمان دارید و فکر میکنید ، شکر گزارباشید ) .
    – خود و دیگران را ببخشید . نه به این سبب که الزاما آنانی که به شما جفا کرده اند لایق برای بخشیده شدن هستند ، بلکه با این بخشش شما به خود لطف میکنید و بقایای کارما یا عقوبتهای ماجرای اتفاق افتاده را به زباله دان میاندازید و از کشیدنه سالیان سال زحمته جابه جا کردنه این همه خاطرات سنگین و بد خلاص میشوید . در نظر اول شاید بخشیدنه خود و دیگران به نظرتان حرفهایی جنون آمیز ، جلوه کند ولی اندکی فکر کنید ، آیا هر بار که تصمیم به انتقام گرفتن کرده اید به آدمی عصبی و خشمگین که ضربان قلبش بالاتر رفته و در آتش خشم خود و دیگران را میسوزاند، مبدل نشده اید ؟ برای همین است که حضرت علی میگوید : لذتی که در عفو هست در انتقام نیست . یا مسیح به اصرار به پیروانش برای درک رحم و شفقت میاموزد که : وقتی کسی به سمت راست صورتت سیلی زد ، سمت چپ صورتت را به سمت او کن .
    به هر حال ، مثل گرفتنه یک بیماری که زمانی را برای بازیافتن سلامتیمان لازم داریم ، رهایی از غم آنچه کشیدیم و فهمیدنه چراهای زندگیمان ، به زمان نیاز دارد . در این مدت حتی اگر از خدایت کدورتی به دل داشته باشی ، بدان او آنچنان بزرگ است که بر تو میبخشاید ، به شرط آنکه در این دلخوری ، همانند کودکی که از والدینش دل آزرده است ولی جایی برای پناه بردن جز آغوش انان ندارد ، حتی اگر با ناصافی دل ، و حتی اگر از روی قهر اما با او سخن بگو که حرف نزدن باعث تیرگی همیشگی مابین تو با او میشود .

    همواره بینشی الهی بر قلوبمان جاری باد .
    جویا .

    پاسخ: سلام جویای مهربان ، ممنون از توضیح کاملی که برای دوستمون سعید ارائه دادی ، امید وارم سعید جواب خودش رو پیدا کرده باشه ، و به شخصه خیلی لذت میبرم ، وقتی میبینم که انقد صمیمانه دارین دست همدیگر رو میگیرین و شما بیشتر از من در این راه تلاش میکنید . عجرتون با خدا.

  17. سلام دوستان عزیزم
    یکی از درسهایی که از زندگی گرفتم ، اینه که بهترین جایگاه ما در زندگی به عنوان یک ناظر هست …. یک ناظر هوشمند . ما هوشمندانه و با درست ترین رفتارهای ممکنی که از اونها اگاهیم زندگی می کنیم ، در عین حال در اتفاقاتی که در زندگی ما رخ می ده جاری هستیم ♥♥♥
    خداوند همیشه بهترین ها رو برای ما می خواد ، چون خودش هم داره از طریق زندگی کردن ، انرژی ها رو به تجربه تبدیل می کنه ، در واقع از ما جدا نیست ، پس بهترین رو می خواد
    ما باید باور کنیم که در بعد جهانی نمی تونیم همه چیز رو تحلیل کنیم ، پس راضی به رضای او
    به مقام تسلیم که رسیدیم ، بقول جویای عزیزم که واقعا از نوشته اش لذت بردم هر دردی رو تسلیم و هر اتشی را گلستان می بینیم ♥♥♥
    روزگارتان شاد شاد در پناه خداوند مهربانی ها ♥♥♥

    پاسخ: سلام ویدای عزیز ، ممنون بابت نظرت ، من هم همچون شما دارم از این مبحث لذت میبرم و یاد میگیرم . از همتون ممنونم .

  18. در حساب وکتاب الهی هیچ پدیده ای بی حکمت نیست و.همونطوری که تو مبحث های دیگه هم شد راه کارمایی را که دیگران طی میکنند هرگز نباید مورد قضاوت قرار داد. هیچ رخدادی مصیبت بار یا شادی افرین نیست در هر موقعیتی موهبتی وجود دارد که پیش امده و در هر تجربه ای گنجی نهفته که همه ما در سطحی از اگاهی از پیش برای خود تعیین نموده ایم وامکان وقوع ان را برای خود ممکن ساخته ایم برای اینکه چیزی یاد بگیریم و پدیده ای را که لازمه رشد و کمال خویش است را تجربه نماییم و روح ما بیشتراز همه اگاه به ان هست .خداوند هرگز در انتخابهای ما دخالت نمیکند چون انوقت دلیل امدن به زمین وهدف خلقتمان از بین میرفت .او کاری برای متوقف ساختن این حوادث نمیکند چون چنین عملی به منزله خنثی کردن ونفی اراده ماست و واینکاراو مارا از تجربه الهی محروم میسازد تجربه ای که خداوند وخودمان انتخاب نموده ایم .. .احساسها را باید حس کرد .برای گریه ها گریه نمود و برای خنده ها خندیدوقتی اتش احساسات فرو نشست ارام گشته وخدا را با تمام وجود احساس نمود در اوج ناراحتی باید شکوه زندگی را مشاهده کرد حتی به هنگام مردن با گلوله یا به هنگام مورد تجاوز قرار گرفته شدن ۰ در تاریکترین لحظات او راه را به ما نشان میدهد در تلخترین لحظات او ارامش دهنده ماست در مشکلترین موقعیتها او به ما قدرت میدهد .پس باید ایمان داشت چون او پشتیبان ماست. اری او در کوره راههای زندگی مارا هدایت میکند او امید را به قلب ما باز میگرداند .رحمت و عنایت خداوند ما را در سفر زندگی همراهی میکند ودر نهایت ما به سوی او رجعت خواهیم نمود

    پاسخ: سلام – ستایش عزیز ممنون از همراهی شما و نظر شما.

  19. در محضر خداوند هیچ اتفاقی بی حکمت نیست این دانش ناقص ماست که اهداف و ظرافتهای خلقت رو درک نمیکنه ؟
    به نظر شما اگر قرار بود خداوند همه دعاهای ما رو در همه شرایط برآورده میکرد چه اتفاقی می افتاد؟
    من به شخصه یه عالمه ثروت میخواستم سلامتی هم واسه همه اطرافیانم برای همیشه ازش می خواستم اصلا” تحمل هیچ مشکلی هم نداشتم و دعا میکردم خدایا برام مشکلی پیش نیاد که … و بقیه مردم هم به همین صورت
    دنیا منزلگاه امتحان ماست هیچ کس محک نمی خورد؟ نه؟

    پاسخ: ممنون ایلین عزیز ، گفته ی زیبایی بود / به واقع هم ما تحمل سختی هارو نداریم ، بعضی از ما با بیماری هایی همچون سرطان و تومور و این دسته از مریضی ها دست و پنجه نرم میکنیم ، به نظر من ما باید به پیام این بیماری ها توجه کنیم و صبور باشیم .

  20. با سلام شما در قسمتی از نوشته هاتون گفتین از خدا توقع نداشته باشید تنبلی وسستی از ماست ولی مثلا من خودم خانومی رو میشناسم که مومن پاکدامن بوده اونو گرفتن اینقدر بهش تجاوز کردن که دیگه جون نداشت و خودش میگفت هر چقدر از خدا کمک خواستم به دادم نرسید ایا به نظر شما اینجا این خانوم سستی کرده تنبلی کرده بد حجابی کرده که بهش تجاوز شده ایا واقعا خداوند عدل داره خواهش میکنم جوابم رو بدین با تشکر

    پاسخ: سلام سعید عزیز،خوبی؟ممنون که نظرت رو نوشتی،چرا جواب ندیم عزیزم،میشه گفت نیمی از اختیار در دست انسانه و نیمی دیگر در دست خداوند.که این نیمه ای که در دست ما هست میتونه خیلی قدرت مند تر بشه،بعنوان مثال شاید اون خانم خیلی پاکدامن بوده ، مثل هزاران خانم دیگه که روی کره ی زمین بوده،اما یک بی رحمی و یک تجاوز توسط انسان دیگه ای به این خانم صورت گرفته،حالا چون و چراش رو ما بی خبریم ، اما انسانی که به این خانم ظلم کرده حتما جواب عملش رو میبینه ، و خود این خانم که مورد بی رحمی قرار گرفته شاید یک مظلوم بوده و شاید هم کارمای عملی رو چشیده ، اینکه خداوند چرا بهش کمک نکرده سوال زیبایی هستش،ما نمونه این عمل ها رو زیاد میبینیم ، انسان ها در گرفتاری ها از خداوند کمک میخوان،کسی میخواد که مادرش شفا پیدا کنه ، کسی میخواد سختی هاش به پایان برسه،اما باز این دست انسان هاست که نمیزاره کارهایی انجام بشه و از طرفی خواست خداوند هم تاثیر داره ،خداوند صبرش خیلی زیاده،اگر قرار باشه در هر عمل بد مارو مجازات کنه و در هر سختی مارو کمک کنه این دنیا و این آفرینش معنی خودش رو از دست میده،خداوند حتی در این حالت هم راه بازگشت و راه رحمت و خوبی هاش رو به روی بنده هاش نمی بنده،برای اون انسانی که تجاوز کرده راهی رو برای برگشت باز میزاره و برای اون انسانی که مورد اذیت قرار گرفته هم راهی رو برای صعود باز نگه میداره،ما ابتدا لازمه این راه هارو بشناسیم و سپس تصمیم درست رو بگیریم،گاهی امداد غیبی هست و گاهی هم نیست،این ما هستیم که باید از این تضاد ها چیزهایی رو یاد بگیریم.

  21. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟

    منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟

    شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

    آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟

    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

    در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟

    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

    نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

    هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

    ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
    تقدیم به شهاب عزیز

    پاسخ: سلام آسمان عزیز ، خیلی خیلی خیلی ممنون ، شعرت رو خیلی دوست داشتم و چند بار خوندم ، سپاس از شما .

  22. گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
    دنیا دار مکافاته.هم جزا کارایی که میکنیم رو اینجا میبینیم هم توی اخرت..خدا قول داده کسیو بدون اینکه به ارزوش نرسونه از دنیا نمیبره..بگذریم که گه گداری کار خیر انجام میدیم بعدش با غرور و منت گذاشتن همشو تباه میکنیم و به اصطلاح جلوه ملکوتی پیدا نمیکنه که بالا بره همین جا این پایینا موندگار میشه..اگه تو این دنیا ی چندروزه ی ناچیز عمر دیدیم یه جای کارمون میلنگه بدونیم یه جایی یه زمانی با یه بنده ای با یه افریده ای از خدا خوب تا نکردیم و زاویه ای که با خدا تنظیم کردیمو بهم زدیم و دور شدیم از اونی که باید باشیم.. به امید روزی که همه حجابهایی که بین خودجسمانی وخود معنوی که مارو بالا میبره و بین ما خدا حجابی که بین ما و خداست چیزی جز دلبستگیهامون نیست که به هیچی نمی ارزن نباشان تا بشیم خود واقعی…

    پاسخ:
    آسمان عزیز توضیحتون در سطر های آخر در مورد اعمال بسیار زیبا بود ، ممنون، به امید اون روز .

  23. آسمان عزیز ، بی اندازه از شعر لطیف و بازگویی حقیقت نهفته در اون لذت بردم . بهتر از این نمیشد آنچه در تصور داشتم در جایی به تصویر کشیده بشه .
    این راسته که چیزی رو که تو به اون فقط فکر میکنی ، کسی توان بازگوییش رو داره و در انتها کسی هم پیدا میشه که توان عمل کردن به اون رو داشته باشه .

    لطف حق همیشه بر آسمانمان جاری باد .
    جویا .

  24. سلام جویای عزیز،
    ما نظر میذاریم یه چیزی یاد تو میاد ، تو نظر میذاری یه چیزی یاد من میاد ، من هم میشه گفت با تو موافق هستم ، من این مثال رو میزنم ، یه جوونی از بچگی در یک خانواده مذهبی بزرگ بشه و در جوونی هم همون باشه آنچنان کاری انجام نداده ، اما کسی که در بدترین شرایط رو به معنویت بیاره و در معنویت ثابت قدم باشه به طور حتم با نفر اول فرق میکنه .
    جرات بیشتری داشته و همت بیشتری رو به خرج داده ، هرچند اگر مرتبه ی الان این جوون با اون جوون یکی باشه …

  25. با سلام,به خدمت همه دوستای عزیز اینجا..جویا جان نظرت عالی ودلنشین بود.
    باعث شد دربندبندش تعقل کنم وراهی یادبگیرم.

    باید که لهجه کهنم را عوض کنم
    این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

    یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
    شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

    هرشب میان مقبره ها راه می روم
    شاید هوای زیستنم را عوض کنم

    بردار شعر های مرا مرهمی بیار
    بگذار وصله های تنم را عوض کنم

    من که هنوز خسته باران دیشبم
    فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

    پاسخ: سلام آسمان عزیز ، ممنون بابت نظر زیبات ، و همچنین این شعر دلنشین که مرتبط با گفته ها بود . سپاس فراوان

  26. سلام آقا شهاب
    یه خسته نباشید حسابی به شما باید گفت.اجرتون با خدا.
    با این مطلب شما یاد یه شعر افتادم که خالی از لطف نیست :
    مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
    دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم.
    توی یه وبلاگ یه مطلبی گذاشته بود که زندگی تاس خوب آوردن نیست ، تاس بد رو خوب بازی کردن است.
    برای همتون ارزوی موفقیت و سربلندی رو دارم

    پاسخ: سلام مهشید عزیز ، ممنون بابت نظرت ،
    امید وارم که همچنان مطالب براتون مفید واقع باشه . در پناه خداوند باشی

  27. ممنون از تبادل نظرهایی که میشه . راستش پست شهاب جان یه طرف ، تبادل نظری که در قسمت نظرات میشه یه طرفه دیگه . این تبادل نظراته که ما رو به هم نزدیک تر میکنه و جرات این رو بهمون میده تا عقایدمون رو بگیم و از عقاید دیگران هم ، گلچینها رو با طبع و تجربیات خودمون انتخاب و بر سبد بینش مون اضافه کنیم . من که به شخصه همیشه از بودنه در این جمع بزرگوار ، که دانسته هاشون رو در طبق اخلاص برای هموار شدنه راههای دیگران به هم پیشکش میکنن ، لذت میبرم .
    خداوند ، خودش همیشه راه رو برای همه سهل العبور نگه داره .

    یه نکته که به یادم اومد و بعد از خوندنه نظر ستایش عزیز و شهاب جان دوباره در ذهنم به ورجه وورجه افتاد و خودنمایی کرد تا عنوانش کنم ، این بود که :
    کسی که در قلبش و در سرش شور عشقه و در این راه جانش رو هم فدا میکنه ، با کمال معذرت و در عین رک گویی باید گفت : الزاما کار شاقی نکرده ها !؟
    اگه در دل شور و عشق نداشتی و تونستی شور و عشقی در وجودت پدید بیاری که حتی فقط دوست داشته باشی که ( به قول ایین پدر گرامی شهاب ) از گرمای اتیش لذت ببری ، اون کار میتونه و حتما هم ، کاری عظیم تره .
    همیشه به این فکر میکردم که به فرض اگه همه به من میگن مهربونی ، خب این حسن خوبی یه ، ولی این چیزی نیست که من خودم کسبش کرده باشم ، ممکنه تقویتش کرده باشم ولی کسب نه . مهربونی توی وجوده منه ، این جزوی از شخصیته منه که از والدین به ارث بردم یا از تناسخهای قبلی به یدک میکشم . این مهمه که ، بتونم در این زندگیم چیزی رو کسب کنم که توی خصلتهام به عنوان یه حسن ، کمه یا اصلا نیست . به فرض اگه من ادمی زودرنجم ، باید تحولی در خودم پدید بیارم که به آدمی صبور و دریا دل تبدیل شم .
    این پیروزی یی یه که با سوختنه عاشقه مادرزاد و سینه چاکه ما برابری و شاید هم بر اون ، برتری میکنه !

    خداوند همه رو در راه درست ، مستدام نگه داره .
    جویا .

    پاسخ: ممنون جویای عزیز ،جواب من در نظر بعدی.

  28. حکایتی هست در مورد سه پروانه واله ..هر سه پروانه عاشق شمعی بودند ودر دل شب از روشنایی و گرمای ان غرق در عشق وسرور وشادی بودند .وهر یک خود را عاشقتر از دیگری میپنداشت .بنا شد هر روز یکی از این پروانه ها به تنهایی بر گرد شمع گشته وصف حال خود را نزد دیگری توصیف نماید پروانه اولی به نزد شمع رفت و با دیدن نورش شادمان گشت وخواست نزدیکتر شود وقتی حرارت شمع را از نزدیک حس نمود خطر را احساس کرد و برگشت و گفت کم مانده بود بر اثر حرارت از بین بروم .. پروانه دوم در روز بعد عاشقانه تا نزدیکیهای شمع پیش رفت حرارتش را دید و خم به ابرو نیاورده دوباره پیش رفت . شعله شمع قسمتی از بالهایش را گداخت و اینچنین شد که پروانه با حالت نزار و پریشان برگشت و گفت عجب عشق سوزناکی کم مانده بود بالهایم را از دست بدهم ! حال نوبت پروانه سوم رسیده بود پروانه سوم سراپا عشق بود و شور ونیاز .و وقتی به پای شمع رسید دلش پروانه وار لرزید عشق ذره ذره وجودش را جای ترس فرا گرفت و این شور وحرارت درونش سبب گشت اصلا حرارت گدازنده شمع را احساس نکند .چون وجودش سراسر عشق بود و شوق وشراره و اتش .پروانه همینطور با عشق و جنون پیش رفت و پروانه وار به شعله شمع نزدیکتر و نزدیکتر گشت پروانه دریک ان خود را باخت و باز نزدیکتر شد و در یک لحظه خود نیز با شعله شمع یکی شد .بله سومین پروانه هرگز باز نگشت چون به وصال شمع رسیده و در حقیقت خود نیز تبدیل به شراره اتش گشته بود قدم گذاشتن در راه معبود و معنویت و وعشق ازلی با تمام راه پر چالش وپر حادثه اش .یک سر پرشور ودلی شیدا میخواهد ..بله قدم نهادن در مسیر حق و عشق الهی دیوانگی وجنون میخواهد و باید جام عاشقی سر کشیده شود تا عقل زایل گشته و سرمستی وعشق وجنون پدیدار گردد ……………………………………………………………………………………….گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای ……..رفتم ودیوانه شدم سلسله بندنده شدم …………….گفت که تو مست نه ای رو که از این دست نه ای ………….رفتم و سر مست شدم .وز طرب اکنده شدم ……….گفت که تو کشته نه ای در طرب اغشته نه ای ……پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم ……..گفت که تو زیرککی .مست وخیالی وشکی ………گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم ………..گفت که تو شمع شدی .قبله این جمع شدی …………جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

    پاسخ:
    سلام ستایش عزیز ، ممنون بابت نظر زیبات ، هم اون حکایت و هم این شعر خیلی زیبا بودند . حکایتی هم که من باهاش آشنا هستم رو براتون میگم . نمی دونم منبع این حکایت از کجاست اما در آیین پدر ما ، پیران این توصیه رو به ما میکنند .
    اینکه حقیقت مثل یک آتیش میمونه ، زمانی که از آتش دور هستید احساس سرما میکنید ، و زمانی که به آتش نزدیک میشین احساس گرما میکنید ، و از این گرما میتونید لذت لازم رو ببرید، اما عده ای میخوان حقیقت رو کسب کنند و عده ای میخوان خود حقیقت باشند و اون رو درک کنند ،که گروه دوم باید این رو بدونند درک حقیقت و یکی شدن با اون کار آسونی نیست ، و شاید در این وادی انسان همه چیزش رو ببازه ، پس اگر ظرفیت این رو داره باید طالب حقیقت باشه ، و اگر این طرفیت رو در خودش نمیبینه باید از همون گرما لذت ببره

  29. تو دنیای پراز نکته هستیم که باید به موقع و سربزنگاه نکته هاشو درک کرد وگرنه یه کوچولو به ضررت میشه
    باید همیشه هوشیارو نکته سنج بود

    پاسخ: سلام فائزه عزیز ، ممنونم از اینکه تو نظرات شرکت میکنی . به همین صورته که شما میگی ، مخصوصا در زمان سختی ها و مشکلات انسان نمی تونه اون نکات رو به خوبی تشخیص بده . و همین باعث ضرر و زیان روحی و مادی میشه .

  30. سلام،این پست نکته ی بزرگی رو آموخت.
    خیلی از افراد در چنین شرایطی خدا را فراموش میکنند.
    ممنون از پست زیبای شما

    پاسخ:
    سلام صادق عزیز ، ممنون بابت نظرت دوست عزیزم .
    یکی از نکات مهم همین پست چیزی بود که شما بهش اشاره کردین. اتفاق هایی که برای ما رخ میده ، از اعمال و افکار ما نشآت میگیره ، وگرنه خداوند که نمیخواد برای ما ، چیزی رو بد رقم بزنه ، همونطور که در قرآن میگه ما به هیچ کس ستم نخواهیم کرد ، بلکه هر انسانی نتیجه ی اعمال خود را خواهد دید . شاد باشی صادق عزیز

  31. واقعا پست جالبیه نه دنیای جالبیه یه مدت تو سربالاییم یه مدت سراشیبی و همین فراز و نشیب که دنیا و زندگی ما رو از یک نواختی در میاره ،و این که ما ادما تا فرود نیایم قدر صعود نمیدونی…

    پاسخ:
    ممنون بابت نظرت نرگس عزیز.

  32. با سلام بر دوستان همراه

    پروانه وار دل به آتش زدن حکایت زیبایی ایست که از عیاران عاشق ، در ذهن سپرده ایم ؛ حال آنکه زمانی خواهد رسید که به سطحی از آگاهی دست یابیم تا از سوخته شدنه پروانه وارمان ، هیچ دردی احساس نکنیم ؛ شاهدین گواهی بر سوختنمان دهند و دلها برایمان بسوزانند یا با تکان دادن سر ، اقرار بر دیوانگی مان کنند ، لیک ما از این سوختن ، جز امن و آسایش ، یارای ادراکی دیگر را نخواهیم داشت .

    به امید سر مستی روز افزونمان
    جویا

    پاسخ: دیدت رها کن عاشقان – دیوانه شو دیوانه شو – ون در دل آتش در آ – پروانه شو پروانه شو
    هم خویش را دیوانه کن – هم خانه را ویرانه کن – آنگه بیا با عاشقان – هم خانه شو هم خانه شو
    سلام جویای مهربان ، ممنون بابت نظر زیبات

  33. سلام شهاب عزیز
    سیری در عمر موضوعی هست که به اندازه یک عمر میشه درباره اش صحبت کرد .
    توانایی ها و قابلت های زیستی ما بصورت بالقوه , درون بذر بسیار کوچکی قرار می گیره و روحی در انتظار نشسته , خودش رو با اون انسان کوچک تطبیق میده
    کم کم عمرمون آغاز میشه …
    ما یادمی گیریم زندگی کردن را و چگونه زندگی کردن را و خداوند به ما نگاه می کنه و بدون قضاوت لبخند می زنه , اون یک ناظر , حامی و هدایتگره , و می خواد بدونه جانشینش در زمین چگونه زیست می کنه ….
    بادا که مسیر عمرمان مبارک و فرخنده باشه

    پاسخ: سلام ویدای عزیز ، ممنون بابت نظرت ، حق با تو هستش ، یک عمر هم میشه در مورد این موضوع مطلب نوشت ، و هر چقد هم که بگیم کم گفتیم ، امید که جانشین خوبی باشیم در روی زمین .

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.