صفحه اصلی ذهن و مباحث مربوطه حضور ذهن،حضور درد و رنج
حضور ذهن،حضور درد و رنج

حضور ذهن،حضور درد و رنج

0
83

در پست تو ذهن خود نیستی ، سعی کردیم این رو آموزش بدیم که ما جدا از ذهن خود هستیم ،

در پست شناخت ذهن ، حس حضور آگاهی ، این رو به شما عزیزان آموزش دادیم که ما میتوانیم برای لحظاتی بدون ذهن زندگی کنیم ، هدف از این پست این بود که شما بی ذهنی رو تجربه کنید و اولین نداهای آگاهی رو به گوش جان ، بشنوید و درک کنید .

اما امروز ، پست دیگری رو مطالعه میکنیم ، با نام : حضور ذهن ، حضور درد و رنج .

درد و رنجی که با ما غریبه نیست ، بعضی از ما آنقدر این درد و رنج رو تجربه کردیم که دیگه بخشی از زندگی ما شده و فکر میکنیم بدون درد و رنج نمیشه زندگی کرد . و یا درد کشیدن بخشی از زندگی آدمی هست.

منظور ما از درد و رنج ، به این تعبیر نیست که کسی با تازیانه به بدن ما بزنه و ما از شدت درد به خود بپیچیم. منظور ما از درد و رنج ، آن چیزی هست که با ما همراه و عجین شده است و ما از اون خبری نداریم . به عنوان مثال :

شخصی مدام در زندگی شخصی و احساسی و شغلی خود شکست میخوره و علت این اتفاق ها رو نمیدونه، شخصی نمیتونه دیگران رو ببخشه و به خاطر عدم بخشش دیگران بیماریهایی از قبیل سرطان و زخم معده رو تجربه میکنه . شخصی نمیتونه خاطرات بد گذشته خودش رو فراموش کنه ، به همین دلیل دچار افسردگی مضمن ، شیزوفرنی و بیماری های دیگه شده . شخصی چندین ساله ازدواج نکرده چون هنوز همسر مورد نظر خودش رو پیدا نکرده ، به همین دلیل رنج زیادی رو در دل تحمل میکنه ، شخصی در زندگی زناشویی با همسر خودش سال های سال هست که مشکل داره اما علت این درد و رنج رو پیدا نمیکنه و…. همه و همه نمونه هایی هستند از درد و رنج .

اما این درد و رنج های مختلف ، چرا و چگونه به وجود میان ؟

ذهن عامل اصلی ایجاد تمام درد و رنج ها و برخی از بیماری های نا علاج در زندگی انسان است و بس.

خب ، توقع ندارم این جمله رو همین طوری و چسم بسته از من قبول کنید . پس به ابعاد تاثیر ذهن بر زندگی انسان می پردازیم تا مبحث رو به خوبی درک کنیم .

ذهن چیست ؟ من حقیقی چیست ؟

همان طور که قبلا گفته شد ، ذهن، کودک حرافی هست که مدام در فکر ما دخالت میکنه و انجام امور رو با غرغر کردن های بی مورد به دست میگیره ، من حقیقی جوان دانایی هست که کمتر صحبت میکنه ، اما حرف حق رو میزنه . که ما باید یاد بگیریم هم نشین من حقیقی باشیم نه کودک حراف درون.

به نظر شما ذهن چگونه در زندگی ما  انسان ها تاثیر منفی میذاره ؟

ما همه انسان  هستیم  و از طریق قوه ی تفکر کارهای روزمره خودمون رو انجام میدیم .

به نوعی مغز ما و افکار ما ، ابزار ارتباط ما با دنیای بیرون هستند . و ذهن همیشه سعی بر این داره که با حضور در افکار ما به واسطه غرغر کردن های بچه گانه ، قضاوت کردن های بی مورد ، در حسرت گذشته بودن و در نا امیدی نسبت به آینده سیر کردن و هزاران بازی دیگر ، ما رو با بازی های بچه گانه خودش سرگرم کنه .

سرگرم بودن با بازی های بچه گانه و پوچ گرایانه ذهن ، یعنی فاصله گرفتن از زندگی حقیقی و معنوی . زیرا ذهن بر گرفته از نفس ماست و  ما نباید از یاد ببریم که ذهن پوچ و باطل است  ، حال چگونه ممکن هست که از پوچ گرایی به یک زندگی معنوی و حقیقی برسیم ؟!

زندگی با ذهن ، یعنی عدم حس حضور آگاهی . زندگی با من حقیقی یعنی حس حضور آگاهی.

اما کار به همینجا ختم نمیشه ، ذهن بعد از حضور در ذهن ، خودش رو در عواطف و احساسات شما نمایان میکنه . به مبحث زیر دقت کنید .

تاثیر ذهن بر عواطف و احساسات :

عواطف و احساسات تاثیر افکار ، بر بدن انسان هستند .

ذهن ابتدا خودش رو در افکار نمایان میکنه و سپس افکار در مغز انسان  تبدیل به احساسات و عواطف میشوند . به عنوان مثال ، یک خبر بد را میشنوید ، این خبر بد در افکار شما تاثیر منفی میذاره ، سپس افکار تبدیل به عواطف و احساسات منفی و غمگین میشوند و در نتیجه شما شروع به گریه کردن میکنید و ناراحت می شوید  .

پس باید هوشیار بود ، دوستان عزیز ، هر آنچه که به آن می اندیشیم ، در واقعیت آن اندیشه رو داریم به افکار و عواطف و احساسات خود القا و تزریق میکنیم .

نکته : افکاری که از ذهن سرچشمه میگیرند ، عواطف و احساسات غیر آگاهانه و ذهنی را میسازند ، عواطفی مانند غرور ، خود برتر بینی ، اضطراب ، ترس ، عدم اعتماد به نفس ، سرزنش کردن خود و دیگران ، حسرت گذشته و خوش نیامدن ها و …همه تاثیری از افکار نا آگاهانه هستند .

وبالطبع اگر احساسات ما از افکار آگاهانه سرچشمه بگیرند ، نتیجه ی آن زندگی کردن با عواطف و احساسات آگاهانه و حقیقی هست .

ما به عنوان یک انسان دانا ، باید بر عواطف و احساسات خود بینش داشته باشیم، نه اینکه برده ی ذهن و صحبت های کودکانه آن باشیم .

به عنوان مثال در یک مشاجره زناشویی ، اگر هر دو طرف با الگو گرفتن از افکار ذهنی با هم شروع به بحث و دعوا کنند ، ذهن افکار ذهنی رو به مغز تزریق میکنه و مغز با تبدیل افکار به عواطف و احساساتی از قبیل غرور ، خشم و پرخاش گری ، خودش رو تخلیه میکنه که نتیجه میشه یک دعوای تمام عیار میان زن و شوهر و چندین روز کدورت بین این دو . و خود این یعنی : یک نوع درد و رنج.

درد و رنجی برای ما انسان ها وجود نداره ، مگر اینکه ما خود انتخاب کنیم به سمت درد و رنج بریم . انتخابی که به طور ذهنی و غیر آگاهانه از جانب خود ما صورت میگیره و ما از انتخاب درد رنج توسط خودمون ، بی خبر هستیم . بلکه فقط دستورات ذهن رو انجام میدیم و عذاب میکشیم و به عذابی که بر ما تحمیل میشه لعنت میفرستیم . علت این رفتار این هست که ما قبول نکردیم ذهن عامل مخرب درونی ماست.

یک راز بزرگ برای رسیدن به بیداری معنوی این هست که همیشه بر احوال خود آگاه باشیم ، و قبول کنیم که ما دارای دو بُعد هستیم. یکی ذهن و یکی من حقیقی . و این رو بپذیریم که زندگی کردن با افکار ذهنی یعنی زندگی در درد و رنج ها، و زندگی با  من حقیقی یعنی زندگی خالی از درد و رنج ها .

اما هنوز کار ما با ذهن تموم نشده ، یا بهتر بگیم . کار ذهن با ما تموم نشده.

تاثیر ذهن در بروز بیماری ها :

همان طور که گفتیم ذهن ابتدا بر افکار انسان تاثیر گذار خواهد بود و در مرحله ی دوم ، مغز انسان ، افکار رو در قالب عواطف و احساسات ظاهر میکنه ، اما چگونه افکار به عواطف و احساسات تبدیل میشن ؟ این کار از طریق فرمان مغز به رشته های عصبی و سپس سلول های بدن انجام میگیره .

تزریق عواطف و احساسات منفی به سلول های بدن باعث بروز بیماری های بی شماری در بدن انسان میشه که حال به اون میپردازیم . 

 اولین مثال رو از مادر عزیزم خدمت شما عزیزان عرض میکنم . به علت پاره ای از مشکلات و سوء تفاهمات خانوادگی ، مادر من برای مدت یک ماه ، استرس و ناراحتی زیادی رو تجربه کرد ، در همین بین وزن مادرم نزدیک به پنج کیلو کاهش پیدا کرد که همه ی ما رو نگران کرد ، مادرم غذاش نسبت به قبل بیشتر شده بود ، اما لاغر تر میشد ، همچنین دفعات بیشتری به سرویس بهداشتی میرفت و درد خفیفی رو در معده ی خود احساس میکرد . با مراجعه به دکتر مختصص گوارش ، تشخیص یک زخم معده ساده بود . برای اینکه خیالمون راحت بشه با مادر به تهران رفتیم و تشخیص دکتر فوق تخصص گوارش هم همین بود . با دریافت جواب اندوسکپی ، معلوم شد زخمی در روده ها وجود داره . که دکتر گفت این بیماری به خاطر اعصاب به وجود میاد ،که با خوردن این قرص حل میشه . بعد از رسیدن به منزل ، چندین جلسه هم مادر رو ای اف تی کردم و خدا رو شکر مشکلش به طور کامل حل شد . نباید این گونه فکر کنیم که این یک بیماری بود و حل شد . بلکه باید تعمق کنیم چرا این بیماری به وجود اومد؟ با پرسش هایی که از مادرم در هنگام ای اف تی داشتم ، متوجه شدم ، مادرم به خاطر صحبت های دیگران خیلی خودش رو عذاب داده ، مدام در ذهن به خودش گفته که چرا این آدمی که من بهش انقدر خوبی کردم به من بدی کرد ؟ چرا دیگری اینگونه رفتار کرد ؟ چرا این مشکلات به وجود اومد ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ نتیجه میگیریم که ذهن در اینجا هم موفق ظاهر شده و توانسته با قبول افکار بیهوده ، یک بیماری معده برای مادرم ایجاد کنه که خود این یک نوع درد و رنج هست . البته نا گفته نماند ، اگر درگیری های فکری و ذهنی بیش از این ها بود و به طور مداوم ادامه پیدا میکرد ، این احتمال وجود داشت که بیماری سرطان معده و یا سرطان روده رو ایجاد کنه . 

البته ما علت های پزشکی بیماری های سرطان رو رد نمی کنیم ، بلکه عنوان میکنیم ، همان قدری که تغذیه در بیماری شرط هست ، همان قدر هم ذهن در ایجاد بیماری ها نقش داشته و دارد که تونسته بدن رو به وادی ِ باور بکشونه و اون رو مستعد ِ ابتلا به امراض کنه .

 تاثیر ذهن بر سلول های بدن : 

همان طور که در پست کوانتوم اثبات کردیم ، هر سلول بدن انسان ، با امواج مغناطیسی که در اطراف خود ایجاد میکنند ، با دیگر سلول های بدن در ارتباط هستند و با هماهنگی خاصی فعالیت های خود رو پیش میبرند تا حیات بدن انسان ادامه داشته باشه .

هر چه انسان شاداب تر و امید وارم تر باشه ، سلول های بدن در وضعیت بهتری به سر میبرند ، چون سلول های بدن ما ، بخشی از ما و خود ما هستند . زمانی که ما از نظر ذهنی دچار به هم ریختگی میشیم ، این به هم ریختگی به تمام سلول های بدن هم نفوذ میکنه . و تمامی بدن ما با مشکلات ما درگیر میشن ، به همین خاطر هست که زمانی که عصبی میشیم ، تمامی بدن ما دچار استرس میشه و نمیتونیم اعضای بدن خود رو کنترل کنیم ، و یا در اکثر خانم ها ، بعد از ناراحتی دچار سردرد و یا معده درد میشن . در نتیجه مشکلات ذهنی ما ، تنها مربوط به ذهن ما نیستند ، مشکل ذهنی ما ، میتونه مشکلات و در اصل درد و رنج های فراوانی رو برای تمام اعضای بدن ما انسان ها به وجود بیاره.

و به وجود آمدن تومورهای مغزی ، سرطان خون ، سرطان معده و …. میتواند ریشه در مشکلات ذهنی بی شماری داشته باشه که در ذهن ما حل و فصل نشده است . خود این هم یک نوع درد و رنج هست که از ذهن ریشه میگیرد . 

تاثیر ذهن بر ضمیر نا خود آگاه : 

ضمیر ناخود آگاه بخشی از ذهن ما هست که افکار و رفتارها و عادت های ما را شامل میشود ، اما ما از آن بی خبر هستیم . به عنوان مثال ما انسانی هستیم که سریع عصبانی میشویم ، اما علت این را نمی دانیم . از حرف دیگران سریع ناراحت میشویم و یا به تعبیری زود رنچ هستیم ، اما علت را نمی دانیم . از اینکه کسی ما را نصیحت کند متنفر هستیم ، اما علت را نمیدانیم . تمامی این موارد را میتوانیم در ضمیر نا خود آگاه خود پیدا کنیم . 

یک راه ساده برای پیدا کردن مشکلات و یا درد و رنج هایی که همراه ما هستند ، این هست که عادت و رفتارها و افکار بد و منفی خود رو ریشه یابی کنیم . به عنوان مثال ، اگر انسان پرخاشگری هستیم ، باید ابتدا با خودمون اینگونه فکر کنیم ، یک : چرا پرخاش گری میکنم ؟ چون زود عصبانی میشم . چرا زود عصبانی میشم ؟ چون مواردی من رو سریع عصبانی میکنه . چه مواردی تورو عصبانی میکنه ؟ مثلا اینکه کسی به من بی احترامی کنه و یا اینکه من رو نصیحت کنه ، من از این ها بدم میاد . خب ، چرا از این ها بدت میاد ؟ برای اینکه در نوجوانی و کودکی پدر و مادرم مدام من رو عصبانی کردن و به من بی احترامی کردن . من هم از این ها متنفر هستم و دیگه نمیخوام کسی به من بی احترامی کنه و یا من رو نصیحت کنه .  

این یک راه حل ساده و اولیه ، برای مقابله ی محترمانه با ضمیر نا خود آگاه خودتون هست . اگر رفتار بدی دارید ، اخلاق بدی دارید ، افکاری منفی دارید و یا … ابتدا مانند مثالی که برای شما زده شد ،  قدم به قدم به عقب برگردید و مشکلات خودتون رو ریشه یابی کند . و زمانی که به ریشه ی مشکل رسیدید . حال یک به یک به جلو بیاین و تا بتونید مشکلات خود رو به طور کامل حل و فصل کنید . 

به عنوان مثال زمانی که متوجه شدید که ریشه ی پرخاشگری شما در رفتار بد پدر و مادر در دوران نوجوانی با شما بوده . ابتدا شروع به بخشش پدر و مادر خودتون بکنید ، سپس به خود بگید من خود پرخاش گر رو دوست دارم و خود را سرزنش نخواهم کرد ، من از این پس با خود حقیقی و آرام به زندگی ادامه میدم . سپس همه ی افرادی را که باعث شدند شما پرخاش گر بشید رو ببخشید . سپس همه ی خاطرات تلخی رو که در دوران نوجوانی داشتید و مربوط به مشکل شما هست رو ببخشید و رها کنید و سپس به خودتون این قول ( یا در حقیقت این اجازه ) رو بدید که دیگر پرخاش گری نمی کنید و تمریناتی مانند تمرین سکوت رو انجام بدید و یا از تمرینات ای اف تی که در کتابخانه قرار داده شده ، استفاده کنید تا رفته رفته این ریشه ی ذهنی از ضمیر نا خود آگاه شما محو بشه . 

الان که دارم این پست رو برای شما عزیزان مینویسم ، فکر میکنم شاید این سوال رو از خودتون بپرسید که چرا یک سایت عرفانی داره به موضوعاتی روان شناسی و ذهن شناسی می پردازه ؟ پاسخ این هست که اکثر عزیزانی که خواستند در مسیر عرفانی خود پیشرفت معنوی داشته باشن و خداوند رو بشناسن ، این مشکل دیده شده که با ضمیر ناخود آگاه و ذهن خود آشنا نیستند و زمانی هم که قبل از خواب ، از اساتید رویا و اساتید درونی خودشون طلب کمک و راهنمایی میکنند ، اساتید مواردی رو بهشون گوش زد میکنند که مربوط به مشکلات ذهنی و ضمیرناخود آگاه هست . به عنوان مثال شخص بعد از درخواست کمک از اساتید این رو مشاهده میکنه که داره از انسان ها و موجوداتی فرار میکنه . تعبیر این خواب میشه : ترس رو در خودت از بین ببر . زیرا ترس چیزی هست ذهنی و ریشه در ذهن و ضمیر ناخود آگاه داره و برای سیر و سلوک در خواب ها و دیدن اساتید رویا ، یک مولفه ، از بین بردن ترس از وجود آدمی هست . 

و یا در مواردی مشاهده شده که شخص بعد از درخواست کمک از اساتید رویا ، منزل قدیمی خودشون رو در خواب میبینند ، تعبیر این خواب این هست که اتفاق ها ، خاطرات و مسائلی مربوط به منزل قدیمی شما در ذهن شما موجود هست که هم باعث رنجش شماست و هم حل و فصل نشده (بخشیده نشده است).پس پیام اساتید برای شما این است که ابتدا باید این موارد رو حل کنید . 

قوه ی خیال : 

قوه ی خیال ، توسط خداوند به انسان هدیه داده شده تا انسان هم بتونه همانند خداوند مهربان ، خلق کننده ی دنیای خود باشه . ما همانند خداوند خالق هستیم . خداوند خالق دنیای ماست ، ما خالق دنیای خود . به هر آنچیزی که فکر کنید ، به طرف شما جذب خواهد شد . مهم نیست که اسم این قابلیت رو قانون جذب بذاریم یا نه ، مهم اینه بدونیم ، ما خالق دنیای خود هستیم .

افکار شما دنیای شما را خواهد ساخت و زندگی شما همان چیزی هست تا دیروز تصور شما بوده است .

نقش ذهن در کارهای روزمره :

هر یک از ما انسان ها در طول روز ، فعالیت های مخصوص به خودمون رو داریم . کارهای روزمره یک زن خانه دار با کارهای روزمره یک دانشجو متفاوت هست . فرقی نمیکنه که ما چه فعالیتی رو در طول روز انجام میدیم . این مهم هست که کارهای روزمره رو چطور انجام میدیم . ما فرض میکنیم در یک اداره ی دولتی کاری دارید .پس از این تکنیک استفاده کنید . صبح که از خواب بلند میشید ، صبح رو با نام و یاد خداوند آغاز کنید و بگید ای خدای مهربان به امید تو و برای تو امروز رو آغاز میکنم و از اینکه یک روز دیگر به من اجازه ی زندگی کردن و تجربه کسب کردن رو دادی از تو سپاس گذارم . 

بعد از خوردن صبحانه ، زمانی که مشغول جمع آوری مدارک مورد نیاز برای رفتن به اداره هستید ، شروع به غُر زدن نکنید ، جملاتی مانند : از اداره رفتن متنفرم ، تو این هوای گرم کی میره بیرون که من برم ؟ ، امروز تا ظهر کارم تموم بشه شانس آوردم ، خدا کنه امروز کارم تموم بشه وگرنه ده بار باید برم بیام و … . اگر میتونید از جملات مثبت استفاده کنید ، جملاتی مانند : امروز میرم که این کار، انجام بشه – هوا یکم گرمه ، اما من گرمای هوا رو هم خیلی وقتا مثه امروز خوب باهاش کنار میام چون همه چیز برای کمک به من در راهه و من اونها رو میپذیرم  ، امروز کارم سریع و با خوبی راه میفته – میرم تا این کار رو انجام بدم ، با توکل به خدا میرم و میدونم که زمین و زمان و هر آنچه در اونه به من روی خوش نشون میده …

خوش تیپ و مرتب و معطر ، سنگین و رنگین و با افکار مثبت گرایانه و امید دهنده از خونه بزنید بیرون و با رسیدن به کوچه ، نگاهی به زمین زیر پایتان بندازید و نگاهی به آسمان آبی و پهناور و نگاهی به خورشید تابان ، پس حالا که مطمئن شدید دنیا برقرار هست و خورشید خداوند روشن ، برید و مطمئن باشید کارتون بهتر از هر زمان دیگری انجام میگیره . 

نقش ذهن در فعالیت های مالی و اقتصادی :

خداوند طالب این نیست که تمامی بنده ها در رنج و سختی و بی پولی زندگی کنند . بلکه این انسان هست که انتخاب میکنه در رنج و سختی زندگی خودش رو ادامه بده . 

دوباره تکرار میکنم ، ما در مورد زندگی و آینده ی خودمون ، هر آنطوری که فکر کنیم ، همان طور برای ما پیش خواهد آمد چون قانون جذب وجود داره و ساخته ی ذهنمون دیر یا زود به دنیای فیزیکی مون کشیده میشه . اگر فکر کنیم در آمد ما بیش از یک میلیون تومن نخواهد بود، مطمئن باشید در آمد شما همان قدر میشه ، اگر فکر کنید بعد از بیست سال صاحب خونه میشید ، شرایط طوری رقم میخوره که همین قدر زمان طی بشه . 

متاسفانه انتخاب اکثر انسان ها ، انتخابی نا آگاه و البته ذهنی هست . انسان با افکار منفی و گفته های ذهنی ، موقعیت های خوب بسیاری رو به فنا میکشونه . به عنوان مثال ، یک مسافر کش و یا یک کارمند ساده دولت ، این رو انتخاب کرده که ماهی ۹۰۰ حقوق و یا در آمد داشته باشه ، با این باور زندگی کرده که زندگی کارمندی خوبه چون مثل آب باریکه ای میمونه که همیشه هست اما قطع نمیشه ، اینگونه پنداشته که نون حلال به دست آوردن سخته و باید سختی کشید . اینگونه اندیشیدنه که انسان باید به همین درآمد کم هم قانع باشه ، خیلی ها همین رو هم نمی تونن به دست بیارن و … انسان با افکارهای محدود و ذهنی ، به تمامی کائنات این رو میگه من به همین قانع هستم و من و ذهن من همین رو دوست داریم ، و اگر موقعیت بالاتری به این افراد پیشنهاد بشه ، ذهن با ایجاد ترس در شخص ، موقعیت ها رو به نابودی میکشونه . و خود یعنی خلق یک نوع درد و رنج برای خود و اعضای خانواده . اغلب آنچه که ذهنی هست ، به درد و رنج ختم میشه مگر اینکه بر آن مهار بزنیم و به آگاهی درش بیاریم . 

نقش ذهن در پیدا کردن شغل مناسب: 

این مطلب رو برای عزیزانی مینویسم  حرفه ای رو بلد هستند اما در پیدا کردن شغل مناسب نا موفق بودن و دنبال کار میگردن . مهم نیست مدرک دانشگاهی دارید یا نه ، مهم نیست در کار خود حرفه ای هستید یا نه ، مهم نیست خانه دار هستید .  کمی با خود فکر کنید . تنها ببینید در حال حاضر چه اندیشه هایی در ذهن دارید ؟ اگر فکر میکنید برای یک زن خانه دار ، شغلی محیا نیست ، در اشتباهید ، اگر فکر میکنید کار برای یک دانشجو پیدا نمیشه ، در اشتباهید . اگر فکر میکنید همه جا میخوان حقوق کم به شما بِدن ، در اشتباهید . بلکه بن بست در زندگی شما ، به خاطر بن بست های فکری و ذهنی شماست . سختی و درد و رنج حاکم در زندگی شما ، ریشه در افکار منفی شما داره . 

دوستان عزیز ، این افکار ، افکاری هستند ذهنی و بازدارنده ، ذهن شما رو  به سمت شکست هدایت میکنه ، و با بهانه آوردن میخواد تقصیر رو به گردن دیگران بندازه تا شما رو یک قربانی معرفی کنه . ذهن به شما این باور رو تزریق میکنه که درس خواندن و تلاش کردن بی فایده هست و تو یک قربانی هستی . پس تلاشی نکن و به این وضع و اوضاع لعنت بفرست . همانطور که گفتم ، کار به همینجا ختم نمیشه ، انسان دارای قوه ی خیال هست ، قوه ی خیال توسط خداوند به انسان هدیه داده شده تا انسان هم بتونه همانند خداوند خلق کننده ی دنیای خودش باشه ، شما با افکار منفی و خیال پردازی های منفی ، تنها مشکلات و سختی ها رو به سمت خود جذب میکنید . و تقصیر بر گردن هیچ شخصی نیست الی ذهن شما ، مقصر اصلی کودک درونی و ذهن شماست و نه شما . 

برای پیدا کردن شغل مناسب ، بدون هیچ گونه ترسی ، بدون هیچ گونه قضاوت و پیش داوری در مورد محیط کاری خود و در آمدی که قراره شما کسب کنید . به دنبال کار بگردید ، منتظر کنکور ها نباشید ، روزنامه خریداری کنید و در روزنامه دنبال کار بگردید ، از خداوند و کائنات طلب یک شغل مناسب و عالی رو کنید . ناگهان خواهید دید زمانی که در خیابان راه میرید ، بر روی شیشه ی یک مغازه نوشته به یک کارمند با مشخصه های مد نظر شما را نیازمندند . ناگهان خواهید دید شخصی از آشنایان و یا نزدیکان با شما تماس میگیره و پیشنهاد یک کار مناسب رو به شما میده ، شما اگر در کنار زدن ذهن ، موفق عمل کنید و به ندای من حقیقی خود گوش بدید ، مطمئن باشید که میتونید بهترین ها رو برای خود رقم بزنید . معجزاتی رو شاهد خواهید بود که شما رو به تعجب وا میداره ، که چطور ممکنه چندین کار به من پیشنهاد بشه !!! 

پس قضاوت ذهنی در مورد شغل و آینده ی خود ، باعث جذب کارهای بی ارزش و سخت و کم در آمد میشه که این نیز خود یک نوع درد و رنج در زندگی اجتماعی و آینده ی ما هست که از ذهن سرچشمه میگیره . 

نقش ذهن در روابط زناشویی : 

آمار طلاق در ایران رو به افزایش هست ، تقریبا نیمی از ازدواج ها به طلاق کشیده شدند . خب ، تاسف بر انگیزه ، اما این درد و رنج چرا حاصل شده ؟ ممنون میشم اگر دوستان مجرد و  متاهل نظرات خودشون رو در مورد علت طلاق در ایران و همچنین علت ایجاد هزاران درد و رنج از دیدگاه خودشون برای ما و دیگر دوستان بیان کنند . ان شاالله به امید خداوند متعال ، این نوید رو به شما میدیم که در آینده پستی رو خواهیم نوشت به نام کسب معنویت در زندگی زناشویی . تا بتونیم همه با هم زندگی خود رو از یک زندگی ساده ، تبدیل به یک زندگی معنوی و بسیار زیبا و دلچسب تبدیل کنیم . 

نتیجه گیری : زندگی با ذهن یعنی زندگی با عدم آگاهی و حضور درد و رنج ها . زندگی با من حقیقی ، یعنی زندگی با آگاهی حقیقی و حضور آنچه خیر است. 

نتیجه گیری بیشتر را شما برای ما بنویسید . 

با تشکر از همراهی شما ، امید که این پست نیز ذره ای بر دانش معنوی شما افزوده باشد . هدایت ها با خداست . در پناه حق باشید . 

 

برچسب‌ها:
شهاب دلفان آذری 7 سال است که چشمانم با نگاه دیگری به دنیا باز شده است. شاید بتوان گفت 7 ساله ام. زندگی توامی از عشق و شوق تسلیم بودن در برابر خدایی است که آفریننده ی عشق است. رفته رفته تعالیم و مفاهیم بالاتری را کسب میکنیم. در یادگیری مطالب کوتاهی نکن. زمان همیشگی نیست. یک روز وقت رفتن من و تو نیز می آید. آن زمان سرنوشت ساز است. بگذار رو سفید باشیم. دنیا از آن چیزی که در ظاهر می بینی بسیار عمیق تر، با ارزشتر و معنوی تر است. تنها کافیست که بخواهی خدایت را بشناسی. اگر شاگرد حاضر باشد. استاد نیز حاضر میشود.

دیدگاه(۸۳)

  1. سلام آقای دلفان، هر چه بیشتر مطالب سایت رو می خونم، بیشتر به جواب سوالاتم می رسم، واقعا ازتون ممنونم، من چند شب پیش خواب خانه قدیمیمون رو میدیدم، خانه ای که حدود پانزده سال پیش با پدر و مادرم آنجا بودم، و می خواستم اون خونه رو تعمیر کنم و یه سری تغییرات اساسی در نقشه خونه بدم، الان تعبیر اون خواب رو می فهمم، واقعا ازتون ممنونم

  2. سلام خسته نباشیدچرااموزش ای اف تی بصورت تصویری نداریدممنون

    1. سلام به شما محبوبه عزیز.
      در یوتیوب ای اف تی و یا جمله تکنیک رهایی ذهن رو جستجو کنید ، ویدیو های ای اف تی رو میتونید مشاهده کنید.

  3. سلام مجدد
    اگه بخوام دقیقتر براتون بگم باید بگم نزدیک دو ماهی است که حضور فرشتگان رو اطراف خودم حس میکنم و درخشش جرقه ها و تلألوهای زیبای آنها را (اکثرا به رنگ آبی و سفید) در اطرافم میبینم و خیلی خیلی هم این جرقه ها و درخشش ها را دوست دارم، حس میکردم اگر نمیترسیدم شاید حتی میتونستم صدای اونها رو هم بشنوم ولی نمیدونم چرا از اینکه صداشون رو بشنوم واهمه دارم، همینطور چند شب پیش نیمه شب، بیرون اتاق خواب تشعشع نوری رو میدیدم که البته دقیقا نمیدونم واقعا علتش چراغ روشن بیرون اتاق بود یا چیز دیگری، اما خودم احساس میکردم تشعشعی از استاد رویا است که امیدوارم اشتباه نکرده باشم، ولی با همه علاقه ای که به دیدن استاد رویا و راهنمایی گرفتن از ایشان دارم همان شب بعد از دیدن آن نور بیرون اتاق خواب، دیگه حتی جرأت نمیکردم بیرون اتاق رو نگاه کنم و از ترس حتی خوابم هم نمی برد، نمیدونم شاید علت این ترسها ناشناخته بودن این چیزها برایم باشد گر چه من از کودکی به خدا و نیروهای ماورائی اعتقاد داشتم و مادرم آدم بسیار مذهبی ای است. ی چیز دیگه هم هست و اینکه از بچگی از جنیان خیلی میترسیدم ولی هیچ ریشه ای برای این ترس، در گذشتته ام یافت نکردم. تنها نکته دیگه ای که باید بگم این هست که چند ماه پیش یکبار زمانی که داشتم از بابت مشکلی که سالهاست از آن رنج میکشم گریه و با خدا درددل میکردم برای یک لحظه که اتفاقی به عقب نگاه کردم انگار در یک ثانیه خیلی زودگذر ی موجود دو پای سیاه رنگ دیدم که به طرفم میآمد ولی با نگاه من محو شد البته خیلی زودگذر بود انقدر که نمیدونم واقعا چیزی که دیدم حقیقی بود یا نه.
    خواهش میکنم راهنمایی و کمکم کنید تا ترسم از بین برود.

    1. سلام به شما ستاره عزیز.
      در مورد دیدن اون نور، نظر خاصی ندارم. تجربه ی شما بوده و من نمیتونم نظری در مورد درست بودن و یا غلط بودنش به شما ارائه بدم.
      در مورد رنجتون و اون تجربه، موجودات سیاه رنگ، همان موجودات منفی هستند. نا امیدی خودش سیاهی هست، ترس سیاهی هست. عدم ایمان ب خداوند سیاهی هست.
      به هر علت، شما این موجود رو مشاهده کردید. آگاه باشید که این ها ریشه در خود شما دارند. که میتونید با قرار گرفتن در مسیر آگاهی و امید. این سیاهی ها رو از خودتون دور کنید. چه بسا الانم در همین مسیر قرار دارید و این خیلی عالیه. تبریک میگم بهتون.

  4. با سلامی مجدد
    درباره ریشه طلاق به نظرم میاد شاید یک علتش این باشه که ازدواج باید درست باشه و منظورم از درست اینه که هر کسی باید با همون جفتی که خدا براش توی این دنیا قرار داده ازدواج کند نه با شخص دیگری. اما شاید خیلی از افکار منفی، خطاها و اشتباهات و گناهان ما آدمها باعث میشه جفت ما سر راهمون قرار نگیره و ی ازدواج غلط صورت بگیره که به نوبه خود میتونه دو یا سه زوج رو از خوشبختی دور کنه چون با یک ازدواج غلط درواقع جفت هر یک از این زن و مرد نیز در ازدواج خود خوشبخت نخواهد شد.

  5. سلام
    با تشکر از مطالب بسیار خوبتون یه سوالی دارم اگرشخصی خودش دوست داشته باشه وتلاش کنه که مسیرهای معنوی رو یک به یک طی کن ولی همسرش در این راه همراهش نباشه وبعبارتی اعتقادات متفاوتی داشته طبیعتا با خیلی موانع مواجه میشه در این خصوص باید چکار بکنه؟ مثلا خودش معتقد به رعایت اصل خاصی باشه ولی با ممانعت مواجه بشه یا همراهی نشه

    1. سلام ب شما مرجان عزیز.
      این موردی هست که خیلی از ماها تجربه میکنیم.
      با شخصی ازدواج میکنیم، حالا به هر دلیلی مهم نیست، بعد از ازدواج می بینیم که همسرمون عقاید و طرز فکرش مشابه ما نیست و تفاوت های زیادی بین ما وجود داره.
      این در ابتدا باعث دلخوری ما میشه. به خودمون میگیم اگر همسرمون مثل من بود چقد خوب بود، دیگه تفاوتی هم نبود، اذیت هم نمی شدم. شاید در دوست و اشنا هم اشخاصی رو ببینید که عین هم هستند و در زندگی مشترک هم خیلی خوشبختن.
      این ظاهر ماجرا هست. باطن ماجرا به طریق دیگه ای هست.
      نباید فراموش کنید که هر انسانی زندگی متفاوتی داره، شما با دیگری برابر نیستی. پس هر نوع مقایسه زندگی خود با زندگی دیگران از ناآگاهی هست.
      ازدواج اشخاص امری است الهی و مطابق با تقدیر شخص، یعنی اشخاص طبق آن چیزی که هستند زوج الهی شون سر راشون قرار میگیره.
      شاید این زوج مثل خودشون باشه، شاید فرق کنه، شاید به طلاق بکشه، شاید به مرگ یکی از زوجه بکشه و … این قطار واگن های زیادی داره، و سرنوشت زوج هایی که داخل واگن ها هستند با دیگران متفاوته.
      از خودم براتون میگم. من با همسرم دوست بودم. بعد از مدتی ازدواج کردیم. درست در شب قبل از عقد کنان، نشانه های بسیاری دیده شد که به من این یقین رو داد که راه تا اینجا درست بوده و باید با همین زن ازدواج کنی. بعد از ازدواج من و همسرم اختلاف عقیده های بسیاری با هم داشتیم. که با آشنایی با مبحث نیمه ی تاریک وجود، متوجه شدم که این تصمیم سرنوشت بوده. تا هم من به تکامل برسم و هم همسرم. من همسرم رو به تکامل برسونم و همسرم هم نقاط تاریک درون من رو به من نشون بده و بالعکس.
      کمی در مورد کتاب نیمه ی تاریک وجود تحقیق کنید تا همه چیز براتون روشن بشه.
      با تکامل رسیدن شما در زندگی، همسرتون هم به تکامل میرسه و رفته رفته اختلاف عقیده ها جای خودشون رو به آگاهی و یک پارچگی بین شما و همسرتون عوض میکنن.
      البته اگر آگاهانه رفتار کنید. در ایمیل هم میتونید در ارتباط باشید.

      1. با سلام وسپاس از توجه شما
        بله کمک همسر به سوی تکامل ومعلم بودن همه ادمهایی که با اونها برخورد میکنیم رو قبول دارم و کتابهای دبی فورد و بارابارا ووین دایر رو خوندم فقط گاهی تضادها ودریافت پیامها از لابلای تضادها دشواره . از راهنمایی شما ووقتی که برای سایت میگذارید سپاسگزارم وبسیار خوشحالم که خدا خواست وسایت شمارو پیدا کردم. درپناه حق محفوظ وموفق باشید???

  6. سلام و سپاسی از صمیم به آقا شهاب با اخلاق برای راه اندازی این سایت و درخواست با همه وجودم از خدای مهربان برای سلامتی و پیشرفت روزافزون مادی و معنوی شما و همه اهالی سرزمین های دور
    آقا شهاب شما نوشته اید که ترس یک مانع برای دیدن اساتید رویا است،من هم وجود این مانع را در خودم احساس میکنم و ازتون کمک میخوام تا بتونم این مانع رو برطرف کنم ان شاء الله. میدونم که اساتید و فرشته های الهی خیلی مهربانند و نباید ازشون بترسم ولی نمیدونم چرا هر چه تلاش میکنم نمیتونم به این ترس غلبه کنم.منتظر کمک و راهنمایی شما هستم.خدا پشت و پناهتان.

    1. سلام به شما ستاره عزیز. برای ما بگید که این ترس به چه علت هست؟ یعنی زمانی که میخواین به اساتید رویا فکر کنید، ترس به وجود میاد، خب ، ذهن شما رو از رو به رو شدن با چه مواردی می ترسونه؟
      اینارو برای ما شرح بدین. همچنین بگردین ببینین ریشه ی این ترس ها به چه علت هست؟ گاهی ترسهای ما به دوران جوانی و نوجوانی و یا کودکی بر میگرده.

      1. سلام مجدد به شما شهاب عزیز و همه اهالی این سایت
        اگه بخوام دقیقتر براتون بگم باید بگم مدتی است حضور فرشتگان را اطراف خودم حس میکنم و تلألؤ و جرقه های نورهایی را میبینم (بخصوص نور آبی رنگ و سفید که خیلی خیلی هم این جرقه ها و درخشش ها را دوست دارم)، چند شب پیش تشعشعی از بیرون اتاق خواب در نیمه شب میدیدم، اما نمیدانم چرا با همه علاقه ای که به فرشتگان نگهبان دارم از شنیدن صدای آنها واهمه دارم و حتی بارها احساس کرده ام اگر این ترس وجود نداشت شاید تا بحال صدای آنها را به وضوح شنیده بودم. حتی آن شب که تشعشع نوری را از بیرون اتاق خواب دیدم بعدش دیگه جرأت نمیکردم به بیرون اتاق خواب نگاه کنم. شاید این ترس ناشی از ناشناخته بودن آنها برایم باشد. کلا از بچگی از جنیان خیلی میترسیدم نمیدونم چرا.حالا هم ذهنم مرا از روبرو شدن با استاد رویا و شنیدن صدای فرشتگان که حقیقتا دوست دارم باهاشون ارتباط واضح و شفافی داشته باشم و ازشون درباره مسئله مهمی در زندگی ام راهنمایی بگیرم میترسونه. حتی گاهی از انجام تمرین سکوت در شب در اتاق تاریک که تنها باشم واهمه دارم، خیلی دلم میخواد این ترس از بین بره. چند شب پیش هم خواب میدیم سعی میکردم از یک گرگ توی خواب فرار کنم هر چند گرگ خیلی آرومی بود و هیچ صدایی و زوزه ای نداشت و هیچ صدمه ای به من نزد.
        ی سؤال دیگه هم از شما شهاب عزیز دارم و ازتون راهنمایی میخوام: اگر هدف ما در زندگی رسیدن به یک زندگی سعادتمندانه دنیوی و اخروی (همراه با رضای الهی) در کنار کسی که عاشقش هستیم باشد و برای برآورده شدن این آرزو، صبر و تلاش و توکل و دعا نماییم، آیا از منظر مسیر معنوی این هدف، هدف درستی هست و این آرزو مانعی در مسیر معنوی محسوب نمی شود؟
        از شما شهاب عزیز و همه دوستان و عزیزان و همراهان این سایت ممنونم و برای همه آرزوی سلامتی و شادی و پیشرفت معنوی روزافزون دارم.

        1. سلام به شما ستاره عزیز.
          در مورد ترس، کمی صبر کنید تا پست بعدی رو براتون آماده کنم . اونجا در چند صفحه در مورد ترس صحبت خواهیم کرد .
          اما در مورد سوال شما، بله هدف درستی هست.
          هیچ وقت این نکته ی بزرگ رو فراموش نکنید. مسیر معنوی ما در داخل همین زندگی ما تداعی شده، زندگی معنوی ما، جدا از زندگی کنونی ما نیست، شما اگر عاشق همسرت بشی، خیلی هم خوبه، چون عشق رو تجربه میکنی و این عشق کمک میکنه که عشق الهی رو بهتر بشناسی.
          هیچ مانعی نداره، بلکه بهتر هم هست. ممنون از شما.

  7. سلام
    با مطالعه ی پست ها و نظرات کاربران عزیز یه سوالی ذهن من رو به خودش مشغول کرده…این که:ایا اگه روزی به فرض نیم ساعت رو اختصاص بدیم به زندگی ایده ال خودمون ایا این از حقه های ذهن نیست؟که مارو از لحظه ی حال دور کرده؟چون من خودم تا الان این کار رو میکردم؛البته شاید من در این کار افراط داشتم..ولی با کنار گذاشتن این فکر ها و زندگی در لحظه ی حال احساس میکنم همه چی با نظم پیش میره،احساس میکنم یک نوع رنجی رو که قبلا متوجه نمیشدم دارم تحمل میکنم؛الان دیگه نیس…منظور من اینه که با روزی نیم ساعت تمرین کردن یا شب ها بهش فکر کردن ممکنه باعث شه تو شیرینی چیزی که الان وجود نداره غرق بشیم و لحظه ی حال رو از دست بدیم…با خوندن اولین بخش از مطالب مربوط به ذهن همان«تو ذهن خود نیستی»به این نتیجه رسیدم که اگر در لحظه ی حال زندگی میکردم الان اوضاع به شکل دیگری بود…
    ولی الان که نظرات رو خوندم کمی دچار دوگانگی شدم…

    1. سلام به شما وندا عزیز.
      هدف نوشتن پست های متعدد در مورد ذهن این هست که ما آگاهی در این زمینه رو به دوستان عزیزمون اهدا کنیم.
      تا در گذشته و آینده غرق نشن و بدونن که لحظه ی حالی هم وجود داره.
      زمانی که ما به استخر میریم، خیلی برامون لذت بخشه چون در لحظه ی حال قرار میگیریم. حواسمون به جای دیگه ای پرت نمیشه.
      زمانی که به جای زیبا و تازه ای هم میریم به همین صورته، اما قانون این نیست که هیچ وقت به گذشته و آینده فکر نکنیم.
      ذهن ابزار زندگی در زمین هست و گاهی لازم هست که به گذشته و آینده فکر کنیم و کارهامون رو مدیریت کنم. اما نباید درگیر گذشته و آینده به طور مداوم باشیم و یا افسوس گذشته و حسرت آینده رو به دلمون بذاریم و فکر کنیم داریم کار درستی میکنیم.
      با هیچ موضوعی هم نباید درگیر بشیم.

  8. با سلام
    خانم جویای عزیز .من اضطراب و استرس شدیدی دارم از موقعی که یادم میاد اینطور بودم.ظاهرم ارومه ولی ذهنم همیشه درگیره ..همیشه نگرانم اعتماد به نفس شاید داشته باشم ولی این اضطراب و استرس و نگرانی مانع میشه که کارامون درست و با خیال راحت انجام بدم..پریشانی افکار …خودکم بینی خیلی زیادی دارم…همیشه همه چیزو و در کل زندگیو سخت میگریم نمیتونم راحت باشم ان شاءالله که این مسائل قابل حل باشه با انرژی ریکی شما گرانقدر اگر راهکاری دارد که خودم انجام دهم خوشحال میشم بدونم که انجام بدم و شاهد تحول و تغییر توو زندگیم باشم به لطف شما
    سپاسگزارم

    1. با سلام
      پستهای “تو ذهن خود نیستی ” ، ” طرحی نو دراندازیم ” و ” تکنیک رهایی از احساسات ” را به کرات مطالعه بفرمایید تا برایتان ملموس و قابل ِ درک گردند . آنها را در زندگی ِ روزمرتان به آهستگی پیاده کنید . قطعا و تحقیقا پس از مدتی تمرین ، به نتایج ِ زیبایی میرسید . از هفته ی دیگر ، چند جلسه دریافت انرژی ِ گروهی خواهید داشت . نیاز به انجام کاری نیست جز پذیرا بودن انرژی های مثبت برای بهترین خیر و صلاحتان از راههای نورانی و شاد .
      خیر پیش و در پناه حق
      جویا

  9. با سلام

    خوشحالم که دوباره در جمع شما هستم. میخواستم خواهش کنم که اگه امکانش هست منم از انرژی ریکی خانم جوبا بهره مند بشم..
    سپاسگزارم

    1. با سلام
      سمیه جان مورد دریافت انرژی رو لطفا بفرمایید
      حیر پیش
      جویا

  10. سلام به همه
    خوشحالم سایت دوباره فعالیت پیداکرده
    نظرتون راجع به یه پست جدید چیه؟ :)لطفا

  11. ممنونم ازنوشته زیباتون.به نظرمن عامل طلاق اینه که زن وشوهربه چشم یک انسان به هم نگاه نمیکنن وبه بلندای ابدیت به یک دیگرعشق نمیورزند،بلکه فقط به چشم یک مرد ویک زن بهم مینگرند.

  12. سلام داداشییییییییی خیلی ممنون خیلی خوب بود.البته قبلا چندباری خونده بودم ولی دیگه نبودید که کامنت بزارم الانم گفتم که حیفه که دوباره نخونمش وتشکرنکنم.(داداشیی خیلی تشکر)شماباعشق این مطالبومینویسد وبراش زحمت میکشید تشکر ودعای خیر تنهاکاریکه ازدستم برمیادبازم ممنون.الان هم تانصفه نظرات روخوندم چشام خسته شدبعدمیام بقیه شومیخونم.ازاون اولاکه این راه روشروع کردم منم همش میدیدم از یه کسایی یایه چیزایی فرارمیکردم یاهمش میدیدم توخونه قبلی مونم بعدش ازخداطلب بخشش کردم ورفتم ازاون مکان هم عذرخواهی کردم وخاطراتمو تواون خونه دوره کردم.الان کسی دنبالم نمیکنه ولی گهگاهی خیلی کم بازم میبینم توخونه قبلیمونم ولی دیگه نمیدونم باید چه پیامی ازشون بگیرم.داداشی هروقت وقت کنم دونه دونه دوباره پستارومیخونم وکامنت میزارم.بازم ممنون درمورد طلاق هم که نمیدونم چی بگم دیر رسیدم یه سال پیش این پست روگذاشتین همه هرچی توفکرم بوده رونوشتن خلاصه ی مطلب بازمم ممنون

    1. سلام به شما ربین عزیز.
      خیلی خوش اومدی به سایت خودت.
      از نظرت گرمت ما هم انرژی مثبت گرفتیم . فعلا فقط تجربه کن و یاد بگیر …
      همین راه رو ادامه بدی، رفته رفته جواب تمامی سوالاتت رو پیدا میکنی. در مورد رویاهات، فعلا لازم چیزی بگم

  13.  : اگر در شرایط غیرعادی استرس و یا شوک ، چاکرای اول به اندازه‌ کافی کار نکند ،‌ احساس عدم تعادل خواهید کرد یا انگار فرش از زیر پایتان کشیده شود،‌ در حالیکه محکم ایستاده اید و حتی ممکن است دچار اسهال بشوید.از طرف دیگر اگر چاکرای اول بیش از حد کار کند ، ممکن است در شرایط غیرعادی از کوره در بروید و عصبانی و پرخاشگر شوید یا باعث میشود که افکار و اعمال تان عمدتا حول محور مالکیت های مادی و آسایش خاطر دور بزند و در مسایل احساسی و هیجانی مثل غذای خوب و سایر امیال بدنی دچار افراط خواهید شد.شما میخواهید هر کاری که دلتان خواست انجام دهید بدون آن که به نتیجه اش فکر کنید و در عین حال دستیابی به آنها برایتان مشکل است ؛ تمایل زیادی برای حفظ فاصله و امنیت دارید و در سطح فیزیکی اغلب با یبوست مزاج و اضافه وزن رو به رو هستید.فردی که چاکرای اول او عملکرد نامناسبی دارد بیشتر به فکر رفع نیازهای شخصی خود بوده و نسبت به خواسته های دیگران به طور ناخودآگاه بی توجه است ؛ خشم و از کوره در رفتن مکانیزم دفاعی است که معمولا به هنگام احساس عدم امنیت بییشتر مورد استفاده‌ این افراد قرار میگیرد.دنیا برای این افراد جایی است که باید مورد استفاده بشر قرار بگیرد،‌ از این رو سوء استفاده از منابع طبیعی و از بین بردن تعادل طبیعی زمین دلیل بر اختلال عملکرد چاکرای ریشه‌ اکثر جمعیت دنیاست.افرادی که دائما دچار تردید و دودلی میشوند با کم کاری این چاکرا روبه رو هستند و در اغلب اوقات زندگی را هم چون بار سنگینی احساس میکنند و به جای لذت بردن اکثر مواقع در آرزوی راه آسان و کم دردسر برای زندگی هستند.اگر کسی چاکرای ریشه یا چاکرای اولش فعال باشد به بیشترین زمان خواب نیاز دارد که حدود ده تا دوازده ساعت است و طرز خوابیدنش ترجیحا به روی شکم است.

    1. با سلام
      به این شرایط ، لیک ِ چاکرا گفته میشود نه باز بودن ِ چاکرا ؛ یعنی چاکرا یا در حقیقت بدن قادر نیست انرژی را در این منطقه نگه دارد و آن را دائما هدر میدهد . برای متعادل و مقاوم ساختن ِ هر چاکرا طبق ِ همان روشی که به بنده ی عزیز پیشنهاد شد میتوانید عمل کنید و در سناریوهای ای اف تی ، ترمیم و سلامتی ِ چاکرا را انتخاب کنید .
      خیر پیش
      جویا

  14. خانوم جویا من در سایتی راجع به چاکرا ها میخوندم و منحصرا راجب هر چاکرا توضیحاتی میداد
    با ویژگیهایی که گفت متوجه شدم چاکرای اولم یش از حد فعال یا باز شده ایا فعالیت زیاد هم مناسب نیست برای یک چاکرا? اون سایت نوشتهبود برای متعادل سازی رنگ قرمز با سایه آبی رنگ بپوشید و چتد کار دیگه…سوال بعدیم اینه که من اول باید این چاکرا رو متعادل کنم بعد برم سراغ چاکرای بعدی? یا با توجه به اینکه خودش باز و فعال هست اگرچه بیش از حد..میشه رو چاکرای بعدیمم کار کنم

    1. با سلام

      متوجه منظورتون نمیشم . ما تمام سعی ِ خود رو میکنیم که چاکراها با ریتمی صحیح و با آموزشی درست ، طبق ِ برنامه ای موزون با چاکراهای دیگر ، به صد در صدِ باز شدن ِ خودش برسه ، مگر چاکرایی از صد در صد هم میشه که بازتر بشه ! احتمال داره شما با سایتی برخورد کردین که سخنانش موثق نیست یا خودتون درست متوجه نشدید که چه مراحلی باید وجود داشته باشه که یک چاکرا کاملا باز باشه . اگر منظور ِ نظرتون اینه که چاکراتون لیک داره ، بله . در این صورت باید اول چاکرای لیک دار و مشکل دار که چاکرای اولتون هست رو ترمیم کنید بعد به سراغ چاکرای دوم و چاکراهای بعدی بروید .
      به هر حال برای باز کردن ِ چاکرا ها و ترمیم ِ اونها به طور همزمان با یکدیگر و به شیوه ای متعادل ، طبق آنچه به بنده ی عزیز توصیه شد میتوانید عمل کنید و در کنار آن نیز میتوانید از ای اف تی استفاده کنید و در سناریویی که برای خود مینویسید ، متعادل شدن ِ چاکرای خود را انتخاب کنید .

      خیر پیش
      جویا

  15. اطلاعاتم کمه اون دیدگاه رو خوندم اماشما گفتین نور ابی شاید این نور برای گلو مناسب باشه و نه جای دیگه
    من فقط میخوام بی گدار به اب نزنم
    مرسی

    1. با سلام
      در دیدگاه های بعد از این دیدگاه که شما از آن یاد کردید ، نورهای مربوط به چاکراهای دیگر آمده و با کمی سرچ کردن میتوانید ، جملات ِ مربوط به هر چاکرا را برای تقویت ِ آنها بیابید و در تمرین ِ خود به کار گیرید .
      در پناه حق
      جویا

  16. دیدی تو کتاب روح هیمالیا بود فکر کنم نوشته مراقبه کردم صدای سوت شروع شد نه که مراقبه بد باشه ها من ادم نوسانیم یهویی سطح ارتعاشاتمو از عرش به فرش میکشونم و دوباره مدتی خیلی خوب میشمو بازم بد…
    البته انقدی تاثیر نداره این چیزا…
    خانوم جویا حتما واقعا ممنونم میخونم این چیزا رو
    میدونم مشکلم جدی نیست لطف میکنین برام ریکی بفرستین ممنونم
    ببخشید یه جا به یه دوستی یاد دادین از انرژی دستش برای باز شدن چاکرای گلو کمک بگیرن..من چون بی ارتباط نیستم با امواج انرژی اگه متدی کمک کننده خواهد بود ممنون میشم بگین

    1. با سلام
      مهدی جان امیدوارم همونطور که فرمودید مشکلی جدی نداشته باشید اما دوست ِ عزیز ، این وظیفه ی شخصی ِ هر فردی ایست که خود ، در راه اصلاح ِ دنیای خود به جلو رود ، اینکه از دیگری بخواهیم که باری به هر جهت ، برای ما ریکی بفرستد ، و یا برایمان بگردد و دیدگاهها و تاپیکهایی را که در قبل ، مواردی در آنها صحبت شده که برایمان جذاب بوده را پیدا کند و به ما آدرس دهد ؛ و خودمان به کار و زندگیمان مشغول شویم و بار ِ کارهای ِ خودمان را به دوش ِ دیگری بیندازیم ، آیا به نظر ِ شما کاری معمول میاید ؟ !
      دوست ِ من ، اینجا فقط در مواردی بنده شما را راهنمایی میکنم ، وظیفه ی پیشرفت یا اصلاح ِ اوضاعتان به عهده ی خود ِ شماست . به این نکته همیشه باید توجه کنیم که اگر خود برای خویشتنِ خویش وقت نگذاریم از دیگری نباید چنین انتظاری داشته باشیم که او برای اصلاح ِ دنیایمان وقتش را به ما اختصاص دهد . هر کسی مسئول ِ ساختن ِ دنیای ِ خویش است و در این بین گاه گاهی به دیگران نیز در میانه ی راه کمک میکند تا راه ِ رفته ی خویش را به آنانی که خواهاند ، نمایان کند .
      خیر پیش

  17. سلام خانوم جویا
    تمرینات و تجربیات معنوی تا حدودی داشتم…
    یه شب عروسی رفتم و با صدای اهنگ تا همین امروز گوشهام از داخل سوت میزنن
    دکترها نمیدونن چیه دلیلش و درمانش چیه
    اما من.مطمئنم شما مینونین با انرژی درمانی این صدا رو قطع کنید
    جمله اول هم که گفنک خواستم اگه ارتباطی بود کمک کنم به فرایند درماننم
    البته صداش باعث میشه دیگه همگام مراقبه به سوت گوش بدم و حواسم پرت نشه:-) ممنون کمکم کنین لطفا ادبیات نگارشیم خودمونیه یکمی بزرگواری خودتون ببخشید

    1. با سلام
      مهدی جان ، ادبیات ِ بد یه چیزه ، این که شما نوشتی یه چیز ِ دیگه ، من درست متوجه نمیشم در خطهای آخر ِ نوشته تون چی میخواستید بگید .
      به هر حال اگر کسی مشکل ِ شنوایی داشته باشه باید خودش اول تصمیم به درمانش بگیره ، بخصوص با گفتن ِ جملات ِ مثبت و انجام ای اف تی . به دنبال ِ علتی که میتونه باعث ِ این مشکل در شما شده باشه بگردید و با ای اف تی اون رو رفع کنین و از کتاب ِ شفای زندگی ، نوشته ی لوییز هی ، جملات ِ مربوط به گوش و شنوایی تون رو پیدا کنید و دائما تکرار کنید . در همین سایت هم بگردید ، چند مورد پیدا میکنید که مشکل ِ شنوایی داشتند و جملات ِ مثبت ِ اونها رو که قبلا عنوان شده ، تکرار کنید . در مورد ریکی ، من میتونم براتون انرژی بفرستم ، به روی انرژی و رفع ِ جنبه های ِ منفی یی که باعث ِ این مسئله در شما شده ، باز و گشوده باشید تا انرژی های نورانی با عشق ِ الهی دست به ترمیم در شما بزنند .
      خیر پیش
      جویا

  18. بنام مقام متعال
    سلام
    جای بسی تعجب دارد ، چرا که حداقل از جانب خودم مطمعنم که پیشترها مطالب سنگین تر از این را هم نوشته بودم !
    اما در رابطه با انتشار مطالب و سعی در گسترش علم حداقل در سطح پرداخت ذکات علم خود چنین گفته بودید که ؛
    در رابطه با رشد فکری ِ خوانندگان ، دلداده ی عزیز ، همانطور که خود میدانید تا نبینیم و بحث ها را دنبال نکنیم همیشه راههایی را که ممکن است از شناخت ِ حق بسیار هم باشند و در جای جای ِ کرانه ی هستی گسترده ؛ نادیده و نشنیده می انگاریم.
    آیا بیان دیدگاه های متفاوت اشکالی دارد ؟!!!!
    حال آنکه بنده دیدگاهی را که درست میدانم را نوشته بودم . اگر باور علم باستانشناسی را مینوشتم چه میشد !
    آن مطالبی که نوشتم بیشتر مربوط به اصول دین میباشند که جای هیچ تقلیدی درش نیست !
    به هر حال ممنونم که حداقل مطالب را خواندید . علاقه مندان میتوانند برای این منظور به وبلاگ خودم سر بزنند.
    و با این شرایط فکر نمیکنم که دیگر بودنم اینجا مفید باشد . بخاطر همین شما را بخدا میسپارم .
    سلام بنده را نیز لطفا به حاج رضای عزیز برسانید
    برکت باشد .

    1. با سلام بر شما دلداده ی عزیز
      برای اینکه ذهنتان را از مقوله ی حذف شده کمی به دلایل ِ آن بکشانیم ، خدمتتان عرض میشود که : شما در پیشتر وارد ِ یک مباحثه ای شده بودید که دیگران نیز ، بر آن مباحثه قدم گذارده بودند ؛ و در نهایت بحثی در مورد مسئله ای شکل گرفت ؛ ولی در پستی که اخیرا ارسال فرمودید ، شروع ِ یک نگرش و بینش را در حال ِ پایه گذاری بودید و بیان ِ عقایدتان را با عقیده ای از بنیان گزار مکتب ِ اکنکار پر رنگ فرموده بودید . همچنین مطلبی را عنوان میفرمودید که برخلافِ عقاید ِ جمعی از معتقدین به دینی مشخص بود .
      زمانی که شما برای طرح ِ عقایدی در چند بخش قصد دارید به مواردی که دیگران با آن خو گرفته اند بتازید ، قبل از اینکه تیغه ی تیز ِ مطرح کردن ِ این عقاید را بر اعتقادات ِ دیگری نشانه روید ، ابتدا بر سایتی که در آن به اشاعه ی مطالبتان میپردازید ، هدفگیری میکنید ؛ که خود بهتر میدانید ، این وب سایت برای این بنا نشده که به شیوه ی تقدیس ِ مذاهب بپردازد و این مقوله ، خواسته ی این سایت را به انحراف میبرد . در این وب سایت ، امید بر دادن ِ امید به ناامیدان ِ درگه ِ حق است ! زیبابینی و همدلی ، یکی بودن و یکی نگریستن به ذات ِ اقدس ِ الهی ، هدفی والا برای مدیرانی ایست که در اینجا گردهم آمده اند ؛ پس مجالی برای دوگانگی ها به شکلی که شما به گوشه ای از آنها در مطلبتان اشاره فرموده بودید ، نیست . از سویی دیگر همانگونه که نظر ِ شما برای ما محترم است ، نظر ِ افرادی که با باورهای ِ خود رشد یافته اند و باورهایشان را عزیز میدارند نیز برای ما محترم و گرامی ایست ؛ پس ما به دنبال ِ استدلالاتی که بیشتر دو دستگی یا چند دستگی ها را دامن بزند نیستیم و نخواهیم بود .
      در پناه حق
      جویا

  19. دلداده ی عزیز متن تان خوانده شد ، ممنون از زحمتی که کشیده بودید ولی متاسفانه بنا به همان دلایلی که خودتان در دیدگاه قبلی نام بردید ( بیدارسازی افراد بر اساس ِ سطوح ِ رشد ِ روحی متفاوت و اعتقادات ِ مختلف ) و نیز محدودیتهایی که یک سایت ، با اهداف ِ در نظر گرفته شده از روز ِ اول ِ شکل گیری و همینطور برای ادامه ی بقایش موجود میبیند ، هر نثری را همانند صحبتها و نتیجه گیری های ِ روزمره و شفاهی که تعدادی از افراد بر سر یک میز نشسته و با هم گفتگو میکنند ، نمیتواند و قادر نیست که به انتشار و یا گسترش ِ عمومی یشان دست بزند . امیدوارم شرایط ِ مطروحه را درست بیان کرده باشیم و شما نیز آن را درست لمس کنید .
    خیر پیش و در پناه حق
    جویا

  20. بنام مقام متعال
    درود بر شما جویا بانو .ایام به کام . سپاس که با حوصله جوابم دادید .

    چه زیبا نوشتید که زمان لازم است که هر کلام و ایده ای ، به باور تبدیل شود. و زیباتر آنکه زکات علم را باید پرداخت . مثل قانون کریشهف در فیزیک که این نیز باز برگرفته از قوانین معنویست که میفرماید ؛ جمع جبری جریان های وارده باید برابر با جمع جریان های خروجی باشد ، تا جریانی صورت گیرد !
    وگرنه علم و دانش نیز بسان هر چیز اگر راکد بماند و رو بسوی بیرون نداشته باشد ، بی فایده میشود و میگندد .
    و اما در رابطه با جواب سوالم ، اگر آقا شهاب ننویسند ، مینویسم و دیگر آنکه درست میفرمائید که هرکس بنابر مذهب و باور خود ، عقیده ای دارد و میشود با دین و علوم و طرقی چون ؛ متافیزیک ، علوم غریبه ، مدیتیشن ، سفر روح و باستانشناسی نجومی که عقیده های متفاوتی باهم دارند راجع بهش فکر و گفتگو کرد . اما حقیقت چیست ؟ حقیقت آنگونکه واقعیت میباشد ، نه آنگونکه که گفتند و شنیدیم ! بنده در تمامی این علوم بالا مطالعات زیادی داشته و دارم و باور تمامیشان را شنیده ام وسنجیده ام و خیلی بدنبال حقیقتش گشتم و جواب منطقی و عقلی و همچنین قلبی را در دانش باستانی سفر روح یافتم . هر چند که دیگر علوم نیز دلایل محکم و زیادی دارند ، مخصوصا علم باستانشناسی نجومی که خیلی هم متفاوت تر از سایر اندیشه هاست و اگر شخصی از علوم معنویی بی خبر باشد در دامی بد می افتد . البته نه آنکه علم باستانشناسی کلا در خطا باشد که چنین نیست چون علم است و با شواهد و مستندات کار دارد ، اما متاسفانه یافته هایش را کامل میپندارد و به بعد معنوی آن توجه نمیکند .
    اما متاسفانه الان نمیتونم بنویسم و به خواست حق در روزهای آینده خواهم نوشت .
    برکت باشد

  21. بنام اقیانوس عشق و رحمت
    درود بر همه شما اهالی سایت سرزمین های دور مخصوصا آقا شهاب عزیز ، آقا رضای گل و همچنین جویا بانوی مهربان و اندیشمند
    احتمالا بنده رو بیاد دارید ،شایدم نه . در هر صورت بنده همان دلداده هستم . هم صحبت شما در روزهای گذشته .
    و از آخرین پیامی که جویا بانو برایم نوشته بودند بدینجا نیامده بودم جز یکی دو باری که گذرا برای برداشت موضوعی سر زدم .
    اما انگار این بار آمدنم قصه دارد .
    چند ساعت قبل بدنبال جستجو درباره موضوعی به گوگل سر زدم که عنوان موضوع را فراموش کردم . و بی هیچ دلیل و خواست قبلیی عنوان سفرروح را جستجو کردم و از میان پیوندهای موجود عنوان سرزمین های دور نظرم را جلب کرد ، حتی به یاد نداشتم اینجا را ،که پس از آمدن و خواندن مطالب یادم آمد که بله اینجا همان وبلاگ قدیمیست که رشد کرده ، مثل خود ما
    و در این بین خیلی لذت بردم از نظرات آقا رضا در پست های مربوط به تناسخ ! و همچنین جویا بانو و دیدگاه رشد یافته اش در امر تناسخ . و همچنین مدیریت و بی طرفی آقا شهاب هر سه جای تقدیر و تشکر دارد .
    و چه زیبا نوشتید آقا رضا که هیچ کس نمیتواند تناسخ را بر شما اثبات کند مگر اینکه خود تجربه اش کنید . و چه زیبا عمل کردید جویا بانو زمانی که از بحث بی مورد پرهیز کردید ، درواقع از کلام آن عزیزان وقتی که میخواندم تنها این برداشت را میشد گرفت که هیچ علم و تجربه ای از روح و عالم روح ندارند . هر چند برخی از سخنانشان مانند اندیشه های اهریمنی که موجب گسترش بیماری ها، زشتیها و… درست میباشد اما ربطی به بحث مربوطه نداشتند.
    اما لازم به ذکر نکته ای میبینم و آن اینکه دوستان لطفا سطح آگاهی عزیزان خواننده را نیز در نظر داشته باشید ! شاید مخاطب خاص شما هم سطح تفکرتان بوده و شما را درک کند اما بغیر آن، بسان این است که روح های نابالغ را زیر حملاتی از کلمات فلسفی گرفته باشید که تابش ندارند ! دقیقا مثل اینکه کودکی را دربین مباحث سطح بالای دانشگاهی قرار داده باشیم !
    ودر این خصوص از همه شما عزیزان که با علوم متافیزیک و روح و … بتازگی آشنا شده اند خواهشمندم در جهت حفظ تعادل و سلامت روانیتان از کنار مباحث پیچیده به سادگی گذر کنید . و از صاحب نظران بخواهید که شما را راهنمایی کنند به مطالعه کتب مقدماتی .
    و اما درباره عزیزانی که درباره عرایض بنده سوال پرسیده بودند میخواهم بنویسم که مهشید بانو که در باره اشو زرتشت نوشته بودید که وجود خارجی ندارد و یا سوالاتی راجع به کتاب مستند و علمی علم باستانشناسی «کتاب گمشده انکی» بنده آمادم که دلایلم از برای اثبات آن را برایتان بنویسم و همینطور میتوانید به وبلاگم مراجعه کنید .

    و اما در آخر این اول، میخواهم از آقا شهاب سوالی کنم و آن اینکه در پست معراج حضرت محمد عزیز منظور شما از معراج ، معراج جسمانی بود ؟! هر چند که علمای دین چنین بیان میکنند که هر آنکه پندارد معراج جسمانی نبوده از ما نیست ، اما در این میان نظر شما چیست ؟ آیا ایمان دارید که محمد با کالبد جسمانیش به آسمانها رفت ؟ به بهشت الهی ؟
    برکت باشد .

    1. با سلام بر شما دوست دیرینه
      ما همیشه شما را به خاطر خواهیم داشت چرا که همیشه هم صحبتی هاست که ما را به تفکر بر دریافتها رهنمون میسازد و شما فرصت آن هم صحبتی ها را فراهم آورده و میاورید . چه خوب که حتی بر حسب اتفاق هم که شده دوباره به این سرزمین پا گذاردید و انگار از قضای روزگار دست خالی هم نیامده اید ، سوالی پرسیده بودید که ممکن است دیگرانی نیز مشتاق شنیدن ِ جوابی برایش باشند .
      از رضا جان صحبتی به پیش آورده بودید ، ایشان چند وقتی ایست که با کارهای ضروری ِ دیگری مشغولند و نتوانستند قدم رنجه ی مجددی بر این محفل کنند .
      در رابطه با رشد فکری ِ خوانندگان ، دلداده ی عزیز ، همانطور که خود میدانید تا نبینیم و بحث ها را دنبال نکنیم همیشه راههایی را که ممکن است از شناخت ِ حق بسیار هم باشند و در جای جای ِ کرانه ی هستی گسترده ؛ نادیده و نشنیده می انگاریم ، زمانی لازم است تا هر کلام و بینش ، با شنیدن و مطالعه به فکر تبدیل شود و سپس رنگی از تردید به خود بگیرد و مجددا ذهن را تغذیه یا آبیاری کند تا در آخر ، به باور یا اعتقاد تبدیل شده یا کلا با توجه به رشد ِ روحی و شرایط ِ فرد ، در این برهه از زندگیش به عدم تبدیل گردد . بنابراین حکم ، ما در این وب سایت فقط نقش ِ شناساندن دیدگاههایی را به عهده داریم که میتواند قلوب افراد را تا حدودی لمس کند و فطرت ِ والایشان را بیش از پیش بیدار سازد. به دنبال ِ بهتر از اینها رفتن ، کاریست شخصی و به همت ِ خود ِ فرد بستگی دارد ؛ ما به هر کسی با هر مذهبی و هر مکتبی در این مکان خوش آمد میگوییم تا زنده نگاه داریم گفته ی صاحب ِ کرامت ِ ازلی را که ” بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ” و قصدمان شناساندن ِ این عظمت ِ وارسته از هر خیال ِ خامی ایست که او را تمام و کامل ، عظیم و حکیم ، فهیم و سخی نبیند ؛ به هر زبانی که برایمان ممکن باشد ندای ِ عاشقانه ی دوست را به گوش ِ هوش ِ مخلوقاتش میرسانیم که شاید دگرباره به عظمت ِ خود و خدایشان چشم ِ دل روشن کنند . از تمامی افراد یاد میگیریم که چه سدهایی در سر ِ راه ِ شناخت ِ خود و خدا ، میتوان یافت و در حد ِ توانمان یادآوری میکنیم راهکارهایی را که دریافته ایم تا چگونه میتوان بر مکر ِ نفس ، غالب شد و بر بزرگی ِ خالق و خلقتش گواهی داد ؛ چرا که باید زکات ِ آموخته هایمان را با آموزش به دیگری تصفیه کنیم . ما در این سرزمین قصد نداریم جواب را بر کسی همچون حکم جاری سازیم ، مقصودمان فقط نشان دادن ِ راههای اندیشیدن است بر عظمت ِ ناظری که ما را بر سرنوشتمان مختار آفریده .
      درباره ی سوالتان ، چون سوال را از شخص ِ شهابِ عزیز پرسیده بودید ، بدان اریکه وارد نشدم والا پر واضح است که شما نیز مانند من و برخی دیگر از عزیزان میدانید که جواب بر این سوال بر اساس اعتقاداتمان گوناگون و درخور تعقل است .
      دوباره به شما خوشامد میگوییم و پیش آمدن ِ خیر را در هر مرحله ای از زندگی ، همواره برایتان آرزومندیم
      در پناه حق
      جویا

  22. salam shahab jan mamnon az p;ste khobet baraye avalin bar hes kardam mitonam khodamo behtar beshnasam .man daghighan az dardo ranji ke to in post darmoredesh gofti azab mikesham .hamishe hamechiz baraks oni ke entezaresho daram pish mireh hala fahmidam vas khatere ine ke hamishe be in fek mikardam ke nakone to felan kar movafagh nasham nakone on chizi ke mikham nashe va… az in post fahmidam ke vas khater zehne manfigaram bode hala tavakol bar khoda kardam ke az farda ke rozamo shoro mikonam hamishe be chizaye khob fek konam chizaii ke dos daram beshe va ba tavakol bar khoda va komake moghadasat omidvaram farde movafaghi besham azat mamnonam vase in postet va khoda bishtar mamnonam ke ensani mese shoma vasaytetono to masire zendegim gharar dad .kheyli goli dashi harf nadari

    1. سلام الیاس جان ، ممنون ، فقط بدون که گفتن کلمات مثبت از روی زبان فایده نداره ، بلکه باید اندیشه ی شما مثبت باشه . اندیشه ای که در درون شماست مثبت بشه ، زبان هم مثبت میشه و کردار هم مثبت خواهد بود .

  23. باسلام
    آقا شهاب محترم ، ابتدا ازتون بابت این پست بسیار عالی تشکر میکنم و در جواب سوالتون آمار طلاق ریشه های بسیاری در جامعه داره، آشنا شدن با محیط های اجتماعی که در اکثر اونها فساد رواج داره و باز شدن پای ماهواره به کانون گرم خانواده ها و تطبیق دادن اهل خانواده ناخواسته با افرادی که در فیلم ها ایفای نقش میکنن و حتی پیاده سازی طرز رفتار و گویش آنها و حتی پوشش آنها که بعنوان الگو ازشون استفاده میشه . البته در جای دیگر با ورود زنان به عرصه های مختلف اجتماعی و مستقل شدن باز دلیل اختلاف در بنیان خانواده ایجاد میشه .
    در جایی هم مردها با تنوع طلبی و … باعث سست شدن پایه های زندگی میشن . آقاشهاب من خودم معتقدم تا وقتی که آگاهی در خانواده ها نباشه مشکلات همیشه هست که این آگاهی هم با ید کسب بشه . در جامعه ما جایی که بنیان خانواده ها هدف اصلی هستند جای آگاهی ، اطلاعاتی که به درد زندگی زناشویی و تفاهم بین آنها باشه و پیشرفت در زندگی کمی کمرنگ هست .
    به امید روزی که در جامعه دیگه صحبتی از طلاق و دعواهای زناشویی نباشیم و کانون خانواده ها سرشار از عشق و محبت الهی بشه

  24. البته نه در نظام اموزشی ما نه در رسانه ها و نه در خانواده هرگز و هرگز اصول یک زندگی موفق زناشویی اموزش داده نمیشه یک مرد هرگز اصول مهر ورزی به همسر طریقه ارتباط با همسر شناخت دنیای درونی او…… وبالعکس زن اینهارو یاد نمیگیره مگر غریزی یا از طریق دوستان یا مجله ای کتابی….حتی شناخت جنس مخالف هم هیچ اموزشی براش وجود نداره اونوقت امار طلاق اینطوری میشه!!!

  25. با سلام،بنظرم جامعه داره از مرد سالاری فاصله میگیره طلاقایی که صورت میگیره یک طرفش مردایی هستن که هنوز خاهان اجرا شدن قوانین سخت متعصبانه مرد سالاری در خانواده باشند و در مقابل زنانی که دارند کم کم با حقو حقوق خودشون آشنا میشن ونمیتونن مثل زنای دهه های قبل در برابر اعتیاد خیانت دست بزن داشتن مرد بی مسولیتیش سکوت کنن و شگرد تحمل رو در پیش بگیرن. من فمنیست نیستم ولی از نزدیک شاهد بی عدالتی های زیادی بودم در حق زنان جامعم،طبق یک نظریه اگه مردی یکی از این فاکتورهارو داشت زن مجاز ب طلاق هست اعتیاد دست بزن داشتن و خیانت حال واقعا چند در صد مردان ما فاقد این سه تا مشخصه هستند……. مرد خوب واقعا کم هست…. البته فیلمای ماهواره تبلیغ نامحسوس فحشا و بی بندوباری وخیانت وطلاق بی تاثیر نیست و صد البته شبکه های مجازی در دسترس و دوستی های راحت در این شبکه ها وبه دنبالش………همچنین ازدواج سنتی در اکثر مناطق ایران مناطق روستایی و شهرهای کوچک که اجازه نمیده زنو شوهر قبل ازدواج عمیقا همدیگرو بشناسن، محدودیتهایی که دین و عرف و قانون برای این شناخت عمیق تحمیل میکنه،باعث میشه تازه زنو شوهر زیر یک سقف که رفتند همدیگرو دقیقو عمیق بشناسند،

    1. سلام به شما خانم سپیدار ممنون از اینکه نظر خودتون رو در مورد ازدواج بیان کردید .
      البته تا حدی طرفدار حقوق زنان بودین . این مواردی که بیان کردید درست بودن البته . خانمها هم در این جامعه کم بی تقصیر نیستن ، امروزه اکثر دختر خانمها دچار نوعی بیحرمتی نسبت به حریم ِ وجودی ِ خود شده اند که حاضر هستند همه ی مواهب ِ وجودیشون رو برای چند لایک و یا دیدن چند ماشین مدل بالا به باد فنا بدن .
      در کشور ما وسائل ارتباط جمعی یی که در کشور های در حال توسعه استفاده میشه به یکباره وارد ایران شد که همین باعث ضربه های بزرگی به قشری از جامعه ی ما شد . ما استفاده صحیح و کارآمد رو بلد نبودیم .
      همچنین چون در جامعه ی ما آزادی زنان تا حدی کم هست ، پسر ها و دختر ها در خفاء اعمالی دارن که کمبود های خودشون رو دور از چشم پدر و مادر جبران کنن .
      همچنین پدر ها و مادر ها به خاطر در آمد کم مجبور هستند که تا نیمه های شب کار کنن ، فرزندان تنها در خانه ، و …
      با مشاهده شبکه های ماهواره ای ، تعدادی از خانمها دوست دارن مانند بازیگران ترک ! که در پول غرق هستند (و فقط نقش ِ پولدارها رو بازی میکنن ) در زندگی شون اونها رو الگو قرار بدن و شوهرانی متمول داشته باشن ، پس زمانی که با جوانی ۲۵ ساله که نه در آمد بالایی و نه خانه ای از خودش داره ، ترجیح میدن که زندگی یی تشکیل ندن و طاقت سختی های زندگی رو هم بر خود هموار نکنن .
      مشکل یکی دو تا نیست و گره هایی به هم بافته شده ، اما باز با این حال الگوهای رفتاری درست ، مطالعه داشتن در این زمینه ها ، یادگیری سازش و رفع مشکلات ، میتونه زندگی ها رو خیلی زیباتر از اینکه گفتیم کنه .
      همچنین نباید تمام گناهان رو بر دوش دولت گذاشت ، اگر من و یا شما در این زمینه اطلاعات کافی داریم و این ادعا رو داریم که میتونیم درست زندگی زناشویی رو اداره کنیم ، پس باید ما هم در این تاریکی شمعی رو روشن کنیم . با هر روشی که به اون دسترسی داریم : سایتی رو راه بندازیم و به مردم عزیزمون اموزش بدیم ، کلاسهایی در این رابطه به همدیگر معرفی کنیم و … یا آشنایان خودمون رو روشن تر کنیم و ….

  26. سلام قا شهاب…باز هم دست مریزاد از این پست زیباتون….
    الان که دارم براتون نظرمو می نویسم ..با یه خواب اشفته بیدار شدم و به سراغ سایت شما اومدم تا مثل همیشه راهنمای من باشه….
    الان یه سری نگرانی هایی دارم که احتمالا علت اشفتگیم شده….
    ***مثلا جایی تدریس می کنم که و اموزشگاهی که از مهر در ان اغاز به کار خواهم کرد و نگران همین موضوع دستمزد هستم …نمی دونم دستمزد خوبی به من می دن یا نا یا اگه با پیشنهاد اونا موافقت نکنم شاید اون کار رو نداشته باشم…البته من تدرس خصوصی و خیاطی هم جز هنرای درامد زای من هست ….منظورم حضور چنین نگرانی هایی ..که جالب بود شما هم بهش اشاره کردین…..
    ****یا موضوع مادرتون جالب بود…اینکه به بعضی افراد خوبی میکنم و گاهی بدی می بینیم …در من هم وجود. داره…..

    ***** نگرانی درباره درست تربیت کردن فرزندم…بخاطر تهاجم فرهنگی که امروزه شاهد اون هستیم….می ری یه سایت باز می کنی ده تا صفحه باز میشه که تو چندتاش عکس هایی در مورد مسائل جنسی هست و من نگرانم فرزندم این تصاویر مستعجن رو ببینه….فقط از خدا کمک می خوام….

    و اما علت امار طلاق….از نظر این بنده کوچک خدا…فقط عدم رعایت شئونات اسلامی است…الگو نگرفتن از اهل بیت….خوب پوشش نادرسنت خانم ها در جامعه و بی چشم و رویی و هموس بازی گروهی از مردای اجتماع …متاسفانه فاجعه طلاق بیش از اندازه رو در جامعه ایجاد کرده….محیط های بد کاری و نزدیکی بیش از حد نامحرمان….توجه به بعد جنسی افراد در اجتماع….
    ” ببینید اگر هر کس در اجتماع طوری ظاهر بشه که به مرد یا زن بودن خودش و دیگران فکر نکنه و فقط با نگاه یک انسان در کنار هم کار کنیم و زندگی کنیم شاید هیچ فساد ی صورت نگیره”
    حرف های بسیاری دارم که از حوصله خارج است…..
    ممنون از پستی که گذاشتین….

    1. سلام به شما مسافر زمینی ، زهره خانم عزیز .
      در مورد تدریس خودتون ، شرایط رو بپذیرید و از چیزی ترس و دلهره نداشته باشید ، چه بسا مکان تدریس جدید شما بتونه موقعیت های بیشتری رو برای شما ایجاد کنه ، زمانی که دلهره و نگرانی داشته باشید ، شرایط سخت تر میشن ، راحت بگیرید و همه چیز رو به خدا بسپارید و اصلا نگران چیزی نباشید .
      همین تفکر که من به افر اد خوبی میکنم و اونا به من بدی میکنند ، خودش یک ریشه در ضمیر در ناخود آگاه داره که باید حل بشه .و همیشه نباید چون خوبی می کنیم خوبی هم ببینیم . و اینکه با چه نیتی خوبی کنیم هم مهم هست ، و برداشت درست اینه که خوبی کنیم و رها کنیم . یعنی برای خوبی خود ، انتظار برگشتی رو نداشته باشیم .
      در مورد نگرانی که در مورد فرزند خود دارید ، آیا شما میتونید فرزند خود رو به طور کامل کنترل کنید ؟ هر جا که رفت دنبالش برید ؟ هر چیزی که دید رو کنترل کنید ؟ مسلما نه .
      چه بسا اگر اینطور هم رفتار کنید فرزند شما محدود تر میشه و به این خاطر که از چیزهایی در محدودیت بوده ، بیشتر به سمت اون ها میره تا تشنگی خودش رو برطرف کنه .
      رها کردن فرزندان اصلا کار درستی نیست ، همان طور که شب و روز مراقب اون ها بودن هم کار درستی نیست . بلکه باید با فرزند طوری رفتار کرد که در همین سن کم به اندازه فهم خودش از اتفاقات و خطرات نوجوانیش برداشت درستی داشته باشه. همه اون بچه هایی که در محدودیت بودن ، در دوران دانشگاه به بدترین شکل خودشون رو ارضا میکنن .
      همچنین ممنون از پاسخ شما در مورد طلاق ، اگر احتیاج به صحبت های بیشتر در مورد فرزندتون بود ، لطفا در ایمیل مطرح کنید .

      1. ممنون از پاسخ شما….مثل همیشه مفید بود و بر دلم نشست….حتما برای سوالاتی که در مورد پسر کوچولوم پیش بیاد براتون ایمیل می زنم که چه بسا راهنمایی هاتون مثل همیشه گره ای رو باز کنه….

    1. سلامت باشید . ممنون از شما رویا عزیز . ان شاالله که سایت برای شما مفید باشه و همه در کنار مطالعه مطالب آموزنده ، عمل کردن به مطالب رو هم فراموش نکنیم .

    1. سلام به شما خانم سوگول ، نظر لطف شماست . و حضور دوستان نیک اندیش این سایت رو زیبا کرده و مسلما سایت های بهتر هم هستند که بتونند راهنمای شما عزیزان باشند . .

  27. من کامنتهای دوستان رو میخونم به این نتیجه می رسم که هدایت و محبت خدا در همه وجود داره و واقعا همه ما یکی هستیم
    فرق نفس با روح چیست؟
    ” منظور از نفس یعنی همان نیروی منفی عقل ( ذهن ) که فرد را به سوی انرژیهای منفی یعنی شیطان می کشاند، ولی روح به اصل حق وابسته است و هیچ نوع انرژی منفی در آن واقع نشده و تماماً سرشار از انرژی مثبت و آگاه حق است….. این همه احادیث و روایات از ائمه داریم که بر نفس غلبه کنید و نفس رو تحت کنترل دربیاورید یعنی همین غلبه بر ذهن داشته باشیم
    در مورد ازدواج اگر دیدگاهمون رسیدن به تکامل باشه نه صرفا فقط رسیدن به راحتی و خوشبختی ……. اونوقت براش ارزش قائل خواهیم بود

    1. سلام به شما مانی عزیز.
      برداشتی که از نفس و روح رسیدید کاملا درسته .
      و البته این نکته هم مهمه . زندگی با نفس یعنی زندگی با عدم آگاهی ، زندگی با من حقیقی یعنی زندگی در حضور آگاهی . با تشکر از شما

  28. سلام خوب هستین؟
    مطالبی که من از این سایت یاد گرفتم منو به یه جاهای دیگه ای رسوند.
    اما اینو هم باید بگم با این که یاد گرفتم اما خیلی جا داره تلاش کنم و اونها رو پیاده کنم.مواقع زیادی از دستم درمی ره.فعلا درگیر تلاطم زندگی هستم اما این تلاطم بهتر از آرومی ساحله .الان همین شرایط بهترین شرایطه.فعلا هیچ اجباری رو خودم نمی کنم که مقید به آموخته هام باشم.یعنی بعد از اینکه انسان درستی چیزیو می فهمه نباید اثبات یا رد کنه.من وقتی حقیقتو فهمیدم یه مدت بعدش ذهنم شروع به انکار کرد.ولی من فهمیدم ذهنم چون جزئی از منه باید باهاش مدارا کنم تا اینکه بهش دستور بدم.اینجوری راحتتره و بهتر.سعی می کنم همونطوری باشم که هستم.هیچ زوری به کار نمی برم.مطالب و نظاراتتونو همیشه می خونم…

    1. سلام بنده ی عزیز ، خوشبختانه در این تلاطم های دریای زندگی، شما به خوبی تونستی خودت رو کشف کنی و به فراز و نشیب های ذهن و من حقیقی خودت شناخت پیدا کنی و این یعنی خود شناسی . تبریک میگم بهت ، یک فرد ساده بودی که از اخرین پست شروع به خوندن مطالب کردی ، نظرات اولین پست هایت کجا و نظرات حال کجا ؟ افرین بنده . حق نگهدارت باشه .

      1. شماواقعا یه راهنما هستین!
        توزندگی خودم چندین نمونه بی مهری معلم و مربی تو مدرسه ودانشگاه دیدمو این چیزی بود که منو از آموختن جدا کرد طوری که نا امید شدم
        اما کسی که امید بده و منو به سمت پیشرفت سوق بده ندیدم
        جز اینجا

  29. با عرض سلام و احترام به مدیریت محترم ای گروه آقای شهاب
    ممنون از پست زیباتون
    من اولین باره که به سایتتون ورود کردم به لطف یکی از دوستان عزیزم.لذت بردم از موضوعی که مطرح کردین.
    به شخصه من خودم یکی از همون مثالایی هستم که تو پستتون زدین.تقریبا افکار منفی بر من غالب هست و این روز به روز بیشتر هم میشه و منو دچار درد و رنج زیادی کرده که حتی تو زندگی متاهلی منم تاثیر خودشو گذاشته.من تیپ شخصیتیم همانطور که بعد از ۳۰ سال شناخت از خودم اینون می تونم بگم آدم محتاطی هستم و اطرافینیم به من میگن زود رنجم با اینکه خودم احساس میکنم انقدراهم که میگن نیستم.مخصوصا همسرم خیلی تاکید داره.
    راستش می خواستم تو این سایت و به کمک و لطف شما تاثیر مثبتی رو افکارو ذهن و جسمم داشته باشم.در حال حاضر حس بدی نسبت به خودم دارم.همسرم هم درصد بدبینی نسبتا بالایی نسبت به منو زندگیش داره و این افکار اون روحیات و ذهن و جسم منو بدجور تحت تاثیر خودش قرار داده و اذیتم می کنه.جمله ای به عنوان مثال از همسرم بگم اینه که میگه: من مطمئنم ما تا ۶ سال دیگه هم زندگی بدی خواهیم داشت و روابط خوبی با هم نداریم…. فعلا تا همین جا صحبت می کنم که زیادهم بود.دلم واقعا پر و خیلی خسته هستم و محتاج کمک.ممنون میشم

    1. سلام به شما دوست عزیز ، خاتون عزیز ، مشکلات شما رو به طور کلی درک میکنم ، ابتدا در اینکه پست بعدی رو با نام زندگی زناشویی بنویسم مردد بودم ، اما با نظرات و مشکلاتی که دوستان عزیز در این امر دارن ، پست بعدی رو به این مبحث اختصاص میدیم که چطور میشه زندگی زناشویی رو به زیبایی و یک رنگی رسوند . البته راهکارهایی ارائه میشه که تا به حال نمونه ی اون ها رو نشنیدید و کاملا هم عملی هستند .
      پس ازتون خواهش مندم که یک هفته تا دو هفته ی دیگر هم صبر کنید . تو این مدت مدارا کنید با همسرتون . سپس اینکه میتونید پست طرحی نو در اندازیم رو مطالعه کنید و هر سوالی داشتید در پایان هر پست بنویسید . پست تو ذهن خود نیستی و شناخت ذهن رو هم مطالعه کنید . مطالعه کنید و در مورد مطالبی که گفته میشه تعمق کنید و به کار ببندید . منتظر معجزه از جانب سایت نباشید .
      معجزه رو خودتون باید با تغییر سطح فکری و انجام امور انجام بدید . هر سوالی داشتید بپرسید خواهر گرامی .

  30. سلام به همه ی دوستان عزیز
    مرسی آقا شهاب بابت پست خوبتون.خیلی شرح حاله من بود این پست.
    من قبلانا با نگاه کردن به حالات روحیه خودم فهمیده بودم که من دو حالت دارم یکی شخصی عاشق مهربون صمیمی مسرور خوشحال …و با ایمان و عاشق و نزدیک خدا و دیگری شخصی افسرده دچار حمله های ترس و بی انگیزه و… .
    البته حالت اول خیلی کمتر پیش میومد ولی وقتی میومد انگار همه جا خدا رو میدیدم. البته من اون موقعها وقتی میدیدم این دو حالت رو دارم خیلی ناراحت میشدم وفکر میکردم دو شخصیتی هستم چون اکثرا آدمها نوسانات روحیاتشون کمتره و کسی نبود که حالتهایی شبیه ماله منو داشته باشه.
    بعد از آشنایی با وب شما و کتاب خدا مراد فهمیدم حالتهای اول زمانی که به خود الهیم نزدیک میشدم اتفاق میوفته و حالتهای دوم زمانی که در ذهن غرق میشدم.
    البته هنوز علت رو نمیدونم اما فکر میکنم هدف برای این بوده که من شروع کردم به پرسیدن این سوالها (چرا من اینجوریم؟ من کی ام؟ اصلا اینجا کجاست؟ برای چی اینجام؟ داستان چیه؟ و…) و این باعث شروع مسیر معنویه من شد.
    البته الانم که به این حقیقت پی بردم ذهنم شروع کرده به مقاومت.
    اول ایجاد شک در همه ی چیزهایی که در حالت خود الهی تجربه کردم و فکر اینکه این چیزها واقعیت نداره.
    دوم فکر اینکه من ارزش ندارم ولیاقت نعمتهای الهی رو ندارم چون این مدت اسیر این ذهنیات بودم و خیلی کارارو خراب کردم.
    سوم فکر اینکه آدم در رنج و سختیه که به خدا نزدیکتر میشه و وقتی دیدی خوشحالی و رنجی نیست بدون از خدا دور شدی.!
    با اینکه به لطف خدا و شما دوستای عزیزم اعتقاد پیدا کردم که همه من جمله من روح الهی هستیم لایق والاترینها و مسیر الهی جز عشق و نور و زیبایی نیست اما هنوزم گاهی ذهن پیروز میشه.البته قبلنا وقتی اسیر ذهن میشدم حتی خودم رو لایق صحبت با خدا و گرفتن کمک ازش نمیدونستم و غم دوری اون هم بیشتر از ذهن اضافه میشد بر حال بدم. اما تازگیا حس حضورش لحظه های غم رو کمرنگ میکنه و احساس میکنم نوری از سمت اون درونم روشن شده.
    میخواستم در مورد طلاق هم بنویسم دیدم خیلی زیاد شد و منم که تجربه ای ندارم 🙂
    میخواستم از آقا شهاب یا جویا جان یا دوستان بخوام در مورد شناخت طرف مقابل هم راهنمایی کنن چون خیلی ها رو دیدم که بعد از ازدواج از این گلایه میکنن که از اول همدیگرو درست نشناختن.
    در پناه دوست

    1. سلام به شما ترانه ی پاییز . شما از آن دسته ای هستید که یا مطلبی رو یاد نمیگیره ، یاد اگر یاد بگیره درست و حسابی یاد میگیره ، در مورد بینش هایی که در مورد ذهن و من حقیقی بهش رسیدید و در مورد هر آنچه که تا به امروز برای ما در دیدگاه ها نوشتید ، توضیحات شما خیلی خیلی دقیق و ریز بینانه و صحیح بوده . اینکه شما این بینش رو در مورد خودتون دارید خیلی عالیه .
      شش ماه و یا یک سال هست که مسیر معنوی رو آغاز کردید و این خیلی عالیه که به همین سطح هم رسیدید . امید وار باشید چون به زودی بهتر از این ها رو هم تجربه میکنید و درب های علم و دانش به روی شما رفته رفته به خواست خداوند باز گشایی میشه . شما فقط به این پیشرفت خود ادامه بدید .
      در مورد سوالتون هم که در مورد ازدواج پرسیدید . من یک پست کامل رو به این مطلب اختصاص میدم و برای دوستان در آینده مینویسم .

  31. سلام قطره باران عزیز ، خیلی خیلی ممنون از اینکه نظرتون رو در مورد سوال مطرح شده بیان کردین .
    نظری کاملا درست و صحیح در ابعاد بیان شده بود . با تشکر.
    نکته ای رو به طور کلی بیان میکنم : ما باید ازدواج کنیم تا به تکامل برسیم . بسیاری از ما ازدواج میکنیم به همه چیزمون رو از دست میدیم. اما ایا ، واقعا میشه با ازدواج به تکامل رسید ؟ بله ، ازدواج میتونه انسان رو به تکامل برسونه و همه ی مشکلات انسان رو هم حل بکنه و باعث پیشرفت معنوی و اجتماعی انسان هم بشه . اما چطور ؟ اگر صبور باشیم این رو به خوبی در پستی جداگانه براتون مینویسیم . شدیم مثل این سریال ها ، سر جای هیجانی سریال ، قسمت رو قطع میکنیم تا به قسمت بعدی برسیم . خب دوستان ؟
    ایا واقعا بهتون ثابت شده که ذهن ، عالم درد و رنج هست ؟

  32. با سلام بر شما دوست گرامی
    بیشترین نیرویی که میتونه شما رو کمک کنه خودتون هستین . دعای خیر ِ دیگران کارساز هست ولی نه به اندازه ی تصمیمات و آمادگی ِ شما برای پیشبرد و تحول ِ زندگیتون . اگر پستهای تو ذهن ِ خود نیستی ، پنج قسمت ِ طرحی نو دراندازیم ، و تکنیک رهایی از احساسات رو نخوندید ، لطفا به اونها مراجعه کنید و خودتون رو بر روی تغییراتی مثبت باز نگه دارید . اگر شوهرتون هم آمادگی ِ تغییر رو داره و میدونید که اگه به ایشون بگید با شما همراه میشه ( بدون ِ اینکه بهشون اصرار کنید ) ایشون رو هم در این امر شریک کنید وگرنه خودتون دست به کار شید و دنیاتون رو با مثبت نگری ِ بیشتری ترمیم کنید .
    خیر پیش و در پناه حق
    جویا

    1. سلام به شما سامان عزیز ، نه متاسفانه . قیمتش هم مهم نیست . شاد باشید .

  33. سلام شهاب جان، ضمن عرض تشکر بابت متن قشنگ و مفیدت فقط خواستم به سوال اخرت راجع به ازدواج نظر خودمو گفته باشم،
    از نظر من توقعات بالا از هر ۲ طرف(چه ظاهری و مادی، چه باطنی و معنوی) باعث شده عشق و علاقه میانشون کمرنگ تر و حساس بشه، یعنی با کوچکترین تحریکی،همونجوری که سایر دوستان هم فرمودند تحت تاثیر قرار بگیره.. اما چظور میشه حلش کرد؟ چطور میشه سطح توقعات رو اوورد پایین؟؟ از نظر من زمانی که هدف منه نوعی از ازدواج، خدمت گذاری باشه، خدمت به روح الهی.. خواست اینکه یک نفر رو خوشبخت کنم نه اینکه یکی بیاد منو خوشبخت کنه، اونوقت میتونم ازدواج و زندگی خوبی داشته باشم… اندوخته های ناچیز من تا الان بهم اینو میگه که فقط به شرط کنار گذاشتن خودم، ایثار حقیقی و خدمت گذاری بدون چشم داشت میشه ازدواج موفقی داشت…
    ممنون از توجه تون

    1. سلام به شما مصطفی عزیز، ممنون بابت نظر زیباتون و اینکه در دیدگاه ها این سوال رو پاسخ دادین . من فعلا دوست دارم از نظرات شما عزیزان استفاده کنم و لذت ببرم . و در انتها نظر خودم رو نسبت به زندگی مشترک و علت ها طلاق بیان میکنم . در
      پناه حق باشید

  34. سلام آقا شهاب عزیز.منم مث بغیه دوستان از پست جدیدتون خوشحال شدمو استفاده کردم.بهتون ایمیلی هم فرستادم ک منتظر جوابم.اجرتون باخدا.ممنون

    1. سلام به شما ، ممنون از لطفتون ، ایمیلی به من نرسیده ، لطفا دوباره ایمیل خود رو ارسال کنید .

  35. سلام به دوستان سرزمین های دور
    آقای شهاب. خیلی ممنون از مطلب کامل و خوبی که گذاشتید.
    چند وقت پیش کلیپی از آقای باب پراکتور میدیدم با عنوان تصویر یک برنده، ایشون ذهن رو اینطور معرفی میکنن
    ذهن رو دایره ای تصور میکنن و اون رو به دو بخش ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میکنن، و این ضمیر ناخودآگاه هست که تصاویر ذهنی قدیمی در آن انبار شده و هر عملی که انجام میدیم رو در کنترل داره، تصویر ذهنی در ضمیر ناخودآگاه مانند دستگاه کنترل خودکار هواپیما عمل میکنه، فرض کنید هواپیمایی در حال ترک نیویورک هست، بعد ازترک حومه، خلبان آن را بر روی هدایت خودکار تنظیم میکنه، هواپیما بر روی مسیر هاوایی تنظیم شده، هواپیما با جریان متلاطم غیر منتظره برخورد میکنه و از مسیر خارج میشه، دستگاه کنترل خودکار، انحراف از مسیر رو ردیابی میکنن و از طریق مکانیسم های هماهنگ شده، هواپیما رو دوباره به مسیر اصلی خودش برمیگردونه، و نهایتا هواپیما به هاوایی میرسه، تصویر ذهنی در ضمیر ناخودآگاه فرد به همین شیوه عمل میکنه، در ادامه مثال دیگه ای زدن، تصویر ذهنی یک فروشنده از فروش به میزان یک میلیون دلار در سال تنظیم شده، این شخص ممکنه هفته ی خوبی برای فروش داشته باشه، و فروشش بالاتر از میزان تعیین شده باشه و سیصد هزار دلار در یک هفته به دست بیاره، تصویر ذهنی اون فرد این انحراف رو تشخیص میده و از هدفی که تعیین شده یک میلیون دلار در سال باشه، این تصویر ذهنی با اطلاعاتی درباره انحراف ایجاد شده از هدف اصلی تغذیه میشه و مکانیسم هماهنگ کننده که سیستم عصبی فرد هست باعث تغییر در الگوی رفتار شخص میشه تا زمانی که به مسیر اصلی خودش برمیگرده و نهایتا در پایان سال مقدار فروش اون فرد یک میلیون دلار خواهد بود هرچند فروشنده در یک هفته فروشی بیش از سیصد دلار داشته…
    آقای باب پراکتور در ادامه اینطور عنوان میکنن که، ما میتونیم رویاهایی که توی ذهنمون داریم رو به واقعیت تبدیل کنیم، ما رویا رو در ذهن خودآگاه خودمون میسازیم، ما میپذیریم که توانایی انجام اون رو داریم و حاضر به انجام رویای خودمون هستیم، و ما این هدف رو به ضمیر ناخودآگاه خودمون وارد میکنیم، روزی حداقل سه بار در روز زمانی بگذاریم تا ذهنمون خالی بشه، حدود ۱۵، ۲۰ دقیقه، ما شروع به تصویر سازی از خودمون با رویاهای خوبی که دوست داریم، میکنیم. مثلاا خونه ی ایده آلی که دوست داریم داشته باشیم، یا تجارت ایده آلی که ارزومون هست، تجسم و تصویر سازی میکنیم به طوری که تمام اون تصاویر زیبا عمیقا در وجودمون نفوذ کنه، بطوری که شور و هیجانی از دست یابی به اون ها احساس کنیم،
    نهایتا ضمیر ناخودآگاه خودمون رو با تصویر برنده تحت تاثیر قرار دادیم، تصاویر قدیمی ناپدید شده و تصاویر جدید قوی تر میشن و سرانجام تصویر برنده تبدیل به تصویر ذهنی جدید ما میشه و انعکاس اون رفتار ما و حتی تمام دنیا رو تحت تاثیر قرار میده و ما میتونیم رویای خودمون رو زندگی کنیم.

    درباره ی آمار طلاق هم اوضاع به همین شکل هست، زوج های جوان یک تصویر ذهنی از ازدواج در ضمیر ناخودآگاه خودشون دارن، تصاویر اشتباهی که به اشتباه ازاطرافیان و جامعه دریافت کردن، وقتی وارد زندگی مشترک میشن، با کوچکترین حرکت مخالفی که روبرو میشن، ضمیر ناخودآگاهشون عکس العمل نشون میده و درد و رنج ناشی از این حرکت رو به طرف القا میکنه و فرد رو به رها کردن اون وضعیت تحریک میکنه و نهایتا طلاق اتفاق میفته…

    1. با سلام به شما ثنا عزیز ، مثال هایی که در این دیدگاه بیان کردید زیبا و کامل کننده بودند . ممنون از شما .
      در مورد امار طلاق هم به یکی از مهم ترین نکته ها اشاره کردید . من دوست دارم نظرات شما عزیزان رو بشنوم ، پس اگر در مورد نظرات شما عزیزان پاسخ کمی میدم به دل نگیرید .
      اما در مورد موضوعی که عنوان کردید که مربوط به ضمیر نا خود آگاه و خود آگاه بود . این نکته رو عرض میکنم:
      عده ای تمرینات رو انجام میدن و به مثبت نگری روی میارن ، البته با این باور که ببینن این تمرینات جواب میده یا نه . سه روز که انجام دادن و جواب نگرفتن ، میگن ولش کن بابا ، الکی بود .
      درصورتی که باید تمرینات رو باید حدااقل برای چند هفته انجام بدیم تا دنیایی که با منفی نگری برای خود ساختیم ، به دنیایی زیبا و دلنشین و مثبت تبدیل بشه . پس این نکته رو از یاد نبریم .
      با تشکر .

  36. سلام بر همراهان سفر معنوی
    شهاب عزیز پست جدید شما دراین ماه پر برکت هدیه ای است برای اهالی سرزمین های دور .
    انشا ا… که خداوند همه مان را مصداق ” لعلکم تتقون ” قرار داده از برکات روزه برخوردار نماید . سفره نعمات این ماه مبارک حتی برای کسانی که نمی توانند روزه بگیرند گشوده است و مائده های آسمانی آن بیدریغ و بی گزینش نصیب مدعووین این ضیافت الهی است .
    اتفاقا موضوع این پست ارتباط معنایی خاصی با روزه و عبادات این ماه دارد و مناسب ترین زمان برای تمرین رهایی از وسوسه های مخرب ذهن و سوق دادن توانمندی های آن در جهت خدمت به من حقیقی و الهی خودمان است . در فضای معنوی این ماه رسیدن به بیداری معنوی و آگاهی بر احوال خویشتن از هر زمان دیگری دست یافتنی تر است .
    در پناه حق

    1. سلام به شما عزیز حسن عزیز .
      بی شک همین طوری که شما میگید . اینکه بر سر سفره افطاار میگیم خدایا از اینکه این توفیق رو به ما دادی که امروز رو به عشق تو روزه بگیریم و با رزق تو روزی خود را باز کنیم مصداق همین حرف هست .
      هر شخصی با اعتقادی به سوی خداوند میره ، و یکی از زیباترین ریاضت ها ، روزه است . از خداوند خواستار هستم که هر یک از ما ، در زمان مناسب به بیداری معنوی برسیم تا بتونیم حقیقت های این جهان زیبا رو به چشم دل ببینیم و از عشق لبریز بشیم .

      1. به قول یه دوست: تو این شرایط گرما و ساعات طولانی روز، آدم عاقل روزه نمیگیره ، آدم عاشق روزه میگیره…
        من به دلیل سابقه کلیه ام تو سنگ سازی چند سال پیش دکتر بهم گفت شما دیگه حق نداری روزه بگیری به هیچ وجه و اجبارا در طول روز باید آب زیادی بخوری و این حرفا.. یادم میاد اون سال ۱۵ روز اول ماه رمضان رو روزه نگرفتم، به نیمه ماه رمضان که رسید دیگه طاقت نیاووردم و نشستم با خدا صحبت کردن که خدا ببخشید که اجازه دادم حرف این دکتر روم تاثیر بذاره و فراموش کنم که تو حامی و حافظ منی.. من مطمئنم من اگه با خواست قلبی و ناخوداگاه روزه بگیرم تو نمیذاری هیچ اتفاقی برام بیافته…
        از اون روز به بعد خداروشکر خداروشکر، با عنایت خودش، هر سال روزه هام رو کامل گرفتم…
        میشه گفت بی ربط به مبحث ذهن شما هم نیست، اعتماد به خدا و اجازه ندادن به ذهنم که تو این مساله به من غلبه کنه.. از کارهایی بود که به صورت ناخوداگاه انجام دادم و تازه مکانیزمش رو متوجه شدم…
        ممنون بابت اگاهه که بهمون میدی شهاب جان، خدا امثال شما رو زیاد کنه که در جهت انتقال اگاهی قدم بر میدارید…
        خیلی خوشحالم که یک دوست استاد راهنمای همسن خودم دارم… بازم ممنون

        1. سلام به شما مصطفی عزیز ، ممنون بابت نظرت ، البته سخنان یک دکتر هم مهم هست ، دکتر هم برای بهبودی مریضش نسخه ای رو تجویز میکنه . ولی خب ، از طرفی ما هم مبحثی رو داریم با نام روزه درمانی ، که انسان میتونه با روزه بسیاری از بیماری های خودش رو البته به شرایطی خاص درمان کنه . خدا رو شکر که شما هم به مشکلی بر نخوردید در این مورد . من هم از اینکه دوستانی همچون شما ندارم خوشحال هستم و خدا رو شاکرم .

  37. سلام،
    ابتدا بگم که خیلی خوشحال شدم پست جدیدو دیدم.خیلی گسترده بود و ابعاد بیشماری داره که مطمئنن با یک بار نتونستم به همه اش توجه کنم اما با خوندن دوباره و چند باره هر بار یک چیزیو کشف می کنم.
    ارتباط ذهن و بیماری خیلی جالب بود..در مورد علت طلاق ، دوست دارم نظر شما و بقیه رو بشنوم .
    اما نظر بنده، ذهن امید رو نابود می کنه.ذهن هیچ وقت نمی تونه اجازه بده ما امیدوار باشیم. در واقع ذهن محدود هست، بزرگترین مشکل بشر اینه که وجود نامحدود و خداییشو در قالب ذهن محدود می کنه و از اینجا مشکلات آغاز میشه.چون وجود لامتنهی او قفس ذهن را برنمی تابد مانند پرنده ای در قفس .ذهن همیشه دلایلی برای ناامید کردن داره.انسان رو در ناامیدی نگه می داره چون امید باعث پرواز می شود و ذهن این را خطر می داند زیرا این خلاف عادت است و ذهن عادت را دوست دارد.امید برای انسان مانند بال برای پرنده است.پرنده برای پرواز کردن آفریده شده.اما اگه بال نداشته باشه نمی تونه زندگی کنه وغصه دار میشه.انسان هم پرنده است و چون بال نداره ، معنیش این نیست که نمی تونه پرواز کنه.انسان هم برای پرواز کردن آفریده شده و اگه نتونه غصه دار میشه.امید چگونه بوجود می آید؟امید از عشق بی نهایت خداوند به انسان ، به قلب انسان وارد می شه و به او این پیامو می ده که ای بنده ی من، من تو رو آفریدم و به این دنیا فرستادم، اما بدون هیچ وقت با وجود نحیفت تو رو تنها نمی ذارم و تو تک تک لحظات تو رو پشتم حمل می کنم.اگه ضعیفی اشکال نداره من هستم! خودم جای تو تک تک مشکلاتتو حل می کنم.کافیه بهم اعتماد کنی.اعتماد کردن=ادامه دادن به راهمون.انسان زمانی که می ایسته(نه از روی استراحت،بلکه از روی نا امیدی)در درد و رنج مغلوب میشه.باید همیشه راهشو ادامه بده و به خدا اعتماد کنه. اگر نتونه به خداوند اعتماد کنه، دیگه نباید انتظار داشته باشه به کسی اعتماد کنه و نتیجه مثبت هم ببینه.انسان اگه عشق خدا رو پس بزنه ، نباید انتظار داشته باشه بتونه عشقو تجربه کنه.زیرا همه ی خوبی ها از طرف خدا ست ما اگر اونها رو پس بزنیم،انکار کنیم، قدر ندونیم ، نباید انتظار دریافت خیر رو داشته باشیم.
    اعتماد کردن به خداوند یک چالشه،و به نظر بنده کسی به راحتی به این مرحله نمی رسه
    مرحله ای که من الان توش هستم، بزرگترین مسئولیتم اینه که به خدا اعتماد کنم .
    این اساس زندگی منو تشکیل می ده.و راه حل و درمان همه ی درد و رنج ها و مشکلات با این اعتماد است و دیگر هیچ.
    ممنون از صبر و تحمل و همه ی خوبی هاتون

    1. سلام به بنده ی عزیز ، ممننون از اینکه نظر خودت رو برای ما نوشتی .
      در تایید سخنان زیبات به

        به همین یک خط بسنده میکنم : در راه رسیدن به خداوند ، ابتدا عاشقی و سپس تسلیم بودن در برابر خواست حق را می آموزیم .
        که البته این تسلیم بودن نشان از ظلم خداوند نداره ، بلکه منظور این هست که انسان میفهمه که چقدر به خداوند نزدیک هست و چقدر خداوند دوسش داره ، پس خواست خودش رو به خواست کسی که بیشتر دوسش داره و عاشق تر از خودش برای خودشه میسپاره .
    2. خیلی قشنگ بود نظرتون، فقط خواستم بگم حالتی که توضیح دادید رو دقیقا من هم مثل خودتون تو زندگیم دارم تجربه میکنم، و به این نتیجه رسیدم که فقط و فقط با اعتماد به خدا میشه درست عمل کرد…

  38. سلام شهابجان عالی بود واقعا نمیدونی چقد زوق کردم دیدم پست جدیدگذاشتی:)) داداش یادته دنبال کار بودم همون موقع توکل کردم به خدا و منتظر نشانه ها بودم..تا اینکه نامزدم بهم گفت بیا موسسه کنکور بزن..داشتم دنبال موسسه کنکور تو اینترنت میگشتم یهو یه نظر دیدم یکی نوشته بود راجب تشریفات مراسم..دیدم شغلیه که واقعا بهم میخوره و الان گاهی شده بگم اگه موفق نشه چی اما سریع به خودم میگم علاقه هست تلاش هست خدا هست خواست موفقیت در من هست و سریع این فکر رو کنار میذارم و به امید خدا میخوام شروع کنمش این شغل رو.
    راجب عوامل طلاق من فقط میتونم بگم زیادی جدی گرفتن این کالبد جسمانی و این دنیا و فراموش کردن اینکه این دنیا انقدی طول نمیکشه ودنیای دیگه ایم هست و در نتیجه بوجود اومدن غرور و عدم گذشت در آدما باعث جدایی میشه
    داداش مرسی واسه پستت خیلی حال دادی…سلام برسون به خانومت..موفق باشین و هر روز عاشق تر.

    1. سلام به شما مهدی جان ، شما لطف دارین .
      خوشحالم که این پست براتون مفید بوده . افکار مثبت همان طور که در زبان جاری میشن ، باید در قلب هم جاری باشن و باید افکار منفی رو هم ریشه یابی کرد تا ضمیر نا خود آگاه هم پاک بشه . زیر اگر در زبان جاری باشه اما ضمیر نا خود آگاه به چیز دیگری اعتقاد داشته باشه ، کار اون طور که باید و شاید پیش نمیره . ممنون از اینکه در مورد ازدواج و طلاق هم نظرت رو گفتی . نظر دیگر دوستان رو هم میشننویم . شما هم موفق باشی عزیز .

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

قبل از ارسال دیدگاه معادله زیر را پاسخ دهید. *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.